• برچسب‌ها:, ,

    دولت-ملت، ذهنیتی ضداجتماعی

    15 می, 2020

    اَوین زیلان

    بدون شک وقتی از ضداجتماعی بودن دولت و یا دولت ملت بحث به میان می‌آوریم، شاید به نظر خیلی‌ها چیز عجیبی به نظر آید، مقوله‌ای که امروزه به امید و آرزوی خلق کورد مبدل شده است. کلمه‌ی دولت خود از وقتی‌که چشم به دنیا گشوده، با خشونت، خونریزی، سرکوب و استثمار شروع به تداوم موجودیت خویش نمود. ذهنیتی که این زایده را برگزید نیز باهدف تحاکم و قدرت این گام را برداشت. مسلماً در جامعه‌ای که حرف اول را قدرت و تسلط زده باشد، نمی‌توان از دموکراسی، آزادی و حقیقت دم زد و آن‌ها را جستجو نمود. چون موجودیت اولی هم‌راستاست با نابودی دومی و انکار آن. این ذهنیت اولین قربانی خویش را از جامعه‌ی مادر-زن گرفت و مبدل به ابزاری جهت قتل‌عام جامعه نمود. بدنِ مقدسِ زن زمینه‌ی پیشرفت ذهنیت دولت‌گرا و میدان جنگ و خونریزی شده بود چون بعد از هر قتل‌عام، جنگ، استثمار اولین کسی که از این ذهنیت متضرر می‌گشت، زن بود؛ یا به غارت و غنیمت برده می‌شد یا کشته و یا همچون برده‌ای فروخته و به‌عنوان ابزاری جنسی در خانه‌های عمومی و خصوصی بکار گرفته می‌شدند. درواقع پیشرفت دولت و اقتدار اولین گامش را با ضربه زدن به زن برداشت. مسلماً برای رواج چنین ذهنیتی آن‌هم در جامعه‌ای که با برابری و آزادی می‌زیستند، برده نمودن آن جامعه لازم بود و کسی که نقش اساسی را در حفظ این ارزش‌ها داشت، یعنی زن در تیررس ذهنیت مردسالار و ظالم قرار داشت. بر همین اساس زن را به‌عنوان اولین برده در جامعه با زور به تسلیمیت درآوردند و ایدئولوژی مردسالاری را به ذهن جامعه تزریق نمودند. دیگر نه نشانی از مادر-زن مقدس مانده بود و نه از جامعه‌ای که با خون‌دل و رنج آن را گرد هم آورده بود. از آن روز تاکنون اجتماعی بودن جای خویش را به ذهنیتی مرکزگرا و تک‌رنگ بخشید. حرف اول را دیگر دولت می‌زد نه جامعه.

