• برچسب‌ها:, , ,

    جامعه‌ی کائوتیک و ایستار هنرمندان

    28 آوریل, 2022

    بریتان ماردین عضو شورای مدیریتی کژار

    امروزه شرق کوردستان و ایران با مسایل و آسیب‌های اجتماعی گسترده‌ای دست به گریبان است. بایستی معضل اجتماعی را تعریف کرده و منشأ آن را مشخص نمود. برخی فقر، بیکاری، فحشا، دزدی و… مسایلی اینچنین را بعنوان مسأله تعریف می‌نمایند و برخی دیگر نیز انحطاط اخلاقی و مسایل اقتصاد کلان و عدم سرمایه‌گذاری و… درواقع اینها همه به نوعی مسایل و آسیب‌های اجتماعی‌ می‌باشند، اما واقعیت این است که مسایل و معضلات اجتماعی، دینامیک بنیادین جامعه را فلج کرده و درنهایت از میان خواهد برد. درواقع با جنسیت‌گرایی و ملیت‌گرایی، جامعه را از سرشت آن خارج کردن، مسأله‌ی بنیادین اجتماعی می‌باشد.

    درواقع از یکسو وجود ارزش‌هایی است که موجودیت اجتماعی را برمی‌سازند و از طرف دیگر نیروهایی که خودبودگی و هستی را دچار بحران و خودباختگی می‌نماید. وجود هر دوی اینها، دال بر وجود مسأله‌ی بزرگ اجتماعی می‌باشد. در ایران و شرق کوردستان نیز این هر دو در برابر هم و به نوعی حتی می توان گفت در درون هم، وجود دارند. مردم در ایران و شرق کوردستان به لبه‌ی پرتگاه ـ بود و نبود ـ رسیده‌اند که روزانه برای تداوم موجودیت خود، مبارزه می‌نمایند. این چه در سطحی آگاهانه و یا ناآگاهانه، درواقع مبارزه مابین مرگ و زندگی است. به اختصار می‌توان وضعیت کوردها و زنان در ایران را به مثابه‌ی عمیق‌ترین مسایل سطح ایران، در دو نمونه‌ی مشخص تحلیل و بررسی نمود.

    کولبری به مثابه‌ی وضعیت کوردها که در سرزمین نان، بی‌نان مانده‌اند

    برای مثال شرق کوردستان و ایران، مهد تمدن بوده و دارای جغرافیایی غنی می‌باشد؟ اما چرا فقر تا بدین حد به آستانه‌ی بالایی رسیده است. جوانانی که کوچکترین فرصت کاری برای آنان فراهم نیست، افرادی که با ورود یا عدم ورود به دانشگاه و موسسات آموزش عالی، متأسفانه بی‌کار می‌مانند و مجبور به انجام ارزان‌ترین کارها می‌گردند و قادر به تأمین نیازهای مادی خود و خانواده‌شان نیستند. البته این وضعیت برای کوردها بسیار متفاوت‌تر بوده و راهیا‌بی به حیطه‌ی دولتی، تنها با واگذاری فرهنگ و خودبودن خود امکان‌پذیر خواهد بود، اگر کسی به نهادهای دولتی پیوند نخورده و آنان را جدی نگیرد، همانند کولبرانی که با عرق و دسترنج خود، مایحتاج زندگی خود را تأمین می‌نمایند، کاری که حیثیت و شرافت خود را حفظ کرده، خود را تسلیم دولت و نهادهای آن نکرده و روح خود را به درون تکه‌نانی‌ پیچیده و به مرزها ـ همان مرزهای دست‌سازی که کوردستان را ازهم گسست و هر روزه شکستن این مرزها خبر از نشناختن هویت تحمیلی آنهاست ـ می‌زنند تا باری را به سوی دیگر مرز برسانند، شمار زیادی از انسان‌های باشرافت، زندگی‌شان را از دست می‌دهند. اما باز هم سطحی از شخصیت و شرافت را دارا بوده‌اند که تحت تأثیر جنگ ویژه‌ی دولت بر کوردستان، به بخشی از سیستم حاکمه، بسیج و جاسوس مبدل نگشته و درپی لقمه نانی باشرافت، جان در راه می‌گذارند. جانی که از سوی اقتدار حاکمه ارزان دیده می‌شود.

