انقلابیگری بودن خانواده، نخستین گام رهایی ملی
5 می, 2022رزرین کمانگر – عضو شورای رهبری کژار
اشغالگریای که در کوردستان توسعهیافته به واقعیت زن میماند. به بردگی کشاندن، مطیع کردن و نیروی دفاعی، ایدئولوژیک و سیاسی او را استثمار کردن در واقع همان سیاستی است که بر خلق فرودست کورد اعمال میشود. ذهنیت مردسالاری 5 هزار ساله، ذهنیت اقتداری است که با نهادی همچون خانواده خود را بر سر پا نگه میدارد. نهادی که در آن بیشترین آمار فروپاشیدگی و بیمعناشدگی روابط اجتماعی میان زن و مرد حاکم گردانده شده و میدان آزادی زن را تنگ کرده و در همین چهارچوب تنگ، اراده و خودبودگی زن را روزانه به تصرف درمیآورد و حوزهی فکری و عملی زن را با پشت بستن به تاریخ صدها ساله و همچنین قوانین موجود و سیستم حاکمهی مردسالاری به بنبست میکشاند.
مرحلهی اشغالشدگی میهن و ذهنیت کورد نیز به همین سان کاملاً در تاروپود ارتباطات حاکم بر زن و مرد در خانواده میباشد. همین نهادی که در گسترش بند بردگی زن در درون جامعه نیز بیشترین نقش را برعهده داشته است. ذهنیت اقتدار و اشغالگری همیشه درصدد جایگزین نمودن اقتدار و گسترش دامنهی ذهنیتی خود به حوزههای فرهنگی، اخلاقی، فلسفی، اقتصادی و… میباشد و نهاد خانواده بهعنوان بنیادیترین نهاد اجتماعی و در عین حال بنیادیترین نهاد سیستم حاکمه تلقی میگردد. در استعمار زن، استعمار و استثمار تمامی ارزشها و مبناهای زندگی آزاد را با نهادینهکردن ذهنیت مردسالاری انجام داده و اگر در این راه به پیروزی نرسد، آنزمان در اعمال سیاستهای خود به بنبست خواهد رسید. شیوههای جنگویژهای که رژیمهای اشغالگری بر نهاد خانواده اعمال مینمایند، درواقع همان شیوههایی است که ذهنیت اقتدار را در جامعه گسترش داده و پیشرفتهای انقلابی را به عقب میرانند. ذهنیتی که در آن مرد را بهعنوان ارادهای خدایی قلمداد کرده، ریاست خانواده و تصمیمگیریهای اجتماعی را به او واگذار نموده و زن را از هر گونه روابط اجتماعی و سیاسی، حق تصمیمگیری و ارادهای مستقل دور نگه میدارد. تسویهی نقش پیشآهنگی زن در بنیاد نهادن جامعه، آموزش و دفاع از ارزشهای انسانی جامعه، یکی از بزرگترین سیاستهای اعمالی رژیمهای حاکمه میباشد که منجر به بیچارگی و کژرویهای مربوط به ارتباطات اجتماعی شده و در شیوهی سازمانی، ایدئولوژی و سیاسی خلاءهای جدیای را بوجود میآورد. هرگز نبایستی فراموش کرد که ایدئولوژی از همان اوان شکلگیری جامعه در پیرامون زن معنا یافته و مهر زن بر پیشانی آن نقش بسته است. نقش زنان در شکلگیری ارزشهای اجتماعی، پرورش جامعه و پیشرفت جامعه بسیار موثر میباشد.
