• برچسب‌ها:,

    دفاع ذاتی و زن در سیستم خودمدیریتی دموکراتیک

    2 ژانویه, 2021

    رونیا مریوان

     

    دفاع ذاتی، یکی از پایه های اساسی سیستم خودمدیریتی دمکراتیک است. به عبارتی دیگر نه تنها یکی از پایه های اساسی بلکه جوهره سیستم خودمدیریتی دمکراتیک می باشد. پس جامعه ای که از نیروی دفاع ذاتی برخوردار نباشد، خصوصیات اجتماعی بودن خویش را از دست داده است. امروزه نیز مشکل اساسی همه ی جوامع که با آن گریبانگیر هستند، عدم آگاهی از نیروی دفاع ذاتی است که تا سطح چشمگیری از آن دور گردانیده شده اند. نظام دولت ـ قدرت گرای حاکم برای به استعمار و استثمار کشیدن و گسترش تعمیق بردگی بر جوامع، نخست نیروی دفاع ذاتی آنها را مورد تهاجم قرار داده است. انحصارات نظامی، از جمله راهکار و سازماندهی است که نظام دولت ـ قدرت گرای حاکم علیه نیروی دفاع ذاتی جوامع، گسترش و ترویج داده است. در واقع نظام حاکم با ترویج انحصارات نظامی خواستار خنثی و منفعل ساختن نیروی دفاع ذاتی با هدف بدون سازماندهی گذاشتن و بی اراده کردن جوامع بوده و دراین راستا نقش تعیین کننده ای را به خود اختصاص داده است. تاریخ نشان داده است که نظام حاکم نخست فرهنگ زن ـ مادر را مورد حملات و استعمار خود قرار داده است. می توان گفت نظام حاکم جهت تحت حاکمیت درآوردن جوامع نخست با ضربه وارد آوردن بر نیروی دفاع ذاتی فرهنگ زن ـ مادر به مشروعیت و گسترش دهی قدرت خود پرداخته است. در طول تاریخ، نظام دولت ـ قدرت گرا نخست علیه نیروی خود دفاعی زن، در سالهای ٥٠٠٠ ـــ ٥٥٠٠ ق.م به ترویج و سازماندهی انحصارات نظامی پرداخته است. البته ترویج چنین شیوه ی سازماندهی با توافق و همکاری مرد نیرومند و حیله گر، با تجربه  پیرــ شامان صورت گرفته است. نظام مردسالاری در طول تاریخ با بکارگیری راهکارهایی نظیر فشار، سرکوب و خشونت به سازماندهی نیروی انحصارات نظامی خود بر پایه ی همین ذهنیت پرداخته، سپس به پراکنده نمودن و ازهم فروپاشانیدن زندگی بر محور زن‌ـ مادر و به ویژه نیروی دفاع ذاتی پرداخته و با تحمیل بدون سازماندهی ماندن زن، مرحله ی بردگی را در شخص زن بر جامعه آغاز و تحمیل کرده است.

    آغاز چنین مرحله ای که تاکنون نیز سیر تاریخی پنج هزار ساله به خود گرفته، نظام دولت ـ قدرتگرا را در جامعه تعمیق و مشروع گردانیده، نیرو و اراده ی زنان و جامعه را تضعیف نموده و به صورت بازیچه ی نظام و تحت حاکمیت خود درآورده است. البته نباید فشار، سرکوب و خشونت که از راهکارهای انحصارات نظامی ذهنیت مردسالاری می باشند را هرگز با نیروی دفاع ذاتی یکسان و در یک سطح قرار داد. زیرا نظام دولت ـ قدرت جهت تداوم و نهادینه ساختن ذهینت خود، نیروی انحصارات نظامی را با هدف از میان برداشتن و سرکوب نیروهای مخالف در جامعه گسترش داده است. به عبارتی دیگر شکل گیری انحصار همانا برپایه راهکارهایی همچون خشونت، جنگ و استعمار بوده است. در واقع هدف نظام مردسالاری حاکم از سازماندهی و نهادینه سازی چنین نیرویی، به استعمار و استیلا کشانیدن ارزشهای مادی و معنوی جامعه و آن را به رمه ی بردگی مبدل نمودن و تحت حاکمیت خود درآوردن می باشد. بدین گونه برای طبقه ی فرادست حیاتی مملو از خوشگذرانی فراهم خواهد ساخت. در حالی که سیستم دفاع ذاتی هرگز بر پایه‌ی راهکارهایی مانند فشار، سرکوب و خشونت بنا نشده است. همچنین هرگز اشغال‌، استعمار و استثمار بر نیروی دیگر را مبنای اهداف خویش قرار نمی‌دهد. سیستم دفاع ذاتی، سیستمی مستقل و به‌طور کلی ساختار آن مغایر با پدیده‌هایی همچون خشونت، استعمار و استیلا می‌باشد. سیستم خوددفاعی از جمله راهکارهایی است که نیروی زن و جامعه برای دفاع از موجودیت و حفظ هویت خویش در مقابل هرگونه تهاجمات انحصارگرای دولت ـ قدرت به آن روی می‌آورند. در واقع جوهره‌ی سیستم دفاع ذاتی، دست‌یافتن زنان و جامعه به نیروی سازماندهی‌نمودن و اراده‌ی آزاد در تمامی عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی است.

