زنان در معادلات سياسی، اجتماعی و اقتصادی ايران
19 دسامبر, 2021گولان فهیم
ايران يكي از كشورهايي است كه نقش گهوارهی تمدن را ايفا نموده و تأثيرات نظام باشكوه زن مادر تا مدت زمانی طولانی در اين کشور ادامه يافته است. هرچند كه مرد با تشكيل دادن نظام اقتدارگرايانهاش، حضور زن مادر را در صحنهی تاريخ كمرنگ نموده اما فرهنگ زن مادر ريشه در تاريخ دارد و تا عصر ما از ارزشها و دستاوردهايش صيانت به عمل آورده است. بهطوریكه زن بهعنوان الههی مهر (آناهيتا) در آيين ميترائيسم نمايان میشود و در آيين زرتشتی نيز از جايگاه والای برخوردار است. شرايط ايران، در مراحل بردهداری و فئودالی و گذار به عصر مدرنيتهی سرمايهداری بسان ديگر نقاط جهان نبوده است. ظهور اديان و دولتیشدن آنها از تأثير افكار و علوم مختلف در اين بخش جلوگيري كرده است. ريشههای اقتصادی و سياسی نيز با توجه به ساختار دولتی شكل گرفته و شركت زنان با توجه به شرايط موجود بوده است. زن، در سراها و دربار پادشاهان بهعنوان شاهزاده و شاهبانو جای گرفته، همچنين در ميان ديگر طبقات نيز تا حدودی در كارهای تجارتی، زراعت و نظامی شركت كرده است. اما همچنان تحت عنوان اصطلاحاتی همچون ضعيفه، اسير نظام خانواده بوده است. زن در برخوردهای موجود فرهنگی شرق – غرب بيشترين ضرر را ديده و در چارچوبهای محدود دينی و مذهبی از ارتقا بخشيدن سطح آگاهی، ايجاد انقلاب ذهنيتی و فعال شدن در امور دولتی و سياسی، دور نگه داشته شده است. اما عليرغم تمامی این سركوبهای نظام مردسالار باز هم از مشاركت در قيامها و اعتراضات عليه نظام قدرتطلب دريغ نورزيده و نقش خويش را ايفا نموده است. زنان در قيامها و خيزشهای مردمی اعصار گذشته نقش بهسزايی داشتهاند. ما شاهد مقاومت و مبارزهی شجاعانهی زنان در مراحل مختلفی همچون انقلاب مشروطيت و انقلاب خلقهای ايران در سال135۷ میباشيم. حضور چشمگير زنان در عرصههای سياسی، اجتماعی و … از ديرباز تاكنون وجود داشته است.
حلقههای محكم چند هزارسالهی مردسالاری در عرصهی سياست و اقتصاد از پيشرفت زنان ايرانی جلوگيری كرده و روزبهروز اوضاع آنان را وخيمتر ميسازد. رژیم اشغالگر ايران با ساختاری ارتجاعی و منفعتپرستانه از لحاظ سياسی و اقتصادی همچنان در انزوا فرورفته و در مقابل تغييرات و دگرگونیها به شيوههای محافظهكارانه عمل نموده بر ادامهی خطمشی خود اصرار ميورزد. سياست و اقتصاد نيز بسان عرصههای ديگر وجههای جنسيتی گرفته و زنان را بهشدت از مشاركت در آنها منع میكنند.