    علیرغم قتل‌عامی که در شخصیت کولبران کورد بر کوردها صورت می‌گیرد، تاکنون می‌باید تمامی جامعه، کارگران و انسان‌های باوجدان بیدار به حمایت از آنان برمی‌خاستند. آنجا که نازک‌ترین و بیداترین احساس و وجدان در روح هنرمندی نمود می‌یابد. به‌ویژه هنرمندان، بعنوان حساس‌ترین قشر جامعه، این واقعیات را می‌دیدند، آزارها، عرق و خونی را که روزانه بر زمین می‌ریزد بر زبان جاری می‌کردند. چراکه این‌ها مسایل معمولی جامعه نه، بلکه مسأله‌ی هستی و نیستی ملتی است که روزانه مرز زندگی را می‌دَرد و میان مرگ و زندگی نه تنها خود، بلکه هزاران انسان چشم‌براه لقمه‌نانی را در این مرز میخکوب می‌کند. گرچه آنچه اینجا بیان می‌شود، نه حس هم‌دردی با کولبران و شکایت از احساس‌های بیدار جامعه‌مان، بلکه سیاست پلید مشروعی است که جان کورد را ارزان شمرده و کسب لقمه نانی را خارج از مرزهای اقتدار خود، جرم می‌شمارد و این یعنی سیاست “آنچه را حق توست، نمی‌دهم و حق گرفتن آن را هم نخواهی داشت.” آنچه بر کولبران کورد اجرایی می‌شود، کاملاً سیاست اقتدارگرایی‌ای است که بر تمامی ملت کورد تحمیل می‌گردد. ایستاری جهت جلوگیری از قتل‌عام بیشتر کولبران، آگاهی و علم به مسایل اجتماعی ـ سیاسی بوده و لازمه‌ی موضع‌های شفاف، رادیکال و همگرایانه‌ می باشد که هنرمندان هر جامعه‌ای با ایجاد جوی برای حمایت از کولبران، درواقع جوی برای خواست‌های به‌حق کوردها را مطرح نمایند. هنرمند، زبان گویای بی‌صداترین اقشار اجتماعی است. هرچند در چندین فعالیت هنری، فیلم، ترانه، تئاتر و رمان بحث از این زندگی تراژیک کوردها نیز شده باشد، اما واقعیت این است که تاکنون نیز نتیجه‌ای موثری دربرنداشته و چنین موضع‌هایی خود جای بسی تأمل است، اما هدف کردن مقابله با مسایل اجتماعی که عمق دردها و آزارهای جامعه را بیان می‌دارد، نقش سازماندهی، همگرایی هنرمندان، روشنفکران و فعالان سیاسی ـ مدنی‌ای که هر بار موضوعی را به بحث روز مبدل کردن و برای آن فعالیت‌هایی را برنامه‌ریزی و جهت رسیدن به هدف کاهش این آسیب‌ها، تمامی تلاش و فعالیت خود را معطوف نمودن و نتیجه‌ای از آن گرفتن است. واقعیت این است که پراکندگی فعالیت‌ها و موضوعات هنری و ادبی بسیار زیاد بوده و نیل به هدف و دارای تأثیری عمیق و کارا نمی‌باشد و این نیز می‌تواند یکی از ضعف‌های حوزه‌ی هنری و ادبی ما قلمداد گردد، که البته نیت هنرمندان و فعالان ادبی، مردمی و سالم می‌باشد. 

