رهیافت ملت دموکراتیک در ایران
6 ژانویه, 2024برگرفته از کتاب ماندگاران انقلاب ژن ژیان ئازادی – تدوین و گردآوری از کمیته تحقیقاتی کژار
همهنگام با انقلاب «ژن، ژیان، ئازادی» این پرسشها نیز مطرح شدند که خواست خیزشگران (که با گسترش اعتراضها و اعتصابات و خیزشها تبدیل به انقلابیون شدند) چه بوده و جایگزین و آلترناتیو مدنظر آنان چیست؟ افراد و کنشگران و آکادمیسینهای بسیاری به این موضوع پرداختند و با گسترش اعتراضها اندک اندک خواستها مطرح گشتند. انقلابیون خواستار تحولاتی بنیادین و ریشهای در نظام و در صورت مقاومت نظام خواستار گذار از آن بودند و اکنون نیز هستند، بویژه زنان خیزشگر و انقلابی نیز که به کنشگران اصلی صحنهی مبارزه تبدیل گشته و انرژی تحولخواهشان آزاد شده بود، روز به روز خواستههایشان را روشنتر بر زبان آوردند. خودِ شعار «ژن، ژیان، ئازادی» خواستهای بود که مضمون آن طلب تغییری ریشهای در رویکرد به زنان بود. چون رویکرد به زنان در «نظام اسلامی» چالشی بزرگ و ریشهای به شمار میرفت، این شعار هراسهایی را سبب شد. از طرفی نظام و حامیان و طرفدارانش به مخالفت با آن پرداخته و از طرف دیگر مخالفان مردسالار نظام که «روی دیگر سکهی جنسیتگرایی» بودند، سعی در تحریفش نمودند. این خود نشان از عمیق بودن خواستهی مذکور بود. اما جایگزینش چه بود؟ کدام نظام و یا رژیم و یا حکومتمداری و یا مدیریت وجود داشت که آن خواسته را برآورده سازد؟این سؤال با خود بحث در باب نظام آینده را نیز به همراه آورد. از طرفی دیگر و همگام با توسعهی خیزش مباحث بر سر مسائلی همچون نوع حکومت آینده، جایگاه خلقها (اتنیسیتهها)، سیستم مدیریتی کشور و غیره مطرح گشتند.
از طرفداران حکومتهای دینی به قول خودشان دموکراتیک گرفته تا سلطنتطلبان و جمهوریخواهان و دموکراسیطلبان و اقشار مختلف هرکدام به نوعی به اظهار نظر در مورد حکومت آینده پرداخته و در این میان مشخص شد که چه پراکندگی آرای بزرگی در میان مخالفان رژیم کنونی وجود دارد! باز این گفته به ذهن رسید که «ایرانیان میدانند که چه نمیخواهند، اما دقیقا نمیدانند که چه میخواهند!» صدالبته این تنها معضلی مطرح برای ایرانیان نبوده و نیست. هر انقلابی که روی داده با مسئلهی آلترناتیو و جایگزین رو در رو مانده است. تاکنون کمتر انقلابی توانسته به صورت کامل به این پرسش جواب دهد. در هر انقلابی امکان پیروزی «گزینهی دموکراسی» وجود دارد اما نیروها و قوای مختلفی بر سر قدرت به رقابت با یکدیگر پرداخته و در نهایت یکیشان پیروز میدان گشته و عموما دست به حذف «دیگریها» زده و اینگونه ورد زبانها شده که «انقلاب فرزندان خود را میخورد!» چرا؟ زیرا وقتی پس از هر انقلابی قدرتی نوین شکل میگیرد، به اقتضای ماهیت قدرت و اقتدار در پی تحکیم موقعیت خویش برآمده و نتیجتا کسانی که قدرت در دستشان نیست را یا مطیع خویش کرده (در درون خویش مضمحل کرده) و یا از میان برمیدارد. تاکنون جنبش و یا نیرویی قادر نگشته که از این دایره بیرون آمده و مدلی را ارائه نماید که منجر به «خوردن فرزندان خود از طرف انقلاب» نگردد! لنین در انقلاب کبیر روسیه با این معضل بسیار مشغول گشت و کتاب «دولت و انقلاب» او گویای این مسئله است. تقریبا تمامی اندیشمندان حوزهی مبارزهی اجتماعی-سیاسی دغدغهی یافتن راهحلی برای این مسئله را داشته و تاکنون در مدلهایی که ایجاد گشته، شاهد یافتن راهحلی برای آن نمیباشیم.
