• برچسب‌ها:, ,

    ابعاد پنهان جنگ داخلي

    10 اکتبر, 2020

    نرگس احمدی

    جنگ را مردان مي‌آغازند، جور آن را زنان مي‌كشند

    مي‌خواهم نوشته‌ي خود را با ذكر اين جمله كه قبلا در جايي آن را خوانده بودم، اما  دقيقا يادم نيست كه از آن چه كسي مي‌باشد آغاز كنم. يكي از جملاتي است كه به بهترين نحو محتواي اين نوشته‌ي حاضر را بيان مي‌نمايد. در آن نوشته گفته مي‌شد كه " جنگ را مردان شروع كرده و زنان مصيبت‌ها و جور ناشي را از آن را متحمل مي‌گردند". بر اين باورم كه در جهان جنگي وجود ندارد كه از سوي زنان شروع شده باشد. در مورد اين مقاله‌ي حاضر نيز دست به تحقيقات بسياري زدم، ولي كمترين اطلاع يا تنها يك سند مبني بر اينكه زنان آغازگر يك جنگ بوده‌اند را مشاهده نكردم.

    البته اگر شما نيز شخصا به مطالعه و تحقيق در اين رابطه بپردازيد، به اين حقيقت پي‌خواهيدبرد. همچنين اگر به عكس‌ها و تصاوير به جاي مانده از جنگ‌هاي گذشته تا به امروز نگاهي بياندازيد به ردپا و آثار خشونت و توحش بر زنان برخورد خواهيد كرد. در چهره‌‌ي انسان‌هايي كه در اين تصاوير و عكس‌ها ثبت شده‌اند، شما زن‌هايي را خواهيد ديد كه از جنگ و نابساماني رنج‌ها ديده‌اند و اميدها باخته‌اند. نااميدي و سيه‌روزي در اين تصاوير موج مي‌زند. براي اينكه قربانيان جنگها از آغاز با به امروز همواره زنانند. تمامي جنگ‌ها بدون استثنا ابعاد خشونت‌باري را متوجه زنان مي‌نمايند، جنگ‌هاي داخلي براي زنان جراحات اجتماعي و تروماي روحي و رواني جبران‌ناپذير به همراه دارند. تعريف ارائه شده در تمامي فرهنگ‌ها از جنگ داخلي با كمي تفاوت به اين شكل است؛"‌ جنگ داخلي غير نظامي‌يان، جنگ ميان جريانات يا مكاتب ديني مخالف، جريانات سياسي متفاوت در درون يك سرزمين يا كشور واحد كه به صورت سازماندهي شده به انجام مي‌رسد.‌ " اگر چه وجه تشابهاتي در ميان آنها وجود داشته باشد، اما با توجه به ويژگي‌هاي هر سرزمين و زيربنا‌هاي فرهنگي و سياسي آن از ساختار و ماهيتي جداگانه نيز برخوردارند. هر چند كه جنگ داخلي به مانند درگيري بين نيروهاي مسلح و گروه‌هاي شبه‌نظامي موجود در يك كشور تعريف شده باشد، اما هر درگيري و زد‌وخوردي هم به معناي جنگ داخلي نخواهد بود. براي مثال جنگ‌ها و درگيرهايي كه گروه‌ها و جريانات مخالف در يك كشور به دليل بيزاري و تنفر از نظام مستقر سازماندهي مي‌نمايند به معناي جنگ داخلي نخواهد بود. براي اينكه در زمره‌ي جنگ داخلي قرار بگيرد، لازم است كه گروه‌هايي به عمليات‌هاي مسلحانه دست زده و اين جنگ‌ها كشور مربوطه را تحت تاثيرات عميق و ژرف خود قرار دهند و بخش‌هايي از سرزمين مربوطه به  كنترل نيروهاي مسلح و گروه‌هاي مربوطه درآيد. البته لازم نيست كه در نتيجه‌ي اين درگيري‌ها حتما انتقال قدرت يا جابه‌جايي در حاكميت ايجاد شود. براي مثال در جنگ داخلي سوريه كوردها از موقعيت پيش‌آمده سودجسته و در راستاي منافع خود و خلق‌هاي سوريه از آن بهره‌برداري نمودند و در نتيجه‌ي آن انقلابي به وقوع پيوست، كه به اعلام و سازماندهي خودمديريتي در روژئاوا انجاميد، بر اين اساس اگر چه حكومت سوريه در بخشي از كشور حاكميت خود را از دست داده اما به بقاي خود ادامه مي‌دهد. به طور كلي مي‌توان گفت كه جنگ داخلي بسيار بيشتر از جنگ با كشورهاي ديگر به يك سرزمين و مردمان آن زيان مي‌رساند. زيرا زدوخوردها و درگيريهايي كه در داخل و ميان نيروها و جريانات موجود در يك سرزمين روي مي‌دهد، لطمات و جراحات جبران‌ناپذير‌تري نسبت به جنگ ميان دو كشور به همراه خواهد داشت كه مداوا و جبران آنها نيز بسيار دشوارتر است. دليل آن نيز مصيبت‌ها و ناملايماتي است كه زنان در نتيجه‌ي اين جنگ‌ها بدان دچار مي‌شوند.