خلقهای ايران برای كسب آزادی و متحققساختن مطالبات خويش، عليه رژيم پهلوی كه به سركوب ملی، طبقاتی و فرهنگی جامعه میپرداخت و آنان را با ازخودبيگانگی، عدم اعتماد به نفس، فقدان بينش تاريخی و در نهايت بحران مواجه ميساخت، قيام نمودند. آنان به اميد اينكه در ميان اقشار جامعه، آزادی، دموكراسی و برابری برقرار شود نقش غيرقابل انكاری در خيزش مردمی سال 1357 داشتند. با اينحال خواستهها و اهداف مردمی كجا و نظام كنونی جمهوری به اصطلاح اسلامی كجا؟! تنها خواستهها و منافع حكومتی و اليت فرادست را مشروع دانسته و ميليونها انسان ديگر را يا به خدمت گرفته و يا در گوشه كنارههای مملكت در ميان سيل مشكلات و بحرانها رها نموده است. سيستم ايران، زنان را کە بيش از نيمی از جمعيت را تشكيل ميدهندـ با محدوديتهای خانواده، سنتها و احكام اسلام سياسی مواجه ساخته است. زنان ازخود گذشته، شجاع و فداكار ايرانی برای نيل به آزادی در انقلاب ايران نقش بسيار مهمی را ايفا نمودند اما در ازای رنج و زحمتی که کشيدهاند با گفتهی «برگرد به خانه، جای تو آنجاست» و ديگر رويكردهای ارتجاعی و سنتگرای روبرو ماندند.
فرهنگ مردسالاری و دين دولتی شده تكديدگاهی و تكرنگ است؛ بهطوريكه همهی ايدهها، افكار و ديدگاههای ديگر را در خود خفه ميكند. با استفاده از قوانين دين _ كه بنا به منافع نظام خويش تفسيرشان ميكندـ موانع فراوانی را در برابر آزادی خلقها و به ويژە زنان ايجاد ميكنند. ساختار نظام خود را طوری بنا كردهاند كه از راههای رسمی و قانونی نمیتوان مسايل و مشكلات را چارهيابی نمود. دين دولتی و به قدرت رسيده، نهتنها هيچگاه در راه پيشرفت زنان ايفای نقش ننموده بلكه در برابر آزادی زنان همچون سدی قد علم كرده است. رژيم با ساختار واپسگرای اقتصادی خود كه چندان پيشرفتی در آن به وجود نياورده، جامعه و علیالخصوص زنان را از اينكه بتوانند در آن بهطور يكسان برای برطرف كردن نيازها و مشكلات اقتصاديشان بهكار بپردازند، محروم نموده است. با وجود اينكه ايران از لحاظ غنای زيربنای و روبنايی در زمرهی كشورهای نخستين جهان جای ميگيرد اما مشكل فقر و بيكاری شديدی گريبانگير خلقهای ايران شده است. جمعيت جوان و زنان را از راه سياستهای مردمحور و پيرسالارانهاش با معضلات روبهرو نمودهاند؛ بهطوری كه نميتوانند انديشهها و ارادهی خود را بروز دهند كه ميتوان به مواردی از اين قبيل اشاره كرد: نبود امكانات كافی و يا مجوز رسمی برای شركت در عرصههای اقتصادی و سياسی مستقل؛ عدم كسب مجوز برای تأسيس مؤسسهها و احزاب و سازمانهايی كه بتوانند در آن ارادهی آزاد خود را نشان دهند و تفكرات و انديشههايشان را پيشرفت داده و وسيعتر كنند؛ نبود آزادیهای بيان، سانسور مطبوعاتی، مانعتراشی برای انجام فعاليتهای فرهنگی؛ بيگانه ماندن با دنيای پيشرفتهی علم و تكنولوژی؛ عدم دستيابی به شغل مناسب و معضل بيكاری، رژيم دينسالار ايران، هرگونه ديدگاه مخالف خويش را دشمنی با دولت و خدا اعلان ميكند. سياست مذهبی مردمحور خويش را از راه خود جامعه و در ميان خانوادهها به اجرا ميگذارد و بدينگونه از ارزشها و سنتهای جامعه سوءاستفاده به عمل ميآورد. قوانين ديني تصويبشده از سوی سيستم، رويكرد زنستيز مردان را از طريق شريعت و دين سياسیشده، مشروع مینمايد. زير لوای رعايت حجاب و اجرای شئونات اسلامی و اخلاقی، زنان را در پوششی اجباری(چادرو مانتو) به اسارت میكشند. در چارچوب امر به معروف و نهی از منكر اعمال خشونت را در برابر زنانی كه اينگونه پوششی بر تن نمیكنند، جايز میشمارد. همچنين در كنار اينگونه اعمال از شكوفايی افكار و انديشههای زنان جلوگيری نموده و روح و روان آنان را به واسطهی اين سياستها خشک و پوچ میکنند.
