مسائل ذهنیتی در جامعه
10 سپتامبر, 2023رهبر آپو
قطعا یکی از اولین شرایط گشودن درهای جامعه به روی استثمار، محرومسازی آن از اخلاق و سیاست است و بدون فروپاشاندن ذهنیت اجتماعی که بنیان فکری این دو بافت میباشد، این محرومیت تحققناپذیر است. به همین دلیل در طول تاریخ، حاکمان و انحصارات استثمارگر در راه نیل به اهدافشان، بهعنوان اولین کار، دست به برقراری «هژمونی ذهنیتی» میزنند. اینکه کاهنان سومری بهمنظور رساندن جامعهی سومر به سطح بازدهی و بنابراین جهت گشودن راه استثمار آن، بهعنوان اولین کار، معبد (زیگورات) را بنا کردند، واقعیت مذکور را بهشکلی بسیار واضح اثبات مینماید. معبد سومری، منبع اصیل تحریف و فتح ذهنیت اجتماعی است که در تاریخ شناخته شده و تأثیرش تابهحال نیز ادامه دارد؛ مدنظر قراردادن این کارکردش حائز اهمیت فراوانی میباشد.
سعی نمودم با تأکید بگویم که طبیعت اجتماعی از منعطفترین ساختاربندیهای ذهنی تشکیل شده است. تا وقتی بهخوبی درک نشود که جامعه هوشمندترین طبیعت است، نمیتوان یک جامعهشناسی بامعنا پایهریزی نمود. بنابراین زورگویان، حاکمان و اغواگران که به جامعه در مقام منبع استثمار چشم دوخته بودند، بهعنوان نخستین کارشان، تضعیف امکان اندیشهورزی و هوش جامعه همچنین ایجاد اولین انحصار ذهنیتی یعنی ایجاد معبد را بهمثابهی وظیفهای اساسی در پیش گرفتند. این معبد اصیل، دو نقشویژه را در یک آن ایفا میکند. اولی، بهمنزلهی ابزار حاکمیت ذهنی و ابزار هژمونیک ایفای نقش مینماید. دومی، جهت گسستن جامعه از ارزشهای ذهنی ذاتیاش بهعنوان ابزاری بسیار مساعد ایفای نقش میکند.
ذهنیت ذاتی جامعه بهمنزلهی اصطلاح مستلزم درکی نکوست. انسانیت در همان دوران اولیهای که اولین سنگ و چماق را به دست گرفت، این کار را اندیشیده و انجام داده است. در اینجا، نه غرایز درونی، بلکه اولین بذرهای اندیشهی تحلیلی مطرح میباشد. پیشرفت جامعه از طریق تجربهاندوزی، در ذات خود، به معنای تراکم همین اندیشه است. یک جامعه به میزانی که تجربه کسب کرده و به تبع آن اندیشه را تراکم بخشد، به همان میزان استعداد و توان کسب مینماید. هرچه بهتر خود را تغذیه و حفاظت مینماید و اقدام به تولید میکند. این مرحله نشان میدهد که پیشرفت اجتماعی چیست و چرا اهمیت فراوانی دارد. جامعه هرچه مستمرتر میاندیشد، سنت اخلاقی که آن را وجدان یا خرد مشترک مینامیم یعنی اندیشهی جمعیاش را شکل میدهد. اخلاق، به همین دلیل حائز اهمیت بسیاری است. زیرا عظیمترین گنج جامعه، اندوختهی تجارب، توجیه پابرجایی و ارگان اساسی تداوم و پیشرفتدهی حیاتش میباشد. جامعه به سبب تجارب زندگی، بسیار نیک میداند که اگر این را از دست بدهد، دچار واپاشی خواهد گشت. به همین سبب تقریبا به اندازهی قطعیت غرایز، برای اخلاق اهمیت قائل است. در جوامع کلانـ قبیلهای کهن، مجازات آنانی که هنجارهای اخلاقی را رعایت نمیکردند مرگ بود یا راندن به خارج از جامعه و سپردن به دست مرگ. در بنیان جنایتهای ناموسی که هنوز هم بهشکل بسیار تحریفآمیز ادامه دارد، همین هنجارها و قواعد نهفتهاند.