    در اين مقال، سعي خواهيم نمود ذهنيت مردسالاري را كه در جنگ‌هاي داخلي زنان را آماج حملات خود قرار مي‌دهد و آنها را دچار خسران كرده و حاكميت و سلطه‌ي مردان را بر زنان برقرار مي‌نمايد و موجبات اشاعه‌ي‌ اين ذهنيت را فراهم مي‌آورد، بررسي نماييم. در ساختار اجتماعي نظام مرد‌سالار براي اينكه تن و جسم زن تحت كنترل و حاكميت مرد درآيد، تعرض و تجاوز همچون ابزار و سلاحي نيرومند به كار برده مي‌شود. هدف اصلي در درگيريها، جنگ‌ها و منازعات داخلي بين جربان‌ها يا در بين گروه‌ها اين است كه از لحاظ سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ديني به برتري دست يافته، زنان را به ابژه‌گي كشانده، به صورت سرزميني كه بايد فتح شود درآورند. اسناد نشان مي‌دهند كه در جنگ بوسني ده‌ها هزار زن مورد تجاور قرار گرفته‌اند. اگرچه اين تعدي و تجاوز به صورت شهوت جنسي و تمايلات جنسي نشان داده شود اما هدف آن سلطه و قدرت‌نمايي است ولي ماهيتا شامل برخوردهاي ايدئولوژيك است. به طور كلي تعدي،‌ هر گونه توسل به خشونت و اجبار در استفاده از تن و بدن زن به منظور كسب لذت جنسي و با نگاهي ابزارگرايانه از سوي مردان، قابل تعريف است. اما در اين رابطه بيش ارضاي ميل جنسي و كسب لذت جنسي، هدف ايجاد سلطه و بردگي از راه اعمال خشونت و فشار است، همچنين ايجاد اين تصور در ميان زنان و جامعه كه مرد مي‌‌تواند سلطه‌ي خويش را برقرار سازد. اگر چه در وضعيت‌هاي جنگي جسم زنان آماج حملات تجاوزكارانه قرار مي‌گيرد، اما هدف اصلي و پيام اساسي براي فرد، گروه يا جامعه‌اي است كه زن در آن مورد تجاوز  قرار گرفته، با آن در پيوند است يا به آنها تعلق دارد و مي‌خواهند به آنها بفمانند كه قدرت و حاكميت در دست فرد متجاروز است. در اين حالت بدن و جسم زن حالت ابزارين مي‌يابد. از ادوار گذشته، به خاطر اينكه در نظام مردسالار زنان به صورت ابژه‌ي فرد،‌ گروه و جامعه درآورده شده‌اند،‌ در درگيري ميان گروه‌ها در جنگ‌هاي داخلي، زنان بيش از همه آسيب مي‌بينند.

