• حزب مکانی  است که موسسین و منجیان متحد  گشته‌اند

    10 ژانویه, 2024

    رهنمود رهبرآپو

    ما مدام از تحزبی شدن صحبت می‌کنیم. ۱۷ همین سالگرد تاسیس PKK گذشت. همزمان با وارد شدن حزب به  ۱۸ همین سال تاسیس‌اش، هنوز می‌گویم ؛«تحزبی شویم».  تحزبی شدن جدی است. هنوز آنانی که تحزبی شدن را بزیند و زنده نگه دارند ظهور نکرده‌اند. من برعکس آن را مشاهده می‌نمایم.  اگر قدرت مقاومتی و نمایندگی بزرگ رهبری نباشد،  PKK به دام نظام جامعه‌ی ارتجاعی افتاده و  لقمه خواهد شد. سطح نابودی طبقاتی و حزبی‌ای که خارج از ما وجود دارد، در درون ما نیز حق زندگی خواهد یافت.  مفاهیمی که بیرون [خارج]‌ از ما نیست و نابود شده‌اند  سعی به دست آوردن حق زندگی در درون[داخل] ما  نیز خواهند نمود. الگوی شوروی سابق نشان می‌دهید که این، چنان است. در درون حزبی که هفتاد سال در قدرت ماند این گونه مفاهیم ظهور و حزب را به نابودی کشاند. منظورمان احزاب کلاسیک کمونیستی است.   حزب ما تازه‌ترین حزب است، در بطن ارتجاعی‌ترین شرایط اجتماعی شکل‌گرفته و وارد راه انجام انقلاب شده است. طبیعتاً پس-زمینه‌ی اجتماعی حزب ما کاملا ارتجاعی و مناسب برای ازهم‌گسیختگی است.

    با کوشش‌هایم در موقعیتی هستم که کاملا از پس کارها بر می‌آیم. هنگامی که به وضعیت بهترین یگان‌هایمان می‌نگرم، می‌توانم ببینم که چرا از پس کار برنیامده و چرا توان جنگیدن ندارند. اکثر یگان‌ها یا زمینه‌ای مناسب جهت افراد منافق [اپورتونیست] تشکیل می‌دهند یا بر اساس گام‌های کوچک ،رفته‌رفته    وارد یک منافق‌گرایی غیرقابل پیش‌گیری می‌گردند. مفاهیم و رفتارهای در درون [صفوف] ما هستند که زمیمه‌ی چندها طبقه را تشکیل می‌دهند. این یک کاستی بزرگی است. از همه سوال می‌کنم؛ چرا از این مفاهیم دفاع می‌کنید؟‌اگر تو قدرت نمایندگی یک طبقه را نداشته باشی، چگونه عمل خواهی نمود؟‌همگی فردگرایی را تحمیل می‌نماید. در محیطی که کسی دیگری را جدی نمی‌گیرد و یک رقابت تن به تن وجود دارد،  انسان‌های ظهور خواهند نمود که فقط به خود می‌اندیشند. فردگرای به معنای از دست دادن خویش است. حتی نزدیک‌ترین یگان‌ها کارتان را تمام می‌کنند. اگر فقر و آزمندی [جامعه‌ی]‌ما را نیز برشماریم، حتی دشوار بتوان فرجام کار  را  تخمین  زد. اگر در نظر بگیریم که جامعه‌ی ما تا چه حد اتمیزه شده است، روشن خواهد بود که  بازتاب این از هم گسیختگی به محیط  حزب [سازمان] نتایج بسیار بدی را ببار خواهد آورد. به علاوه بحث بر سر ارزش‌ها و در مقابل یکدیگر اعمال دشمنانه به دل داشتن ،موجب به میان آمدن  نتایج کاملا بدی  خواهد شد. اندیشیدن به اینکه حزب اینچنین می‌شود، یک وضع وحشتناکی است.  تحزبی نشدن به مفهوم پس‌ماندگی در سوسیالیسم است. چه کسی می‌تواند این را بپذیرد؟ شما می توانید بپذیرید، اما من به اثبات خواهم رساند که اینچنین نخواهد شد. اگر قدرت مدیریتی من وجود نداشته باشد، هرچند هم صادق باشید تمام کوشش‌تان به باد خواهد رفت. با آه و ناله کردن نمی‌توان هیچ چیزی را نجات  داد. حال پس از این همه شهید، به این چنین وضعی دوچار شدن، اصلا قابل پذیرش نیست.

