• برچسب‌ها:,

    پادزهر ملت ـ دولت، فرهنگ ملت دموکراتیک

    21 آوریل, 2022

    دنیز دریا – عضو کمیته فرهنگ و هنر

    در مراحل پیشرفت انسانیت، ارزش‌های زندگی از دادوستدهای زندگی بعمل آمده است. فرهنگ در تمامی طول تاریخ با اجتماعی‌شدن احساس، فکر، آگاهی و علم زندگی انسانی، شکل گرفته است و بعبارتی فرهنگ، تلمبار و تبلور تمامی این مراحل و ارزش‌هاست. با پیشرفت این شیوه‌ی اجتماعی، به طور موازی با آنچه زندگی شده و گفته می‌شود، افکار نیز تغییر می‌یابد. درون‌مایه‌ی فرهنگی، طرز زندگی و افکار جامعه‌ای را دربرمی‌گیرد. فرهنگ، همان طبیعتی است که انسان را بوجود آورده است، به همین جهت، انسان طبیعت دوم قلمداد می‌گردد. انسان در درون آن طبیعتی که خود و مبتنی بر خود بوجود آورده است، موجودیت می‌یابد. یعنی فرهنگ و انسان عین هم بوده و عین تعریف تلقی می‌شود. فراتر از این تعریف کلی نیز فرهنگ در زمان و مکانی مشخص با ابزارهای گوناگون، طرز زندگی را رقم زده است. فرهنگ، تجدید جوامع و زندگانی‌بخشی بدان‌ها است. مسلماً در این مرحله، فرهنگ بالادست زندگی مشخص و سیستمی مشخص را تحمیل می‌نماید که درواقع سیستم اقتدار است. در دورانی که هنوز طبقه، سیستم هیرارشیک و دولت‌گرا ظهور نکرده بود، فرهنگ اجتماعی‌ای هم‌راستا حاکم بود. اما با ظهور تمدن و انفکاک جوامع، طبقه به وجود آمده و درنتیجه‌ی آن فرهنگ‌های متفاوت، آنزمان نه تنها یک فرهنگ انسانی، بلکه دو فرهنگ مجزا بوجود می‌آیند. از طرفی سیستم اقتدار‌گرای دولت‌گرا که فرهنگ حاکم خود را تحمیل می نماید، در برابر آن فرهنگ زندگی دموکراتیک و کومینال مقاومت می‌کند.   

    مسلما در درون سیستم اقتدارگرا و هژمونیک، تفاوت و جدایی طرز زندگی و فرهنگ بسیاری وجود دارد. باز هم فرهنگ‌های متفاوت از خلق‌های متفاوت در مکان و زمان‌های متفاوت وجود داشته‌اند. اما دراساس می‌توان دو ایستار فرهنگی را تعریف کند. اولاً ایستار فرهنگی جوامع و خلق‌ها، شکل و طرز زندگی‌ای که از نو موجودیت آنها را تداوم می‌بخشد. دیگری آن فرهنگی است که سیستم هژمونیک را مشروع کرده و هر روز اقتدار آن را رنگی جداگانه می‌بخشد. موزیک‌ها، فیلم‌های پوپولر و سیستماتیک، انسان را مبدل به آنچه فرهنگ فرادست می‌خواهد و بدان فرامی‌خواند، می‌کنند. برای آن دیگری شدن و جدایی از خود هر چه را بخواهی، انجام دهی. این تحمیل‌هایی است که سیستم اقتدارگرا انجام می‌دهد. درواقع فرهنگ پوپولر، فرهنگ سیستم هژمونیکی است که چگونه زیستن، چگونه پوشاندن و چگونگی احساس و حتی لحن انسان را تعیین کرده و می‌قبولانند. فرهنگ را آنچنان که بدون جنسیت، بدون ملت و یکپاره عرضه می‌دارند، اما درواقع جنسیت‌گرایی، فاشیزم و شرحه شرحه کردن فرهنگ‌های زیردستان را هدف می‌گیرند. در طبیعت جوامع طبقه‌گرا و اقتدارگرا، ارزش‌هایی که به خدمت منافع آنان درمی‌آیند به مانند هویت آنان قلمداد کرده و تحمیل می‌نمایند.