    زن به مثابه‌ی جامعه‌ای که روزانه سرش بریده می‌شود

    چندی پیش در اهواز سر زنی از طرف همسر و برادر او، بریده شده و در کوچه و خیابان‌های شهر گردانده می‌شود! پس از قیامی که مردم اهواز در همین اواخر با دادن بدل‌های فراوان در برابر سیستم حاکمه انجام دادند، چنین عمل وحشیانه‌ای را بدون جواب و موضع گذاشتن، درواقع از عدم ادراک صحیح و عمیق تأثیر ذهنیت سیستم حاکمه‌ی مردسالار و ذهنیت جنسیت‌گرای جامعه، سرچشمه می‌گیرد. این ذهنیت اقتدار مردسالاری که روزانه فرمان کشتن زنان را می‌دهد و در ذهنیت مردان رخنه کرده، عین ذهنیت‌اند. آنانکه در برابر قدرت حاکمه به مبارزه برمی‌خیزند و در برابر ذهنیت جنسیت‌گرای جامعه بی‌صدا می‌مانند، مشروعیت همان کشتارها و قتل‌عام‌های قدرت حاکمه بر خود را مهر تأیید می‌زنند. در اینجا آنچه بایست بر آن تأکید کرد، اجازه ندادن به هیچ قدرتی است که سنگ بنای اخلاقی ـ اجتماعی جامعه را از هم بگسلاند. هزاران جوانی که در برابر حاکمیت و اقتدار برخاستند، بایستی در برابر چنین ذهنیتی که درصدد تهی‌سازی تمامی رنج و تلاش و خون‌های ریخته‌ی شده‌ی خیابان‌های اهواز است، برپا خیزند. چراکه اگر مبارزه‌ای صورت می‌گیرد برای احقاق حق، عدالت و برابری است و در هیچ جامعه‌ای اخلاقی ـ سیاسی، مسایل جوانان و زنان بیرون از مسایل برابری‌خواهی و عدالت‌خواهی نبوده و نیست. برای تحقق چنین جامعه‌ای و رد هر گونه اقتداری که ملاک و ارز‌ش‌های اخلاقی جامعه را هدف می‌گیرد و هویت اجتماعی را ضعیف می‌گرداند، تهی‌سازی هر مبارزه و تلاشی از سوی ذهنیت حاکمان را بایستی پاسخی برحق داد. در جامعه‌ای سرشار از مسایل و معضلات اجتماعی و با اعمال سیاست‌های سرکوب و فشار، تمامی جوانان و زنان جامعه در معرض ابتلا به این آسیب‌ها بوده و بایستی با همگرایی و دور از دیدگاه و رویکردهای فئودال خانواده‌گرایی و جنسیت‌گرایی حاکم بر جامعه که ناشی از ذهنیت حاکمه می‌باشد، با راهکارهای دموکراتیک و با روح همکاری و معنادهی به مسایل و نیروی چاره‌یابی آنها، درصدد رفع آنان برآمد. پیدایش هرگونه خلائی در این روح همگرایی با هر گونه بهانه‌ای را می‌توان لغزش به سمت اقتدار قلمداد کرد.

    زنان آسیب‌پذیرترین قشر اجتماع بوده و مستلزم همکاری و رهایی‌سازی‌اند. وظیفه‌ی انسانی، مستلزم رهایی‌سازی است. رهبر آپو تأکید دارد که:‌”زن آزاد می‌گردد، کشته نمی‌شود.” رویکردی چنین برای فعالیت در حوزه‌ی اجتماعی و سیاسی و در قیام و زندگی، همه سوق یه آزادسازی لحظه‌ای زندگی است. در غیر اینصورت تمامی تلاش‌ها و جان‌افشانی‌های ملی و اجتماعی، نتیجه‌ای دربرنخواهد داشت. در تمامی جنبش‌های اجتماعی آزادسازی زن همراستا با آزادسازی ملی – اجتماعی، معنامندتر و دقیق‌تر خواهد بود. به همین جهت، روح قیام‌های ملی را با روح رهایی زن پیوند دادن و در برابر تمامی خشونت‌های اعمالی بر زنان در هر سطحی، مکانی و زمانی موضع گرفتن، اوج موضع انسانی و اجتماعی می‌باشد.