    جنگ و تعدي

    در تعديات صورت گرفته در جنگ‌ها، برخلاف تجاوزات فردي، وجود ذهنيت مبتني بر مالكيت گروهي در بين متهاجمين باعث پنهان ماندن ابعاد تجاوز مي‌گردد و آن را چندين برابر شدت خواهد بخشيد. هنگام تحقيق در مورد منازعات، خصوصا جنگ‌هاي داخلي، دليل اصلي هدف قرار گرفتن بدن و جسم زنان، ابزار‌گرداني آنها، همچنين تعلقات قومي و اتنيكي زنان بايد مد نظر قرار گيرند و در تحقيقات گنجانده شوند. قرن‌هاست كه تعدي به زنان در جنگ‌ها، به مثابه يك تاكتيك جنگي از سوي گروهي در تقابل با گروه‌هاي ديگر، جهت ايجاد حاكميت و سلطه در ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ديني كاربرد داشته است. تجاوزات دسته‌جمعي، شخصيت و هستي زنان را نابود نموده و جامعه را دچار خسران و آسيب‌ كرده است. مي‌توان گفت كه در تمام طول تاريخ و در همه‌ي جنگ‌ها تجاوز و تعرض رويداده است. در دوران جنگ‌هاي صليبي، شواليه‌ها و نيروهاي سپاه اسلام، در جنگ جهاني اول، نيروهاي آلماني كه وارد بلژيك شدند، در  جنگ جهاني دوم هنگامي كه ارتش سرخ به سوي فتح برلين پيش‌مي‌رفت، در جنگ و تهاجمات ارتش پاكستان در بنگلادش، حملات نيروهاي آمريكايي در جنگ ويتنام، تجاوز به صورت نظامند و سيستماتيك انجام گرفته و به عنوان نماد پيروزي و موفقيت در جنگ در نظر گرفته شده. همچنين در كمپ‌هاي گردآوري اسراي جنگي تجاوز به امري عادي بدل شده و كمپ‌هايي نيز به منظور كام‌جويي و استفاده‌ جنسي از اسراي زن توسط لشكريان احداث گرديده. اين امر در جنگ جهاني دوم به منظور تحقير و به خفت كشانيدن زنان كاربرد داشته است. بروان ميلر اين موضوع را " كثيف‌ترين و وقيحانه‌ترين جنبه‌ي تحقير زنان" مي‌داند. زيرا زنان در اين كمپ‌ها بدون اينكه امكان و يا فرصت مقاومت و مخالفت را در برابر متجاوزين داشته باشند، مجبورند آن را تحمل نمايد. چونكه در صورت مخالفت و ايستادگي به قتل مي‌رسند. امروزه نيز‌ـ با اين همه بحث‌هاي كه از حقوق بشر صورت مي‌گيرد و با توجه به پيشرفت‌هاي عظيم و همه جانبه‌ي علمي و تكنولوژيك‌ـ وضع زنان توفيري نكرده است. در سوريه، بوسني، كوزوو، رواندا، سودان، كلمبيا و عراق تجاوز سيستماتيك به صورت يك تاكتيك جنگي به كار برده مي‌شود. به بدن و جسم زنان به مثابه سرزمين، خاك و شهر نگريسته شده و با هدف تاراج و غارت آماج حملات قرار مي‌گيرد. ميليللو  سه دليل عمده براي افزايش تجاوز در جنگ‌ها را در قالب فرهنگي‌ـ اجتماعي برمي‌شمارد. اين سه عبارتند از، نرم‌ها، آداب و فرهنگ جنسي و جنسيتي، شيوه‌ي شكل‌گيري هويت اجتماعي، ساختار سلطه و نظام قدرت حاكم در جامعه. زنان در ساختار اجتماعي كه در آن بزرگ مي‌شوند از بدو تولد به آنها به صورت ابژه نگريسته مي‌شود. مانند تمامي گروه‌هاي اجتماعي كه ديگري تصور مي‌شوند، هويت‌پردازي شده و در ساختار زبان جنست‌گرا و در قالب واژگان و كلمات و اصطلاحات جاي مي‌گيرند، به مرتبه‌ي دوم منزلت اجتماعي تنزل داده مي‌شوند و به مثابه يك ابزار جهت خود‌ابرازي براي سلطه‌گران و حكام در‌مي‌آيند. با اين وضع زنانگي به معناي قرار گرفتن در جايگاهي تحت حاكميت و مالكيت ويژه و انحصاري مرد است كه از تمامي جهات در محاط قرار گرفته و راه گريزي ندارد. براي همين به زن به عنوان موجودي كه متعلق به حوزه‌ي مالكيتي مرد است نگريسته مي‌شود. اين احساس تعلق داشتن به مرد و مالكيت‌ از سوي مرد به زن القا شده و آن را به صورت مدوام در ساختار ذهنيتي زن تداعي مي‌نمايد تا جزو بخشي از روحيات و انديشه‌ي وي گردد. جسم و بدن زنان، از ادوار گذشته‌ي تاريخي تا به امروز به ابزار شناسايي و تعريف زنان تبديل شده است( يعني زن را عبارت از بدن دانستن). فرهنگ و انديشه يا ايدئولوژي موجود در جامعه بر اساس طرز تلقي و استفاده از بدن زنان شكل گرفته است و جايگاه زنان نيز بر اساس آن تعيين شده است. جايگاه و شان و مقام تعيين شده براي زن از اين منظر چيزي جز ابزاري در دست مرد نخواهد بود. از دوران گذشته تاكنون زنان از سوي پدر، همسر، برادر و … مورد حفاظت قرار گرفته‌اند، انگار كه بدون كمك و حمايت آنها، زن توانايي حفظ موجوديت مادي و بدني خود را ندارد و در واقع ملك يا حصه‌اي است كه بايد مرد از آن مواظبت نمايد. اين نگاه مالكيتي به زنان باعث به وجود آمدن وضعيت تك همسري و اهميت يافتن مساله‌ي بكارت شده است. هر گونه عمل ضايع‌كارانه يا ايجاد خسارت نسبت به بدن زن، به نوعي ايجاد خسارت و ضرر به مال و دارايي مرد به حساب مي‌آيد. اين وضعيت نتيجه‌ي طبيعي ساختار پدرسالاري است. زنان نخستين بخش جامعه هستند كه مورد استثمار قرار گرفته‌اند. در بنيان اين استثمار و به بردگي كشاندن زنان، نقشِ نگرشِ جنسيتيِ سرچشمه گرفته از نظام پدرسالار پنهان است. فشار وارده بر زنان در  تمام حوزه‌ها و عرصه‌هاي زيستي و در تمامي جوامع به خوبي نمايان است.  