     وضعی را که چپ ترکیه در آن قرار دارد می‌بینید؛ کمی ماند تمام گذشته‌ی خود را  به رگبار دشنام [فحش] گیرند. بعضی ها تحت عنوان: «سال‌های ما را [از ما] گرفتند» به ما هم زبان درازی کردند.  هیچکدام از این ها از شهدا و گذشته‌ی خود صاحب‌داری نکردند. همچنین زندگی را هم رشد نبخشیدند. زبانی را که این‌ها از آن استفاده می‌کنند، زبان دشمن است. به چپٍ شکست خورده بنگرید و خویش را ببینید!  وضعی را که آن‌ها در آن قرار دارند اگر به درون ما بازتاب [سرایت] یابد، از هم پاشیدگی درونی ما پر شدت‌تر خواهد بود. این را دوباره تکرار می‌کنم. چرا کرُدها بیرحمانه یکدیگر را می‌زنند؟ حتی برای یک مرغ هم یکدیگر را می‌زنند. این به صورتی خطرناک‌تر به درون سازمان انعکاس خواهد یافت. به این منظور می‌گویم که، تحزبی شوید و خویش را [به حالتٍ] سنجیده شده  در بیاورید. سعی کنید بر پایه‌های درستی پاسخگوی واقعیت جنگ‌مان شوید. این  برای شما، اولویت‌دارتر از تنفس و خورد و خوراک است. این هم فقط با تشکیل یک مکانیزم توانمند مدیریتی امکان پذیر خواهید بود.   

    آنکه نتواند خویش را مدیریت کند، توان مدیریت  یک حزب را هم نخواهد داشت. حزب، اساسا یک هیئت موسسین است. جز این حزب تعریف دیگری هم ندارد. استادان چنین می‌گویند: « حزب، یک هیئت موسسین است که کارگران و زحمتکشان را مدیریت می‌کند». وقتی به وضع شما می‌نگرم هیئت موسسین که هیچ، حتی قدرت نقل [کشش] خود را هم ندارید. به این جهت باید با  یک کوشش فوق‌العاده تدابیر اتخاذ نمایم. این تلاش ما، هم‌شبی در آوردن «حزبی‌ها» از چاه کور [عمیق] است. تمام کوشش‌مان جهت انجام این است. بخش بزرگی از کادرهایمان ناجی نیستند، در وضعٍ نجات یابنده اند. در نتیجه‌ی مشاهدات بلند مدت به این نتیجه رسیدم:  «انگار تمام بیماران به محیط ما می‌آیدن و می‌گویند ؛ ما را نجات دهید»!‌ حال اینکه حزب، مکانی است که موسسین و ناجیان در آن متحد گشته‌اند. هنگامی که به صفوف حزب می‌نگریم، می‌تواند مشاهد کرده که اکثرا به هدف نجات پیدا کردن آمد‌اند. این‌ها اشتباه‌اند و موضع گیری مان بسیار تُند خواهد بود. سوال می‌کنیم، این های را که به دنبال نجات‌اند چرا می‌آورید؟ حزب جای بیماران نیست، مجمع حکیمان است. اگر این همه بیمار بیاورید چه کسی باید علاج شان کند؟ کسی در میان‌تان نیست که وظیفه‌ی دکتوری انجام دهد. فقط من این کار را انجام می‌دهم. یک نفر به تنها چگونه از پس این وظیفه بر بیاید؟ این وضعٍ نامفهومی است.

    بیمار بسیاری به محیط مان آمده‌اند؛ وقتی به شما می‌نگرم می‌توانم این را ببینم. هیچ کس حق ندارد بیماری‌هایش را به حزب نقل کند. انسان‌های سالم هر لحظه در موقعیت یک حکیم‌ هستند. این‌ها  از توانایی علاج جامعه و طبیعتا فرد  برخورداراند. هیچ حزبی این همه ساختار [اعضا] بیمار را در بطن خود نخواهد پروراند. انگار بمانند ضرب‌المثال: «بگیر بلا را و به سرت ببند» می‌ماند. مادامی که مدعی هستی، بگیر و پرورش کن، اگر از استعداد ویژه‌ای برخورداری آن را نشان بده. آنانی که به اینجا می‌آیند بدون احساس مسئولیت می‌آیند. اما ما، از همان ابتدا گفتیم که بدین شکل نمی‌توانید بیاید. من، با تفکر: «انسان مادرزادی دارای استعداد مدیریت نیست» هم نظر نیستم. خیر! انسان اگر بخواهد و  همت نشان دهد موفق به بسیار کار می‌گردد. موفق به آنچه موفق  نمی‌گردد هم، خواهد شد. این در صورتی است که در واقعیت رهبری‌یمان این بسیار ملموس [عینی] می‌باشد. من خویش را برای شما شرح دادم. در بی‌چاره‌ترین محیط این همه امکان آفریدم. از آمریکای‌ها گرفته تا فاشیست‌های ترک همه به من می‌گویند: «یک عمل‌گرای بی‌امان »‌است. این به اثبات رسیده است. آیا لزومی هست به اثبات رسیده را به بحث بگوزاریم؟ خیر!  نیاز به اجرای الزامات آن داریم.

