فمينيسيد چيست؟
4 اکتبر, 2020گلروخ حاتمی
اگر ما از لحاظ تاريخي دربارهي كار در حوزههاي زيست اجتماعي، اعم از فعاليتهاي علمي، ادبي، هنري، آموزشي، حقوق و ساير حوزهها به تحقيق بپردازيم بدون تفاوتگذاري در نحوهي فعاليت اين حوزهها، مشاهده خواهيم كرد كه از يك اصل كلي پيروي مينمايند، مبني بر اينكه" زنان بايد سرشان در لاك خودشان باشد و از مرزهاي خود پا فراتر نگذارند"، يعني جايي براي آنها در اين عرصهها وجود ندارد. اين وضعيت بدين معناست كه هژموني يا سلطهي به وجود آمده، حق حيات اجتماعي را براي زنان به رسميت نميشناسد. با ايجاد مانع بر سر راه تحقيق و تفحص در زمينهي موضوعات اجتماعي، حقوقي، مديريتي و فعاليتهاي آكادميك اين وضعيت تشريح و تثبيت ميگردد. به اين صورت ستيز و دشمني در برابر زنان مكررا تجدد ساختار ميشود. ميتوانيم شمار بسياري از پايمال كردن حقوق حياتي زنان را برشمريم، اما ويژگي اساسي ضايع و پايمال كردن حقوق زنان نظاممند بودن آن است. نظاممند بودن آن ريشه در سياستگذاريهاي عامدانه و نظامند دولت در درون ساختار اجتماعي، سياسي، حقوقي، آموزشي و پرورشي، اقتصادي و … دارد. نظام دولتي زنان را عامدانه و بهصورت مداوم گروهبندي و قطبيسازي كرده و به صورت دستجات منفك درميآورد، فرصت آگاهي و هشياري را سلب نموده، آنها را به قبول يك سري عادات ناخواسته مجبور مينمايد و از اين طريق كردمان و گفتمان زنستيزانه را تحقق ميبخشد. در طول تاريخ كنشگران زن همواره عليه نابودي و نسلكشي زن به مخالفت برخاسته و در اين راه مبارزه كردهاند.
امروزه كشتار و جنايت عليه زنان باعث از دست رفتن حق حيات صدها و بلكه هزاران زن شده است. تمامي زنان به صورت سيستماتيك هدف قرار ميگيرند و با مرگ مواجهند، اما اين جنايات به صورت حوادث عادي و مجرد نشان داده شده و جنبههاي سياسي آنها پنهان نگهداشته ميشود. بر اين واقعيت كه زنان به علت مخالفت و سرپيچيشان از اوامر مردانه و ساختار دولتياش مورد مجازات قرار ميگيرند، سرپوش گذاشته ميشود. اگر صداي نه به جنايت عليه زن امروزه بلند است و اين اصطلاح به شكلي گسترده كاربرد يافته، مبين آن است كه اين جنايات تنها در يك قاره يا بخشی از دنيا صورت نميگيرد و موضوعي جهاني است. به سبب وجود ذهنيت مردسالار، تفكر سرمايهدارانه و جنسيتگرايي اجتماعي همهي جهان را دربر گرفته است. براي همين بايد رهيافت چارهيابي نيز به اندازه بزرگي و مقياس معضل برخوردار از ابعاد بينالمللي باشد. براي اينكه بتوانيم درك درستي از عمق موضوع، ميزان شقاوت و دشمني صورت گرفته داشته و به تفسيري واقعبينانه دست يابيم كه قابل ارائه باشد، لازم است مفاهيم و اصطلاحات زنكُشي، نابودي جنسيتي، جنسيت زن، فمينيسيد( بر وزن ژينوسايد به معناي نسلكشي زنان) را به خوبي مورد كنكاش و تحقيق قرار دهيم. همانطور كه در هر موضوعي اختلافنظر و عدم اجماع مشاهده ميشود، در مورد اين موضوعات هم به همين صورت است و نظرات متفاوتي در اين باب مطرحند. ما در اين متن سعي خواهيم كرد كه چگونگي مطرح شدن اين مفاهيم و نحوهي كاربرد آنها را مورد بررسي قرار دهيم.