    زمانی که به مراحل پیشرفت‌ دولت‌های کاپیتالیست می‌نگریم، علیرغم آنکه سیستم‌های سیاسی ـ اقتصادی، مرز و شکل زندگی را متحول می‌سازند، در عین حال سیاست بر زن و جوامع زیردست نیز با تحمیل و اعمال‌هایی که انجام می‌دهند برای آنکه رغبت و ملاک پذیرش این هر دو را دگرگون سازند.

    مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، بزرگترین دشمن زن می‌باشد. از هر طرفی به ارزش‌های زن حمله‌ور شده و تیپی مبتنی بر سیاست‌ها و منافع خود می‌آفریند. تاریخ انسانیت، فرهنگی را که نتیجه‌ی محصول و دستآوردهای آن بوده و سالیان است که با راهکارهای گوناگون خود را تداوم بخشیده است. پادزهر ملت ـ دولت، ملت دموکراتیک می‌باشد. سیستم و پروژه‌ای که رهبر آپو آن را بنیان گذاشته و بزرگترین ضربه بر سیستم مدرنیته‌ی سرمایه‌داری و دولت ـ ملت می‌باشد. ملت ـ دموکراتیک، ‌سیستم و پروژه‌ای است که فلسفیک، ایدئولوژیک و در عین حال فرهنگی می‌باشد. فرهنگ ملت ـ دموکراتیک، ایدئولوژی زن آزاد و هم‌زیستی آزاد، دموکراسی و زندگی اکولوژیک می‌باشد. درواقع برابری، عدالت، آزادی و صلحی با هم‌زیستی آزاد را رقم می‌زند. خودویژه بودن و دفاع ذاتی است. در فرهنگ ملت ـ دموکراتیک، فرهنگ نفس می‌کشد، تغییر می‌کند و شکل می‌پذیرد. در ارتباط با ابزارهای سیاسی‌ای که گسترش می‌یابند و در زمان و مکان‌های مناسب، ارتباط‌های اجتماعی را شکل می‌دهد.

    تمامی کارگران تحت حمله‌های اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک و تحت محاصره‌ی فرهنگی امپریالیسم قرار دارند. هر شیوه‌ی(دینی، زبانی، طبقه‌ای و جنسیت‌گرایی) فشار بر حوزه‌ی فرهنگی ـ ایدئولوژیک به مثابه محصول مدرنیسم و یادگیری اوج می‌گیرد. سرمایه‌داری، آن جهانی است که خود را بر قحطی بنا گذاشته و با طلب‌هایی که پدید آورده، تداوم خود را به انجام می‌رساند و برای این مهم، تنها ابزار مهمی که در دست دارد، صنعتی‌سازی فرهنگی است. صنعت‌گرایی فرهنگی با ابزار ارتباطی مردم، به طور کلی تمامی زندگی اجتماعی را بعنوان بنیاد مصرف‌گرایی از نو برمی‌سازد.

    ایدئولوژی مصرف‌گرایی بر زمینه‌ای که فرهنگی آسان ظهور یابد و از میان رود، در عین حال از سوی جامعه، خیلی زود موردقبول قرار گرفته و اشکال فرهنگی‌ای که از سوی جوامع، موردقبول قرار می‌گیرد، بیشتر از سوی اقتدارگرایی مورد سوءاستعمال واقع می‌شود. می‌توان گفت، این تثبیتی است که در معنای زبانی، دینی، جنسیت‌گرایی، طبقاتی، افکار و جنبش‌های هژمونیک دوباره پدید می‌آیند. اما در قرن 21 در برابر محصولات و تولیدات صنعت‌گرایی که با فکر اقتدارگرایی بوجود آمده، جنبش‌های فرهنگی برضد فرهنگ‌های فرادست، دست به مقاومت‌های بی‌نظیری زده‌اند. به همین جهت، دشوارترین درگیری‌ها در مبارزه‌ی ایدئولوژیک شامل حوزه‌ی فرهنگی است. در برابر هرگونه اندیشه‌ی اُتوریتر با زور و فشار که اشغالگر درصدد نفس بریدن از رویکردهای آزادی‌خواهی و برابری، مبارزه‌ای گسترده و آگاهانه برای حفظ عنصرهای زندگی اجتماعی و فرهنگی ازجمله تفاوت‌های جنسی، ملی، طبقاتی، دینی و زبانی، ضروری است.