اخلاق، سنت اندیشهی جمعی را بازنمایی میکند ولی کارکرد سیاست اندکی متفاوتتر میباشد. برای بحث بر روی کارهای جمعی روزمرّه و تصمیمگیری در مورد آنها، نیروی تفکر را ضروری میگرداند. یک شرط سیاست، تولید اندیشههای خلاّقانهی روزآمد است. همچنین جامعه بسیار نیک میداند که بدون تکیه بر اخلاق بهمنزلهی «منبع» و «اندوختهی اندیشه»، نه میتوان به تفکر سیاسی پرداخت و نه به خود سیاست مشغول گشت. سیاست برای امور روزانهی جمعی (منافع مشترک جامعه)، یک حوزهی عملی گریزناپذیر میباشد. حتی اگر دربارهی کارهای جامعه، اندیشههای متفاوت و حتی مغایر وجود داشته باشند نیز، برای بحث و تصمیمگیری در موردشان شرط است. جامعهی بدون سیاست، جامعهای است که یا از مقررات سایرین بهصورت رمهآسا پیروی مینماید یا به وضعیتی دچار میشود که با جانکندن مرغی سربُریده تفاوتی ندارد. اندیشهی ذاتی جامعه یک نهاد روساختی نیست، بلکه مغز جامعه است. ارگانهایش نیز اخلاق و سیاست میباشند.
ارگان دیگر جامعه، البته که مکان مقدس یعنی معبد است. اما این معبد، نه معبد نیروی هژمون (هیرارشی و دولت)، بلکه مکان مقدسِ اصلی خودش بود. جستجوی جامعه در پی مکان مقدسِ اصلی خویش، جایگاه اصلی را در میان یافتههای باستانشناختی به خود اختصاص میدهد. شاید هم تنها سازهی مهمی است که تا روزگار ما پابرجا باقی مانده است. این واقعیت نمیتواند تصادفی باشد. اولین مکان مقدس جامعه، مکانی است که در آن تمامی گذشته، نیاکان، هویت و اشتراکیبودن آن بازنمایی میشود. محل گرامیداشت و عبادتِ دستهجمعی است. محل تداعی و بهیادآوردن خویش است؛ نشانهی عزیمت بهسوی آینده میباشد و توجیه مهم همزیستی است. جامعه متوجه بود به اندازهای که معبد در مکانی شگرف، باشکوه و در خور حیاتی زیبا برپا شود، به همان میزان قابلیت بازنمایی و ارزش حیاتی خواهد داشت. به همین سبب، بیشترین شکوهمندی و جلال در معابد نمایش داده میشد. معبد همانگونه که در نمونهی سومری میبینیم، همهنگام دپوی ابزارهای تولیدی و سرپناه کارگران رنجبر بود. یعنی محل فعالیتی مطابق با اصول «کار دستهجمعی» بود. نهتنها محل عبادت بلکه محل بحث و تصمیمگیری دستهجمعی نیز بود. مرکز سیاست و آشیانهی صنعتکاران بود. محل اختراع و ابداع بود. مرکزی بود که معماران و فرزانگان هنرشان را در آن عرضه مینمودند. اولین نمونهی آکادمی بود. اتفاقی نیست که تمامی مراکز کهانت اعصار اولیه در معابد قرار داشتند. تمامی این عوامل و صدها نمونهی دیگر، اهمیت معبد را نشان میدهند. واقعگرایانه خواهد بود که این نهاد را مرکز ایدئولوژیک و ذهنیتی جامعه بنامیم.
قدمت بازماندهی ستونهای سنگی در اورفا، به دوازده هزار سال قبل بازمیگردد. هنگامی که در اینجا معبد برپا شد، هنوز انقلاب زراعی صورت نگرفته بود. اما آشکار است که آن کندهکاری و برپاسازی سنگها، مستلزم موجودیت انسانها و بنابراین جامعهای بسیار توسعهیافته باشد. اینها چه کسانی بودند، چگونه تکلم میکردند، چگونه تغذیه نموده و افزایش جمعیت پیدا میکردند؟ اندیشهها و رسومشان چگونه بود؟ گذران زندگیشان چگونه بود؟ هیچ ردپایی جهت پاسخدهی به این پرسشها وجود ندارد. اثری که بهجا مانده، ستونهای سنگی و به احتمال بسیار بازماندههای معبد میباشد. مادامی که حتی امروزه نیز روستاییان معمولی توان آن ندارند که سنگهایی آنچنانی را حکاکی نمایند و بهشکلی بامعنا بدانجا برند و برپا سازند، پیداست که آن انسانها و جوامع، عقبماندهتر از روستاییان و جوامع روستایی امروزین نبودهاند. تنها میتوانیم مواردی نظیر این را حدس بزنیم. شاید قداست اورفا، اگرچه دچار تحریفش نموده باشند نیز همانند یک جویبار از همین سنت پیشاتاریخی سرازیر گشته و پیش آمده باشد. از این لحاظ، نه دربارهی موجودیت و اهمیت معبد اجتماعی، بلکه در مورد اهمیت موجودیت و کارکرد معبد هژمونیک بحث میکنم.