    ذهنیت دولت‌گرا و ملکیت گرا هم‌زمان و در یک راستا تا توانستند اسب خویش را تاختند و قتل نمودند. ذهنیت طبقه گرایی و زیردست و سردست، بافت جامعه را از هم فروپاشاند. تنها کسی که در منزل هم حرف اول را می‌زد، بازهم مرد بود. جنسیت گرایی و زن‌ستیزی همچون ویروسی تمام جامعه را در برگرفت و نای نفس کشیدن نداد. ذهنیت دولت‌گرا جنسیت گرایی را به‌عنوان یک ایدئولوژی جهت گسترش اقتدار خویش به کار گرفت و در شکل دولت-ملت شکل پرنفوذتری بدان بخشید. جنسیت زن جهت تأمین حرص و آزمندی مرد اقتدارگرا بهترین ابزار بود. چون با حاکمیت بر بدن زن توانستند افکار و ذهنیتش را نیز صاحب گردند و تمام توان و نیروی خویش را نیز ازاینجا می‌گرفتند. با برده ساختن زن هم‌زمان توانستند جامعه را نیز به تسلیمیت خویش درآورده و نه‌تنها زن بلکه تمام جامعه در برابر دولت-ملت مبدل به ضعیفه‌ای گشته است. زن، زنِ مرد و مرد نیز زنِ دولت گشته است. چون نیک می‌دانستند تنها با به تسلیمیت درآوردن زن می‌توانند مرد و تمام جامعه را سرکوب و مطیع سازند. درواقع دولت-ملت شکل نهادینه‌ی شده‌ی مرد حاکم و زوردار بوده و کاپیتالیسم هم از این طریق توانست موجودیت خویش را بسط دهد. کالا نمودن بدن زن، استفاده‌ی جنسی و سکسی از بدن زن، بکار گرفتن بدن زنان به‌عنوان ابزاری جهت افزایش سربازان وظیفه‌شناس برای حفاظت از دولت و بکار گرفتن زن به‌عنوان کارگری بدون دستمزد همگی جهت افزایش سرمایه‌ی کلانی است که نظام کاپیتالیستی بی‌پروا آن را مورداستفاده قرار داده و ضد ارزش را به‌جای ارزش جایگزین می‌سازد. تداخل بیش‌ازحد در مسائل خانوادگی گاها تحت لوای کنترل جمعیتی و گاه نیز برای افزایش جمعیت و تضمین نمودن ارتش خویش باعث گشته که مبدل به بلایی بزرگ برای جامعه گشته و بیش‌ازحد مسائل اجتماعی را افزایش داده نه که حلال آن باشند.

     درواقع دولت-ملت با پیشرفت ذهنیت زن‌ستیزی جامعه‌ستیزی را نیز رواج داد. جامعه‌ای که هر رنگ و نژادی در آن زندگی می‌کردند، دیگر ملت سردست حرف اول را زده و تک‌رنگی ارجحیت خویش را یافته است. درنتیجه‌ی همین ذهنیت بود که امروزه در جوامع و بخصوص کوردستان نیز دولت‌ها از تک‌رنگی، تک‌زبانی، تک ملتی، تک دینی و تک و تک و هزارها تک دیگر که اجازه اظهار بیان به دیگر رنگ‌ها را نداده و سرکوب می‌سازند. همچنان که رهبرآپو نیز بدان اشاره دارد، "آزادی و دمکراسی باوجود تفاوت‌مندی و رنگارنگی‌ها می‌تواند موجودیت خویش را بیابد،" اما بالعکس آن دولت-ملت باوجود انکار آن‌ها می‌تواند به موجودیت خویش ادامه دهد، چون این واقعیت ذاتی دولت-ملت می‌باشد. تنها ثمره‌ی چنین ذهنیتی بدون شک فردگرایی، انحصار و ملی‌گرایی است. چون در صورت نبود جامعه، نقش اول را به فرد داده و از این لحاظ هم کاپیتالیسم بیشتر از کمون و اجتماع بی‌شک بر فردگرایی تأکید دارد یعنی اینکه جامعه را قربان منافع فرد ساخته، درحالی‌که فرد و اجتماع دوقلویی از هم جداناشدنی هستند یکی بدون دیگری قادر به ادامه‌ی حیات نخواهد بود و قادر به نابودی هستند. هر کس تنها به منافع خویش اندیشیده و چنان اهمیتی ندارد که فرد، جامعه یا خلق دیگری که کنار او یا هم‌زمان در جغرافیایی دیگر زندگی می‌کند در چه وضعیتی قرار دارد. به‌عنوان نمونه وضعیت امروزین کوردستان را هر خلقی و کشوری نظاره‌گر است، روزانه در معرض تهدید و قتل‌عام قرار دارند، اما متأسفانه ملل دیگر کشورها و حتی خلق‌هایی که در این سرزمین با خلق کورد در همزیستی قرار دارند، بدون اهمیت به وضعیت موجود تنها راه خویش را دنبال می‌کنند. تفاوتی ندارد که اگر روزانه صدها کودک کورد در نُصیبین، کوبانی، آمد و شنگال قتل‌عام شوند، چون تنها در فکر فرزندان خویش و خانواده‌ی خویش می‌باشند. بدون هیچ توضیحی این نتیجه‌ی همان ذهنیت فاشیست، ضد جامعه و تک‌گرای دولت-ملت می‌باشد. همانی که امروزه ملی‌گرایی را به‌عنوان دینی بر روی زمین به‌شدت مورداستفاده قرار می‌دهد. خلقی را فدای خلق دیگر نموده، غافل از اینکه دیگر خلق‌ها نیز انسان بوده و حق حیات دارند. مسلماً زندگی را اگر خدا بخشیده، تنها اوست که می‌تواند بگیرد، اما متأسفانه امروزه دولت‌های حاکم خویش را نماینده‌ی خدا بر روی زمین دانسته و با نقاب‌های متفاوت این حق را بر خویش روا دیده و سر انسان‌ها را از شمشیر گذرانده، بمباران نموده، سوزانده، اعدام نموده، اما حقوقی که علیه آن ایستاده و از حق‌وحقوق انسان‌ها دفاع نماید، وجود ندارد. چون در جامعه‌ای که دولت-ملت حاکم آن گشته، حقوق دولتی جای اخلاق و قانون اجتماعی را گرفته و به اقتضای منافع دولت تصمیم گرفته نه اجتماع. دین و ملی‌گرایی را چنان مشروع نموده که قتل‌عام خلق‌ها و فاشیست بودن بر خلق دیگر موردی عادی و روزمرگی شده است. برای حفظ منافع ملت اقتدار و دین خویش هزاران هزار انسان را نسل‌کشی نمودند. نمونه‌ی آن نسل‌کشی خلق یهودی، ارمنی‌ها و امروزه نیز کوردها بوده که بر هرکسی عیان است.