    زن به مثابه‌ هویت، فراتر از سرکوب‌های کلی به دلیل جنس خود، بیشتر مورد سرکوب و فشار قرار می‌گیرد. مسایلی را که زن به دلیل طبقه، ملت و زبان خود با آن روبروست، بایستی بیشتر مورد دقت و توجه قرار گیرد. زن در مسیر تاریخ اجتماعی و اشتراکی، زندگانی را تداوم می‌بخشد و در این راه با دشواری‌های زیادی روبروست. زبان و جنس او بیرون رانده شده، در جای آن، دیگری گذاشته شده و اولین قربانی‌ست که با بدترین شیوه‌ها مورد خشونت، تجاوز، تهدید و کشتن قرار گرفته است. بر فرهنگ و هویت، اعمال سیاست‌‌های آگاهانه‌ی امحا، شبیه‌سازی و قتل‌عام فرهنگی وجود دارد. جایی که فرهنگ پوپولر در ‌آن خود جای داده، دنیای زن می‌باشد، چراکه جایگاه زن در زندگی، رهنمود آگاهی و علم به جامعه است. جامعه، لباس، رویکرد اخلاقی، فرهنگی، سنت و تمثیلت خود را در هویت زن می‌بیند.

    بیش از هر چیز آنچه به فرهنگ غنا و جلا می‌بخشد، زبان مادری است که با ارتباط مادر ـ فرزند پیشرفت می‌یابد. اصطلاح زن و زبان مادری، نقطه‌ اعتلای تمامیت فرهنگ و زن است. شمار بسیاری از زنان در جهان، آنگونه که می‌خواهند، قادر نیستند زبان خود را به فرزندان خود بیآموزند و با مسایل بزرگی روبرویند و فرصت و امکان آموزش زن بسیار محدود است.

    در میهن ما نیز این مسأله در گستره‌ی بزرگی، تجربه می‌شود. به طور کلی در کوردستان و به‌ویژه در شرق کوردستان، جهت حفظ و تداوم فرهنگ خود بسیار مقاومت کرده است. به همین دلیل دولت اشغالگر اسلامی ایران، همیشه حمله‌هایی را به صورت متداوم انجام داده‌اند. این حمله‌ها در زمان و مکان‌های مختلف انجام گرفته و همیشه بوده‌اند. ما می‌بینیم که در شرق کوردستان، سیاست روزانه‌ای که بر زن اجرا می‌گردد، در واقع تحمیل بی‌فرهنگی بر زن می‌باشد. برای نمونه ایران خود را بعنوان دولتی اسلامی نشان می‌دهد و تحت نام دین، زندگی‌ای که بر زن تحمیل می‌گردد، بی‌اخلاقی است. صیغه و یا ازدواج کودکان، سیمای گشوده و واضح این وحشت را نمایان می‌سازد. این نیز تماماً فحشا بوده، بزرگترین وحشت و حمله در برابر فرهنگی است که زن بنا گذاشته است. به این دلیل که زهرا، زن کوردی که با زبان مادری خود تدریس کرده از طرف ایران دیکتاور دستگیر و متحمل جزای سنگینی کرده‌اند. این نمونه خود بیان گویای حمله‌های از میان‌برنده‌ی فرهنگ زندگی زن ـ خداوند است. به مانند آن، هزاران نمونه‌ای که روزانه روح مقاومت را سرکوب و تهدید می‌نماید. در برابر حمله‌های کلی در شرق کوردستان و با پیشآهنگی زن، مبارزه‌ای بس بزرگ برپاست. واقعیت آن است که در کوچکترین فرصت و امکانی، زنان صدای خود را برآورده‌اند. برای زندگی‌ای آزاد و برابر، زن همیشه بدل داده و تسلیم بی‌فرهنگی‌ای که دولت خواستار تحمیل آن است، نمی‌شوند. اما لازم است این مبارزه، روح همبستگی اعتلا و گسترش یابد. و این یعنی سازماندهی خلق با سیستم مدرنیته‌ی دموکراتیک که روح اجتماعی ـ فرهنگی او می‌باشد.   