    اما متأسفانه در رویداد وحشتناک اخیر نیز موضعی درست در برابر آن از طرف جامعه گرفته نشد، به طور کلی ایستار جامعه و جامعه‌ی هنری بعنوان حساس‌ترین قشر جامعه، صدایی از آنان را نشنیدیم، براستی اگر در جامعه‌ای چنین رویداد وحشتناکی روی می‌دهد و با نیرویی عظیم، واکنشی اجتماعی در برابر آن نشان داده نمی‌شود، بی‌گمان تکرار این رویدادها را به‌دنبال خواهد داشت. تمامی روشنفکران و هنرمندان هر جامعه‌ای در برابر این معظلات و مسایل اجتماعی، وظیفه داشته و مسأله را فراتر از خانوادگی بعنوان مسأله‌ای اجتماعی ارزیابی کردن، در زمان و مکان لازم واکنش انسانی در برابر آن نشان دادن، اهمیت بسزایی دارد. هنرمندان هر جامعه‌، وجدان بیدار و صدای خاموش جامعه‌ی خود می‌باشند و با صدا، رنگ، قلم و نیروی خود، لازم باشد دنیا را بر سر آنان که به ابزار جنگ ویژه‌ی سیستم حاکمه‌ی مردسالاری و سیستم فاشیزم مبدل می‌شوند، خراب کنند، آلترناتیو و طرز هم‌زیستی‌ای آزاد را با همان عناصر هنری خود برای جامعه روشن‌سازی نموده و در جامعه‌‌ای که روزانه با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند، فقر و خلاء موجود را با هنر خود، پر نمایند، چراکه نیاز جامعه به‌طور ضروری و جدی به فعالیت‌های هنری‌ آمیخته با رنگ و روی اجتماعی‌ای که راه و مسیر جامعه‌ی اخلاقی ـ سیاسی را نمایان ساخته و رنگ زندگی آزاد را نقش نمایند.

    دولت ایران، سیاست اسلامی خود را به ابزار جنگ ویژه تبدیل کرده و بدین ترتیب آن را بر خلق تحمیل نموده و چشم خلق را با آن می‌ترساند، اما واقعیت وجودی نیروی اجتماعی‌ای نیز وجود دارد و اینکه چیزی قادر به شکستن آن نیست. به ویژه نیز دولت ایران اشغالگر، این سیاست را در برابر زن و جامعه به کار می‌گیرد. اما برضد این سیاست پلید، لازم است که اتحاد آگاهانه و مشترکی از طرف تمامی نیروهای اجتماعی، اقشار و اصناف مختلف اجتماعی، حاصل شده و همه با یک موضع مشخص و یک ایستار در برابر قدرت حاکمه‌ای که نیروی اراده و خودبودن فرد و جامعه را مورد هدف قرار می‌گیرد، ایستاد. دولت‌های اشغالگر و فاشیست، بزرگترین ترس‌شان از سازماندهی همگرایی و اتحاد نیروی دموکراتیک و فرهنگی ـ هنری زنان، می‌باشد. 

    اما در اینجا اتحاد و همبستگی نیروی هنرمند با نیروی زن و جامعه لازم است. هنرمندان و زنان با این شعار بایستی تمامی کوچه‌ها و خیابان‌ها را سرشار از صدای اعتراض و دادخواهی می‌کردند. فریاد برآورده و زنان را به میدان می‌خوانند که امروز نوبت او بود و اگر از خود دفاع ننماییم، فردا و فرداها نوبت به ما خواهد ‌رسید. زن در اینباره بایستی دفاع ذاتی و آگاهی خود را توسعه دهد. نیروی هنر رسم، ادبیات، موزیک، هیکل تراشی و دیگر حوزه‌های هنری نیز میدان کار و فعالیت و سازماندهی جهت برونرفت از بحران‌های اجتماعی است.