    اگر بگوید: «به‌نمایندگی یک طبقه‌ی دیگری هستم»، من هم خواهم گفت درد شما چیز دیگری است.  ما با این مفاهیم در تضادیم، قطعا  مسامحه نخواهیم نمود. این تیپ‌ها در کنار ما جای ندارند!‌ بیمارها در کنار ما چکار دارند؟ نمایندگان دیگر طبقات در کنار من و یا در هیئت موسسین چه کار دارد؟ قطعا باید از این ها پیشگیر کنیم. نباید جرم اجتماعی را با مکافات [مجازات] برای شما شرح دهم. شما واقعا جهت مشارکت در [هیئت] موسسان درخواست کرده‌اید، اما التزامات این بسیار روشن‌ هستند. رهبری کمی به اثبات رسانده‌ است. اگر من ناموفق بودم، ناموفق بودنم را اعلام می‌نمودم و یا  شرایطی را که در آن قرار داردم این را اجباری می‌نمود. یعنی به صورتی طبیعی موجب ورشکستگی‌ام می‌شد، اما ورشکسته نشدم و نخواهم شد. با یک پرفورمانس [قدرت اجرایی] عالی در تلاش جهت‌دهی به تحولات هستم. دشمن هم بسیار نیک بر این واقف بوده و معترف است.

    نمی‌توانید بگوید: «در واقع ما نیز اینچنین بودیم». خیر! وضع بسیاری از شما روشن  بوده و مشخص  است که اینچنین نیستید. زیرا بسیار روشن من این تضاد را مشاهده می‌نمایم. در این عرصه اکثرا وارد یک رویکرد عشیره‌ای می‌شوید. عشیره، اعمال آغا [ارباب] اش را می‌پذیرد. ما ربطی با این واقعیت نداریم. خواه قدرت بسیار مدرن امپریالیست، خواه قدرت استعمارگر و خواه قدرت همکار دشمن باشند؛ «دارای پتانسیل یک قدرت مدیریتی فراسوی همه هستیم».  ما ربطی با عشیره‌گرایی [طایفه‌گرایی] و یا اشکال مدیریتی کمونیستی تنگ [نظرانه] نداریم.  بسیار وقت است از این ها گذار به عمل آورده‌ایم.  باید به دست آوردن یک مدیریت توانمند را مبنا قرار دهی. جهت رسیدن به این نیز،به حد کافی آموزش‌های ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی کافی را خواهی آموخت. اما در ما [صفوف ما] همچنان که کم‌وکاستی تجربی وجود دارد، در مورد عدم دریافت آموزش نیز یک [رویکرد] محافظه‌کار وجود دارد، حتی به انحراف رفتن وجود دارد. تقریبا در همگی این انحراف ها وجود دارد. این ربطی به تحزبی شدن ندارد.  کسی که ویژگی‌های واقعی فرماندهی را مبنا  قرار داده و بخواهد ارتقاء یابد، باید در خط مشی درست  این را انجام دهد. زیرا فرماندهی ارتش متشکل از برگزیده‌ترین مبارزان [ملیتان‌های] حزب می‌باشد. آنان که تحزبی نگشته و یا آنانی که  دارای   یک اندوخته‌ی نیرومند نظری [تئوریک]، سیاسی نباشند، نمی‌توانند فرمانده‌ی خوب باشند. فرماندهان نظامی ما میانشان با سیاست و تئوری چندان خوب نیست. این یک مورد بسیار عجیبی است. آنانی که باید فرماندهی را پیشرفت دهند، باید دارای آگاهی تئوریک و سیاسی باشند. این ضعیف‌ترین جنبه‌ی ما  بوده و شکست می‌پذیر یم.

