• برچسب‌ها:, ,

    سخنان رهبر آپو در موارد مختلف برگفته از تحلیلات

    14 دسامبر, 2020

     

    سوسیالیسم

    "سوسیالیسم یعنی آزادانه ترین شیوة روابط اجتماعی انسان و این مفهوم واقعی سوسیالیسم است. سوسیالیسم با هر آنچه از واقعیت اجتماعی گسسته و خویش را بالاتر از جامعه میپندارد و هر آنچه كه مستبد و استعمارگر است،  مخالف بوده و با آن در تضاد میباشد."  

    " سوسیالیسم نباید به  وسیله ای در خدمت دیكتاتوری یا منافع یك طبقه تبدیل گردد، بلكه باید با اساس قرار دادن تمامی ستمدیدگان و زحمتكشان نقش خویش را در آفریدن   آینده ای نیكو برای تمامی انسانیت به جای آورد."

    "در واقع برای روبرو شدن باكاپیتالیسم مبارزه ای بسیار صبورانه ترلازم است. آموزگاران و نخستین بانیان میگفتند كه: "این مبارزه قرنها ادامه خواهد داشت"، اگر تاریخ كاپیتالیسم 1000 سال طول بكشد، بگذار تاریخ پیشرفت سوسیالیسم نیز چند هزار سال طول بكشد. نباید از این امر گریزان بود، زیرا فشرده نمودن هر چیز در چند دهه از تاریخ غیر ممكن خواهد بود.  سوسیالیسم نیز قدمتی به اندازة تاریخ انسانیت دارد و آیندة آن نیز چنین خواهد بود”

    " سوسیالیسم، رژیمی نیست كه بكوشد خود را بوسیلة قلعه و بارو محافظت نماید. قلعه و بارو چیزهایی متعلق به قرون وسطی هستند. همچنین كشورهای كاپیتالیستی در هنگام ظهور خواستند به وسیلة ملی گرایی، مناطق تحت استعمار خود را حفظ نمایند، به همین دلیل دیوارهای گمركی را مرتفع تر ساختند. ایجاد باروها و قلعه هایی بسیار مستحكمتر، توسط سوسیالیسم كار اشتباهی بود. برعكس، آنچه را كه لازم بود انجام دهد حمله به دیوارهای كاپیتالیستی بود. كاپیتالیسم انسانها را به طبقات، قبایل و بسیاری از اشكال دیگر تقسیم و تجزیه نموده وكاستهای (طبقات( بسیاری را بوجود آورده است. ابتكار عمل دمكراسی سوسیالیستی، بهترین شیوة مواجه شدن با آنهاست، آری بایستی چنین انسانهای سوسیالیستی بوجود آیند و در همه جا پراكنده شوند."

    " باید مبارزة طبقاتی را تا قلب آمریكا توسعه داد و انسانها را به نحوی در هم آمیخت كه كاپیتالیسم هدفی برای بمب اتم خود نداشته باشد. یعنی تنها راه خنثی نمودن بمب اتم، توسعة سوسیالیسم است، به طوریكه تمام انسانها و ملل را در برگیرد. اگر تنها به دلیل تهدیدات بمب اتم نیز باشد، وجود چنین قطبهایی صحیح نخواهد بود. بنابراین لازم است به  اعمال مضحكی نظیر  ساخت بمب اتم كاپیتالیستی و بمب اتم سوسیالیستی اجازه نداد. باید سوسیالیسم همه گیر شده و انسانها را در هرجا و مكانی، از كشورهای كاپیتالیستی گرفته تا كشورهای تحت ستم، در بر گرفته  دیدگاهی انسانی نسبت به تمامی جامعة بشری داشته باشد."

    " در شوروی این تنها روسها بودند كه پیشرفت نمودند و خلقهای دیگر حتی از خلقهای خارج از شوروی عقب مانده تر بودند. اما در جوهر سوسیالیسم به پیش بردن یك خلق و یا در درون یك خلق به پیشرفت دادن یك طبقه علیه طبقات دیگر وجود ندارد، بلكه پیشرفت یكسان انسانها وجامعه ای یكسان، مبنا و اساس سوسیالیسم است."