    همچنین سیستمی است که از طریق آن می توان در مقابل هرگونه تهاجمی به دفاع از خویش پرداخت. در اصل جوهره و ساختار سیستم دفاع ذاتی؛ درمقابل ذهنیت و ایدئولوژی هژمونیک و حاکم مردسالاری سازماندهی کومین، مجلس، آکادمی، فرهنگستان، آموزش، کئوپراتیو، حزب و نیروی دفاع ذاتی زنان و جامعه می باشد.

    پس می توان گفت دفاع ذاتی سیستمی است که فقط و فقط جنبه ی نظامی نداشته و در این جنبه خلاصه نمی شود. بلکه در شرایط و مکانی که نیروی زنان و جامعه مورد استعمار قرار بگیرند، نیروی دفاع ذاتی در همه عرصه ها به سازماندهی و دفاع از آنها می پردازد. این در حالی است که امروزه نیرو و پتانسیل زنان و جامعه در تمامی عرصه ها، فاقد نیروی دفاع ذاتی است و بدین گونه همه روزه با روا نمودن نظام بردگی، به تسلیمیت نظام حاکم کشانیده می شوند.

    پس در اینجاست که باید به احیای نیروی دفاع ذاتی خویش در تمامی عرصه ها اقدام نموده و به سازماندهی آن بپردازیم. بنابراین هم زنان و هم جامعه در راستای دفاع از موجودیت خویش، صیانت از ارزشهای معنوی و جهت دستیابی به آزادی خویش نخست باید در تمامی عرصه ها به سازماندهی و گسترش نیروی دفاع ذاتی خویش بپردازند. زیرا بدون برقراری سیستم دفاع ذاتی هرگز نمی توان در مقابل هجمه های استعمارگری مقابله نمود. در واقع امروزه نظام حاکم مردسالاری در تمامی عرصه ها نیروی زنان و جامعه را فاقد نیروی دفاع ذاتی نموده و مدام آنها را مورد تهاجمات قوانین ذهنیتی خود قرار می دهد. در واقع جهت درک صحیح، بیان مثالی در این زمینه بسیار بجا خواهد بود. به عنوان مثال ذهنیت حاکم مردسالاری عرصه ی سیاست را به طور کلی تحت حاکمیت و اقتدار خود درآورده است. در واقع به میزانی که سیاست به انحصار نظام دولت ـ قدرت مردسالاری در می آید به همان میزان نیز مبدل به ابزاری می گردد که از طریق آن به ازخودبیگانگی زنان و جامعه از جوهره و ارزشهای مادی و معنویشان، می پردازند. امروزه نیز نیرویی می تواند در عرصه ی سیاست مشروعیت یافته و حاکم گردد که به طور کلی با مفهوم و نگرش قدرت ـ خشونت همگرایی  و همکاری نماید. این در حالی است که نظام دولت ـ قدرت روزانه با بکارگیری عرصه ی سیاست در راستای منافع خود به برافروختن جنگ و خشونت علیه جوامع پرداخته و جوامع را به گرداب بحران سوق می دهند. بدین گونه نظام دولت ـ قدرت با استفاده از سیاستهایی همچون اشغال و استعمار، همه روزه به تعمیق دهی و تغذیه ی ذهنیت خود می پردازد. البته در تهی گردانیدن سیاست از محتوایش و ایجاد انحراف در تعریف و درک صحیح آن، ذهنیت حاکم مردسالاری نقش چشمگیر و تعیین کننده ای داشته و هرگز نمی توان منکر این واقعیت شوم شد. به عبارتی دیگر می توان گفت ذهنیت و مفهوم نظام دولت ـ قدرت به میزانی که دشمن نیروی زن و جامعه بوده به همان میزان نیز دشمن زندگی است. در واقع چنان که نظام دولت ـ قدرت هرگز اجازه ی مشارکت آزاد زنان را در عرصه ی سیاست نداده، در مقابل اهمیت فراوانی برای مشارکت زنانی که تسلیم سیاست وی گشته اند، قائل شده است. برای این زنان با اندیشه زنانه سیاست کردن نیز غیر ممکن می نماید، زیرا با توجه به محدودیتهایی که برای آنان قائل شده باید مشارکت بجویند، در غیر این صورت با زدن برچسبهای گوناگون از عرصه ی سیاست طرد خواهند شد.