جذابیت نهاد «دولت» چنان بوده که هیچ جنبش انقلابیای به فکر جایگزینی بغیر از آن نیفتاده است. راهحلهای ارائه گشته همچون «شوراها» نیز با عدم توان عبور از مضمونی دولتی نتیجتا «دولتمدار» گشته و به جزئی از همان «لویاتان» تبدیل گشتند. هیولایی که بعد از انقلاب پدید آمده و فرزندان انقلاب را خورده و به ناحق این فرزندخوری را به گردن انقلاب انداخته است. این بار کج «دولتمداری» هیچگاه به منزل دموکراسی و تساوی و آزادی نرسیده است! در هر انقلابی قشری و یا طیفی با استفاده از «فرصت انقلاب» و «خلأ قدرت»، و با سازماندهی خویش، قدرت را در دست گرفته و به هنگامهی تحکیم پایههای قدرت خویش، به ورطهی «تمامیتخواهی» افتاده است. وقتی در انقلاب فرانسه «ژاکوبن»ها به قدرت رسیدند، نهتنها بساط گیوتین را برنچیدند، بلکه همرزمان خویش را نیز به گیوتین سپردند. هنگامی که «بلشویک»ها به قدرت رسیدند، تمامی اطیافی که آنها را «انحراف صورت دادگان از چپگرایی» مینامیدند را از میان برداشتند و در نمونهی ترورهای استالینی این را با سبعیت نیز دنبال کردند. وقتی «اسلامیون» در انقلاب 1357 (1979 م.) قدرت را قبضه کردند، به شکار تمامی کسانی و اقشار و گروهها و احزابی پرداختند که به زعم آنها «کفار و منافقین» بودند! و در این تمامی این انقلابها قشری بود که همیشه سرکوب گشت و خواستههایش به کناری گذاشته شد و به «آینده»ای که هرگز نیامد موکول شد: زنان! زنان در تمامی انقلابها از خواستههایی که برایش انقلاب کرده بودند، محروم باقی گذاشته شدند. تو گویی «مسئلهی زن» چنان طلسمی بود که هیچ یکی از این انقلابیون جسارت و شجاعت رودررویی با آن را نشان نداده و بدینگونه این «ظلم مسکوت» را تا روزگارمان آوردند. گویند «سختتر از توضیح واضحات چیزی وجود ندارد»، زیرا اگر مقولهای واضح باشد و هنوز نیاز به توضیح آن حس میشود، نشانگر آن است که قدرتی و کسانی و صاحبان ذهنیتی خاص بر آن هستند که آن را درک نکنند! منتفعان از نظام مردسالار با واهمهی از دست رفتن قدرت از دستشان هیچگاه تمایلی به درک ظلم رواداشته شده بر زنان نشان ندادهاند. احمد شاملو میگوید: «دشوار است چیزی را به کسانی بفهمانی که برای نفهمیدنش پول میگیرند!» حال اگر این پول را به منفعت ترجمه کنیم، میتوان گفت: «دشوار است ظلم روا داشته شده را به کسانی بفهمانی که از نفهمیدنش سود میبرند!». زنستیزی و مردسالاری همان چیزی هستند که بسیاری از نفهمیدنش بیشتر سود میبرند تا فهمیدنش! این درد و آسیب تمامی انقلابهایی بوده که تاکنون روی داده است. اکنون با خیزشی بزرگ و با شعاری عمیقا رادیکال یعنی «ژن، ژیان، ئازادی» تخت مردسالاری به لرزه درآمد. جن از شیشه بیرون آمد و دشوار است که بار دیگر به آن برگردد! لیکن مسئله تازه شروع شده است و حال این سوال مطرح است که با چه فرمولی باید خواستههای زنان را برآورده ساخت؟ کدام سیستم مدیریتی و یا حکمرانی میتواند این را برآورده سازد؟ اگر نظامهایی که تاکنون شاهد آن گشتهایم قادر به برآوردن این امر نگشته و خود به بخشی از «رژیمهای زنستیز» تبدیل شده باشند، پس چه حلاوتی در تکرار این تجربهی نادرست و ناصحیح وجود دارد؟ برای سایر «مسائل» نیز همین سؤالات مصداق دارند. به هنگام روی دادن انقلاب سال 1357 مسائلی وجود داشتند که خلق ناچار از انقلاب گشت؛ مسائلی نظیر ظلم دولتی، ستم ملی بر تمامی خلقهای ایران بغیر از فارسها، فقر و عدم مساوات اقتصادی، فشارهای مذهبی و مسائلی از این دست. اکنون کدام نظام و رژیم و یا سیستم خواهد توانست این مسائل را برطرف نماید؟ همچنین این سؤال نیز مطرح است که آیا این مسائل مختص به کشور ایران بوده و یا در سایر نقاط جهان نیز مطرح هستند؟ اگر مطرح هستند، کدام کشورها و چگونه قادر به برطرف نمودن این مسائل گشتند و چه رهیافتی برای آنها یافتند؟ چه درسهایی و چه تجربه و آزمونهایی میتوان از انقلابها در سایر نقاط جهان کسب نمود؟ کوتاه سخن اینکه: چه باید کرد؟ و از کجا باید آغاز نمود؟
اول از همه، به هنگام نکوهش وضعیت کنونی ایران، نباید سودای بازگشت به نظام قبلی را در سر پروراند! نظام شاهنشاهی نظامی بود که یکی از ستمکارترین نظامهای منطقه به شمار میرفت، قبای پلیسی برای نظام جهانی را در بر کرده بود و چنان وابسته به نظام جهانی بود که هنگامی که دست از پشتیبانیاش برداشتند قادر به هیچ مقاومتی نگشت. حتی شاه مکانی برای سکونت و مرگ را به دشواری پیدا کرد و این مصر آن زمان بود که به فریادش رسید تا در مصر و در گوشهی عزلت جهان را ترک کند! نظام پادشاهی از هر منظری مورد نقد و انتقاد و بررسی قرار گرفته و جای آن نیست که مجددا به آن بپردازیم، اما قدر مسلم و به قاطعیت میتوانیم بگوییم که حتی «رهیافت» نیز محسوب نمیگردد! تنها فقدان خرد و غیبت عقل میتواند کاری کند که به بازگشت به آن نظام بیندیشیم و مادامی که خرد و عقلی وجود دارد که انقلاب عظیم «ژن، ژیان، ئازادی» را رقم زده، پس مسئلهی طرح نظام پادشاهی منتفی است. این مسئله در این سطح واضح و روشن است!
بررسی نظامهایی که در جهان وجود دارند و مطلوب به نظر میرسند، میتواند ما را به رهیافت بهتری رهنمون شود. نظامهای پارلمانی و انتخاباتی اکثرا نظامهایی دموکراتیک محسوب میگردند، به شرطی که حقیقتا اصول «انتخابات» و «پارلمان» در آن رعایت گردند. همچنین نظامهای اداری فدرال و کنفدرال نیز از منظر نوع رژیم برقراری در کشور از وجهی دیگر، پرسپکتیو و چشمانداز سرزمین و سیستمی مطلوب را برایمان ترسیم مینماید. در این میان جنبش آزادیخواه خلق کورد نیز اقدام به طرح «ملت دموکراتیک» به مثابه مضمون و روح یک نظام مردمی و «خودمدیریتی» به مثابه جسم و بدنی که روح مزبور در آن تجلی یابد، کرده است.
ادامه دارد…
جهت دانلود کتاب ماندگاران انقلاب ژن ژیان ئازادی اینجا کلیک کنید