    " پیروزی سوسیالیسم تنها در آفرینش انسان و ایجاد تحول در اوست ، این نیز مشكلی كمی نیست، بلكه مشكلی كیفی است. مركزی متشكل از 10 انسان كه نماد نیرومندی از سوسیالیسم باشند، بسیار تواناتراز 10 میلیون سوسیالیست نادان شده و یا تمام انسانهای تحت تاثیر كاپیتالیسم میباشد. اگر در میان هر خلقی چنین مركزی بوجودآید، بسیار ارزشمندتر از سوسیالیست گشتن یك ششم دنیا خواهد بود. این امری ممكن و صحیح است. امروزه دنیا به چنین چیزی نیاز دارد. به سخن دیگر، لازم است در هر جای جهان بدون تبعیض ملی انسانهای سوسیالیست را بوجود آورد"

    "من به دلیل آنكه خود را به سوسیالیست بودنی اینگونه پایبند میدانم، میتوانم سوسیالیستی با نفوذ و صادق باشم. هنگامی كه تمامی سوسیالیستهای بوروكرات و حتی روسای دولتها از پای درآمده و سقوط میكردند، من خود را نیرومندتر مینمودم. همه از من میپرسند: "سوسیالیسم كلاسیك فرو پاشید، استالینیسم نیز متلاشی شد، شما چگونه  هنوز به عنوان آخرین سوسیالیست پایدار مانده اید؟" آنان در نیافته اندكه ما چگونه سوسیالیستی هستیم. ما به سوسیالیستی رئال، سوسیالیستهای بوروكرات، سوسیالیستهای فئودال و یا سوسیالیستهای خرده بورژوا وقعی نمینهیم و هیچ رابطه ای، چه دور و چه نزدیك با آنان  نداریم،. بلكه در درون PKK   مبارزة شدیدی علیه آنها انجام میدهیم". PKK  حزبی سوسیالیستی است.

    " در واقع سوسیالیسم بیش از هر چیز با انسان سروكار دارد، ایدئولوژی ای است كه از دگماها به دور بوده و به تمامی جنبه های انسان نظر دارد. ما نیز سوسیالیسم را بدین شكل دریافته و پیاده نمودیم. در نتیجة آن، در درون PKK   از انسانی كه در حال تبدیل شدن به حیوان بود و مشكلات بسیار پیچده ای در خود داشت، انسانی بوجود آمد كه رفته رفته در حال اوج گرفتن بوده  و بتوان مسائل او را حل نمود. با به وجود آمدن چنین انسانی در درون PKK ، ما توانستیم به  سطحی  از حیات ملی دست یافته، توان انجام عملیات را داشته باشیم و جنگ ویژة فاشیسم را خنثی سازیم. این پیشرفت بسیار عظیمی است كه ما آن را اثبات نموده ایم و در این نقطه است كه ارزش بین المللی بودن آن نیز ظاهر میشود."

     

    سیاست

    "اگر سیاست را دریابید، این مرحله را میتوان مرحلة گذار از ایدئولوژی به طرف جامعه نامید. سیاست یعنی تبدیل اندیشه به نیرو، سازماندهی آن و یا بخشیدن جنبة تبلیغاتی به فكر و متعلق ساختن آن به جامعه. رهبر ایدئولوژیك، اندیشه و تفكر مورد نیاز جامعه را بوجود می آورد و بر مبنایی درست آنرا معرفی كرده و توضیح میدهد؛ از این به بعد به وسیلة سازماندهی است كه میتوان آنرا نشر وگسترش داد. مراكز سازماندهی با جذب خلق و مردمی شدنشان نیرومند خواهند گشت و این به معنای سیاسی گشتن است."