    البته با بکارگیری این راهکارها از مشارکت زنان آزاد و مستقل ممانعت به عمل می آورد و اگر مشارکتی هم در میان باشد باید در چارچوب محدوده ی تعیین شده ای که تعریف گردیده، صورت گیرد. ذهنیت حاکم بدین گونه به کادرسازی برای نظام خود پرداخته و در مقابل نیروی دفاع ذاتی، ایستار و مشارکت زنان آزاد، کارت سبز مشارکت را شایسته ی آن دسته از زنانی می بیند که به عضویت سازمان بسیج درآمده اند و یا کادر نظام گشته اند. تصفیه ی اراده ی آزاد و نیروی دفاع ذاتی زنان و جامعه، در تمامی عرصه ها نیز بدین شیوه صورت می گیرد. در واقع نقش آن دسته از زنانی که کارت سبز نظام حاکم مردسالار را دریافت کرده اند، این است که باید سایر زنان را برای تحت حاکمیت درآوردن نظام مردسالاری، اهلی کنند. از دیگر سو زنانی که با جوهره راستین، ایستاری آزاد و معیارهای دمکراتیک خواستار مشارکت در عرصه ی سیاسی هستند با هرگونه تهاجمات فکری و جسمانی مواجه گشته و تبعید می شوند. زنانی که فعال سیاست دمکراتیک و آزاد هستند، همه روزه از سوی نظام حاکم مورد خشونت روحی، لفظی و جسمانی قرار می گیرند. این در حالی است که نظام حاکم مردسالار عرصه ی سیاست را بر مشارکت زنان آزاد تنگتر کرده و این به معنی برخوردار نبودن زن از نیروی دفاع ذاتی در این عرصه می باشد. پس بدین نتیجه می رسیم زنان برای اینکه بتوانند با برخورداری از اراده ی آزاد خویش و در چارچوب حفظ ارزشهای آزاد و دمکراتیک جامعه، در عرصه ی سیاسی مشارکتی فعال داشته باشند نخست به طور حتمی باید نیروی دفاع ذاتی خویش و جامعه را سازماندهی و گسترش دهند. در این راستا برای اینکه زنان بتوانند بر مبنای معیارهای اخلاقی و سیاسی جامعه، مشارکتی فعالانه داشته باشند، نخست باید به طور مستمر توأم با تعاون و تشریک مساعی بوده و همبستگی و همگرایی را مبنای موفقیت کاری خویش بدانند. همچنین زنان باید با اتکاء بر معیارهای ایدئولوژی رهایی زن و ارتقای سطح آگاهی خویش، گسترش سازماندهی دمکراتیک زنان را مهمترین بخش اساسی فعالیتهای خویش بدانند. در این میان نکاتی که زنان باید بدان توجه نمایند: نخست، زنان هرگز نباید با ذهنیت مردسالاری حاکم، جهت دستیابی به اقتدار به رقابت با همدیگر بپردازند. دوم، از میل رسیدن به قدرت و دستیابی به منافع فردی و محاسباتی دوری گزینند. زنان می توانند با اتکاء برحفظ ارزشهای مادی، معنوی و دستاوردهای جامعه و با مبنا قراردادن معیارهای راستین سیاست به بررسی مسائل و نیز سازماندهی جامعه بپردازند. زنان تنها بدین گونه می توانند با مشارکت در عرصه‌‌ی سیاسی، به گسترش سازماندهی، نیروی دفاع ذاتی و ارتقای سطح مبارزه ی آزادیخواهی خویش بپردازند.  