زندگی با هنر، سرشته است
24 آوریل, 2022زیلان وژین – ریاست مشترک پژاک
هنر، سرشت زندگی انسانی است. هنر، خود بخشی از حقیقت زندگی انسانی و اجتماعی بوده و احساس خوشحالی، دوستداشتن، درد و آزار با حقیقتهایی که تجربه میشود را ایفا نموده و به احساس و افکار انسان شکل میدهد. در جامعه نیاز زن به هنر بسیار بیشتر است. بزرگترین هنرمند در تاریخ، زن ـ مادرخداوند است. چراکه عمیقترین و ماندگارترین هنر با دسترنج زن بعمل آمده و آنکه زندگی را در درون چرخی مشترک و همآهنگ براه میبرد، مادر است. در تاریخ حقیقی مدرنیتهی دموکراتیک، ارزشهایی که مادر مقدس، ایناننا برای انسانیت خلق کردند، یک به یک هنر میباشند. تمامی جامعهی انسانی بر این هنر، زندگی خود را سازماندهی کردند. از فرهنگ و اخلاق زندگی گرفته تا ضرورتهای آن، چگونگی نظام و تنظیم زندگی، مادر مقدس را آفرید. هنر، آن است که خلق میکند و سرشت آن را در روح زندگی میآمیزد. روح تفکر و خلاقیت را توسعه میبخشد. زمانی که انسان به تاریخ مینگرد، همان سرشت را در واقعیت و رنجی که زن بُرده و خلق کرده، میبیند. به همین جهت، مسئولیت اساسی در برابر زندگی و جامعه، زن میباشد.
سازماندهی زندگی و هدایت آن، سرچشمهی خود را از نیروی معنا میگیرد. آنچنان که در تاریخ، زن با دسترنج و نیروی فکری خود، احتیاجات و دستآوردهای زندگی انسانی را بوجود آورد و اجتماعی بودن را توسعه داده است. بزرگترین هنر، پدیدهی اجتماعی بودن است. جامعهی ابتدایی که زن، پیشآهنگی آن را از نظر سیاسی و اجتماعی انجام میداد، جامعهای آزاد و سیاسی بود، اما متأسفانه جامعهی امروز در شخص زن، تمامی جامعه را از حوزهی سیاسی و اجتماعی آن دور کرده و با اقتدار و دیکتاتوری، جامعه را رهبری میکند. درواقع رهبری نمیکند، بلکه اداره مینماید. هنر اجتماعی بودن نیز سیاست آن است. برای هدفی که تعیین کرده، به صورت کوتاهمدت و بلندمدت، سیاست آن را مشخص میسازد. قبل از پدید آمدن زبان گفتاری، جامعه از طریق هنر با هم ارتباط برقرار کردهاند. برای همین، ارتباط هنر، اجتماعی بودن و سیاست در شخص زن، بسیار عمیق و تاریخی میباشد.
در سیاست و رهبری هنر جامعهای، سطح آزادی آن جامعه مشخص میگردد. نیرومندترین رابطه در درون هنر، سیاست و آزادی، معنا مییابد. تا زمانی که جامعهای سیاسی نگردد، نمیتواند آزاد باشد، عکس آن نیز صادق است. در عین حال، سیاست نیز هنر مدیریت زندگی است. به همین دلیل است که این حوزه از سوی اقتدارگرایان مورد اشغال واقع شده است.
رهبر آپو میگوید: “هنر مادر مقدس، سیاست است. همچنین تا زمانی که سیاست آزاد نگردد، هنر نیز آزاد نخواهد شد.” هر کس، خود دارای نقش و هنری در پدیدهی اجتماعی بودن میباشد، اما نظام مدرنیتهی سرمایهداری با ایدئولوژی لیبرالیزم فردگرایی را بسط داده و تمامی جامعه را به سوی فردگرایی میکشاند. جامعهای بدون پیشآهنگ و بدون هدف را تعیین کرده و زندگی به دور از معنا و معنویاتی را رقم زده و تمامی زندگی را به زندگیای خیالی و احتمالی مبدل کردهاند. شخصیتهای هنرمندی که پیشآهنگی صحیح جامعه را برعهده دارند نیز از حوزهی سیاسی دور کرده و آنها را در محاصره قرار میدهند. هنر سیستم سرمایهداری منجر به تهیسازی شخصیتی در شخصیت هنرمندان میشود. شخصیتهایی پوپولر، مدرنیست و مقلد را برجسته مینمایند.
حوزهای که سیستم مدرنیتهی سرمایهداری و دولتی، بیشترین سازماندهی را انجام میدهد، هنر و سیاست است. هر دو حوزه نیز تحت اقتدار و ذهنیت مردسالاری در بحرانی عمیق به سرمیبرند. هنر و سیاست نیز هر دو بیشتر به همدیگر پیوند خوردهاند، چراکه هر دو نیز در سرشت وجودی زن، پنهان شدهاند. نظام مردسالار نیز، تجاوز گستردهای را بر آن انجام داده است.