    " اگر از خویش بپرسید: "من تا چه حد سازماندهی ایجاد كردم، تا چه اندازه آن را به عمل در آوردم و چه چیزی را به خلق بخشیدم؟" و لازمة آنرا نیز به جای آورید، سیاسی خواهید گشت و سیاسی گشتن جز این نیست. سیاست آنگونه كه بسیاری از شما میپندارید، لافزنی نیست. به همان میزان كه بتوانی خلق را سازماندهی نمایی،  انسانها را آموزش دهی و آنان را اداره كنی، به همان اندازه نیز سیاسی خواهی بود."

     

    هنر

    " كسی كه از غنا و ژرفای روحی برخوردار نباشد و از یك موسیقی، یك منظره و اشكال متفاوت رفتار هنری متاثر نشود و در عین حال متوجه این موارد نباشد، رگهای حیاتش خشكیده اند. بنابراین كاربرد اجتماعی هنر غیر قابل اغماض است. بدون هنر زندگی در سطحی نزدیك به زندگی حیوانی ادامه خواهد یافت. این زندگی تنها میتواند بیانگر نقطه تلاقی مرز انسانی و حیوانی باشد. زندگی اینچنین نیز به هیچوجه قابل قبول نیست."

    هنر و استعمار

    "در سرزمین و جامعه كردستان بطور كلی میتوان هنر را چنین تعریف كرد: جامعه ای كه تحت شرایط فئودالی و استعماری توانایی نفس كشیدن را از دست داده و به وضعیتی گرفتار آمده كه نمیتواند هیچ توسعه ای را در بطن خویش بپروراند و طبیعتا تاثیراتی بسیار منفی بر هنر به جا نهاده است. اما در اینجا مهمترین مسئله این است كه با وجود فشار و یا استهلاكی كه خلق از طرف قدرتها در بسیاری از تشكیلات روساخت و مناسباتش دیده است، تنها با هنر توانسته است هویت خویش را بیان نماید. این نیز قدرت هنر را نشان میدهد."

    " استعمار، دشمن هنر نیز میباشد. استعمار تمایل بسیاری به نابودی هنر دارد. هر قتل عام صورت پذیرفته در كردستان در سطوح گوناگون، به نسبت زیادی نابودی هنر را نیز در بر داشته است. اما به دلیل پیوند مابین هنر با روح و داشتن خصوصیتی پویا و زنده، همچنین به دلیل سنگین بودن کفه جنبه های معنویش، به اندازه موارد دیگر و شرایط مادی، قتل عام را نپذیرفته و آن را بی تاثیر مینماید. هنر چنین خصوصیتی نیز دارد."

    سئوال چگونه باید زیست

    "از یك نظر جوابی كه به پرسش چگونه باید زیست بدهیم، یك رمان است. ما انقلابمان را از نظر ایدئولوژیك، سیاسی و نظامی، استراتژیکی و تاكتیكی تشریح مینماییم. پیشرفتهایی از این نوع ایجاد میشوند. اما در همان حال اگر جوابی برای سوال "زندگی انقلابی چگونه باید باشد"نیابیم، انقلابمان را از یك پیشرفت مهم روحی و شكلی از رفتار محروم كرده ایم و آشكار است كه این امری صحیح نیست. بنابراین سوال"چگونه باید زیست"برای یك مبارز انقلابی بسیار حیاتی است."

    " مبارزان با ادعا نباید فراموش كنند كه با درنظر گرفتن اینكه هنر بویژه ادبیات و رمان، درمیان ما مكلف به مقابله با چه چیزی میباشد، باید صحیحترین جواب را به پرسش "چگونه باید زیست؟" بدهند."