یکی از بزرگترین موانع پیشروی انقلاب نیز بسته به وضعیت خانواده، زن و سر دیگر آن مردانگی است ـ نه مرد ـ با پروواکاسیونی تلاش کند که این را اِعمال و گمراه نماید. آنچه بایستی انجام گیرد، اشاره به موجودیت مسألهی زن و تأکید بر رفع و چارهیابی این مسأله میباشد و تفکر در رابطه با گام گذاشتن در مسیری انقلابی که رویکردهای آموزشی و دادن آگاهیهای لازمه به خانواده را جهت دموکراتیزه کردن آن اساس گرفته و روابط میان زن ـ مرد را موردانتقاد قرار داده، جنبههای آسیبشناسی روابط خانواده را با موضعی مشخص و ایستاری انقلابی، ارزیابی کرده و جهت رشد خانوادهی انقلابی، تمامی تلاش و کوشش خود را معطوف داریم.
آنچنانکه رهبر آپو تأکید دارد که: “اگر ما جنگها را تنها به مانند جنگ ارتشها که همدیگر را میکشند، قلمداد نکنیم، بایستی دانست که یکی از بزرگترین جنگها در جامعهی انسانی نیز جنگ اندیشه میباشد. همچنین بایست جنگ درون خانواده را نیز پشت گوش نیانداخت. به همین جهت، بایستی بدون سرگرفتن و پشت گوش انداختن آن و چپ و راست رفتن، اعتراف به خود وجود داشته باشد تا زن فعالانه در این جنگ جای گیرد. بسیار واضح است که نه زن و نه مرد، ویژگیهای موجود خود را مادرزادی نگرفتهاند. باید این وضعیت را به مثابهی دستآورد سنتگرایی که طبقه برجای گذاشته، واکاوی نمود. جامعه، ویژگیهایی را که نسل ها همانند میراث برجای گذاشتهاند برای زن و مرد نیز تعیین شده است.”
بر این مبنا حل و چارهیابی مسایل اجتماعی که از مسایل “زن و خانواده” سرچشمه میگیرد، ضرورت اساسی دارد. با گسترش آسیب در تمامی حوزههای اجتماعی، مسألهی روابط اجتماعی و در راستای آن تحلیل و واکاوی مسایل شخصیتی میباشد. مسایل هویتی و شخصیتی در مسیر اجتماعی شدن افراد در جامعه، پیوندخورده و درهمتنیده با روابط صدها سالهی مردسالاری میباشد. در روابط زن و مرد، ناموس همان موضوعی است که هر مردی حاضر است هر چیز خود را در قبال آن ارزانی دارد. به همین جهت در جامعهی ایران و بهویژه در شرق کوردستان، دو نوع کشتن وجود دارد. یا اینکه زنی برای پاک کردن لکهی ننگ از پدر، برادر، پسر و یا همسر خود پس از رویدادی که بوقوع پیوسته و یا شک بهوقوع پیوستن آن وجود دارد، خود را از بین میبرد و یا توسط این افراد مذکور باز هم برای دفاع از همان ناموس، کشته میشود. ناموسی که رنگی جنسیتی به خود گرفته و در شخصیت و هویت زن، معنا یافته و یا بیمعنا میگردد و مدافع آن نیز رئیس خانواده، همان مرد است. مردان در جامعهی سنتی و واپسگرا، خود را بهعنوان بخشی از مسایل اجتماعی نمیبینند و در روابط حاکمهی مردسالار، تلاش و کوششی همهگیر و همهجانبه از زنان ندارند و تنها در زمان وقوع رویدادهایی که میپندارند شخصیت و هویت مردانه را لکهدار کرده، درصدد جزا و اجرای حکم برمیآیند. اما در تحلیل و واکاوی سهم آنان در وقوع این آسیبها بسیار ضعیف میمانند. ضعفی که منجر به اعمال خشونت و حتی گرفتن جان انسانها میشود. این نیز از عمق حق به جانب بودن و اعمال ارادهی مردسالاری سرچشمه میگیرد. غافل از آنکه مسایل جنگ، اشغالگری، شدت و خشونت، کشتار و تجاوز، همه از همان ذهنیت اقتدارطلبانه و مردسالاری نشأت میگیرد که خود اجرای احکام خداگونه را نیز برعهده میگیرد.