هرچند كه ايران دارای سير تاريخی و فرهنگی هزاران ساله است اما خلقهای آن از تأثير سنتگرايی رهايی نيافته و اين روند تا به امروز نيز ادامه دارد. سياست مردسالار سعی در تقويت واپسگرايی سنتی دارد و با برچسب اخلاقی به آداب و رسومی كه ريشه در مردسالاری دراند زنجيرهی اين سنتگرايی را سياسی نموده و در راستای منافع و اقتدار خود به كار ميبرد. در اين ميان، زنان و جوانان تحت فشار بيشتری قرار دارند. از طرفی جنسيتگرايی شديد به همهی عرصهها وجههی جنسيتی داده و حتی تقسيم كار، طرز رفتار و شيوهی انديشه در خانواده و جامعه بر اين اساس جهتدهی میشود. حتی آموزش و تعليم كه براي هركس لازم است، از فيلتر جنسيتی گذرانده میشود و عنوان درسی و رشتههای تحصيلی نيز تقسيم میشود و يا در زمينهی پيشرفت در اين رشتهها برای دختران، ايجاد مانع مینمايد. نظام مردسالار و واپسگرای ايران، جامعه را وادار به پذيرش اصل جنسيتی ميكند تا جايی كه جامعه خود به همين كه هست قانع شده و بدينگونه روزانه نظام سنتی و اسلام سياسی در ميان اذهان، رفتار و برخوردها تقويت میشود. با تعريفی صحيح از مفاهيمی همچون آزادی، برابری، دموكراسی، دين، اقتصاد، سياست و مشاركت، تحصيل و آموزش و پرورش ميتوان به راحتی دريافت كه در هيچ يك از اينها جنسيت زن مورد پذيرش واقع نشده است.
دولت ايران نيز با بهكار بردن همين سياست، مردم را به خود وابسته كرده تا بتواند از اين راه، منافع و خواستهها و ضروريات استحكام قدرت خويش را برآورده كند. انحصار اقتصادی دولت اجازهی هيچگونه فعاليتی در آن عرصه به جامعه و بهويژە زنان نميدهد. منشأ بحرانهای اقتصادی ايران سياستهای اقتصادی غلط میباشد. با ايجاد بحرانها جامعه را در تنگنا قرار داده و يا به خود وابسته نموده و يا مجبور به انجام بیاخلاقی مینمايند. زنان همچون پايههای اساسی جامعه از اين سياست پليد نظام مردسالار در امان نيستند. مشكلات اقتصادی جامعه و خانواده، زنان را بهسوی ميدانهای تنفروشی كشانيده و يا با كلفتی و رختشويی، پرستاری بچهها و كارهای ديگری خرج زندگی خود را درميآورند. دختران تحصيلكردهای كه به اميد پيداكردن شغلی، با هزار و يك مصيبت و دردسر مراحل تحصيلی را پشتسر ميگذارند، متأسفانه در نهايت به ارتش بيكاران – کارگران ارزان ملحق ميشوند. بسياری از آنهايی كه موفق ميشوند شغلیدستوپا كنند به علت دستمزد كمی كه دريافت ميكنند نميتوانند از مشكلات اقتصادی رهايی يابند.