    احتیاج به اشكال نوین زندگی و روابطی وجود دارد  كه باید از نو ساخته شوند.  درباره اشكال و مناسبات حیاتی كه باید پشت سرگذاشته شده و مناسبات و شكل حیاتی كه باید از آن محافظت كرد، تحقیق كرده، آن را به نقد کشیده، تحلیل كرده و از نو ایجاد مینماید. این رمان كه بر بنیاد داده های علمی استوار بوده، با نگرشی انتقادگرایانه به هرگونه تنگنظری و تعصبگرایی كه در تلاش است با لعاب رفرمیزه كردن، تاحدودی خود را مدرنیزه جلوه دهد، پاسخ میدهد. همگام با این کار در حد توان جهتی پیشرو به خود گرفته و در بستر پیشاهنگی آن، طلب، اشتیاق و تعالی را اساس میگیرد. زندگی فردی مواجه شده با فروپاشی را كه متكی بر روبنا و زیربنای جامعه رو به انحطاط است، ارزیابی نموده و به رادیكالترین شیوه آن را  مورد انتقاد قرار میدهد. ضمن تثبیت چگونگی جایگزین نمودن ویژگیهای نو (در شخصیت فرد) سعی دارد ارتباط وی را با تمام اجزای اساسی روبنا و زیربنای زندگی جدید و مقبول برقرار نماید. سئوالاتی از قبیل؛ مخالف چه هستم، درصدد فروپاشی چه هستم، چه چیزی را میخواهم ایجاد نمایم، و همچنین سئوالاتی نظیر؛ زشتیها كدامند، زیباییها كدامند، چه چیزی شایان تداوم موجودیت است و یا برعكس آن، چه چیزی شایان پذیرفتن و یا رد كردن است، موارد ترجیحی كدامند و برعكس آن را به شكلی واضح از خود میپرسد و به آنها پاسخهایی قطعی میدهد. همچنین این پاسخها بر كل جامعه تاثیرگذار خواهد بود.

    زندگی غیرمقبول و مقبول مورد بازخواست و بررسی قرار میگیرند. سئوالاتی از قبیل؛ چه چیزی خوب و زیباست، چه صحیح و چه غلط و اشتباه است، زشت و بد كدامند، مرتبا پرسیده میشود. سئوالاتی از قبیل؛ خاستگاه شما چیست، زندگی سنتی و جدایی از آن چگونه خواهد بود، ارتباط شما با زندگی نوین چیست و چگونه با آن رابطه برقرار خواهید نمود، چگونگی ایجاد خواسته ای برای پیشرفت آن، مرتبا پرسیده میشود.

    باید بیشتر در باب آزادی بیندیشید. در این مسئله راه آسان و بی هزینه وجود ندارد. باید ویژگیهای شخصیتتان را تعالی بخشید. از طرفی سیاسی و نظامی شده و از یك طرف نیز به تعالی احساس و آزادی در روابط برسید. مبارزه با پسمانده های كهنه تان را باید با موفقیت به انجام رسانده و به وضع بهتری برسید. در این مورد باید زیباتر شوید. این را همانند شكفتن انقلاب تفسیر كنید. خلاصه كلام اینكه یك فرد انقلابی بایست بر روی این جنبه های شخصیتی خود نیز كار كرده و خویش را تعالی بخشیده و به كمال برساند. كسی كه ادعای  "مبارزه" را داشته و در این مورد "مصمم" است، باید به نیرویی دست یابد كه بتواند آن را اجرا نماید.   

     

     

    فرار از وطن و خویشتن

    " فرار مرسوم به سوی متروپول و اروپا مرحله ی فرار از خویش و گریز از روح و مغز خویش است. حتی این مورد تا نفرین هم پیشرفته است. تعداد بسیار كمی توانسته اند ماهیت خویش را حفظ كنند. همه چیز بسیار ارزان از دست داده شده است. كسانی نیز كه تاحدودی ابراز موجودیت مینمایند یا عامل دشمن شده یا در راستای نقشهایی كه بر اساس منافع ناشی از مزدوری اخذ نموده اند، این كار را انجام میدهند. میهندوستی، تبدیل به اصطلاحی شده كه هیچ ربطی به آزادی اجتماعی ندارد.”

    زمان و مکان

    " باید از زمان و مكان به خوبی استفاده كرد. آنانی كه این دو را به خوبی به كار نگیرند نمی‌توانند به گوهر حقیقت از جنبه‌ی تاریخی و روزانه دست یابند. نمی‌توانند حیات را تداوم بخشند."