زنكشي و زنستيزي در ادبيات بينالمللي
مفهوم زنكشي در ادبيات بينالمللي در قالب اصطلاح فمينيسيد بيان ميگردد. از سال 1970 ميلادي به بعد به موازات وجود مرد مقتدر و سلطهگر كه حوزهي اعمال حاكميت برايش در نظر گرفته شده و همچنين تلاشهاي منكوبسازانهي وي در مقابل زن، اين اصطلاح به مثابه مفهومي كه دربرگيرندهي سياستهاي نظاممند كشتار زنان است، رايج گرديد. هر چند در كل فمينيسيد، تعريفي ارائه شده براي كشتن عامدانهي زنان يا دختران باشد، بر مبناي تغييرات فرهنگي يا در فرهنگهاي متفاوت، فمينيسيد( زنكشي) به معناي عملي نفرتانگيز بوده كه ريشه در تفكرات نژادپرستانه دارد. نويسندهي فمينيست ديانا اي. اچ راسل اهل آفريقا اولين كسي است كه اين اصطلاح را در سال 1976 مفهومبندي كرد و متداول ساخت. او اين كلمه را با اين بار معنايي كه "زنان به خاطر اينكه زن هستند توسط مردان كشته ميشوند" تعريف كرد. اما تمامي فمينيستها در اين باب متفقالقول نيستند. به نظر برخي از فمينيستها اين تحليل براي تعريف اصطلاح فمينيسيد دچار محدوديت است و اهم دلایلی كه زن به خاطر زن بودنش آماج خشونت قرار ميگيرد را ترسیم نمینماید. موضوع قابل بحث دیگر اینکه زنانی که هزاران سال است تحت سیطرهي مردان قرار دارند و در بطن نظام مردسالار رشد یافتهاند نیز میتوانند همجنسان خود را آماج خشونت و نابودی قرار دهند. موضوعی که جملگی بر آن توافق دارند این است که کشتن زنان باید جدای از سایر جنایات و قتل و کشتارها تعریف گردد.
اكنون در کنار هموساید(آدمکشی، قتلانسان)، فمينيسيد(زنكشي) هم كه به جنسيت فرد كشته شده اشاره دارد وارد ادبيات شده است. در نتيجهي تلاشها، مبارزات و فعاليتهاي آكادميك زنان در سال 1990 اين اصطلاح از چنان بار معنايي برخوردار ميگردد كه ميتواند جنسيت اجتماعي را كاملا پوشش دهد. كشته شدن زنان به علت وجود جنسيتگرايي اجتماعي و حمايت و ترويج آن، همچنين وخامت اوضاع جهاني، تَسَري يافته و باعث شده كه كاربرد اصطلاح فمينيسيد در زبانهاي غيرانگليسي هم رايج شود.
البته كه نحوهي مطرح كردن موضوع بر اساس هويت قاتل، چگونگي قتل و علت جرم متفاوت خواهد بود. زنان به دلايل ناموسي، نژادپرستانه، زناي با محارم(اينسِست) و تجاوز كشته ميشوند و بعضا مرگ كودكانشان را نيز در پي دارد، البته كشتن زنان تنها به اين موارد محدود نميماند. در برخي از مناطق و فرهنگها، محروم نمودن از ارث، ازدواج اجباري، ارتباط نامشروع با مردان غريبه، نداشتن جهيزيه كافي همراه عروس ميتوانند موجبات قتل زنان را فراهم آورند.
راه برونرفت در اين شرايط كدام است؟ انجام اين جنايت از سوي يك مرد شدني است؟ آيا جنايت انجام شده در برابر زنان متكي بر احساسات نژادپرستانه است؟ واقعيت كشته شدن و مرگ زنان را از ياد بردن دشمني با زنان است و فراموش نكنيم كه زنان تنها از سوي مردان كشته نميشوند. براي مثال در برخي از مناطق هندوستان اگر عروس، هنگام عزيمت به خانه شوهر جهيزيه كافي به همراه نداشته باشد، سوزانده خواهد شد كه در اين ميان نقش مادرشوهر از همه برجستهتر است. به اين رويداد "دُوري فمينيسيد" يعني كشته شدن به خاطر جهيزيه گفته ميشود. يا قتلهايي كه در برخي از نقاط خاورميانه مرسوم است و براي تصميمگيري در مورد كشتن يك زن " مجلس تايفي" تشكيل داده ميشود، اين زنان قرباني زنستيزي(ميسوژنسيد يا ميسوژينوسايد) ميشوند.
نمود بارز آن همين وضعيتي است كه زنان در آن به سر ميبرند، به غير از تعريف ارائه شده از فمينيسيد كه كشتن زنان را ناشي از وجود احساسات زنستيزانه و زنهراسانه ميداند، هستند كساني كه موافق تعريفي گستردهتر و نوين ميباشند، در اين راستا قتلهايي كه بر اساس قانون جزو جنايت عليه زنان محسوب نمیشوند را نيز در بحث فمينيسيد وارد ميدانند و از اين ديدگاه پشتيباني ميكنند. همچنين بر اين باورند كه اگرچه هدف اصلي، كشتن يا به قتل رساندن زنان نباشد اما چنانچه نتيجهي يك كنش يا سلسله عملكرد سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با اثرات جسمي و روحي ناشي از آن، به مرگ زنان بينجامد لازم است كه در قالب مفهوم فمينيسيد مورد بحث قرار گيرند.