    زن، خمیرمایه‌ی فرهنگ ملت ـ دموکراتیک

    در اجتماعی‌شدن، نقش زن تاریخی‌است، با عمیق یابی تفکر، نقش تاریخی زن چه بوده است؟ از ابتدا لازم است این را عنوان نماییم که زن به دلیل سرشت خود در اجتماعی‌شدن، دینامیک زندگی است و نقش خمیرمایه را ایفا می نماید. به طور کلی ارزش‌های زندگی را به کنار هم آورده و به زندگی هم شکل و هم رنگ می‌بخشد، زندگی را به راه برده و بدان معنا و مفهوم می‌بخشد. به همین دلیل می‌توان گفت که آنکه به سطح بالایی از ادراک زندگی رسیده، یکی بودن و اتحاد جامعه را رقم زده و با اعتلابخشی به معیارهای جامعه، آن را در کنار هم نگه می دارد، درواقع زن، سنگ‌بنای اصلی زندگی است. مسلماً با توجه به نقش زن می‌توان او را خمیرمایه‌ی زندگی و فرهنگ تعبیر کرد. زن سرشت وجودی تمامی زندگان و موجودات را در آغوش کشیده، درهم آمیخته، پرورش داده و بار دیگر به اشتراک می‌گذارد.   

    زن در مسیر اجتماعی بودن و پیشرفت اجتماعی، ارز‌ش‌های اجتماعی را گردآورده، نقشی اصلی و مرکزی را در مدیریت زندگی برعهده داشته و دارد. به ویژه، شکل‌گیری اولیه با بیولوژی زن در ارتباط می‌باشد. در عین حال زن نیز نقش مادری را ایفا می‌کند، چراکه در دنیای زن، بخشی از زن و فرزندی بوجود می‌آید، با این فرزند، ارتباط با تمامی طبیعت و ریشه‌ی انسان‌ها است. رهبر آپو، عنوان زندگی را به زن می‌دهد. معنای وجودی زندگی و عشق به انسانیت در پیوند عمیق زن و زندگی، نمود می‌یابد. در جایی اگر اجتماعی بودن و معنامندی زندگی باشد، در آن‌جا زن، ‌خمیرمایه‌ی این معنامندی و پویایی است. زن، مادر طبیعت و انسانیت است، انسانیت در خاک سبز می‌شود، می‌روید و سهم خود را از خاک می‌گیرد. خاک نیز مرحله‌ی پیشرفت طبیعت و مادر فرهنگ است. درواقع این همان تعریف زن است. زن با خاک پیوندی عمیق خورده و ارتباط خود را بسیار زنده‌تر نموده است. پیوندی سمبیوتیک را بیشتر اساس گرفته است.زن، دارای ویژگی‌های طبیعی و فرهنگی مادر ـ خداوند بوده و بیشترین معنا را با گردهم‌آوری، رنگ و شکل‌دهی‌ای زیبا افاده می‌کند. زن، هم به شیوه‌‌ای بیولوژیک و هم علمی، عالم و راهنما و ارزش زندگی است. معنای فرهنگ نیز بر این نقش‌های زن، بار بوده و همیشه در پیرامون فرهنگ به انسانیت شکل داده و در زندگانی کردن فرهنگ، نقش زن بسیار برجسته‌تر می‌باشد.

    در پیرامون زن، زندگی اشتراکی و “ما بودن” خود را نمایان می‌سازد. در دنیای امروزی ما با حاکمیت مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، اندیشه ی “من” حاکم تر از “ما” گشته و بسیاری از مسایلی که جامعه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند نیز از این منظر سرچشمه می‌گیرد. در برابر این اندیشه و رویکرد موجود، آنکه سطح بالایی از مبارزه را انجام می‌دهد نیز زن می‌باشد. این را در نهاد خانواده‌ به شیوه‌ای برجسته می‌توان مشاهده کرد. بیشترین بار مسئولیت اجتماعی بر دوش زن بوده و افاده‌ی ارزش مادی و معنوی زندگی بوده و هم رنگ زندگی و هم دریای زندگی است. زن ریشه‌ی اجتماعی و جامعه‌ی اخلاقی ـ سیاسی و خود فرهنگ و زندگی می‌باشد. به این معنا، زندگی، خود فرهنگ و فرهنگ نیز زندگی است. زندگی‌ گسسته از فرهنگ یا فرهنگی بریده از زندگی، میسر نیست. نیروی جامعه‌ی اخلاقی ـ سیاسی از این واقعیت، سرچشمه می‌گیرد. در جامعه‌ی طبیعی به این دلیل که تفاوت و طبقه‌ای وجود ندارد، تفاوت فرهنگی نیز موجود نیست. اگر در جایی فرهنگ خود را افاده ننماید، در آنجا معنای زندگی نیز موجود نیست.