    آنيا لومبا در كتابش به نام "استعمارگري پسااستعمارگري" كه در سال 2000 منتشر نموده، اشاره مي‌نمايد كه روابط جنسيتي و استعمار كاملا داراي اين هماني هستند. لومبا توجه‌ها را به اين مقوله جلب مي‌نمايد كه در محصولات و آثار هنري دوران استعمارگري خصوصا در نقاشي‌ها و تصاوير؛ سرزمين‌هاي بكر و قاره‌هاي تازه كشف شده همچون زن يا بدن در نظر گرفته مي‌شوند و بر مبناي همين نگرش هم قصد دارند كه آن را كشف، غارت و فتح نمايند يا از آن صيانت و نگهداري كنند. زن و سرزمين‌هاي نو يكي تصور مي‌شوند. در دوران استعمار از آغاز تا به انتها بدن زن، نماد سرزمين يا كشوري است كه فتح گشته و مستعمره گردانيده شده است. مطابق نظريات لومبا، فرويد نيز حيات جنسيتي زنان را به وضعيت "قاره‌ي سياه" يا همان افريقا تشبيه مي‌نمايد. اين امر نشان مي‌دهد كه روابط پدرسالاري، سلطه‌‌گري استعماري، كشف زن، غارت و غصب آن همچون سرزميني نويافته،‌ تفاوت جنسيتي اجتماعي را بر مبناي تفاوت نژادي برمي‌سازد. يعني همان روابط بين استعمارگر و مستعمره را در ذهن تداعي مي‌كند. مرد استعمارگر و مرد استعمارشده اگر چه در برخي از موارد با هم در تضاد باشند اما در موضوع برخورد با زن از هم‌انديشي و همرايي برخوردارند. خشونت نژادي و خشونت جنسيتي در پديده‌ي تجاوز و تعدي به هم مي‌پيوندند و يكي مي‌شوند. اگر حاكميت استعماري به اين معناست كه مرد سفيد‌پوست، به مالك هست و نيست زن و مرد سياه‌پوست تبديل مي‌شود، در نقطه‌ي مقابل، سازوكار استعمار برسازنده و به وجود آورنده‌ي هراس تجاوز و تعدي مرد سياه‌پوست نسبت به زن سفيدپوست نيز هست.