    ما اکثرا فرماندهی را به دست دهاتی‌ها [روستایی‌ها] سپردیم.  این یک واقعیت است که آنکه این ویژگی‌ها را داشته باشد رغم تمامی سعی [و تلاش]  اش قادر به پیشرفت دادن جنگ نیست. در مراحل گذشته این روشن شد. علارغم تلاش‌های بزرگ [که انجام شد] چرا قادربه پیشرفت دادن ارتش نیستند؟ چون ظرفیت  تئوریک و سیاسی ندارند. روستایی‌ بودن، چندان قادر به پیشرفت دادن جنگ نیست. قیام روستایی یک قیامی خودجوش [خود به خودی] است. فراسوی این نمی‌تواند هیچ چیز دیگری را پیشرفت دهد. می‌بینید که تا چند کتککاری شده‌اید. آشکار است مفاهیمی که در روستایی‌گری پافشاری می‌کنند ما را به کجا کشاند و  آنانی که قالب نظام به خود گرفته‌اند و از زبان آن سخن می‌گویند تا چه حد ما را از ارتشی شدن به پس کشیدند.  در میان تضاد آنانی که کوشش عملی [پراکتیکی] را با اندوخته‌ی نظری [تئوریکی] وحدت نمی‌بخشند قرار گرفته‌ایم. در حال حاظر وضع ارتشی شدن در  PKK از این قرار است و این‌ها ما را دوچار شکست [خسار] می‌کند. حتی متوجه هم نیستند که پیروزی را از دستمان داده‌اند، این واقعیت حتی به خیایالشان هم نمی‌آید. درحالی که وضع از این قرار است کسی خود را خسته هم نمی‌کند. در شخص خود یک حزب را دوچار شکست می‌کنید. شکست PKK به معنی شکست یک ملت است. در اینجا هیچ کس آگاهانه از [احساس] مسئولیت  رفتار عمل نمی‌کند، ضعف وجود دارد. در باب مسئولیت و درجه [مقام] یک وضع کاملا ناروشن وجود دارد. کلیه‌ی این‌ها آشکار می‌سازد که شما یک موسس خوب نیستید.

    نمی‌توانیم حزب را به موسس [ارکان] خلق تبدیل کنیم، بالاخص ارکان ارتشی ما پیشرفت نمی‌کند. این در نیتجه‌ی مباحثاتمان استخراج می‌گردد. می‌گوید که در سطح بالایی یک عدم قطعیت وجود دارد و همچنین همه چیز به هم پیچیده  شده است. تا جای که قابل فهم است دقیقا یک فردگرایی وجود دارد. فردگرایی در وضع موثری است.  زمانی که نظام [سیستم] وجود نداشته باشد، همه چیز به عنوان جزی از یک مکانیزم کار نکرد، کارها انجام نخواهند گرفت. وقتی که تنها ماندی نخواهی توانست کارها را انجام دهی. اگر تنها بمانی  به ارتش ضربه وارد خواهد شد. اگر برخی از تلفات را آنالیز کنید، خواهید دید که در بطن آن این علت نهفته است. یکی اگر تنها بماند درست و حسابی قادر به تصمیم گرفتن هم نیست. در فرجام احساس نکردن خطر، تصمیم نگرفتن، ندیدن امکانات و طبیعتا یورش نبردن به آن تلفات می‌دهیم. اگر درست‌تر بخواهیم بیان کنیم در جای که باید موفق شویم، شکست خوره‌ایم.

    تاریخ بسیار ساده به نظر تان می‌رسد.  بازگوی این هستید: «روخدادها چندان به من ربطی ندارد» و یا « توانش را نداشتم، اما باید ستاد فرماندهی انجام می‌داد،  قرارگاه منطقه باید انجام می‌داد».  شاید هم این‌ها صحت داشته باشند، اما اگر ستاد فرماندهی وظایفش را انجام نمی‌دهد و یا نمی‌داند که ارکان جنگ باشد، چکار باید کرد؟ به این جهت از ابتکار عمل [انسیاتیف] ها بحث کردیم. اگر این را نشان ندهید، وضعی که به آن دوچار خواهید شد از این عبارت خواهد بود. حال اینکه این همه سال در حال جنگ هستید. مشخص نیست که در جنگ خودی‌ها ارتقاء درجه می‌کنند یا نمی‌کنند. همه همچون سرباز هستند، اما خودش را ژنرال می‌بیند. یک روز ژنرال و روز بعد سرباز است. جمهوری ترکیه نیز متوجه این شده است، آن‌ها هم گویند: « بدین منوال نمی‌شه». بدین دلیل از من هم انتقاد می‌گیرند، گویند: «این چگونه ارتشی است».  آنکه یک روز ژنرال است روز بعد سرباز می‌شود. من مسئول این نیستم.

    جهت جا افتادن یک سلسله مراتب عالی در ارتش بسیار کار کردیم.  در آینده از این‌ها خواهم گفت. این را نه تنها از حیص نظری، از جنبه‌ی عملی هم سعی خواهم کرد که شرح دهم. تقریبا در تمامی مناطق مسائل آموزشی و مسائل جنگی وجود دارند. سعی خواهیم نمود با [اتکا بر] تجارب عملی مان این‌ها را رفع و از اینجا این اعمال را شروع و در تمامی مناطق گسترش دهیم.   به این جهت که فعالیت‌های اینجا به کل حزب منتقل می‌گردد و به دست آوردن اینجا به معنی به دست‌آوردن کل حزب است، مصرانه بر سر این نکته کار خواهیم نمود.