به طور كلي كساني كه در اين حوزه فعاليت و تلاش مينمايند عليرغم برخورداري از آراي متفاوت در خطوط كلي هم عقيدهاند. يكي از اين نقاط مشترك بسيار مهم اين است كه؛ جنايات صورت گرفته را نبايد تك بعدي و به صورت مجرد در نظر گرفت، بلكه بايد به پيچيدگيها و نظامند بودن آن هم توجه داشت. اين خشونتها تنها در درون خانواده بروز نيافته و در تمامي اماكن و نهادهاي اجتماعي با آنها برخورد خواهيم نمود. بايد دانست، همانطور كه در مبحث نژادپرستي نيز مشاهده شده، شرايط محيطيِ همسانسازِ بعد از رويدادها و حوادث كه زمينهي انطباقپذيري بالا برده و سبب قبحزدايي ميگردد، بستر مناسب براي تكرار ميسوژينوسايد(زنستيزي يا زندشمنپنداري) را فراهم خواهد آورد. نبايد به مسائل بهصورت فردي نگريست و بعد اجتماعي آنها را هم بايد در نظر گرفت، لذا بايد مفاهيم و اصطلاحاتي كه حامل و مروج كشتار نظامند و سياسي زنان هستند را نيز در زمرهي فمينيسيد(زنكشي) به حساب آورد.
نويسندهي فمينيست ديانا، تز خود را در موضوع كشتن زنان بر بنياد غرايز جنسيتي مردان قرار ميدهد. و در مورد به كار آوردن كلمهي زن نيز برخوردي گزينشي و حساس دارد. در زبان انگليسي براي زن از لغات woman و female استفاده ميشود. ريشهي كلمهي woman در زبان انگليسي كهن برگرفته از لغتwifmann است. معناي كلمه wifmann به معناي همسر يا زني است كه با مرد زندگي ميكند. كلمهاي است كه از لحاظ معنايي زن را بياعتبار نموده و مفهومي مذكر است. براي همين نويسندهي فمينيست ديانا راسل، در به كار بردن و استفاده از كلمات بسيار گزينشي برخورد نموده و حساس است و كلمهي female را انتخاب مينمايد. در اين راستا به جاي اينكه كلمهي womancide را به كار ببرد از كلمهي feminicide بهره ميبرد. هنگامي كه راسل زنكشي را تعريف مينمايد، معتقد است كه كشته شدن زن از سوي مرد، ناشي از مواردي از قبيل زنستيزي، تنفر و كينهتوزي نسبت به زن، خودبرتربيني در مقابل زن، لذتطلبي و هيجان جنسي يا حس مالكيت بوده و وجود اين ديدگاهها باعث ميشود كه مردان براي كشتن زنان از شيوههاي گوناگوني سود برده و برخوردي جنسيتگرايانه در پيش بگيرند.
راسل، تعريف مبسوط خويش از جنايت و كشتن و آزار زنان را اينگونه بر زبان ميآورد؛ هر نوع قتل، ضرب و جرح و خشونتي كه در مقابل زنان انجام ميگيرد، تداوم ترور در اشكال، زنكشي، تجاوز، شكنجه، بردگي، بردگي جنسي (روسپيگري)، استثمار جنسي كودكان، زناي با محارم(اينسست) بوده و برخوردهاي ناهنجار فيزيكي، جسمي و احساسي و تمام اشكال خشونت گفتاري و فيزيكي با صبغهي تجاوز را شامل ميشود. برخي افراط و تفريطها از قبيل تعرض و آزار جنسي( تلفني، خياباني، در اماكن و نهادهاي عمومي)، دستكاري ژنتيكي( كليتورِدكتوميلر اگسزيون فيبولاسيون)، جراحيهاي خودسرانه با هدف بيماريشناسي در زنان (هيستريكتوميلِرن)، مادرشدن اجباري يا حاملگي ناخواسته( كُنتراسِپسيون و سقطجنين مجرمانه)، انجام برخي جراحيهاي خاص و عملهاي زيبايي زنان ويژهي برخي از فرهنگها، محدوديتها و رژيمهاي غذايي حاد و ممنوعيتهاي تغذيهاي و ساير كارهايي كه در راستاي به اصطلاح زيباسازي بدن زنان و تغيير در ساختار فيزيكي آنها انجام ميگيرد نيز در اين چارچوب قرار ميگيرند. اگر كه اين اشكال ترور منجر به مرگ شوند در آن صورت جنايت نسلكشي زنان(فمينيسيد) روي داده است. ديانا راسل در فرهنگهاي هندوستان و چين، كه زاییدن فرزندان ذكور از اهميت ويژهاي برخوردار ميباشد، از ميان بردن پنهاني نوزادان دختر، جرمانگاري سقطجنين توسط نهادهاي اجتماعي و همچنين روند افزايشي ختنهي زنان و عدم موفقيت در ريشهكني اين اعمال را نيز در قالب نسلكشي زنان ( فمينيسيد) جاي ميدهد.