    ایستار راسخ هنرمندان: من نه منم، بلکه من جامعه‌ای هستم

    در ترکیه خواننده‌ای به نام سزن آکسو که مضمون ترانه‌های او بیشتر اجتماعی و در رابطه با حق زنان بوده و انسان دموکراتی است، در بدترین شرایطی که اکنون ترکیه بدان گرفتار آمده و اُپراسیون‌های سیاسی و عسگری برضد نیروهای مخالف به اوج خود رسیده است و در برابر جامعه‌ی کائوتیکی که از سیاست‌های اشغالگرانه و فاشیستی او سرچشمه می‌گیرد، با خواندن ترانه‌ای، رهبری فاشیست ترک، اردوغان را به لرزه انداخت، به انتقاد از سیاست‌های اردوغان پرداخت، اردوغان حتی او را تهدید نموده و در تلاش برای بی‌صدا کردن او بود، وی هنرمندی اجتماعی است که دیگر به دل جامعه افتاده و دیوارهای دور خود را با خلق خود محکم گردانده، آنچه پاسخ او بود این بود که “من نه منم، بلکه من جامعه‌ای هستم”، یعنی وقتی که هنرمند احساس‌های جامعه را بر زبان ‌آورده و آزارها و مسایل جامعه را عنوان می‌دارد و در کنار خلق خود برای برونرفت از بحران قرار می‌گیرد، معنای هنر خود را اجتماعی کرده و به عمق جامعه راه می‌یابد. یعنی بیش از هر کسی، این هنرمند است که این احساس و آزارها را می‌زید و می‌بیند. مسایل و دردهای اجتماعی را زودتر حس کرده و با هنر خود آلترناتیوی برای خلاهای انسانی پر می‌کند.

    براستی نیز شمار بسیاری از گروه‌های هنرمند در شرق کوردستان و هنر و موضوعات هنری ـ فرهنگی توجه مردم را به خود جلب می‌نماید. چراکه هنر، عمیق‌ترین احساس‌های انسان و وجدان انسانی است. گروه‌های هنری مستقل زنان، گروه‌های تئاتر، موزیک و بافندگان و به طور کلی می‌توان از این هنرها تحت عنوان هنر مدرنیته‌ی دموکراتیک و آن هنری که از دل خلق برمی‌خیزد و با خلاقیت و جدا از هرگونه قالب، قانون و به شیوه‌ای مستقل از فرهنگ و هنر حاکمه  و هر کدام با ویژگی‌های منطقه‌ای و فرهنگی خود زیباترین هنرها را به نمایش می‌گذارند. آنان که به کار هنری ـ فرهنگی مشغول بوده و در راه هنر، تلاش می‌کنند، جذابیت خاص خود را دارند، چرا که هنر، درد و آزار آگاهی و جسارت است. دردی آسان نیست و با زحمت و دشواری‌های عظیمی روبروست، اما لازم است که این هنر به هدف خود رسیده و خود را سازماندهی نماید. سازماندهی تمامی احساس‌های انسانی‌، تجمیع انرژی، آگاهی و ارزش‌‌های اجتماعی که بتواند به شیوه‌ای درست به خدمت جامعه گذاشته شود. اکنون این واقعیت قابل مشاهده است که ادبیات، موزیک و دیگر حوزه‌های هنری ـ فرهنگی نفس آزادی بر‌می‌کشند. من این موضوع را تا حدی نیز بدون آنکه در سطح بالایی از ادراک ادب و هنر باشم، اما بر این باورم که هنر خود نیروی اجتماعی‌ای است در یک سطح با نیروی طبیعی قرار داشته و سطحی که درد و رنج‌های زن و جامعه را بخواند و خود سزاوار آن است که انسان روزها و ماه‌ها بر این موضوع تأکید کرده و مورد بحث و گفتگو قرار دهد. چراکه حوزه‌ی هنر، حوزه‌ی بسیار گسترده‌ی اجتماعی، روانی، زیبایی، سیاسی و اخلاقی است. درواقع تمامی ابعاد فردی – اجتماعی را درخود جای می‌دهد، به همین منظور جای تأکید و تأمل ویژه‌ای دارد. هنر به مانند دریایی است که آثار مفید و زیبای انسانی را که در پیوند عمیق با زندگی انسانی است دربرگرفته و تأثیر شگرفی بر سازماندهی احساس و افکار انسان‌های جامعه داشته و سوق انسانیت به آزادی، اخلاق و سیاست است. آن حوزه‌ای که نباید تحت تأثیر نظام حاکمه قرار گرفته و بلکه تمام هم و غم آن خدمت به جامعه‌ی اخلاقی ـ سیاسی است. نی توان گفت که هنر بدون جنسیت است، به تعبیری درست‌تر نگاه جنسیت‌گرای به هنر، ناصحیح است. درواقع هنر، احساس کودکانه‌ و اجتماعی‌ است. احساس جوان و یا پیری را می‌تواند به هیجان درآورد. تاریخ خود را بر تغییر و تحولات فرهنگی بناگذاشته و سازماندهی نموده است.