    فکر می‌کنم که یکی از نخستین کارهای که باید انجام دهیم؛ از نظر مدیریت، انجام برخی تقسیم‌بندی [نقل وظیفه] ها است. از حیص مدیریتی، هماهنگی یک نفره  [کوردیناتور] چندان موثر واقع نمی‌شود. هماهنگی یک نفره نمایندگی نمی‌شود.  از این هماهنگی بر اساسی  بسیار شخصی استفاده می‌شود. روشن شد که  مزایای آن بیش از فوایدش  است. فقط نباید  وجود  [نقش] هماهنگی یک نفره را  انکار نمود. [بدین صورت] روشن می‌شود که همزمان با فرست دادن به این در اشخاص نیرومند،  باید به «مدیریت مشترک» بیشتر اهمیت داد. بجای هماهنگی یک نفره به پیش کشیدن مرحله‌ی نهاد ها موفق‌تر خواهد بود. به نظرم این شیوه بیشتر نتیجه‌بخش خواهد بود. در بالاترین مقام هماهنگی [کوردیناتور] ایالات، پایین‌تر هماهنگی منطقه و پایین‌تر هم تا ساماندهی گروه [Section]نباید به سادگی  خود شیفته شویم. باید پرنسیب اشتراکی [کولکتیو]، پرنسیب دسته‌  مدیریت و نهاد راهم مبنا قرار دهیم. اگر [قرار است ]برای کسی ابتکار عمل شناخته شود، او نیز باید با موفقیت‌هایش، سرعت عملش و شیوه‌ی [کاریش] خود را مورد پسند قرار دهد.

     اولا باید کسی را که نحوی عملکردش مشخص نیست  به عنوان فرمانده بالا ی سرٍ خود، نکاریم. علت شکست مان در برخی موارد این است. آنکه خود را به اثبات رسانده است  می‌تواند در اولویت برنامه‌ای قرار گیرد، اما این باید به توافق مدیریت انجام شود. این گون راه و روشی درست‌تر خواهد بود. این، فقط برای اینجا نیست، برای تمامی عرصه مصداق دارد. این شیوه‌ی عملکرد را از ینجا آغاز و سعی خواهیم نمود در همه جا گسترش دهیم.  [نحوی] تفکر مان این است. دسته‌ی مدیریت و یا نهاد ها می‌توانند سخنگو داشته باشند. اما اگر حتما باید از جانب یک نفر مدیریت شود، یکی باید نمایندگی این [کار ] را بر عهد بگیرد. اما نباید یکی از پشت دیگری را دفع بدهد، برعکس باید از او حمایت کند.   منفرد بودنی [یکا] که با تقسیم وظیفه  تشکیل شود، نباید به صورت از پشت دفع دادن دیگران باشد، برعکس باید بصورت کامل نمودن کم‌وکاستی‌های آن‌ها، مفهوم گردد. این نحوی عمل موجب بروز یک مفهوم درست از روش  خواهد شد.  این، پرنسیب یک مدیریت درست است. دیگران ناگزیرند  منفرد  [مدیر] را کامل کنند. در غیر این صورت اگر منفرد کل را با سختی مواجه کند، یعنی اگر دسته مدیریت و یا کمیته را با سختی مواجه کند، باید آن منفرد [مدیر کل] را از میان برداشت و یا محدود ساخت.

    می‌خواهیم در کل فعالیت نوآوری کنیم. این را به بحث گذاشته و اولین آزمونش را هم در اینجا انجام خواهیم داد. در هر صورت این روش، اگر [در حد] محدود هم بوده باشد جهت [حل ] مسئله‌ی مدیریت یک راه‌حل خواهد بود. تازه وارد، ارشد  و اکثر آنانی که در سطوح متفاوت وظیفه می‌گیرند در اشکال متفاوت در چهارچوب این مفهوم [نحوی درک] می‌توان تحت آزمون مدیریت شدن قرار داد. فعالیت‌هایتان به صورت دسته‌ مدیریت  خواهد بود. باز هم من تنها می‌مانم، اما تصور می‌کنم تک ماندن من در میان مردم [خلق] هم تایید شده است. مردم بی‌نهایت خواستار تک بودن من هستند. حتی می‌خواهند که این را هرچه بیشتر به پیش برده و به حالت مطلقه در بیاورم.  شما هم می‌خواهید  که با معاون‌هایم کار کنم، اما ضعیف عمل می‌کنند.  البته که رغم همه‌ی این‌ها بازهم کولکتیو [جمعی] فعالیت می‌کنم. حتی با بچه‌ها هم دسته جمعی [کولکتیو] کار می‌کنم. من اینچنین مسئله‌ای ندارم، اما شما مشکل فعالیت دسته جمعی   دارید. هم مسئله‌ی  کارکردن به صورت دسته جمعی دارید و هم  انفرادی دارید. به این جهت قطعا باید پیشبرد کولکتیویسم و انیساتیف را حل نمایم.