كشتن زنان عملي سياسي است
راسل يادآوري مينمايد كه «كوري» در يكي از نشريات دانشگاهي مينويسد، اصطلاح كشتن زنان در سال 1801 به معناي «كشتن يك زن» استعمال شده و در حقوق انگلوساكسون مصوب سال 1848 نيز به معناي قتل زن مورد استفاده بوده و در قالب همين مفهوم و بار معنايي نيز از طرف قانون مورد قبول قرار گرفته و مشروعيت يافته است. با اين اوصاف در كنار «هموسايد» كه در ادبيات قضايي و حقوقي به معناي كشتن يك انسان است و چارچوبي محدود يافته، اصطلاح فمينيسيد كه اشاره به جنسيت فرد كشته شده دارد بايد به ادبيات و قوانين قضايي اضافه گردد. تلاشهاي جامعهشناسان فمينيست دربارهي خشونت عليه زنان، باعث شده كه اصطلاح جنسيت بيولوژيك(sex) جنسيت اجتماعي(gender) را نيز دربرگيرد. آنا كارسِدو نيز با راسل هم عقيده بوده و همان مفهومِ، زنان به خاطر زن بودنشان كشته ميشوند را به كار ميبرد، اما آن را به شكل" زنان از سوي مردان و به خاطر مردان كشته ميشوند" توسعه داده و معنا ميبخشد. با اين تلاشها مفهوم فمينيسيد(نسلكشيزنان) در مورد جنايات و كشتاري كه نتيجهي محول نمودن نقشها و وظايف غيرسازنده و آسيبزا از سوي جامعه به زنان به عنوان هويتشان است، كاربرد مييابد.
اطلاعات وسيع در مورد كشتن زنان در جهان را ادارهي «جرايم سازمان يافته و مبارزه با مواد مخدر» سازمان ملل (UNODC) در سال 2018 در قالب گزارش جنايات جهاني ارائه نموده و منتشر كرده است كه شامل دادههاي آماري مفصلي ميباشد. بر اساس آمار ارائه شده توسط (UNODC) در سال 2017 به طور كلي در تمام جهان تعداد 87000 مورد زنكشي ثبت شده است. از اين تعداد 60 درصد كه بالغ بر 50000 مورد است از سوي اعضاي خانواده يا از سوي مرداني كه با آنها در ارتباط بودهاند ( همسر، رفيق ، همسر سابق) صورت گرفته، 36 درصد نيز در طول حيات خود حداقل يك بار با خشونت فيزيكي مواجه بودهاند. در مجموع از هر 10 زن 3 نفرشان با خشونت از سوي نزديكترين مرد شريك زندگيشان روبهرو شدهاند. برآورد ميشود كه 15 درصد جنايات صورت گرفته در اين زمينه در جهان از سوي نزديكترين شريك زندگي زنان انجام پذيرفته باشد. اين موارد جنايات جنسيتي به حساب ميآيند. در ارتباط با جناياتي كه زنان قربانيان آن هستند، در40 درصد موارد همسران دخيل هستند؛ در جناياتي كه به قتل مرد انجاميده تنها در 6 درصد موارد همسر باعث و باني قتل بوده است. كشتن زنان به ميزاني كه مورد تحليل و واكاوي جامعهشناسانه قرار ميگيرد به همان ميزان نيز بايد مورد تحليل سياسي قرار بگيرد. امروزه كشتن زنان با سياستگذاريهاي زنستيزانه حول محور جنسيتگرايي حالت نظاممند يافته است. شعار «كشتن زنان سياسي است» كه براي جلب توجه به موضوع نسلكشي زنان انتخاب شده و كاربرد يافته اشاره به همكاري جامعهي مردسالار و نظام و ساختاري دارد كه مردان به آن پشتگرم بوده و از حمايت آن برخوردارند.
مسئلهي مهم ديگر اينكه، در موضوع كشتار و جنايت عليه زنان تنها قاتلان مسئول نبوده بلكه سازمانها و نهادهاي حقوقي و دولتي كه از اين اعمال جلوگيري نمينمايند و هيچ حمايتي نسبت به زنان صورت نميدهند نيز مسئولند. از اين منظر كه خشونت عليه زنان «توسط مرد يا به خاطر مرد صورت ميگيرد» به موضوع نگريستن و تعريف كردن و آن را بر آمار و اسناد جديد و معتبر جهاني تطبيق دادن بسيار مهم ميباشد. وقتي كه جنايات و قتلهاي مشكوك عليه زنان روند تصاعدي داشته، شرايط روزبهروز دشوارتر شده و بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي و ساير مشكلاتي كه با آنها دستوپنجه نرم ميكنيم نيز در حال افزايش هستند، وظايف و مسئوليتهاي مربوط به جنبشهاي زنان در هر كجاي جهان كه باشند مطرح خواهند شد.
