• برچسب‌ها:,

    نظام آموزشی دولتی پتانسیل زنان را هدف قرار داده

    5 اکتبر, 2021

    دیانا اورین

     قبل از پرداختن به تاثیرات جنگ بر روی آموزش زنان اندکی تشریح سیستم آموزشی نظامهای قدرتی و دولتی مفید خواهد بود. عرصه آموزش یکی از مهمترین عرصه های حیات بشری است. عرصه ای که نسلهای آینده برای خدمت گذاری به جامعه آماده می شوند و به صراحت می توان گفت جوامع فاقد آموزش، جوامع ناپویا و ناآگاهی هستند چرا که فقدان سیستم آموزشی سالم، فرد و جامعه را در برابر قدرت و فرادستی ضعیف و آسیب پذیر نموده و توانایی مقاومت و کنش مندی خود را از دست می دهند زیرا با آموزش صحیح سطح آگاهی و خردمندی افراد متعلق به جامعه ارتقا یافته  و به افرادی کنشگر مبدل می گردند و بدین گونه استعمار و سلطه گری را نمی پذیرند. در این شکی نیست که زنان از نخستین آموزگاران تاریخ بشری هستند و به دلیل قوه زایندگی و ویژگیهای پرورش دهنده خود، در تربیت و آماده سازی افراد جامعه دارای مهمترین و حساس ترین نقش هستند. تا پیش از ظهور ذهنیت دولتی ،عرصه آموزش دمکراتیک در راستای خدمت به جامعه و منافع آن بود با پیدایش سیستم دولتی حوزه آموزش به یکی از مهمترین بخشهای دخالت و نفوذ دولت مبدل گردید تا برای رژیم خود کادرسازی نماید. بنابراین سیستم آموزش به فرآیند  بازتولید نظام مردسالار و ایدئولوژی آن بدل گردید. نظام مردسالاری به هر کدام از حوزه های زندگی اجتماعی که وارد گردید آن را براساس ذهنیت خود بازسازی نمود و آموزش نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. حوزه ی مغزشویی و نفوذ در افکار و عقاید انسانها برای از خودبیگانگی و دوری از جامعه و در مقابل استحاله و ذوب انسانها درون سیستم خود و فراموشی حقیقت جامعه.

    همانگونه که در سیستم مردسالاری و دولتی زنان از حیات و فعالیتهای اجتماعی به کناری رانده شده اند نظام آموزشی دولتی نیز پتانسیل زنان را هدف قرار داده و به عبارتی علیه پتانسیل زنان است. در چنین سیستم آموزشی تقویت نقش جنسیتی خانواده و جامعه تشدید یافته است. علاوه بر این ارج نهادن به خانه داری زنان و محصور شدن آن در خانه و فرزندآوری و همسرداری یکی از عوامل تثبیت وضع موجود فرودست کردن زنان است. این گونه زنان از آموزش خود غافل مانده و تمامی انرژی آن در خدمت خانواده بوده و تنها نقش زنان به خدمت گزاری به همسر و بزرگ کردن فرزندان خلاصه می گردد.

    سیستم آموزشی موجود در نظامهای دولت محور کاملا تحت کنترل و نظارت  بوده تا بدین گونه افراد مطیع و برده پرورش دهد. چنین سیستم آموزشی افراد جامعه را از واقعیات و ذات جامعه دور می کند و افراد در سیستم و ایدئولوژی نظام ذوب و به خدمت گذاران صادق آن مبدل می گردند. در تمامی سیستمهای آموزشی دنیا حتی اروپا هم که خود را مهد دمکراسی و تساوی حقوق زن و مرد می انگارد، تبعیض جنسیتی به ویژه در حوزه آموزش وجود دارد. این تبعیض و شکاف بر روی زندگی تحصیلی و شغلی زنان تاثیر منفی گذارده است حتی در بسیاری از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی نیز رشته ها از هم تفکیک و زنانه و مردانه شده است. بنابراین برای تغییر ساختارهای جنسیت گرایی در هر سیستمی نیاز به تغییر در فرهنگ حاکم بر آن جامعه که این نیز نیازمند مبارزات مستمر است. چرا که ذهنیت جنسیت گرایی محصول هزاران سال بوده و یک شبه یا در عرض چند سال تغییر نمی کند و بایستی زنان خود برای تحول در نگرش منفی نسبت به زنان در جامعه تلاش نمایند.