بدون شک استفاده از همان راهکارها و سطح مشارکت در عرصه ی اقتصادی نیز از اهمیت فراوانی برخوردار می باشد. زیرا ذهنیت حاکم مردسالاری با به انحصار درآوردن عرصه ی اقتصادی نیز دریچه ای برای مشارکت زنان در این عرصه نیز نگشوده است. علیرغم آنکه زن در ابتدای تاریخ مبتکر و خالق عرصه ی اقتصاد بوده ولی سیستم دولت ـ قدرت گرا از طریق راهکارهای نظامی همچون فشار، سرکوب و خشونت این عرصه را نیز تحت حاکمیت خود درآورده است. سیستم دولت ـ قدرت هزاران سال است با پایمال کردن و به انحصار درآوردن رنج و زحمات زن، او را به برده ی سیستم خود مبدل کرده است. ذهنیت حاکم مردسالاری، از سویی به طور کلی عرصه ی اقتصادی را به انحصار حاکمیت خود درآورده و از دگر سو نیز زن را به طور قطعی محتاج و وابسته ی مرد نموده و بدین گونه او را فاقد اراده کرده است. سیستم حاکم مردسالاری به گونه ای زن را در این عرصه محکوم، محتاج و وابسته ی مرد گردانیده که حتی برای خرید لقمه ی نان همیشه باید به دست مرد بنگرد.

    خلاصه اینکه نظام حاکم با تحمیل هر نوع فشار، سرکوب و خشونت بر زن این عرصه را برای آنان مبدل به دوزخ نموده است. سیستم دولت ـ قدرت با محتاج کردن و وابسته نمودن زن به مرد، سیستم بردگی را در شخص زنان درجامعه تعمیق و نهادینه نموده، رنج زن را ارزانترین رنجها طبقه بندی و قلمداده نموده است. همچنین جهت سرمایه گذاری و سازماندهی نظام خود در تمامی عرصه ها، بی وقفه جسم و روان زن را مورد تهاجم سیاست خود قرار داده است. چنان که زنان روزانه برای خرید لقمه ای نان در شرایط طاقت فرسایی به سر می برند و مجبور می گردند که تن به هر نوع کاری دهند. سیستم حاکم مردسالاری ، روزانه زنان را بارها و بارها با سیاست شکست جنسیتی و روانی مواجه می سازد. با آنکه عرصه ی اقتصادی از جمله عرصه هایی می باشد که زن روزگاری در آن از بزرگترین نیروی دفاع ذاتی برخوردار بوده، ولی امروزه می بینیم که زن در این عرصه بدون نیروی ذاتی باقی مانده و در چنان وضعیتی به سر می برد که از هیچ شأن و جایگاهی برخوردار نیست. به عبارتی دیگر می توان گفت در حالی که در این عرصه سیاست ویژه ای برای به استعمار و به تملک درآوردن زن تحمیل می گردد. از سوی دیگر وضعیتی که زنان در آن بسر می برند وضعیت کاملا تحقیرآمیزی می باشد. بنابراین زنان باید با ارتقای سطح آگاهی و اهمیت دادن وافر در این زمینه  به گسترش و سازماندهی نیروی دفاع ذاتی خویش در این عرصه بپردازند. همچنین این عرصه را به عرصه ی مبارزه ی حیاتی جهت حفظ اراده، هویت و موجودیت آزاد خویش مبدل نمایند. زیرا اگر زنان نیروی دفاع ذاتی خویش را در این عرصه گسترش و سازماندهی نمایند، خواهند توانست خود را از بندهای اسارت وابستگی به مرد رها نموده و آزاد گردند. زنان با ارتقای سطح آگاهی، مبارزه و پیشبرد سازماندهی خویش با فلسفه ی اکولوژیک ـ دموکراتیک مبتنی بر آزادیخواهی جنسیتی، از مناطق دور دست گرفته تا روستاها و از روستاها گرفته تا شهرها، به گسترش سازماندهی کمونهای اقتصادی خویش بپردازند. نخست زنان باید با همبستگی و همگرایی، در تمامی امورات اقتصادی نظیر کشاورزی، کئوپراتیو، مؤسسات و…  گسترش سازماندهی خویش را در تمامی این