نسلكشي جنسيتي
بر اساس نظر بسياري از افراد كشتن زن يا جنايت عليه زن را ميتوان به عنوان نسلكشي جنسيتي نيز تعريف نمود. اين تعريف فمينيسيد را رد نكرده و برعكس آن را تاييد مينمايد. نسلكشي جنسيتي به معناي دشمني مداوم و عامدانه و برنامهريزي شده از سوي جنسيت صاحب قدرت است كه جنسيت مخالف را حقير شمرده و به اعمال خشونت نسبت به او دست زده و او را به قتل ميرساند. اگر نظام جنسيتي به مرد توان و قدرت بخشيده و از او حمايت به عمل ميآورد، حوزهي اعمال قدرت برايش در نظر گرفته، اجازهي هر نوع سركوب، خشونت و قتلعام مداوم در برابر جنس مخالف را براي او روا دانسته، ميتوان اين پديده را نسلكشي جنسيتي به حساب آورد. براي مثال در جوامع مردسالار جهان روزانه تعداد 5 زن كشته ميشوند و هزاران زن نيز با خشونت و آزار جنسي روبهرو ميگردند.
حزب آزادي زنان كوردستان PAJK معتقد است كه نابودي زنان مساوي است با نابودي جامعه. تعريف PAJK از نابودي زنـجامعه به اين شكل است؛ نظام مرد سلطهطلب و قدرتگرا با تمام شدت و حدت نابودي فرهنگ و دستاوردهاي زن را جزو اهداف خود قرار داده است. پيوسته در حال اعمال خشونت بوده در هر لحظه اقدام به تعرض و تجاوز و تهديد به مرگ مينمايد. بنابراین كسي كه كشته ميشود تنها زن نيست و جامعه مورد هدف قرار ميگيرد. شخصيت زن به عنوان نمادي از كرامت و شرافت انساني و ماهيت جامعهي طبيعي كه زن در آن از تقدس برخوردار است مورد تعرض قرار گرفته و كشته ميشود. براي همين تا زماني كه خشونت و نفرت در برابر زنان ادامه داشته باشد، وجدان انسانيت نيز تباه خواهد شد.
هستيشناسي فمينيسيد(نسلكشي زنان)
نخستين بار نويسندهي فمينيسيد كارول اورلاك به سال 1975 هستيشناسي فمينيسيد را تدوين نمود اما نسبت به انتشار آن اقدام نكرد. از آن تاريخ به بعد افراد و كارشناسان بسياري بر روي اين مفهوم به بحث و مجادله پرداخته و نظرياتي را بدان افزوده و مورد بازبيني قرار دادهاند و از لحاظ معنايي و شموليت آن را توسعه دادهاند و در نهايت به صورت فميسايد يا فمينيسيد كاربرد يافته است. از سال 1978 بدینسو مفهوم فمينيسيد از اعتبار حقوقي برخوردار شده و در تريبون بينالمللي مبارزه با جنايت عليه زنان(Internasyonel Tribunal On Crimes Against Women ) كه در بروكسل پايتخت بلژيك قرار دارد، اين مفهوم در چارچوب جنايات عليه زن مورد قبول قرار گرفته و تاكيد شده كه كشتن زنان ماحصل و نتيجهي سياستهاي نژادي ميباشند. هدف از ايجاد اين تريبون اطلاعرساني و روشنگري در زمينهي جرم و جناياتي است كه در فرهنگهاي گوناگون عليه زنان صورت ميگيرد. اين سازمان سعي دارد تا توجه همه را به نابرابريهاي و تبعيضاتي كه زنان با آن مواجهند جلب نمايد و در اين راستا به ارائهي اسناد مدارك تحقيقاتي كه بسياري از آنها از نگاه دولتها غير رسمياند، ميپردازد.
كارشناس و متخصص آمريكايي سلامت اجتماعي ژاكلين كَمبِل(Jacqueline Campbell ) در سال 1992 به جريان تحليلات و تفاسير مربوط به نسلكشي زنان ميپيوندد. ژاكلين در مقالهاي تحت عنوان«زنان جملگي با خطر فمينيسيد( نسلكشي زنان) روبهرويند» سعي دارد توجهات را به نبود امنيت و آرامش براي زنان در جهاني كه امروزه در آن زندگي ميكنيم، جلب نمايد و در آن مقاله به بحث از روند تصاعدي ذهنيت مخربي ميپردازد كه همهي زنان را هدف قرار ميدهد.