    درواقع دین و ملی‌گرایی و ذهنیت دولت-ملت مفیدترین ابزار تحقق سود و سرمایه در نظام کاپیتالیستی بوده و بدون هر دو ممکن نیست که نظام کاپیتالیستی بتواند به شکل غول‌آسایی رشد نماید و هر دو برای مبهم سازی و تحریف "حقیقت اجتماعی" بهترین کاربرد دارند. چرا دولت-ملت دین ملی‌گرایی را به‌عنوان ابزاری اساسی در جامعه به کار گرفت، دارای اهمیت بوده و درکش نیز بدون فایده نخواهد بود. دولت-ملت در اصل شاکله بندی دولت در حالتی پیشرفته می‌باشد و به معنای خشونت و فاشیسم می‌باشد. فاشیسمی که به‌تمامی بنیان خویش را برانکار و نابودی بنانهاده است. بخصوص در جوامعی که از تنوع اجتماعی برخوردار بوده، مبدل به مسئله گشته و همچون غده‌ای سرطان‌زا تمام جوامع را در برگرفته و فرو می‌بلعد. تمام فرهنگ، هنر، ارزش، تاریخ، جامعه، سیاست را با خطر جدی روبرو می‌سازد. کاپیتالیسم نیز از همین ذهنیت فاشیستی زاییده شده و با واقعیت لیبرال دولت که همان دولت-ملت می‌باشد، یکی گشته و همچون دو عضو جداناشدنی به تخریب جامعه و محیط‌زیست با تمام ارزش‌هایش پرداخته‌اند. در چنین حالتی نمی‌توان گفت که دولت-ملت اصلی امکان‌پذیر برای جامعه بوده و می‌تواند جوابگوی مسائل و معضلات آن باشد، بالعکس آن‌ها را بیشتر تعمیق می‌بخشد و راه چاره نمی‌باشد؛ یعنی نمی‌توان از ظالمی انتظار مرحمت یا اینکه انتظار درک حال مظلومان را داشت، چون غیرممکن است. دولت-ملت یعنی نفی اخلاق و وجدان جامعه. پیشرفت دولت و اقتدار اولین گامش را با ضربه زدن به زن برداشت. مسلماً برای رواج چنین ذهنیتی آن‌هم در جامعه‌ای که با برابری و آزادی می‌زیستند، برده نمودن آن جامعه لازم بود و کسی که نقش اساسی را در حفظ این ارزش‌ها داشت، یعنی زن در تیررس ذهنیت مردسالار و ظالم قرار داشت. بر همین اساس زن را به‌عنوان اولین برده در جامعه بازور به تسلیمیت درآوردند و ایدئولوژی مردسالاری را به ذهن جامعه تزریق نمودند.