    بحث از آسیب‌ها و مسایل اجتماعی‌ که گلوی جامعه را می‌فشارد و نقش هنرمندان بعنوان موثرترین ایستار برونرفت از بحران را تا حدی تفسیر کردیم. سیاستی را که سیستم اقتدارگر و اشغالگر در شرق کوردستان بر زن و جامعه فرض کرده و شدتی بسیار را بر جامعه روا می‌دارد، اگر در برابر آن ایستار و مواضعی وجود داشته باشد نیز اما یا کافی نبوده و یا گاهی اوقات هم بی‌صدایی را ترجیح داده‌اند. آیا می‌توان به مسایل زنان و جوانان که با گسترده‌ترین، عمیق‌ترین و اساسی‌ترین مسایل اجتماعی روبرویند، بی‌اعتنا بود. در این‌جا آن‌چه که توجه انسان را به خود جلب می‌کند این است که چرا کسی صدای زنانی را که تا این اندازه مورد خشونت و قتل ناموسی قرار می‌گیرند، امحا می‌شوند و ازدواج در سن کم بر آنان تحمیل می‌شود، نمی‌شود. موضع جامعه در این مورد آنقدر سرد است که انگار بخشی از این جامعه نبوده و مسأله‌ای برون مرز انسانی – اجتماعی است. لازم است که تمامی اقشار جامعه، نیروی اجتماعی را ضعیف ندیده، ایستار و موضع اجتماعی درستی را درپیش بگیرند. درصورت افزایش آگاهی زن و جامعه، بوجود آوردن اتحاد و سازماندهی این حقیقت، بلکه در شرق کوردستان با پیشآهنگی هنر و هنرمندان در جامعه، انقلاب هنری و رنسانس بوقوع بپیوندد، چراکه این پتانسیل در سطح اجتماعی موجود، چون مردم دارای تجاربی در این‌باره هستند، وجود دارد و بیشتر این نقش نیز بر دوش زنان می‌باشد. زنان نیروی طبیعی معظمی دارند که در سطح پیشآهنگی بوده و به همین دلیل بایستی پیشآهنگی هنر را پیشبرد داده، نقش تاریخی خود را ایفا نموده و این خود فعالیتی هنرمندانه و وجدانی است و در سطح فرهنگی، جامعه‌ی طبیعی و مادر ـ خداوند است. آنزمان که مادران پیشآهنگ، پیشبرد جامعه را با هنر دست خود و فعالیت‌هایی که زندگی را زیباتر، معنادارتر و در راستای رفع نیازهای جامعه انجام می‌دادند، اخلاقی‌ترین کاری که بایستی به زیباترین شیوه انجام می‌شد.