بيانيهي فمينيسيد
در پايان چهارمين نشست كارشناسان و متخصصين CEVI كه سال 2008 در واشنگتن برگزار گرديد، بيانيهاي صادر شد. بيانيهي فمينيسيد براي اولين بار در مورخ 15ـ 8 ـ 2008 منتشر شد و اصطلاح فيميسايد/ فمينيسيد به صورت توامان به كار برده شد. در اين بيانيه فمينيسيد به مثابه: "… كشته شدن زنان به خاطر زنبودنشان، به خاطر روابط درون خانوادگي نامشروع يا ارتباط با ديگر افراد، يا جناياتي كه تنها به علت عدم مقبوليت و ناخوشايندي يكي از اعضاي جامعه، نظام حاكم، دولت و نهادهاي وابسته به آن در برابر زنان صورت ميگيرد، تعريف شده است.
در سال 2012 بعد از گردهمايي كه در شهر وين پايتخت اتريش برگزار شد، بيانيهي جديدي منتشر گرديد. در اين بيانيه فمينيسيد: نابودي زنان/ نابودي جنسيتي و هر آنچه كه در بطن فمينيسيد جاي ميگيرد جزء به جزء نوشته شده و انواع خشونت عليه زنان در يازده بند در اين بيانيه جاي گرفته است.
يازده بند بيانيه به شرح زير ميباشد:
1ـ در خانواده، كشته شدن توسط شريك زندگي( همسر، دوست يا رفيق و از اين قبيل)
2ـ شكنجه و كشتن صرفا به خاطر زنستيزي
3ـ قتلهاي ناموسي زنان و فرزندان دختر
4ـ هدف قرار دادن زنان و كودكان دختر در شرايط جنگي
5ـ قتل زنان به خاطر نبود يا كمبود جهيزيه
6ـ كشتن زنان و دختران جوان به دلیل هويت جنسيتي، اجتماعي و تمايلات جنسيشان
7ـ قتل زنان و دختران جوان به دلیل تعصبات و سنتهاي منطقهاي
8ـ كشتن نوزادان دختر تنها به دلیل تمايل به داشتن فرزند ذكور توسط مرد
9ـ كشته شدن به دلیل صدمه، نقص عضو و ايجاد جراحات در اندام جنسي زن
10ـ قتل به جرم جادوگري
11ـ كشتن زنان با مواد مخدر، قاچاق انسان، جرمهاي سازمانيافته نيز در چارچوب فمينيسيد قرار ميگيرند. حتي گاهي مفهوم «ترور عليه زن» نيز مورد استفاده قرار ميگيرد.
اين بيانيه زنگ خطر را در مورد نسلكشي زن/ نسلكشي جنسيتي و فمينيسيد به صدا درميآورد و توجه همه را به اين حقيقت اجتماعي جلب مينمايد كه زن را به وضعيتي دچار نموده كه ناتوان شده و به مرد وابسته ميگردد و براي همين بدون دفاع مانده و هر روز با مرگ دستوپنجه نرم ميكند.
بحثهاي نظري در مورد كشتن زنان و فمينيسيد كه اوج خشونت ناشي از جنسيتگرايي اجتماعي است داراي پيشينهي تاريخي ميباشد. همراستا و در ارتباط با مبارزات زنان در نقاط مختلف جهان نسبت به اين نامگذاري نيز بحثهاي مفصلي صورت ميگيرد.
فمينيسيد پديدهاي داراي عمق تاريخي صدها ساله است و ماحصل مبارزهاي طولاني است.
مباحث نظري در مورد كشتن زنان مدتي طولاني است كه در جهان ادامه دارد و در اين باره ادبيات خاصي ايجاد شده است. مجادلات صورت گرفته نشان ميدهد كه ما نيز بخشي از اين روند جهاني هستيم و اين امر جنبههاي مثبتي در خود دارد. امروزه نظريهي فمينيسيد كه در سطح جهاني مقبوليت عام يافته را بايد به صورت همگاني به كار برده و توسعه دهيم و نسبت به پيشبرد اين امر تلاش نماييم. زيرا تنها نظريهاي است كه خشونت موجود در نابرابريهاي اجتماعي كه از رحم مادر شروع شده و با هستي زن در ارتباط است را بازگو مينمايد.
ضمن احترام به ساير آرا و نظريات، بايد ابراز دارم كه اين نظرياتِ برگزيده و منتخب جهاني، بدون زيربنا نبوده و ريشه در مبارزات جنبشهاي زنان در دويست سال اخير دارند كه تجربيات و آزمونهايش در قالب كشفيات علمي ارائه شدهاند. نظريات، به يكباره و بدون پيشزمينه تاريخي به وجود نيامدهاند. دستيابي به اين مفهوم و مقبوليت يافتن آن به سهولت امكانپذير نشده. در نتيجهي مبارزاتي پويا، زنده و پرداخت بديلهايي گرانبها به اين روز رسيده است. در شرايط فعلي به دليل نبودن مفهومي كه بتواند تمامي موارد ابراز شده را در دربربگيرد و از ميزان مشموليت كافي برخوردار باشد اين مفهوم كاربرد عام يافت.