در طول تاریخ تا به امروزه که هنر در میان عشق و عدالت، دل خود را بزرگ کرد و به این روزها رساند، زن ـ خداوند، مادر حقیقت انسانیت بود. هنر با رنگ و صدای زنان، زیبا گشته و با احساسهای مادرانی که ملودی زندگی را اجرا میکنند به مشعل روشنسازی آیندهی اجتماعی مبدل میشود. ما می توانیم بسیار راحت بگوییم که سیستم مردسالار به چه چیزهایی دستدرازی کرده، مبتنی بر رویکرد خود بدان شکل و شیوه داده، آن را از سرشت خود دور کرده و تخریب نموده است. یکی از آنان نیز سیاست و هنر میباشد. مضمون این اصطلاحات را آنچنان تهی میسازد و چنان بر سر این حوزهها میآورد که دل جامعه از آن به هم خورده و جامعه از آن بیگانه گردد، آنها را براساس منافع خود، براه میبرند. اما بایستی انسان به سیمای هنر و سیاستی که خود درخشش روی جوامع و نور آزادی و اندیشهیای است که بتوسط آن جامعه بتواند خود را آزاد گرداند، روبرگرداند.
واژهی سیاست، خود از تربیت و مدیریت، گرفته شده است. زمانی که ما واقعیت آن را ارزیابی نماییم، خواهیم دید که تا چه اندازه به واقعیت زن نزدیک میباشد. چراکه در تاریخ میبینیم که مادر در تمامی جوامع تا طبیعت، زراعت و حیوانات، مادر با تجارب و احساس عشق به زندگی، آنها را تربیت و پرورش میدهد. اما نظام مردسالار اقتدارگرا این رنج و زحمتها را تصرف کرده و زن را از سیاست و هنر دور میکند. این را نیز کافی نمیشمارد و زن را شرم انگاشته و زنانی را که خواهان سیاست هستند با عناوین جدا، محکوم مینماید. برای آنکه باری دیگر، آنچنانکه در بالا نیز اشاره نمودیم، درخت بر ریشهی خود بروید و برگهای درختان بار دیگر جوانه زنند، بایستی زن، سیاست و هنر را با رنگ خود، انجام دهند، برای آنکه بتواند با رنگ خود در این حوزه و تمامی حوزههای دیگر زندگی قدعلم نماید، بایستی ابتدا خود را از تأثیرات سیاست و هنری که امروزه انجام میگیرد، رهایی بخشیده و بتواند در قلب و عقل خود بار دیگر خود را بنا سازد.
از طرف دیگر، سیاست و هنری که پشت خود را به خطی ایدئولوژیک و سازمانی نمیسپارد، به مانند برگی که از درخت به درون خاک افتاده و بپوسد. به همین جهت از ابتدای تاریخ تا به امروزه، سیاست و هنر، عمیقترین ریشه را در این خاک فروبرده و شاخه زده و پشت خود را به خاک هلال زیرین(طلایی) و کنارهی رودخانههای زاگروس میسپارد. برای همین ما میبینیم که همانند جوی آب روان با رنگ زن کورد باز هم به صحنهی تاریخ قدم میگذارد و توجه تمامی زنان را به خود جلب مینماید. هنر و سیاست از آن جامعه بوده و بایستی بار دیگر به جامعه برگردانده شوند، چراکه براساس نیازهای جامعه توسعه مییابند. زنی که خواستار آزادی است بایستی قادر به سیاست کردن در تمامی میدانها و حوزهها باشد و دل و روح خود را با هنر قرن بیستویکم بیآراید، آنزمان دوست داشته شده و به او احترام نشان داده شود. زنی که سهم خود را از سیاست نگیرد به قربانی سیاست سیستم هزاران ساله، مبدل گردد. زنی که چشم او برای هنر ندرخشد و دل او برای هنر به رقص آزادی درنیآید، روی او به سوی بردگی باشد.
کوردستان، میهنی سرشار از هنر است. هر وجب از خاک کوردستان، هنری که با رنج دست بعمل آمده، دیده میشود. در واقعیت جنگ، انقلاب و انقلابیگری کوردستان نیز به همین صورت میباشد. تمامی تاریخ خود را با هنر، فرهنگ و ادبیات خود تا به امروزه پیشبرده است. کورد ملتی است با هنر، فرهنگ و ادبیاتی که زباناش ممنوع شده است. اما به دلیل اجتماعی و اشتراکی بودن زندگی، در جریان تاریخی به شیوهای متولوژیک، نتوانسته مانعسازی کرده و جلوی توسعهی آن را بگیرد. با پیکر، تابلو، ترانه، کتاب، داستان و اشعار تا به امروز خود را تداوم بخشیده است.