    زمانی که از فرهنگ بحث به میان می‌آید، در درون خود هم ارزش‌های مادی و هم معنوی را دربرمی‌گیرد از نشست و برخاست، احترام، خوردن و آشامیدن، پوشش و هر کاری که انجام می‌گیرد و طرز و شیوه‌ای که زندگی خود را تداوم می‌بخشد. رهبری ما تمثیل “کاسه” را برای فرهنگ به کارمی‌گیرد، یعنی گردهم‌آوری ارزش‌های مادی و معنوی زندگی در آن کاسه که شکل فرهنگ را پدید می‌آورد.  این شکل فرهنگ را ارائه می‌دهد و این فرهنگ نیز هویت اجتماعی است. یعنی جهت شناخت جامعه‌ای، بایستی فرهنگ آن را شناخت. چراکه فرهنگ، هویت و موجودیت آن است و زبان نیز افاده‌ی آن. زبان در درون ارزش‌های اجتماعی جای می‌گیرد و به همین دلیل، نبود زبان، نبود بیان فرهنگی‌ است و عین بی‌فرهنگی‌ است. بی‌فرهنگ بودن نیز نبودن و بی‌معنا بودن است. برای نمونه، برای حقارت و شکستن شخصی، بگویی “بی‌فرهنگ”، به طور کلی انسانیت و موجودیت او را زیر سئوال خواهی برد. انسان بودن، در جامعه جای گرفتن، با فرهنگ اصیل و غنی خود زندگی کردن و جایگاه و پایگاهی داشتن است. کسی که سالیان سال در تنهایی خود می‌زید، از اجتماعی بودن که روح فرهنگ است، گسسته می‌شود. مسلماً آنکه برای انسانیت و اعتلای ارزش‌های انسانی تمامی عمر خود را فدا نموده و سالیان است در میان چهار دیوار امرالی نه تنها زندگی که زندگی را از نو بنا می‌سازد، رهبر آپوست، چرا که هرگز از فرهنگ نگسسته است. همچنین اگر هنوز هم زن، نقش خمیرمایه‌ی جامعه را ایفا می‌کند، آنزمان این در فرهنگی خداوندی خود را برساخته و تداوم می‌بخشد، به همین دلیل زندگی‌ و جامعه‌ای بدون فرهنگ و بدون ارزش، موجود نیست.

    امروزه بر جامعه قتل‌عامی فرهنگی برپاست. تمامی تلاش خود را معطوف دورساختن جامعه از فرهنگ آن کرده‌اند، چراکه واقف‌اند انسان بریده از فرهنگ خود، زمینه‌ی بردگی، هرگونه خرابی و پلیدی را خواهد داشت و به تمامی ارزش‌های مادی و معنوی خود پشت خواهد کرد. امروزه این مورد به راحتی بوقوع می‌پیوندد، با استفاده از ابزارهای دین و فئودالیسم، حوزه‌های زندگی را به اشغال در‌می‌آورند. رویکردی اقتدارگرایانه که هدف آن بردگی است. در نهایت، پیوند خلقکارانه و پویای زن با طبیعت برای حفظ و صیانت از فرهنگ زن، موثر است. هرچند که در تلاش‌اند تا زن را به ماده و ابژه نیز مبدل سازند، باز هم زن توان و نیروی آن را دارد تا خود را از جایگاه اقتدار مرد خلاسی بخشیده و با عشق و معنا، فرهنگ پویا و ناایستای خود را زنده نگه دارد. به همین جهت، گسترش حوزه‌های سازماندهی و آگاهی، امری ضروری است.



    کژار