دولت ايران تحت عنوان خدمت به ملت و حفظ و پاسداریداوطلبانه از ارزشهای ملی، دينی و اخلاقی جامعه و كشور، دقت به سازماندهی جامعه و از جمله زنان ميزند. بنابراين مؤسسات و سازمانهايی همچون خواهران زينب، زنان بسيجي و… به منظور آنكه جايگزين سازمانهای مستقل زنان و جنبشها، اتحاديهها و تفكرات نوين و آزاد شوند، تأسيس گرديدهاند. نظام سياسی بسيجیسازی را در ميان زنان و جوانان گسترش ميدهد. دولت با سوءاستفاده از باورداشتهای مذهبی، نيروی پويای زنان و جوانان را به كانالهای دولتی سوق داده و با مشروعيت بخشيدن به بسيج و جذب اين اقشار، آنها را مانند ابزاری در خدمت منافع خود به كار ميبرد. در همين راستا بسيج را با محتوايی ايدئولوژيكی و پراكتيكی در خدمت مستحكمتر كردن سازمانهای امنيتی و سركوبگر خود در برابر جامعه تبديل نموده است. با در اختيار قرار دادن امكاناتی از قبيل وامهای قرضالحسنه، اختصاص سهميه دانشگاه و… به اعضاي بسيج و مؤسسات و سازمانهای نظير آن، سعی مینمايد تا هرچه بيشتر جلب توجه نموده و سيل زنان و جوانان بيكار را به دور آنها گرد آورده و سازماندهی كند. بدين ترتيب بخش قابل توجهی از جامعه را از اين راه به خود وابسته میسازد. سياست سلطهپدیری زنان از طرف نظام دولتی در طبقات فرودست و متوسط جامعه بدين شيوه طرحريزی میشود. با اعمال اين سياستها تأثيرات منفی بسياری بر خانوادهها و افراد جامعه ميگذارند.
در ميان قشر فرودست كه در پی دستيابی به منبعی اقتصادیاند، سياست دولتی گسترش بسيج تأثيرگذاری فراوانی دارد. كمبود آگاهی و نبود سازمانهايی كه در قالب جامعه مدنی بتوانند با استفاده از آن از ورود به چنين دامی رهايی يابند، راه را بر سياستهای نظام هموار میسازد.
نظام اقتدارگرا و مستبد برخوردی يكسان با همەی زنان ندارد بلكه برای هر منطقه با توجه به اوضاع خاص آنجا، اقشار و طبقات مختلف، مذهب و مليتها، سياستی خاص بهكار ميبرد. زنان روستايی به روال زندگی گذشتهشان ادامه ميدهند. برای اين قشر از زنان، بهكارگيری سنتگرايی، قوانين دينی و… بيشتر قابل اجراست. زنان و دختران در كليهی امور زراعت، دامداری و باغبانی شركت ميكنند. همچنين در زمينهی صنايع دستی از قبيل قاليبافی، و اغلب بدون برخورداری از بيمه و با دستمزدهای اندك به كار ميپردازند. كارهای سخت و طاقتفرسای اين مناطق زنان را مبتلا به بيماريهای ديسككمر، ذاتالريه و اختلال در سيستم گوارشی ميگرداند و بيماری اعصاب و بيماريهای ديگری كه در اثر تماس مداوم با حيوانات، گردوغبار و ساعتها زير آفتاب ماندن و … بهوجود ميآيند.
مشكلات ناشی از اقتصادی دولتی همچون بيكاری، تجارت قاچاق در مرزها، قاچاق زنان و … از جمله عواملی هستند كه موجب بروز مشكلات روحی و روانی، فرار از خانه، خودكشی و غيره بهويژە در ميان زنان ميشود. به دليل وجود مفاهيمی همچون فقه، اجتهاد و مبهمبودن اصطلاح رجال، زنان هنوز هم نتوانستهاند از راه قانونی به شكل فعال وارد عرصهی سياست شوند. در بسياری موارد، اكثر زنانیكه وارد عرصهی سياست شده و پستهايی را كسب كردهاند دارای روابط خويشاوندی با سردمداران حكومتی و نهاد قدرت هستند.