عرصه ها وسعت دهند. همچنین زنان با گسترش سازماندهی مختص به خویش به ویژه در این عرصه، خواهند توانست به استقلال اقتصادی دست یابند. اگر زنان به استقلال اقتصادی خویش دست یابند، خواهند توانست سازماندهی نیروی دفاع ذاتی خویش را در این عرصه نیز گسترش دهند. عرصه ی هنر و مطبوعات نیز یکی دیگر ازعرصه هایی می باشند که در آن سیاست استثمار به شیوه ای بسیار رعب آور بر زن تحمیل گردیده است. سیستم دولت ـ قدرت در این عرصه نیز زنان را فاقد هرگونه نیروی دفاع ذاتی نموده و مورد تهاجم سیاسی خود قرار داده است. شیوه ی مشارکت زنان در این عرصه به طور کلی در چارچوبی است که نظام مردسالاری حاکم از آن تعریف نموده و از به بازی گرفتن وی لذت می برد. ذهنیت مردسالاری حاکم بدین گونه در تمامی عرصه ها به نسل کشی و تحمیل فرهنگ تجاوز بر زنان پرداخته و در شخص آنان جامعه را به سوی پرتگاه سیاست آسیمیلاسیون و ازخودبیگانگی سوق داده است. سیستم مردسالاری حاکم، جهت مشروعیت دهی به فرهنگ تجاوز بر جامعه و تمامی عرصه ها، زنان را همچون ابزاری به کار می گیرد. برای همین از بهره کشی و بکارگیری در فیلمهای سینمایی گرفته تا سریالهای تلویزیونی، پیامهای بارزگانی و سایر برنامه های دیگر، جسم و روح زن را مورد استعمار و استثمار سیاستهای خود قرار داده است. عرصه های فرهنگ و رسانه هم از جمله عرصه هایی هستند که نظام حاکم با ذهنیت خود از آنها تعریف به عمل آورده و از طریق این عرصه ها جامعه را به سوی گرداب جنسیت گرایی سوق می دهد. ذهنیت مردسالاری جامعه را از جوهره اجتماعی بودن و زن و مرد را با جوهره ی حقیقیشان بیگانه نموده و از آنها شخصیتی عاری از اعتماد به نفس و نیروی دفاع ذاتی به وجود آورده و سیاست رمه گی را در میان جامعه ی انسانی ترویج داده است. تنها راه بازتعریف صحیح عرصه‌های فرهنگ و رسانه، گسترش و سازماندهی نیروی دفاعی ذاتی زنان و مشارکت فعال آنان در این عرصه‌ها می باشد. همچنین لازم است با تلاش و مبارزه‌ای راسخ به سازماندهی خویش پرداخته و جهت رهایی یافتن از ذهنیت مردسالاری، بی وقفه به ارتقای سطح آگاهی و اراده‌ای راسخ دست یابند. بدون شک در این صورت زنان با مبارزه‌ی آزادیخواهی خویش خواهند توانست عرصه های فرهنگ و رسانه را دگر بار با نگرش و ساختاری دمکراتیک به جوهره‌ی حقیقی آن بازگردانند. همچنین زنان با اتکاء بر اراده‌ی ذاتی خویش می توانند به سازماندهی کمونهای زنان در عرصه‌های فرهنگ و رسانه دست یافته و آنان را جهت دهی نمایند. مصرف و مخارج این عرصه ها نیز بر دوش نیروی فعال سازماندهی و گروههای دفاع ذاتی می باشد. همچنان اگر بخواهیم به بررسی عرصه ی حیات اجتماعی نیز بپردازیم خواهیم دید که ذهنیت مردسالاری حاکم این عرصه را نیز به طور کلی تحت حاکمیت خود درآورده است. به عبارتی دیگر زن در این عرصه نیز فاقد نیروی دفاع از خویشتن می باشد. زیرا زنان هم در میان خانواده و هم در جامعه در شیوه‌ی زندگی طاقت فرسایی به سر می برند. این در حالی است که گرداب سنت جنسیت گرایی مردسالاری چنان جامعه را در خود