     

    نقش کردها در دمکراتیک کردن ایران

    تاریخ، در این مرحله نقشی استثنایی را به ملت كرد محول كرده است. تقسیم كردها دركشورهای خاورمیانه، اكنون برای آنان یك امتیاز می‌باشد. حتی مسموم‌نشدن ملت كرد با ملی‌گرایی نیز نتیجه‌ای مثبت به بارآورده است. اگر ملت كرد در خود تحول دمكراتیك بوجود آورد، در كشوری كه زندگی می‌كند، ملت آنجا را نیز وادار به انتخاب راه حل دمكراتیك خواهد ساخت. در گذشته، كردها به یك وسیله‌ی جدایی طلبی و آلت دست بیگانگان تبدیل شده بودند، امروزه بر خلاف گذشته، تحقق آزادی، صلح و برادری را تضمین می‌نمایند. جنبش كرد پایه‌ی اصلی وحدت دولت و حفظ تمامیت ارضی میباشد. از این پس، كردها در هر جایی كه زندگی می‌كنند، توسعه‌ی دمكراسی و آزادی را در خاطره‌ها متجلی خواهند ساخت.

    كردها در ایران برای ایفای این نقش تاریخی، گامهایی استوار در راه ایجاد جمهوری دمكراتیك اسلامی و یا سیستمی مدرنتر برخواهند داشت. در عراق در چارچوب یك فدراسیون دمكراتیك به ضامن اصلی تشكیل "عراق دمكراتیك" و یا" فدراسیون عراق" تبدیل خواهند شد. در تركیه نیز برای پیروزی جمهوری دمكراتیك و لائیك با گامهایی حساب شده و دمكراتیك نقشی اساسی ایفا خواهند نمود. از سویی نقش آنان در تاسیس سوریه‌ی دمكراتیك را نمیتوان دست كم گرفت. بدیهی است كه ایفای موفقیت‌آمیز این نقشها، تاسیس فدراسیون خاورمیانه را تضمین خواهد كرد. آنان به نیرویی اساسی در ایجاد صلح و دمكراسی در خاورمیانه تبدیل خواهند شد. كردها برای انجام این وظایف و ایفای نقش تاریخی خود با استفاده از علم و سازماندهی و تحت پیشاهنگی یك استراتژی واقع‌بینانه به سوی پیروزی گام برخواهند داشت.

    در خاورمیانه، ارمنیها، آشوریان و گروههای قومی دیگر قفقازی‎الصل وجود دارند. جایگاه و نقش آنان مشابه كردها میباشد. تمامی شواهد تنها راه رهایی آنان را در تلاش برای توسعه‌ی دمكراسی از طریق نیروی ذاتی خود، نشان می‌دهند. به نسبت رشد دمكراسی درخاورمیانه و سایر كشورها، گروههای قومی مذكور از امكان ادامه‌ی حیات با هویت فرهنگی و آزادی برخوردار خواهند شد. با وجود اینكه جمعیت این گروهها كم میباشد، اما هر یك از آنها ناقل یك فرهنگ غنی میباشند كه موجب رنگارنگ‌ شدن هر چه بیشتر دمكراسی خواهند شد.