    جایی که وجدان کوله بارش را بسته باشد، نمی‌توان از عدالت حقوق انسانی و اخلاق سخن به میان آورد. چون پشت پرده‌ی اخلاق، ارزش‌های جامعه را به استثمار کشیده و مبدل به ضد ارزشی برعلیه جامعه نموده است. بکار گرفتن دین، زن، اکولوژی، حقوق، فرهنگ، اقتصاد، سیاست به شیوه‌ای غلط راه را بر جنگ‌های خونین گشوده است. نمونه‌ی جنگ دانش در خاورمیانه و بخصوص در کوردستان که راهگشای قتل‌عام و نسل‌کشی‌های تاریخی‌ای گشت؛ با استفاده از دین و مذهب و قتل‌عامی که علیه زنان بکار گرفت، زمینه‌ساز جنگ‌های ضدمردمی و ملت علیه ملت گشت و انسانیت را به جان همدیگر انداخت، نتیجه‌ی همان ذهنیت فاشیست دولت-ملت می‌باشد.

    بدون شک بایستی خلق کورد با علم و آگاهی بر این موارد از وجود دولت و لازمه‌ی آن بحث نمایند. خلقی که از اتحاد و هماهنگی برخوردار نباشد، مسلماً وجود دولت با چنین ذهنیت فاشیستی به‌جز نسل‌کشی، زور و خشونت، تک‌گرایی نتیجه‌ای دیگر در برنخواهد داشت. آنچه لازمه‌ی جامعه بوده، بی‌شک ملتی دمکراتیک و جامعه‌ای دمکراتیک می‌باشد. چون دولت-ملت و حقوق آن با دمکراسی و اجتماعی بودن هیچ مغایرتی نداشته، بدان موجودیت نبخشیده و به‌تمامی آن را انکار می‌کند. هراندازه دولت-ملت به سلول‌های جامعه نفوذ یابد، به همان اندازه هم اخلاق و دمکراتیک بودن جامعه تضعیف گشته و از بنیان سست می‌گردد. حقوقی که دولت-ملت آن را از غربال خویش عبور داده، جایی برای جامعه‌ی دمکراتیک و سیاستی دمکراتیک باقی نخواهد گذاشت. در چنین وضعیتی دمکراسی تنها ابزاری برای بازی‌های سیاسی دولت-ملت بوده و از این طریق نیز سیاست را به بازی می‌گیرند. درحالی‌که خود سیاست هنر خلاق و صحیح مدیریت جامعه است. این مورد هم تنها در صورت اخلاق اجتماعی و دمکراسی ممکن خواهد گشت.

    جایی یا حوزه‌ای که با حقوق طبقاتی و بورژوازی به خفقان کشیده شده باشد، نه جایی برای دمکراسی و نه جامعه‌ی اخلاقی و سیاسی باقی خواهد گذاشت. چون تمام جامعه و زمین را به تصاحب خویش کشیده و به حالت اختناق درآورده‌اند. تمام فلاکت‌هایی که در محیط‌زیست به وجود می‌آید از قبیل گرمای بیش‌ازحد، تخریب محیط‌زیست، آلودگی هوا، مسطح ساختن جنگل‌ها برای ساختمان‌سازی و افزایش سرمایه‌ی کلان، ذوب یخ‌های مناطق قطبی و هزار و یک فلاکت دیگر ثمره‌ی ذهنیت اقتدارگرای دولت-ملت بوده که تمام ارزش جامعه را به تصاحب کشیده و بانام اقتصاد سیاست ضد اقتصادی را پیشرفت داده و "سرمایه و پول" تنها شعار نظام کاپیتالیستی بوده که ذهنیت دولت-ملت جای پای آن را بازکرده است. جامعه به مرحله‌ای رسیده که با بحرانی جدی روبروست و هر چیز بایستی از نو بازتعریف گشته و طبق اخلاق و سیاست جامعه بتوان آن را فرمول‌بندی نمود.