    فعالیت‌هایی که اکنون انجام می‌گیرد به حدی شور و اشتیاق انسان را ترغیب می‌کند که در عین محدودیت‌ها، امکانات و حمله‌های مداوم سیستم، باز هم گروه‌های هنری مستقل زنان با زیبایی خاص خود، آنچنانکه گویی تمامی ارزش‌های زیبای جامعه را در خود نهادینه کرده و با صدا و سیماهای زیبا و لباس‌هایی که نشان از فرهنگ‌های جدا و رنگ‌های جداتر دارند، آنچنان دلگرمی به انسان می‌دهند که براستی توصیف‌ناشدنی است. هنر مدرنیته‌ی دموکراتیک را که بعنوان هنر آلترناتیو در برابر هنرهای رسمی، قالب و فرهنگ غالب به اجرا درمی‌آورند و با هر زبان و لهجه‌ای، خواستار افاده‌ی خود و جامعه‌ی خود هستند. در اینجا تلاش این هنرمندان را بایستی ارج نهاد و این زیبایی‌ها را معنا بخشید. آن‌جا که روح همگرایی و اتحاد این هنرمندان، واکنش‌هایشان در برابر سیاست‌های حاکمه و مسایل اجتماعی، سازماندهی نهادهای حوزه‌ی فعالیتی خود و گردهم‌آیی‌هایی که در هر فصل یا سالانه و حتی ماهانه برای گفتگو بر رنسانس هنر در ایران به عنوان موزاییک فرهنگی به طور کلی و به‌ویژه در شرق کوردستان و تأثیر آن بر رنسانس در خاورمیانه را رقم بزنند. این وظیفه‌ای سنگین که بر دوش هنرمندان و به ویژه هنرمندان زن می‌باشد. می‌توانم این را بگویم که هنرمند، عمق احساس جامعه است، ممکن نیست که هنرمندی در این جامعه‌ی کائوتیک زندگی کند، اما آگاهی از مسایل موجود از آن نداشته باشد، هر هنرمندی نیز از سطح فرهنگی ـ سیاسی ـ اخلاقی ـ اجتماعی، برخوردار است و اما دلیل عدم واکنش و موضع این هنرمندان چه می‌تواند باشد؟

    در هر جامعه‌ای، موضع هنرمندان رادیکال است و اگر باور به بدون مرز بودن هنر باشیم، آنزمان رادیکال‌ترین موضع نیز عاید خود آنهاست. اینجاست که بایستی هم خود و هم آزارهای زنان را کمی بیشتر حس کرده و برخی از فعالیت‌های هنری خود را نیز به این مسایل سوق داد. گرچه می‌توان این را نیز عنوان کرد که با تلاش و اثرهای همین نویسندگان و هنرمندان است که تا به حال زبان مادری و فرهنگی که روزانه مورد بمباران آسیمیلاسیون قرار می‌گیرد، زبان، هنر و فرهنگ آن جامعه رو به زوال نرفته و خود را سرپا نگه داشته است. همین روح هنرمندان است که عشق به زندگی، معنای زندگی را و زیبایی آن را در جامعه آمیخته‌اند. در این شکی نیست. اما سطح و دشواری مسایل اجتماعی و وضعیت کائوس جامعه به حدی است که می‌توان گفت کافی نیست و نقشی بسیار گسترده‌تر را برعهده خواهند داشت. مسایل جامعه را ده‌ها بیشتر حس کرده‌، زبان گویای آنان شده و بعنوان زندگی آلترناتیو می‌توان خلاقیت‌هایی را انجام داد. این را تنها نمونه و بعنوان پیشنهادی مطرح می‌کنم که اگر ده‌ها گروه هنری زنان با فرهنگ‌های مختلف خود از اقصی نقاط ایران، با خلق اثرهایی درباره‌ی مسایل زنان، خطاب به زن و جامعه ترانه‌هایی بسازند، در برابر ذهنیت فاشیزم و مردسالارانه‌ای که در مغز هر مردی کاشته شده و خود را تداوم می‌بخشد، می‌توان نیروی بزرگ زنان و تغییر و تحولات اجتماعی پس از آن را مشاهده نمود. مسأله تنها شعاردهی یا شماری بیشتر و یا قالب‌های هنری نیست، اما واقعیتی که جامعه نیز با آن روبروست و آن اینکه زنانی که مورد تهدید و خشونت قرار گرفته و در اوج تنهایی خود تا کشتن آنان پیش می‌رود، پشتوانه‌ی عینی برجسته و واضحی ندارند و نیروی عظیم زن را می‌توان به جامعه نشان داد. حتی طرز دفاع ذاتی زن در جامعه‌ی ما چنان ضعیف است که تجاوز و کشتار زنان به امری عادی در جامعه تبدیل شده است.