    این راه حل می‌تواند راه‌حل جدیی باشد. همزمان اینجا می‌تواند به‌عنوان  واحدی از ارتش تعریف گردد. پیشرفت‌های که در ینجا صورت می‌گیرند به‌صورتی زنجیروار باید در دیگر عرصه‌ها نیز گسترش پیدا کند. نه با آنانی که  بسیار هم‌شبی یکدیگرند، بلکه باید به جمع‌نمودن آنانی که تفاوت دارند  در یک دسته‌ی مدیریتی حساسیت نشان دهیم. زیرا آنانی که بسیار هم‌شبی یکدیگر هستند، آنانی که تضادهای سنگین بسیاری [با یکدیگر] ندارند، نمی‌توانند راه‌گشای پیشرفت چندانی باشند. پیشرفت، بر پایه‌ی حل تضادها امکان پذیر است.  اگر آنانی را که هم‌شبی‌  یکدیگر هستند گردهم‌آوریم در این صورت پیشرفت صورت نخواهد گرفت. نباید آنانی را که هم‌شبی یکدیگر هستند در  یک جا گردهم آوریم و نباید از اتحاد  آنانی که متضاد یکدیگرند پرهیز کنیم. در این مورد هم اشتباهات بزرگی انجام می‌گیردند. در یک واحد آنانی که اندک تناقص دارند فورا پاکسازی [تصفیه] می‌گرددند. این اشتباه است. حال اینکه اگر با آنانی که تناقص دارند عمل شود می‌توان پیشرفت‌های مهم‌تری  آفرید. و یا اینکه اگر بر روی نکات متناقص کار  شود و [مورد] تحلیل قرار گیرد، موفقیت کسب خواهد شد. یک چشم تنا قادر به دیدن یک چیز خواهد بود، اما چشم متفاوت [دیگری] از جنبه‌های مختلفی بسیار چیز را خواهد دید. به همین خاطر اندوخته‌های بسیار غنی به میدان خواهند آمد. در این باب نیز یک بیماری در شما وجود دارد. همه ناگزیر است یک نیروی مشخص بگیرد و ناگزیر است همچون من باشد. حتی این اگر اینگونه باشد، نباید فراموش کرد که با مرور زمان تحقق خواهد گرفت. در این معنی [و مفهوم] باید ببینیم که  با حل [مستمر] تناقضات به نتیجه خواهیم رسید.

    از همان نخست گفتن اینکه: « من با آنکه هم خوی من نباشد به گفته‌هایم عمل نکند کار نخواهم کرد»  تجزیه گری [از هم پاشاندن] است. این گونه تجزیه گری به معنی افتادن به دام جامعه کلاسیک است. این، به مفهوم ناتوانی حل سطح تناقضات اجتماعی‌مان خواهد بود که این هم شکست است. این یک وضعیت شایع است که در آن قرار می‌گیریم.  گفتن: « من با فلان کار نخواهم کر درست نیست»! بعضی‌ها از  آن‌های که خوششان نمی‌آمد، پاکسازی نمودند. به کنار گذاشتن که هیچ، تله گذاری نموده و نابود [تصفیه] کردند. این در خیلی جا ها رخداد و وضع کاملا فاجعه‌باری است. اگر میدانستیم [چگونه] با یکدیگر کار کنیم ، بسیاری از ارزش‌ها را می‌توانستیم حفظ و نجات دهیم.  این می‌توانست راه‌گشای یک پیشرفت بزرگی شود. اما مفاهیم ناچیز [ارزان] با پیش گرفتن از این ممانعت می‌کند. این از همان نخست شکست است.