کاهنان مصری نیز حداقل به اندازهی نمونهی سومر در امر تشکیل معبد هژمونیک، ایفای نقش کردهاند. برهمنهای[1] هندی کمتر از کاهنان مصری نبودهاند. معابد خاور دور، کمتر از معابد سومر و مصر نبودند. معابد آمریکای جنوبی نیز هژمونیک بودند. بیجهت جوانان را قربانی نمیکردند. معابد حاکم در تمامی ادوار تمدن، هژمونیک بودهاند؛ بهنوعی کپی برگرفتهشدهای از اصل آن بودند. کارکرد اساسی مراکز مزبور، این بود که جامعه را به حالتی آماده و مهیا جهت استفاده در راستای بهرهمندی حاکمان درآورند. جناح نظامی انحصار بهگونهی دهشتبرانگیزی سرها را بریده و از آن در ساختن دیوار برج و بارو استفاده میکرد، جناح روحانی آن نیز با فتح ذهنیتها همان کار را کامل مینمود. هر دو فعالیت نیز در امر به بردگی کشانیدن اجتماعات بهصورت موازی ایفای نقش نمودند. یکی به تولید رعب و هراس، و دیگری به اقناع پرداخت. چه کسی میتواند این شیوهی استمرار هزاران سالهی جامعهی تمدن را کتمان نماید؟
تمدن هژمونیک اروپا در این موضوع، تغییر صوری بزرگی ایجاد کرد. ماهیت آن را نیز بهطور تمام و کمال حفظ نمود. از شواهد روزانه میتوان دریافت که دستگاههای غولپیکر دولتـ ملت که بر جامعه استیلا یافتهاند، به این امر بسنده نکرده و جامعه را تا جزئیات ریز آن، یعنی تا روزنههای درونیاش، به خویش وابسته نمودهاند. اگر چیزی که مراکز شکلگیری ذهنیت یعنی دانشگاه، آکادمی و در سطوح پایینتر اعم از دبیرستان، مدارس راهنمایی، ابتدایی و مهد کودک تدریس میکنند و کلیسا، کنیسه و مسجد آن را کامل نموده و سربازخانهها آن را قطعیت میبخشند، عبارت از فتح، اشغال، آسیمیلاسیون و استعمار آشکارِ بازماندهی بافتهای ذهنی، اخلاقی و سیاسی جامعه نیست، پس چیست؟ پیداست که برخی از مفسران ارجمند بیجهت نگفتهاند که «تودهایساختن»[2] جامعه، به معنای رمهاینمودن آن است. در عین حال فراموش نکردهایم که از طریق همین «به هیأت مستعمره درآوردن ذهن» است که توانستهاند جامعهی فاشیستی را ایجاد نمایند. حمام خون تاریخ معاصر نیز نتیجهی همین فتح اذهان است.
تکرارنمودن، ایرادی دربر نخواهد داشت: اگر نماد و نشانههای ملیگرایی، دینگرایی، جنسیتگرایی، ورزشگرایی و هنرگرایی را به اهتزاز درآورید، میتوانید جامعه ـ بهعبارت صحیحتر، رمه! ـ و توده را در راستای هر هدف مطلوب طبع خویش سوق دهید. فتح اذهان، بنیان رویداد گشودن درهای جامعه بر روی سرمایهـ فاینانس گلوبال امروزین است؛ آنهم در چنان سطحی که هیچ ابزار خشونتی قادر به انجام آن نیست. دیگربار بایستی از کاهنان سومری و اقدامشان به ساخت معبد، تقدیر بهعمل آورد! شما چه فاتحان شگفتیآفرینی بودید که علیرغم گذشت پنجهزار سال، امروزه آخرین نمایندگان شما و معابدشان، بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزنند، توانستهاند بزرگترین انباشت سرمایهی تاریخی را جامهی عمل بپوشانند! حتی قویترین ایماژها و سایههای خداوند (ظلالله) نیز نتوانستند چنین منفعتی را تحقق بخشند. پیداست که انباشت تودهوار و مستمر سرمایه، مفهومی میانتهی نبوده است. تحریفات ذهنی، عملیاتهای ناچیزی نبودهاند. دکتر «حکمت کوِلجملی»[3] و «آنتونیو گرامشی» ایتالیایی وقتی تعاریف مشابهی برای فتح هژمونیک صورت دادند، در زندانهای برههای از تاریخ بودند که طی آن دولتـ ملت بیشتر از هر دورانی تعالی بخشیده میشد. به سبب وضعیتی که در آن بهسر میبردند چنین آگاهی و شناختی را کسب کرده بودند. من نیز در تحلیل نهایی، یک «محکوم» سرمایهی گلوبال هستم. نشناختن صحیح آن، به معنای خیانت به ذهن شخصیام (هویتم) و به تبع آن خیانت به ذهن ذاتی جامعه میبود.