    این مسأله تنها مربوط به شرق کوردستان و ایران نبوده بلکه جهانی است، اما واقعیت این است که با گسترش سیاست‌های ضدزن و جنسیت‌گرای حکومت اسلامی و در نبود نهادهای مدنی در شرق کوردستان و ایران، میزان مسایل اجتماعی زنان نیز رو به افزایش بوده و زنان بلوچ، آذری، کورد، فارس، ترکمن، مازنی و… با هر فکر و ایده‌ای که داشته باشند از نظر روحی خود را عاید جنس خود دیده و با جامعه‌ی خود و مسایل آنان پیوندی بس عمیق‌تر برقرار نمایند. صدای اعتراض جامعه و زن وظیفه‌ای انسانی است که در چهارچوب حمله‌ی KJAR “برضد زن‌کشی و طبیعت‌کشی، سازماندهی و خوددفاعی ذاتی” با نیروی 8 مارس و شعار این روز که “زنان در لحظات آزادی هستند.” ما این روز را لحظه به لحظه با هیجان روز زن زندگانی کرده و سطح مقاومت شهید شیرین علم‌هولی، زینب جلالیان، نسرین ستوده، زهرا محمدی و صدها زنی که در زندان‌های رژیم فاشیستی ایران با نیروی مقاومت زندگانی را معنایی دیگر بخشیده، می‌بخشند و در راه آرمان و هدف‌های اجتماعی خود یک گام به عقب ننهاده‌اند، ارج می‌نهیم. اما بر این باوریم که “قطره‌قطره جمع گردد وانگهی دریا شود” و این مقاومت‌ فعالان هنری و فرهنگی‌اند که مرزهای هنر را درنوردیده و به انقلاب پا می‌نهند. بتوانند آغوش خود را بر مسایل اجتماعی گشوده و در برونرفت از این بحران‌ها نقش موثر و پیشآهنگ خود را ایفا نمایند تا نوشته‌ها و ترانه‌هایی ماندگار که روح انسانی را اعتلا بخشیده و زن را زیباتر کنند.

    عمق تأثیر جهت تغییر ذهنی را نیز می‌توان دریافت. برای نمونه، بلکه روزها و ماه‌ها با انسانی صحبت کنی، اما توان اقناع او را نداشته باشی، اما با یک اثر هنری چند دقیقه‌ای خودبه‌خود اقناع شود. چون ذات هنر، منعطف و روح انسان را خطاب می‌گیرد. هنرمند آن کسی است که انرژی‌ای را که از طبیعت گرفته به زیباترین شکل بپراکند. آنچه منجر به رنسانس نیز شد، هنر بود. بخصوص زمان و دوران گذار جامعه‌ای – دوران کائوس – و آن زمان که با مسایل و آسیب های بزرگ اجتماعی روبروست، برای نمونه در خاورمیانه، اگر هنر نقش اصلی خود را ایفا نماید و هنرمند پیشآهنگی کند، آنزمان می‌تواند نیرو و انرژی خود را نشان دهد. چون بیشتر بر متافیزیک تأثیرگذار است. برخی از بیماری‌ها حتی با موزیک تداوی می‌بینند. یعنی موزیک‌هایی که اعصاب انسان را ماساژ می‌دهند. صداهای طبیعت و صداهایی زیبا که با تمام وجود آن را حس می‌کنی. در عین حال هنر، خود ترمیم کننده‌ی دردها و آلام اجتماعی است. هنرمندان بایستی درک عمیقی از این جنبه‌ی هنر داشته باشند.

    پدید آمدن هنر، خود براساس احتیاج بوده است. جستجو منبع خود را از احتیاج و نیاز می‌گیرد. برای بنا گذاردن جامعه‌ای اساسی‌ترین نقش را هنر برعهده دارد. دیگر جستجو برای رفع نیاز و احتیاج است. اگر زندگی کمی زیباتر زندگانی شود، این نیز به سبب نقش هنر در آن است. یکی از نقش‌های اساسی برای جدایی و تفاوت هنر نیز این می‌باشد که تفاوت حیوان و انسان را از همدیگر متمایز گرداند. فعالیت‌ها و اثرهای هنری راستین، جاودانه‌اند.



    کژار