    من در اینجا «روش»ام را به شما آموختم. من با تناقضات دست به این کار سازمان زدم. نخستین روابطم بر اساس حل برخی [از] تناقضات جامعه‌ی روستا  برقرار شد. اولین روابطم با فرزند خانواده مخالف [ضد] آغاز شد. اولین سازماندهی ام در روستا بر اساس حلٍ این تناقضات شروع شد. توجه داشته باشید این، نخستین بنیادها سازماندهی‌مان است. همچنین جهشم در آنکارا [جای] که تکه گاه دشمن است و با برقراری ارتباط با نیروهای که می‌توانند نمایندی قدرتمندش باشند، تحقق یافت.  جهش آن زمان را با استفاده از این رابطه انجام دادم. دو تضاد مخالف [یکدیگر] را یکی کرده و موفق به یک جهش سالم  شدم. در نتیجه یکی کردن تناقضات من طرف قدرتمند از آب در آمدم. با بکارگیری پی در پی این تناقضاد له خود،  نتیجتا جمهوری تورکیه را ذوب نمودیم، همچنین جامعه‌ای را تشکیل داده‌اند ذوب نمودیم، آن روابط دشمنانه‌ در روستا را نیز ذوب نمودیم. تناقضات موجود در میان مردم [خلق] و همچنین تناقضاتشان با دولت را درست تحلیل نمودیم. تمام «منطق روابط» من اینچنین است. شاید شما متوجه نیستید اما این پیشرفت بزرگ را ما بر این اساس انجام دادیم. رویکرد من با روابط بر این اساس است. کل این‌ها را به صورتی وسیع یک بار دیگر شرح خواهیم داد.

    در نتیجه باید پیشرفت نمایم. باید بدانید یک کادر  دارای توان مدیریتی و مسلط  بر کار را، بیافریند. از این پس بهانه‌ها مختلف و دلیل‌تراشی‌های گوناگون نباید به پیش کشیده شود. اگر اینچنین شود یا فرسوده شده‌ترین غیر قابل اصلاح هستید و یا  قصد بدی دارید! هر دو نیز قابل قبول نیستند! کسی که این همه مقاومت کرده و تصور می‌کند که این همه مبارزه کرده  در هر حال  ،قدرتٍ حلٍ درستٍ تناقضات را هم در خود خواهد دید. 

    عمدتا در PKK سطوح نزدیک یکدیگر هستند. مسئله‌ی ما مدیریت ٍ فرد بسیار ارتجاعی [پس افتاده]  با فرد بسیار پیشرفته [مترقی] نیست، مدیریتٍ متقابل آنانی است که نزدیک به یکدیگر هستند. مدیریتٍ آنانی که نزدیک به یکدیگر هستند بسیار مهم است، حساس است. مدیریت ارتجاعیون راحت‌تر‌ است. خودمدیریتی  گروه‌ها در میان خودشان بسیار مهم است. این مستلزم احترام و جدیت است و همچنین مدیریت آنانی که در سطوحی نزدیک به یکدیگر هستند بسیار هم است. سرکوب می‌تواند چیزهای بسیار بدی را به همراه داشته باشد. جایگزین نمودن انسان‌های نامترقی [ارتجاعی] به جای خود قابل قبول نیست. ذاتا این بیشترین اشتباهی است که مرتکب می‌شوید. اگر قادر نباشی آنکه را نزدیک [به سطح] تو است مدیریت کنی و یک چیزهای به او بدهی، او تو را «رد» خواهد نمود و تو هم میل به سرکوب طرف مقابل می‌آوری! هر دو هم اشتباه است!  ردکردن هم اشتباه است، سرکوب کردن هم اشتباه است! به همین خاطر این «مدیریت» حساس است، باید بدانی [چگونه] بده بستان کنی!

    طبیعتاً چون اعضا هم نیرومند است از شما خواهان یک تلاش فوق‌العاده  نیست. اما بازهم داری حساسیت‌های است، خواهان به جای آوردن الزامات هستند. حتی در باب «مدیریت درست» اعضا پافشاری خواهد نمود. چون به صورت روزمره  نظاره‌گر رهبری هستند. آن‌ها نیز پیشرفت نموده‌اند. هنگامی که موضعی متضاد با ما پیش بیاید، قطعا اعضا [رفقا] قبول نخواهند نمود. اگر چه اعضای ما  به راحتی قابل مدیریت هم نیستند، اما مدیریت‌های نادرست را هم نمی‌پذیرند. باید این را بدانید. باید بپذیرید که مدیریت یک کار «رد کردن و سرکوب کردن»‌ نیست؛ یک کار از خود دادگی [پرورش دادن] و قابل پذیرش بودن است. همچنین به ویژه نه با زور، باید  درونی‌سازی کنید که یک کار مشارکت داوطلبانه ‌ است. باید بپذیرید که اگر چیزی برای «دادن» ندارید  در مدیریت ماندنتان نیز فاقد یک معنا و مفهوم می‌باشد. باید بدانید که آنانی که بیشتر به دادن نیازمندند به مدیریت کردن کارایی بیشتری می‌بخشند. این برای من نیز صدق می‌کند. اگر بدانم چیزی برای دادن ندارم حتی به این کمپ گام نمی‌نهم. خودم را پر می‌کنم و هنگامی احساس کنم یک چیزی برای دادن دارم به اینجا می‌آیم. این برای تمام شما صدق می‌کند. به‌علاوه آنانی که در وضعیت [فرا] گرفتن هستند نیز باید با علاقه «گرفتن» را بدانند. گفتن اینکه: «حوصله‌م به سر رسید، نیاز به چیزی ندارم» نیز، درست نیست. در تمامی این موارد مرتکب اشتباهاتی فوق‌العاده‌ای شدید. در بد-بستان‌ و در مدیریت کردن و مدیریت شدن مرتکب اشتباهات باورنکردنی شدید. می‌خواهیم این را بر اساس این «مدل کوچک» تصحیح نمایم.  به این جهت قطعا باید جدی باشید. نباید  عادی نگری [سبک‌واری]‌های همچون؛ «این کارآسانی است، ذاتا مدیریت کردن که کاری ندارد» وجود داشته باشد، چون در این جا، یک مدل ارائه می‌دهیم.