    جامعه‌ی دمکراتیک بهترین راه چاره برای تضعیف ذهنیت دولت-ملت می‌باشد. چون آن‌هایی که این ذهنیت را همچون بلایی بر جامعه پاشاندند، نیک می‌دانستند چه نتایجی را به همراه خواهد داشت. حال نیز جامعه و خلق با واقعیت ذهنیت دولت-ملت همسان گشته و برای حفظ جامعه بدون شک بایستی بتوان از آن دفاع نمود. هیچ جامعه‌ای هیچ‌گاه از ارزش‌های خویش تهی هیچ فرد و واحدی وجود ندارد که بدون اخلاق و سیاست باشد. هر فرد و واحد جامعه هم سیاسی و هم اخلاقی می‌باشد." البته دمکراسی در چنین جامعه‌ای حالت کنش‌مندی آن می‌باشد و یکی بدون دیگری قادر به ادامه‌ی حیات نخواهند بود نگشته، اگرچه تحت تأثیر ذهنیت موجود قرارگرفته اما هنوز هم می‌توان با اتکا بر ارزش‌هایی که از تاریخ به‌جامانده، زمینه‌ی جامعه دمکراتیک، اخلاقی و سیاسی را گسترش داد. اخلاق و سیاست ابزارهای مهمی هستند برای رسیدن ا به حقیقت اجتماعی و گریز و حیات بدون آن‌ها غیرممکن خواهد بود. چون در غیر این صورت جامعه به‌تمامی از حالت اجتماعی شدن خارج خواهد شد. رهبرآپو هم بدان اشاره داشته: "هیچ فرد و واحدی وجود ندارد که بدون اخلاق و سیاست باشد. هر فرد و واحد جامعه هم سیاسی و هم اخلاقی می‌باشد." البته دمکراسی در چنین جامعه‌ای حالت کنش‌مندی آن می‌باشد و یکی بدون دیگری قادر به ادامه‌ی حیات نخواهند بود. نکته‌ای که در اینجا اشاره به آن اهمیت دارد این است که برای بیان حقایق در جامعه بایستی از جامعه‌ی دمکراتیک و اخلاقی گذار نمود.

    در تمامی جوامع بخصوص جوامع خاورمیانه هنوز هم آثار دمکراتیک و عناصر دمکراتیکی در پیشرفت جامعه از نقش بارزی برخوردار بوده‌اند، وجود دارد. عناصری که در جامعه خاورمیانه در برابر ضد ارزش‌ها به مقاومت برخاسته، عناصری همچون مذهب، خانواده، عشیره، قبیله و ملت عناصری هستند که هم‌زمان جهت دمکراتیک نمودن جامعه از نقش بسزایی برخوردار بوده‌اند؛ بنابراین بایستی بتوان این عناصر را نیز در راستای پیشبرد جامعه‌ی اخلاقی و سیاسی به شیوه‌ای صحیح سازمان‌دهی و بکار گرفت. این شیوه از مبارزه می‌تواند در راستای رسیدن به حقیقت گام برداشته و با توازن میان فرد و اجتماع به انجام برسد. جامعه‌ی اخلاقی و سیاسی برخلاف دولت-ملت غنای اجتماعی را رد نکرده، بلکه هم‌زمان با تفاوت‌مندی‌های موجود در جامعه به حقیقت می‌رسد باز و منعطف بوده و سعی بر گذار از ذهنیت بسته و قاطعی که ذهنیت مردسالار با ایجاد ذهنیت دولت-ملت و اقتدارگرا آن را پیشبرد داده، دارد در آن صورت است که می‌توان از آزادی جامعه و دمکراتیک بودن آن بحث نمود.

     



    کژار