برخي از مفاهيم كاربردي
1ـ ما نميتوانيم به جاي كشتن زنان از اصطلاح" قتلعام جنسيتي" استفاده نماييم، زيرا كلمهي جنسيت به تنهايي داراي بار معنايي خاصي نميباشد و خنثي است. بدون قرارگيري كلمات زن يا مرد در كنار آن تنها به معناي تعرض نسبت به جنسيت است. اما هدف از كاربرد مفهوم "كشتار جنسيتي" نابودي زنان بوده كه همان فمينيسيد است. اما هنگامي كه از اصطلاح " نابودي جنسيت" استفاده ميشود معلوم نميگردد كه منظور كشتن زنان است.
2ـ به جاي فعاليتهاي زنان(كه براي اصلاح ذهنيت در مردان انجام ميگيرد) امكان ندارد كه از اصطلاح « فعاليتهاي مردانه» استفاده نمود زيرا در اين صورت، استثمار جنسيتي زنان و مبارزه در مقابل آن كه يك امر لازم به پيشاهنگي زنان است و بايد انجام پذيرد، پوشيده خواهد ماند. لازم است كه فعاليتها و تلاشهايي نيز در رابطه با اصلاح مردان نيز انجام پذيرد و اين يك واقعيت است. بايد هوشيار بوده و فراموش نكنيم، كه اين سر چوب كبريت است كه اول ميسوزد و نبايد بر اين موضوع سرپوش بگذاريم.
3ـ در اين اواخر كاربرد اصطلاح « جنايات پدرسالارانه» بيش از تمامي مفاهيم و اصطلاحت مشكل ايجاد كرد. در واقع خشونتي كه نسبت به زنان اعمال ميشود به خاطر وجود ذهنيت پدرسالار بوده و اين امري بديهي است. البته با كاربرد اين موارد هم نبايد به عدم شفافيت دامن زد. قربانيان اين ذهنيت بدون شك زنان هستند و نبايد نسبت به آن با اغماض برخورد كرد. اين اصطلاح ديد يكساني نسبت به تمامي جنايات و كشتارها دارد. تفاوتي بين كشتن زن و مرد قائل نيست.
بايد از اين به بعد نام آن را بگذاريم، نابودي زن، نابودي جنسيت و فمينيسيد كه جنايتي ضدبشري است. لذا دادگاههاي بينالمللي ميتوانند در زمينهي حقوقي همكاري لازم را در اين رابطه داشته باشند. در سند كسب شئون اجتماعي زنان در رُم (پايتخت ايتاليا)، بند هفتم، خشونت عليه زنان به نحوي بسيار گسترده در چارچوب حملات نظاممند به جامعهي مدني مورد تفسير و تحليل قرار گرفته و موضوعات قرار گرفته فهرست فمينيسيد عبارتند از؛ قتل عمد زنان، ضرب و جرح عمدي آنان، به بردگي کشاندن، شكنجه، محروم نمودن از آزادي، استفاده كردن در تحقيقات علمي، تعرض جنسي، استثمار و سوءاستفاده از كودكان، واداشتن به فحشا و تنفروشي، اعمال تبعيضات سياسي، ملي، فرهنگي، اعتقادي به دليل تفاوت جنسيتي، هر چيزي يا عملي كه به صورت جدي باعث آسيبرساني و ضربهي جسمي و روحي شود و سلامت را به خطر بياندازد، اعمال و فعاليتهاي ضدبشري عامدانه كه جزو " جنايت عليه بشريت به حساب ميآيند". اما در مبحث قانوني آن هم در اروپا و هم در خاورميانه ميان حقوق داخلي كشورها و مشموليت قانوني اين فهرست در ساختار قضايي آنها، در سطح بينالمللي توافقي كلي وجود ندارد و در موضوع فمينيسيد، پافشاري دولتها بر عدم تصويب و تدوين قوانين جزايي و حسابخواهي در اين زمينه باعث شده كه راه بر وقوع جنايات مربوز همچنان كشوده بماند.