بلعیده که عرصه ی زندگی را مبدل به دوزخی برای زنان نموده و همواره آمار آسیبهای روانی، خودکشی، خودسوزی، فرار از خانه، روی آوردن به مواد مخدر، فحشاء و… افزایش می یابد. خشونتی که در خانواده بر زنان و دختران جوان روا می گردد، محیط خانواده را به زندان زنان مبدل کرده و در این محیط زندان، مردان نقش سادیست و زنان هم نقش مازوخیست را ایفا می کنند. مرد هر روز با اعمال فشار، سرکوب، خشونت و تجاوز به زن، باگذر زمان ازخودبیگانه گشته و شخصیت وی جنبه ی حیوانی به خودگرفته و زن نیز با تحمل این اعمال، شخصیت مبارزه خواه خود را از دست می دهد. در عصر ما خانواده یکی از جمله نهادهایی به شمار می رود که ارزشهای معنوی انسانیت در آن به بن بست و انحراف کشیده شده‌ است. بدون شک چنین وضعیتی بسیار وحشتناک است. امروزه نهاد خانواده عرصه‌ای است که در آن افراد فاقد اراده و شخصیت گردیده و به سوی بردگی سوق داده می شوند. خانواده با وضعیت کنونی خود نهادی است که معنای حقیقی زندگی را در تمامی عرصه‌ها روبه بن بست و نابودی سوق داده است. معمولا خانواده، به ایستگاه رشد ـ مرگ انسانها مبدل گشته است. بنابر تعریف ذهنیت مردسالاری  از خانواده، مرد نقش دولت را در نهاد خانواده ایفا نموده و زنان نیز قشر جامعه‌ی برده‌ی این نظام را تشکیل می دهند. در چنین صورتی که همه روزه زنان در زیر سایه‌ی اعمالی نظیر سرکوب، فشار و خشونت مردهایی که همانا نمایندگان ذهنیت مردسالاری حاکم در نهاد خانواده می باشند، بسر برده و چون رهایی خویش را در انتخاب راهکارهایی همچون خودکشی و… می بینند، به خودکشی روی می آورند. در نتیجه‌ی چنین اعمالی روحیه و حافظه‌ی خویش را از دست داده و در مؤسساتی قبیل تیمارخانه نگهداری می شوند یا با از دست دادن حافظه‌شان به اعمالی همچون جنایت روی می‌آورند، یا اینکه همچون کالایی از طرف مردان در بازارها عرضه می شوند. در صورتی که زنان تسلیم قوانین ذهنیت مردسالاری شوند، امیتاز زنان آزاد را کسب خواهند نمود، در این صورت زن مبدل به ناموس مرد و جامعه گردیده و سرپیچی از دستورات مرد مایه ی شرم و عیب قلمداد می گردد. در غیر این صورت مرد جهت درآمد و ازدیاد سرمایه ی خود، زنان را در کارهایی همچون فحشا و تبلیغات رسانه‌ای گرفتار نموده و بکار می گیرد. متأسفانه پدیده‌های ناموس و بی ناموسی با تعریف ذهنیت مردسالاری به انحراف کشیده شده اند. بدون شک زنان با سازماندهی نمودن نیروی دفاع ذاتی خویش خواهند توانست در برابر هرگونه تهاجماتی که آنان را تهدید می کند، پاسخی سریع داده و از خود دفاع نمایند. همچنین در برابر پدیده‌ی خشونت در خانواده، پیشبرد فعالیتهای آموزشی ضروری می باشد. زنان روزانه از سوی نظام حاکم دستگیر و زندانی می شوند،همچنین با هر نوع شکنجه‌های سنگین مواجه شده، حکم سنگسار و اعدام برای آنان صادر می گردد،زنده به گور شده و یا اینکه در کارخانه ها سوزانده می شوند و یا اینکه با قتلهایی که عاملان آنها مجهول می باشد مواجه می گردند. البته می توان فاعل معلوم هم گفت، چرا که عاملان این قتلها خود دولت