در دولتها، هنر مبتنی بر منافع سیاسی، کارآیی دارد. نظام مدرنیتهی سرمایهداری عرصهی هنر و هنرمندی را به مانند عرصهای برای منافع خود به کار میگیرد. هنر و هنرمند از واقعیت جامعه گسسته و بیگانه شده است. مسلماً هنر و هنرمندی که مبتنی بر واقعیت اجتماعی و تاریخی خود به هنر نپردازد، نمیتواند نمایندگی فرهنگ و هنر خود را انجام دهد. درعین حال سیاست نیز به همین شکل میباشد. سیاست و سیاستمدار، زمانی که تمثیلیت واقعی جامعه خود را برعهده نگیرد، این سیاست دولت و سیاستمداری نوکروارانه خواهد بود. رهبر آپو میگوید:”هنرِ هنر، سیاست و مادر هنر نیز سیاست است.” به همین دلیل هنر و سیاست تنها عاید بخشی از جامعه نیست. هر فرد و اجتماعی دارای هنر و سیاست میباشد.
در واقعیت انقلاب ما، ملیتانی، انقلابیگری و کادر بودن، بزرگترین هنر کوردستان میباشد. رهبری برای ملیتانی میگوید، انقلابی آن است که پیوندی نیرومند را با هنر برقرار کرده است. شعار ما با رویکردی هنرمندانه به کار و فعالیت بپردازیم نیز بخشی از این موضوع را ایفا مینماید. به همین جهت هر کاری را با دوستی و عشق انجام داده و در جوهر به هنری مبدل میشود که با فرهنگ و اخلاق اجتماعی خود، یکی گشته است. هنر و سیاستی که فرهنگ و اخلاق را دربرنگیرد، دچار کژروی میگردد. اخلاق، ملاک و معیار صحیح را مبنا گرفتن و در هنر نمود دادن میباشد. این نیز در طبیعت زن و جامعه با شیوهای گفتاری در عرصهی زندگی، تجارب و داستانها تا به امروزه انتقال داده شده است.
اگر هنرمندان کوردستان برمبنای واقعیت اجتماعی، انقلابی و ریشهی تاریخی خود هنر را بسط و گسترش دهند، میتوانند نمایندگی هنر جامعهی خود را کرده و هویت اجتماعیای را کسب نمایند. هنر و هنرمند با هویت اجتماعی، ملی، فرهنگی، تاریخی، زبان و ادبیات خود، میتواند خود باشد. هویت نیز موجودیت هر فرد و جامعهای را مشخص میسازد. این نیز براساس مبنایی ایدئولوژیک، سیاسی، ملی و فرهنگی پدید میآید. یعنی مبنای آزادی و خودویژه بودن هنر مسلماً با این موارد گره خورده است. هنری که آزاد نگردد، نمیتواند ایفای واقعیت اجتماعی از نظر خوشحالی، زیباییشناسی، درد و دشواری باشد. این نیز با آگاهیای در سطح فلسفی، ایدئولوژی، اتیک، استاتیک، تاریخی و اجتماعی در پیوند میباشد. انقلاب بدون هنر، انقلابی ناقص است. به این دلیل که در انقلاب و انقلابیگری، احساس، روح، غریزه، هیجان و باوری لازم است.
نظام موجود، هنر را به لبهی پرتگاه میرساند. هنر، سینما و ادبیات، خطوط دموکراتیک و جهانشمول خود را نیز دارد. در عین حال خط کشتار نیز پابرجاست. هنر مدرنیتهی دموکراتیک و هنر مدرنیتهی سرمایهداری نیز براساس ذهنیت آن شکل میگیرد. هنر و سیاست مدرنیتهی سرمایهداری مبتنی بر ذهنیت اقتدارگرایی و اندیشهی فردگرایی مرد شکل گرفته و زن را همچون ابزار اساسی به کار میگیرد. به این شیوه، فرهنگ، اخلاق و سیاست را به زیر اقتدار خود میکشاند، اما هنر و سیاست مدرنیتهی دموکراتیک مبتنی بر ذهنیت زن بر مبنای پرنسیپ اخلاقی و سیاسی جامعهی دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی زن مدیریت میشود.
اندیشهی مشترک و پرفرهنگی را بعنوان مبدأ پذیرفته و تاریخ را در درون خود زنده نگه میدارد. بعبارتی هنر در مسیر تاریخی تا به امروزه به مانند حلقههای زنجیر به هم گره خورده و به صحنهی زندگی جریان میدهد. هنر، بزرگترین عرصهی آموزشی انسانی میباشد. اگر در ذهنیت سرمایهداری، هنر کاملاً بر محور غریزه میچرخد، اما در هنر انقلابی، عواطف انسانی پرورشیافته و سیاسی میگردند.