    جنگ یکی از پدیده هایی است که پیشینه ای به درازای تاریخ دارد و بی گمان محصول ذهنیت قدرت، ثروت طلبی، غصب، غارت و استعمار است. جنگهایی که هم اکنون در خاورمیانه زیسته می شود نیز از این نوع جنگها است. جغرافیایی که به دلیل ویژگیهای تاریخی، ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی نگاههای طمع آلود قدرتهای جهانی هر زمان بر روی آن بوده و در سده بیست و یک به بهانه های مبارزه با تروریسم ،این جغرافیا به کانون جنگ و درگیریهای بی امان سوق داده و مردمان  به ویژه زنان و کودکان را آواره نموده و روزانه صدها نفر تاوان این جنگهای نابرابر را پرداخت می کنند. در حالی که هدف تنها تداوم جنگها و غارت منابع نفتی و گازی و ثروتهای این جغرافیا است. علاوه بر این یکی دیگر از فاکتورهایی  که در تشدید این جنگها نقش تعیین کننده ای دارد، فاکتور مذهب و دین است. خاورمیانه مرکز تنوعات دینی و مذهبی است تا پیش از ظهور دولت و سیستمهای اقتدارمحور این تنوعات در همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر به سر برده و هیچ چالش و درگیری وجود نداشت اما پس از ظهور سیستم دولتی و به منظور استیلا بر این جغرافیا و فتح سرزمینهای آن، تفرقه افکنی بین تفاوت مندیهای دینی و مذهبی شدت گرفت تا این گونه جنگ و بحران هر زمان وجود داشته باشد تا قدرتها به راحتی بتوانند سهمی از این درگیریها که همان غارتگری و دزدی ثروتهای آنان است، داشته باشند.

    در طول تاریخ و در یک صد سال اخیر زنان در کنار تمامی مقاومتها و مبارزات در برابر فرادستی درعین حال از نخستین قربانیان جنگها بودند گاهی به صورت غنیمت جنگی و گاهی به عنوان کالا در بازارها خرید و فروش شده و در بسیاری از مواقع مورد تجاوز قرار گرفته و یا کشته و آواره شده اند. تابلوی تراژیکی است اما یکی از واقعیتهای تلخ قرن معاصر است. علاوه بر پیامدهای مخرب جنگ بر روی زنان به دلیل حاکمیت قوانین شرعی اسلام و سنن و قواعد ارتجاعی در کشورهای اسلامی زنان دو برابر در معرض خشونت و ستم قرار می گیرند. هنوز هم در بسیاری از کشورهای اسلامی  زنان برای کسب ابتدائی ترین حقوق خود مبارزه می کنند و قوانین 1400 سال پیش تا به امروز در این کشورها اجرایی می گردد در حالی که واقعیات و شرایط آن زمان کاملا با شرایط زمان حال متفاوت است. این قوانین در تمامی عرصه های زندگی زنان وجود دارد و آنان را به انقیاد کشیده است. بنابراین یکی دیگر از مولفه های بسیار مهم که حیات اجتماعی زنان را مختل نموده قید و بند  قوانین اسلامی است.

    جنگهای خاورمیانه که هر روز وارد فاز جدیدی می گردد بیش از همه زنان را مورد هدف قرار داده و روال طبیعی زندگی آنان را مختل نموده است. به دلیل نقش کلیدی زنان در خانواده و همین طور در تربیت و پرورش کودکان، آنان بیش از همه درگیر تبعات مخرب جنگ گردیده اند. مرگ کودکان، مهاجرت اجباری و آوارگی که یکی از فراورده های جنگ است که زنان را دچار مشکلات روحی و روانی می کند علاوه براین فقر و گرسنگی که در نتیجه جنگها اشاعه می یابد آنان را دچار مشکل می نماید چرا که در بسیاری از مواقع آنان مجبورند برای خانواده غذا تامین کنند. اگر این زنان همسران خود را از دست دهند مسئولیت بر دوش آنان دو برابر گردیده و گاهی کمر آنان زیر بار سنگین گرداب مسائل خم می گردد. در کمپهایی که آوارگان جنگی در آن حضور دارند شرایط زندگی بسیار دشوار است و زنان در میان انبوهی از مشکلات قرار دارند. مشکلات کم آبی، غذاهای ناسالم، سوءتغذیه و بیماریهای مسری در کمین زنان و کودکان بوده و در پی آن میزان مرگ و میر آنان افزایش می یابد.