    برخي از نمونه‌‌هاي جنگ داخلي

    در تاريخ كشور‌هاي زيادي به عرصه‌ي تاخت‌وتاز جنگ‌هاي داخلي تبديل شده‌اند. بخشي از آنها:

    در ميانه‌ي سالهاي 1861 تا 1865 جنگ داخلي آمريكا، جنگ داخلي اسپانيا 1936 تا 1939، از سال 1975 تا سال1991 جنگ داخلي لبنان، از سال 1992 تا 1995 جنگ داخل بوسني و هرزگووين، جنگ داخلي رواندا از سال 94 تا 95 ميلادي، از سال 2011 نيز جنگ داخلي سوريه شروع شده و  تا كنون نيز ادامه دارد. اگر به طور خلاصه اين جنگ‌هاي داخلي را مورد مداقه و تحقيق قرار دهيم به وضوح مساله‌ي نسل‌كشي زنان يا زن‌كشي(فمينيسيد) را خواهيم ديد.

    جنگ داخلي آمريكا(1861 تا 1865)

    در اين جنگ حدود يك ميليون انسان كشته شده و در تاريخ آمريكا جنگي است كه در آن بيشترين تلفات را شاهديم. دليل بروز اين جنگ نيز تلاش‌هاي رياست جمهوري وقت آمريكا آبراهام لينكُلن جهت لغو نظام برده‌داري در اين كشور بود؛ كه در نهايت خود او در اين راه جانش را از دست داد و  مورد سوءقصد قرار گرفت. تلاش‌هاي آبراهم لينكلن باعث ايجاد تفرقه و تشتت آرا در ميان ايالات آمريكا شد. ايالات شمالي قانون لغو برده‌داري را قبول نمودند اما سيزده ايالت جنوبي آمريكا با آن به مخالفت برخاستند. در قرن نوزدهم در ايالات جنوب‌شرقي آمريكا توسعه‌ي زراعت و كشاورزي بخصوص محصولات ذرت و پنبه، آن بخش از آمريكا را به يك قطب اقتصادي تبديل نموده بود. يكي از دلايلي كه ايالات جنوبي با قانون لغو برده‌داري به مخالفت برخاستند، به كارگيري سياه‌پوستاني بود كه از آفريقا به زور به آمريكا كوچانده شده بودند و در مزارع نيشكر و توتون به عنوان برده از آنها كار مي‌كشيدند. زمينداران سفيدپوست و صاحبان مشاغل كه آزادي برده‌هاي سياه‌پوست را در تضاد با منافع خود دانسته و به مخالفت با قانون لغو برده‌داري لينكلن برخاسته بودند، خود را سازماندهي كرده و تصميم به مقابله‌ي نظامي گرفتند. در نتيجه‌ي تنگناها و بحران‌هاي لاينحل به وجود آمده در 1861 كشور به سوي جنگ داخلي سوق داده شد. اين جنگ تا سال 1865 تداوم يافت و در نهايت به لغو و پايان برده‌داري در تمامي ايالات آمريكا انجاميد.