چهرههای هميشه ثابت سياسی و حضور كمرنگ زنان در بسياری از عرصههای اقتصادی، نشاندهندهی اين حقيقت است كه امور سياسی و اقتصادی در دستان اليتی ثابت است كه دستنشاندهی خود سيستم اقتدارگرای مردسالارند. در راه احقاق حقوق زنان و مشاركت در عرصههای سياسی و اقتصادی هنوز هم كمبودها و خلأهای بسياری وجود دارد. فعالين سياسی زن نيز در چارچوب سياستهای نظام مردسالار حركت مینمايند و اوامر و فرامين آنها را اطاعت ميكنند. آنها نتوانستهاند كه با ارادهای مستقل و انديشهای زنانه نقش خويش را ايفا نموده و تصميمگيری نمايند. سياستمداران، روشنفكران و نويسندگان زن و آن قشر از زنان كه در كارهای اداری و اقتصادی نقش دارند و نيز جامعهشناسان و روزنامهنگاران، نتوانستهاند آنچنان كه ضرورت دارد وضعيت زنان ايران را فارغ از مرزهای جنسيتی، طبقاتی، دينی، مذهبی و مليتی بيان نموده و برای معضلاتشان چارهانديشی نمايند. كمبود آگاهی زنان در خصوص وضعيت زنان ديگر نقاط ايران در عدم درك همديگر و وحدتشان تأثيرگذار میباشد. مثلاً زنان جنوب ايران اطلاع چندانی از شرايط زنان نواحی غربی ندارند. زنان نقاط مركزی كشور از اينكه زنان بلوچ، كورد، تركمن، عرب و… و يا زنان مرزنشين با چه خطراتی مواجهاند و چه مشكلاتي دارند، بیاطلاعند. تحقيقات و نوشتههای موجود نيز نتوانستهاند تابلوی واقعی از آنچه كه هست را ترسيم نمايند و بهجای پرداختن به دلايل و ريشههای مسايل زنان كه به سيستم واپسگرای مذهبی مرتبط میشود، عوارض و آسيبهای اجتماعی را ذكر نمودهاند و لذا نتوانستهاند راهكاری مناسب و كارا ارائه دهند.
نظام مردسالار از هر راهی سعی بر وابستهكردن زنان به خود دارد. پايهها و بافت نظام چنان است كه اهدافش را از طريق واجب و شرعیبودن قوانين اسلامی اجرا نموده و عملاً آنچه كه خواستار آن است را روزانه به انجام ميرساند. اين نظام از نظر ذهنيتی چنان ريشه دوانيده، كه جامعه بهويژە در ميان زنان در حال عملیسازی آن قوانين میباشد.
زنان مهمترين قشر تشكيلدهندهی پتانسيل مخالفت در برابر نظام مردسالار و قدرتگرا هستند. با خودسازماندهی ميتوانند مسير سياست و پيشرفت در عرصههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را هموارساخته و در تعين سرنوشت خود و جامعه تأثيرگذار شوند. نظام برای جلوگيری از چنين رويداد و انقلابی سعی در بستن راههايیدارد كه زنان با گذار از آنها ميتوانند محدوديتهای موجود را از بين ببرند.
مسئلهی استقلال اقتصادی زنان، مورد مهمی در امر سازماندهی و استقلال ارادهی زن است تا بتواند از بند و وابستگی اقتصادی كه زن را همچون بردهای وابسته به مرد كرده رهايی دهد. تنها بدينگونه زن ميتواند خود، زندگی و مخارج خويش را تأمين نموده، از دسترنج خود استفاده ببرد و بدون سركوب و فشارهای مردان، زندگیای بهدور از دغدغههای اقتصادی بیافريند. همچنين با واردشدن در عرصههای كاری خارج از خانه، ميتواند بر آگاهی و وسعت ديدگاهش بيافزايد. ديگر بايستی از احساس اينكه ضعيفه است بهدرآيد و به اينكه جزء مهمی در جامعه است باور كند. البته كه چنين چيزی برای نظام مردسالاری و مردان واپسگرا همچون خطری است كه حوزهی حاكميتشان را محدود كرده و از قدرتشان میكاهد. در حقيقت ضربهای به سياستهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نظام مردسالار خواهد بود.
در صورت متحققشدن اين مهم، نتايج بسيار مثبت اجتماعی به بار خواهند آمد. تولد دوبارهی زن بر مبنای آزادی، ضرورت برقرارنمودن آزادی در کل نهادهای زيربنايی و روبنايی جامعه و بسط عدالت و روشنگری را مطرح خواهد ساخت. سربلندی زن، سربلندی فرد و جامعه می باشد. دمکراتيزه شدن عرصهي زندگي زنان و کسب حقوق و آزاديهای آنان، دارای اهميتی تاريخی میباشد. يگانه راه دموكراتيزهنمودن و متحقق سازی آزادی در جامعه، آزادی زنان میباشد.