    جنگ پدیده کریه و چند وجهی بوده که هر یک از وجوه آن به شیوه ای حیات انسانها را تحت تاثیر قرار می دهد. دیدن تصاویر آوارگی و چهره های درمانده و غمگین زنان خود گویای وضعیت اسفناک آنان است. زنانی که باید هر زمان و در هر شرایطی مادر و همسر باشند و گاهی در بحبوبه جنگ و بمباران خود را فراموش کرده و به کودکان و نجات آنان می اندیشند.

    در یک سرزمین جنگ زده علاوه بر تاثیرات ناگوار آن، فرهنگ جنسیت گرایی نیز بر بار مشکلات زنان می افزاید. در چنین جوامعی زنان از حیات اجتماعی عادلانه، سیاست و اقتصاد دور شده اند و با وجودی که نقش مهمی در فرآیندهای اجتماعی دارد اما به سبب وجود سیستم تبعیض آمیز مردسالاری پتانسیل آنان به فعلیت نمی رسد و به انفعال کشیده می شوند. جنگ و درگیری به تمامی حوزه های زندگی زنان  ضربه وارد نموده و آموزش هم یکی از این حوزه هاست. در میان درگیریها و مشکلاتی که به وجود می آید زنان هیچ گاه فرصت دستیابی به یک سیستم آموزشی سالم و امنی را نمی یابند چون مسائل متفاوت و بی شماری وجود دارد که بایستی زنان آن را چاره یابی نمایند. با نگاهی به وضعیت  زنان در کشورهای جنگ زده همچون عراق، سوریه و افغانستان به عمق شرایط تراژیک زنان پی می بریم هر چند قبل از وقوع جنگ در این مناطق نیز نمی توان گفت زنان در موقعیت مناسبتری قرار داشتند به ویژه افغانستان یکی از بدترین کشورها برای زنان است و روزانه دهها زن به بهانه های مختلف مورد خشونت و حق کشی قرار می گیرند. در عراق و سوریه هم وجود گروههای ارتجاعی همچون داعش و النصره زندگی زنان را کاملا زیرورو کرده و آنان را در حصار انبوهی از مسائل قرار داده است.

    آموزش که یکی از مبرم ترین نیازهای زنان برای پیشرفت و توسعه اجتماعی محسوب می گردد با تشدید بحرانها از اهمیت آن کاسته می شود و بسیاری از مسائل زنان از عدم آموزش آنان نشات می گیرد. اگر زنان در یک جامعه ضعیفه و برده باشند نسلی را که آموزش و آماده می کنند نیز برده خواهد بود و به تبع آن جامعه ای برده و منفعل ایجاد خواهد شد. بنابراین یکی از حیاتی ترین نیازهای یک جامعه و در راس آن زنان، مقوله آموزش و آگاه سازی جامعه است. به ویژه در دوران جنگ و ناآرامی که بیش از هر مرحله دیگری جامعه آسیب پذیر می شود، آموزش از هر زمان دیگری اهمیت خود را می یابد.

    در میان جنگها و بحرانهای منطقه که ملت زنان بیش از سایر اقشار جامعه متضرر و قربانی می شوند، وجود سازمانها و تشکلات زنان امری حیاتی و اجتناب ناپذیر است. زیرا تا زمانی که زنان  فاقد سازمانهای مستقل خود باشند هیچ گاه با مبارزات و فعالیتهای نامنسجم و مقطعی به رهایی و آزادی حقیقی دست نخواهند یافت. پس از انقلاب روژآوا و رشادتهای بی نظیر زنان کرد در دفاع از سرزمین و شکست دادن گروههای واپسگرایی همچون داعش بار دیگر بر همگان آشکار شد که زنان اراده مند و مبارز بوده و این افکار و نگرشهای تبعیض آمیز که زنان ناتوان و ضعیف اند برای به حاشیه راندن زنان توسط نظام مردسالاری بر جامعه حاکم شده و با این انقلاب بی همتا که می توان گفت انقلاب زنان بود، عکس این واقعیت به اثبات رسید. زنان با سازماندهی و همگرایی می توانند به آکتورهای تغییر دهنده نظام، ذهنیت و جنگهای موجود مبدل گردند نه به قربانیان آن و زنان اند که می توانند امنیت، آرامش و دمکراسی را برای خاورمیانه و خلقهای آن به ارمغان آورند در صورتی که به آموزش و ارتقای دانش اجتماعی خود بیافزایند.



    کژار