نظام سلطهي دولتـ ملت هنوز با درك اين موضوع كه كشتن زنان جنايتي است بس هولناك و سنگين كه نسبت به بشريت صورت ميگيرد فاصلهي زيادي دارد. در ارتباط با جنايت عليه بشريت، ما به وضوح شاهديم كه تفاوت فاحشي ميان حقوق داخلي كشورها و حقوق قضايي نهادهاي بينالمللي وجود دارد. در شرايط عادي دادگاه عالي بينالمللي در امور قضايي نميتواند وظايف دادرسي و قضاوت مربوط به امور داخلي كشورها را به عهده بگيرد. توافق موجود بر اساس « اصل مكمل» بنياد نهاده شده. دادگاه جزاي بينالمللي در رابطه با خشونت عليه زنان و فمينيسيد، تنها وقتي كه نهاد قضايي كشورها نخواهند كارمندان و پرسنل عاليرتبه و شهروندانشان را محاكمه نمايند يا در شرايط جنگ داخلي و زماني كه نظام حقوق و قضايي كشورها فروپاشيده يا توان و كارايي خود را از دست داده باشد، ميتواند در امور قضايي اين كشورها مداخله نموده و به صدور حكم اقدام كند. دادرسي در دادگاه جزاي بينالمللي داراي تاثيرات متفاوتتري از محاكمه در دادگاههاي داخلي كشورهاست. زيرا اين نهاد بينالمللي توان رسيدگي به تمامي جرمهايي را كه در سطح جهان روي ميدهند دارد و قائل به محدوديت زماني و مكاني نيست. براي همين در قوانين قضايي اين دادگاه بينالمللي تاكيد شده كه، خشونت نظاممند و سازمانيافتهي اعمال شده عليه زنان، بايد در قوانين اساسي كشورها به مثابه شكنجه تعريف گردد و با اجراي مواد قانوني كه به اين موضوع مربوطند به لحاظ حقوقي از وقوع اين جنايات جلوگيري نمايند.
در مقام زن و به خاطر زنبودنمان امكان دارد كه ما نيز با فمينيسيد مواجه شويم. براي جلوگيري از اين موضوع چه اقدامي بايد انجام بدهيم؟ به چه ميزان امكان دستيابي زنان به عدالت وجود دارد؟ آيا آنهايي كه اقدام به خشونت عليه زنان مينمايند به سزاي اعمالشان ميرسند؟ در آيين دادرسي و اعمال جزاي مجرمان به چه ميزان مسئلهي اغفال، اغوا و محرك بودن، غيرمنصفانه و به ناحق در برابر زنان به كار برده ميشود؟ آيا صاحبمنصبان ديني و روحانيون ميتوانند با توسل به ادعيه و اوراد از كشتن زنان جلوگيري نمايند؟ پرسشهاي مشابه زيادي را ميتوان بر اين سوالات اضافه نمود.
چه بايد كرد؟
با آگاهي از اينكه آزادي زن، آزادي جامعه است، پيشبرد و توسعهي فعاليتهاي آموزشي مربوط به زنان از اهميت ويژهاي برخوردار است. اما نه در چارچوب علوم پوزيتيويستي امروزه و ذهنيت برخاسته از آن، بلكه در چارچوب ژنئولوژي كه رهبر آپو در راستاي انقلاب زنان به مثابه درك و فهم از علوم اجتماعي آن را تعريف نموده و ريشه در پارادايم جامعهي دموكراتيكـ اكولوژيك و مبتني بر آزادي زن دارد.
ميتوانيم تئوري «گسست» را در چارچوب دستبرداشتن هميشگي از تمامي ساختارهاي ذهنيتي و روحي نظام و برساخت جهان معنايي خود تفسير نموده و به آن عمل نماييم.
انقلاب روژئاوا و مقاومت شنگال كه به پيشاهنگي نيروهاي YJA-STAR شروع شد، ميتوانند در زمينهي دفاع ذاتي و خودـ سازماندهي زنان آگاهانهتر و وسيعتر اقدام نموده و تجربيات خويش را با زنان جهان به اشتراك بگذارند.
بر اين مبنا و با پيشاهنگي زنان آموزش مردان، دختران و تمامي آحاد جامعه از طريق مراكز آموزشي و تربيتي، نهادها و مراكز اطلاعرساني و انتشاراتي، همايشهاي مردمي، اجتماعات همگاني و جلسات مباحثهي مردمي و ساير شيوههاي دسترسي به مردم به طوري كه هر كسي را مخاطب قرار دهد، بايد در دستور كار قرار گيرند.
به صورت مشترك و همگاني موضوع دفاع ذاتي را در حوزهي فردي و اجتماعي در ميان زنان بايد نهادينه كرد.
با درك اين نكته كه در جنگ و درگيرها اين زنان هستند كه مورد هدف قرار ميگيرند و نابود ميشوند، لازم است كه در مراحل مذاكره به زنان مجال نقشآفريني و حضور داده شود.
در مناطقی كه جنايات فمينيسيد به وقوع پيوسته، دادگاههاي زنان برگزار شوند و در غير اين صورت زنان در روند اجراي دادرسي مربوط به جنايات جنگي و محاكمهي مجرمان مشاركت فعال داشته باشند.
زنان بايد بدانند كه ذهنيت مردسالار و دولتي كه نماينده اين تفكر است، به هيچ وجه توانايي دفاع از زنان و حقوق آنها را ندارد. براي همين زنان با ايجاد نظام دفاع ذاتي خودويژهي مشترك در ابعاد نظامي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و … ميتوانند اقدام به تغييرات اجتماعي نمايند.