    ایران دمکراتیک

    آخرین انقلاب عظیم  قرن بیستم، نصیب ایرانیان گردید. نكته‌ی قابل توجه آن است كه این انقلاب در واقع به عنوان یك انقلاب خاورمیانه‌ای به آسانی به خاموشی نمی‌گراید. در صورتیكه جنبش رفرم‌گرایی داخلی با تاثیر خارجی تمدن دمكراتیك یكی شوند، چنین پیش بینی میشودكه محافظه‌كاری اسلامی تحت نام «انقلاب  اسلامی ایران» به طور اجتناب‌ناپذیری از بین خواهد رفت. انقلاب اسلامی ایران یا خود را از بین خواهد برد و یا اینكه تحت نام اسلام‌گرایی با تسویه حساب با محافظه‌كاری خاورمیانه، این مشكل را بطور ریشه‌ای حل خواهد كرد. در این حالت، نتایج انقلاب اسلامی ایران به آسانی زدوده نخواهد شد. وضعیت كنونی ایران بیانگر یك مرحله‌ی ‌گذار است. رژیم ایران یا در داخل به محافظه‌كاری بیشتری روی خواهدآورد، كه در اینصورت تحمل توده‌های مردم به پایان خواهد رسید، یا اینكه بسوی رفرمهای واقعی گام برخواهد داشت. بدین شیوه اجباراً یك موج دمكراتیك اسلامی در سطح خاورمیانه بوجود خواهدآمد. همانطوری كه سرمایه‌داری اسراییل از طریق دمكراسی در غرب خاورمیانه، فئودالیسم و ملی‌گرایی اعراب را تحت فشار قرار داده است، ایران نیز در شرق خاورمیانه بایستی از طریق ایجاد دمكراسی در اسلام، همان نقش را برعهده گیرد.

    در این حالت، فئودالیسم اسلامی اعراب به نحوی در میان دوگیره قرار خواهدگرفت. تداوم حیات اسلام آنتی دمكرات و فئودال به مدتی طولانی، پیش‌بینی نمیشود. مرحله‌ی گذار در ایران زیاد طول نخواهد كشید. در صورتیكه رژیم ایران به محافظه‌كاری بیشتری روی‌آورد، از سوی رفرم‌گرایی و ملی‌گرایی از داخل متلاشی خواهد شد. اگر ایران در راستای توسعه‎ی دمكراسی متحول شود، قادر به ایجاد «اتحادیه‌ی  فدراتیو دمكراتیك ایران» خواهد شد. این  نیرومندترین سیستم در خاورمیانه خواهد بود؛ «جمهوری اسلامی دمكراتیك ایران» یكی از اهرمهای نیرومند در اعتلای دمكراسی خاورمیانه خواهد بود. آلترناتیو مذكور، ضمن بهره‌گیری فراوان از پایه‌ی  تاریخی تمدن خویش، باید با تمدن دمكراتیك معاصر نیز به شیوه‌ای سازشكارانه و متكی بر صلح ایجاد رابطه كند. در هر دو حالت و در شرایط عینی ایران، احتمال بوجود آمدن آنتی‌تز افزایش خواهد یافت. ایران بدلیل آنكه در گذشته همواره نقش موثری در تمدن منطقه داشته است، از این پس نیز مجبور به برعهده گرفتن چنین نقشی خواهد بود. در این حالت ایران بر مناطق آسیای میانه، قفقاز و كل خاورمیانه تاثیرگذار خواهد بود. این امر، مستلزم یافتن یك راه حل كلی به شیوه‌ی اسلام دمكراتیك است. امكان موفقیت ایران در این زمینه قابل بحث میباشد. درصورت عدم موفقیت، نظام محافظه‌كارتری به اقتدار خواهد رسید كه در نهایت از بین خواهد رفت. در این وضعیت، ملی‌گرایی همچنان حیات خواهد یافت. سرنوشت آینده‌ی ایران، بیشتر بصورت یك اتحادیه‌ی دمكراتیك فدرال ـ بعنوان آلترناتیو ـ رقم خواهد خورد. اگر «فدراسیون اسلامی ایران»، بوجود نیاید، «فدراسیون دمكراتیك ایران» كه احتیاجی به روپوش دینی ندارد، پدید آمده كه در دراز مدت وقوع چنین احتمالی افزایش خواهد یافت. ایران درگذشته نیز بصورت یك فدراسیون بوده است؛ بعبارتی تاسیس فدراسیون دمكراتیك ایران بسیار دشوار نخواهد بود. شاید ایران یكی از اولین كشورهایی باشد كه به فدراسیون خاورمیانه می‌پیوندد. فدراسیون كنونی نیز میتواند به حالتی آشكارتر و قانونی درآید.

     

     



    کژار