    می‌خواهم از ملت‌های مترقی مثال بیاورم. من چند تجارب را  کسب نمودم. علارغم اینکه خویش را مکمل [بی‌نقص] می‌بینم، بعضی از اشتباهاتم را به‌مثابه‌ی « اشتباهات بزرگ» ارزیابی نمودند، من را بسیار ارتجاعی یافتند. این در حال است که [فقط] من  میدانم تا چه حد حساسم. وقتی که با این مقایسه می‌کنیم وضع شما بسیار پس افتاده‌تر است. به همین خاطر باید بسیار جدی بگیرید و کارزار نوین مدیریتی‌مان را از اینجا آغاز می‌کنیم. باید  این را در نظر بگیریم که موفقیت‌مان در اینجا تمام حزب را به موفقیت می‌رساند. موفقیت یکی در اینجا، موفقیت هزاران نفر است. پس باید درست رفتار نمایم، نباید کوچک بشماریم. همزمان این یک مسئله‌ی کاراکتر [شخصیتی] است. به شدت نیاز به این است. باید پیشرفت را از خویش شروع نمود، در حجم کوچکی شروع کرد و به نتایج بزرگی رساند. بر این باورم که ـمادامی که با یک زحمت بزرگ به اینجا آمدید-اینچنین موضوع حساسی را نادیده نخواهید گرفت. اصلا  نیازی نیست که آنچنان خودشیفته شوید. نیازی هم به ناامید شدن نیست. اگر در این شرایط زندگی را در اینجا تدام ببخشیم، فعالیت‌های نتیجه‌بخشی خواهیم داشت. ثمر بسیار عالی خواهد داشت.

    شیوه‌ی زندگی را ترقی خواهیم بخشید. این، ما را به کسب دیدگاهی درست در مورد نحوه‌ی جنگ نیز سوق خواهد داد. این لازم است و باید باور داشته باشیم که نیازمند یک چنین کاری هستیم. سالهاست می‌خواستیم کادر‌های واقعی PKK  را بیافرینیم، اما تمامی دوره‌هایمان تاکنون قربانی «سطحی‌نگری» شدند. به همین جهت در میهن به شیوه‌ی بسیار ناگواری شکست خوردند. به‌مثابه‌ی  لزوم شایستگی در مقابل خاطرات آنانی که در میهن به شهادت رسیده‌اند، باید بلافاصله این اشتباهات‌مان را تصحیح نمایم. به نمایدنگی این دوره‌ [آموزشی] می‌خواهیم موفق به این گردیم. با رویکردهای سطحی، سبک و عادی هرگز نباید خود را فریب دهیم.

    زندگی در اینجا، به میزان جنگ فشرده است. شاید هم دلتان برای زندگی که از آن آمده‌اید، تنگ  شود، اما اصلا نیازی به این نیست. چون  به پیشرفت‌های آن عرصه‌ها به میزان لازم پاسخ ندادیم. جهت از میان برداشتن کم‌وکاستی‌های آن عرصه‌ها در اینجا حضور داریم. واقف بر آنیم که آن‌های که از عرصه‌ها [به‌اینجا]  آمده‌اند   به جهت ناموفق بوده‌اند، در اینجا گردهم آمده‌ایم. علاو بر آن جهت نقل تجربیات مان به اینجا آمده‌ایم. در اینجا، جهت نثار خود به حزب، جهت نثار به ارتش، خویش را کاملا مجهز خواهیم نمود.

    من نیز بر این اساس، باور دارم که فعالیت‌های اینجا بیانگر ارزش بالایی است و  از امکان موفقیت‌مان نیز بیش از حد مطمئنم. تصمیم بر ارزیابی  داریم و پیروز خواهیم شد.

    ۴دسامبر ۱۹۹۵

    ‌   



    کژار