واقعیتی که در اینجا نهفته میباشد این است که آیا بهراستی روابطی که با حیله و فریب، بیبختی، وابستگی و در عین حال گدایی عاطفی و فکری زن همراه است تا چه اندازه میتواند همسنگی این روابط را تعریف نماید. همانطور که رهبر آپو: “در وضعیت عدم سلامت ارتباطات و همچنین اشغالگری تحمیلی بر کوردستان، بزرگ کردن خانواده به طرزی دروغین و کاملاً همچون حافران قبرها در جهت رشد اشغالگری بسیار جدی تأثیرگذار میباشد. البته این برای انقلاب نیز مسایل عظیمی را بوجود میآورد. به همین جهت ما تا این حد بر انقلابی بودن خانواده تأکید می نماییم.”
انقلابی بودن خانواده به معنای تقویت حوزههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در این نهاد بوده و مجادلات و مناقشات نادرست را به جنگ اندیشهی روابط زن ـ مرد مبدل کردن، همچنین با آموزش درست فردی و اجتماعی راه بر اجتماعیشدنی که اراده و خودبودن را مبنا قرار میدهد و ارزش و جایگاه زن را در خانواده جدی گرفته و راه بر انقلابی ذهنیتی میگشاید که انقلاب ملی را رقم میزند، نخستین ویژگی این نهاد میباشد. کانون توجه تمامی افراد جامعه را از تنها ایجاد زندگیای مشترک و عادی منقطع از مسئولیتهای اجتماعی و ملی به توسعهی همزیستی آزاد سوق دادن، دارای اهمیتی حیاتی میباشد. چراکه نهاد خانواده را با بمباران تبلیغاتی ذهنیت اقتدار، چنان در اذهان جا انداختهاند که هر چیز ـ فلسفه، ناموس و هدف ـ یک فرد در جامعه میباشد. قدرت سازماندهی، بیان و حتی مرگ و زندگی افراد در دست همان ذهنیت اسیر است. تمامی تخریبات اقتدار اشغالگری که شخصیت و هویت انسانی را پایمال مینماید را در خانواده پیاده میکند. افراد به فدایی خانواده مبدل میشوند و دیگر مسایل اجتماعی و ملی در ردههای دیگر جای گرفته و فشارهای اقتصادی و فرهنگیای چنان بر این نهاد وارد میآید که راه بر گسترش هرگونه آسیبی در جامعه میگشاید. نخستین حلقهای که اشغالگری مهر خود را روزانه بر آن میزند و منجر به تحکیم پایههای آن میگردد، تا این اندازه نیز با گرفتن نیروهای انقلاب، به بنیادیترین نهاد ضد ـ انقلاب مبدل میشود.
با توجه به موضوعاتی که ذکر شد، بایستی بر اهمیت دموکراتیزاسیون نهاد خانواده تأکید کرده، جهت کاهش آسیبهای اجتماعی و کائوسی که جامعه را به قعر نابودی میکشاند و تمامی ارزشهای تاریخی جامعهی انسانی را استثمار میکند، تمامی تلاش لازم صورت پذیرد. البته که انقلابی نمودن نهاد خانواده، بیشترین ضربات را بر ذهنیت اقتدارگری و اشغالگری وارد آورده و به آزادی نزدیکتر خواهد کرد. این کعبهی موجودیت اجتماعیای را که رهایی ملی و زنان را پوچ میگرداند به مرکز و کعبهی دموکراسی و آزادی متحول میکند، وظیفهی اصلی و اساسی هر انسان باوجدانی است که در راستای پیشرفت اجتماعی و ملی در تلاش است. بیهیچ تردیدی، سازماندهی و ساماندهی جامعه از مسیر دموکراتیزه کردن نهاد خانواده و برساخت روابط دموکراتیک زن ـ مرد و تبدیل این نهاد به سلولی انقلابی میگذرد.