می باشد. زنان هم در محیط خانواده متحمل شکنجه می گردند و هم در جامعه هنگامی که مشکل آزادی خویش را در عرصه های مختلف به بحث و گفتگو می گذارند و یا اینکه به مبارزه بر می خیزند، سیستم حاکم تمامی این عرصه را برای آنان تنگ می نماید. در حالی که سیستم مردسالاری حاکم در همه ی عرصه ها اعم از عرصه های ایدئولوژی، سیاسی، نظامی و فرهنگی زنان را به بازی راهکارهای فشار، سرکوب و خشونت گرفته و به مشروعیت دهی این عملکردهای خویش می پردازد، در برابر چنین اعمالی، ضرورت پیشبرد و سازماندهی نیروی دفاع ذاتی زنان امری حیاتی است که باید از آن دریغ نورزیم. با آگاهی بر اینکه تنها راه صیانت از اراده‌ی آزاد خویش از پیشبرد دفاع ذاتی می گذرد، باید بی وقفه به استقرار، پیشبرد و سازماندهی آن پرداخت. دفاع ذاتی، ستون اصلی سیستم خودمدیریتی دمکراتیک است. بدون پیشبرد دفاع ذاتی، فروپاشی سیستم دولت ـ قدرت در تمامی عرصه های ایدئولوژی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی مشکل و امکان‌ناپذیر است. زیرا اگر نیروی دفاع ذاتی در جامعه سازماندهی نگردد، بدون شک قادر به خنثی سازی تهاجمات سیستم دولت ـ قدرت نبوده و نخواهیم توانست از جامعه‌مان دفاع نموده و از آن صیانت به عمل آوریم. بنابراین سیستم خودمدیریتی دمکراتیک هرگز با ذهنیت و ساختار دولت ـ قدرت سازگار نبوده و سیستم دفاعی جامعه در برابر هرگونه حملات خارجی و داخلی می باشد. همچنین سیستمی است که از ارزشهای معنوی، اخلاقی، سیاسی و دمکراتیک جامعه صیانت می نماید. در واقع می توان گفت که سیستم خودمدیریتی دمکراتیک، سیستمی زن محور است. پس با ارزیابی و آگاهی بر اینکه سیستم خودمدیریتی دمکراتیک همانا برقراری و سازماندهی سیستم حیاتی آزاد برای تمامی زنان می باشد، ضمانت برقراری این سیستم نیز تنها با سازماندهی نیروی دفاع ذاتی امکان پذیر است. همچنین زنان بایستی با همبستگی و همگرایی، در برابر اعمالی نظیر ازدواج در سنین پایین، مهریه، شیربها، ازدواج اجباری، خواستگاریهای کلاسیک، تحصیل نکردن، حبس  کردن در خانه و… مبارزه نموده و با تجهیزشدن به سلاحهای ایدئولوژیکی، سیاسی و اجتماعی به دفاع از خود بپردازند. همچنین زنان بایستی در برابر برخورد و قوانین ذهنیت مردسالاری حاکم که زنان و دختران جوان را به بهانه های گوناگون به سوی خودکشی سوق داده و بدین گونه همه روزه به قتل عام زنان می  پردازد، موضع گیری نموده و با هشداردادن، آگاهی دادن و استفاده از راهکارهایی متفاوت، از ترویج چنین اعمالی ممانعت به عمل آورند. همواره بایستی با همبستگی و همدلی، در برابر نهادها و مراکزی که به تجارت زنان، گسترش فحشا و پخش مواد مخدر از طریق زنان می پردازند، مبارزه نموده و اعلان جنگ نمایند. با ارزیابی این موارد، به این نتیجه می رسیم که زنان جهت سازماندهی و حفظ ارزشهای مادی و معنویشان در تمامی عرصه ها بایستی سازماندهی نیروی دفاع ذاتی خویش را امری حیاتی محسوب کرده و بی وقفه مبارزه نمایند.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     



    کژار