    در بررسي‌هاي انجام شده در مورد نتايج جنگ بر اساس آمار به ثبت رسيده، تعداد كشته‌ها بالغ بر 823 هزار نفر بوده و حدود 500 هزار نفر نيز در اين جريان زخمي شده يا مفقود‌الاثر شده‌اند. در پايان جنگ بيشتر حقوقي را كه به سياه‌پوستان داده شده بود دوباره توسط سفيد‌پوستان ايالات جنوبي از آنها گرفته شد. حق راي به سياه‌پوستان تعلق گرفت. اما تنها مردان را شامل مي‌شد. زنان نهايتا در سال 1920 توانستند به حق راي دست يابند. به عنوان نتيجه و برآيند جنگ، منافع و سود نامشروع حاصل از دسترنج و زحمات برده‌هاي سياه‌پوست كه به جيب سفيدپوستان سرازير مي‌شد به پايان رسيد و اقتصاد كشاورزي محور مناطق جنوبي از نو سازماندهي شد. اما اين زنان بودند كه بيشترين زيان را در نيتجه‌ي اين جنگ متحمل شدند، آنهايي كه پسران، همسران، پدر و برادران خويش را از دست دادند.

    جنگ داخلي سودان(1955 تا 1972 ــ 1983 تا 2005)

    در جنگ داخلي سودان كه از سال 1955 شروع شده و تا سال 1972 به طول انجاميد بعد از يك مدت آرامش از سال 1983 دوباره جنگ شروع شده و تا سال 2005 ادامه پيدا كرد و در نهايت با يك پيمان صلح به پايان رسيد. بر مبناي آمار رسمي به ثبت رسيده حدود دو ميليون نفر جان خود را در اين دوران از دست داده‌اند. درگيري ميان حكومت سودان و ارتش رهايي‌بخش خلق سودان كه طرفدار استقلال جنوب اين كشور بود رويداد. در نهايت با امضاي پيمان صلح، جنوب اين كشور به خودمختاري دست پيدا كرد كه در سال 2011 اين خودمختاري به استقلال كامل اين بخش از سرزمين سودان انجاميد. اما زخم‌ها و جراحات حاصل از اين جنگ را مرهم گذاشتن و مداوا نمودن كاري راحت و آسان نخواهد بود. گرسنگي، قحطي، بيماري از يك طرف و آوارگي ميليون‌ها انسان از خانه و كاشانه‌ و تبعيد شدن آنها و در رنج و محنت فرو رفتن‌شان از نتايج وخامت‌بار اين جنگ بود. زنان در اين جنگ داخلي طولاني قربانيان اصلي سلطه‌ي مردان بودند كه ربوده شدند، مورد تجاوز قرار گرفته و در نهايت به قتل رسيدند. تروما‌هاي زيسته شده‌ي زنان سودان را در واگويه‌هاي‌شان در جريان پرونده‌هايي كه موضوعات مربوط به جنايات جنگ سودان را مورد بررسي قرار مي‌داد و از اين راه به اطلاع جهانيان رسيد، مي‌توان مشاهده كرد و شنيد.

    جنگ داخلي الجزاير(1991 تا 2002)

    اين جنگ بين نيروهاي حكومت وقت الجزاير و گروه‌هاي اسلام‌گرا در سال‌هاي 1991 تا 2002 به وقوع پيوست. اين كشور در سال 1962 توانست استقلال خود را به دست آورد كه در آن دوران از طريق نظام تك‌حزبي مديريت مي‌شد. در سال1980 موجي از اعتراضات طرفداران عدالت و برابري سراسر كشور را فرا گرفت. در جريان انتخابات بعد از اين اعتراضات كه احزاب جملگي در آن شركت داشتند، اسلام‌گرايان توانستند به موفقيت دست يايند. جريانات سكولار كه از اين وضع ناراضي بودند، جنگ داخلي را آغاز نمودند. در جنگي كه تا سال 2002 به طول انجاميد نيروهاي حكومتي كنترل كامل كشور را در دست گرفته و به اين صورت جنگ پايان يافت. در سال 1999 رئيس جمهوري الجزاير عبدالعزيز بوتِفليقه در فرمان عفوي كه صادر نمود، اسلامگراياني را كه مرتكب جنايت و  تجاوز نشده‌اند و در عمليات‌هاي بمب‌گذاري شركت نكرده‌اند را مورد عفو قرار داد. همين فرمان نشان مي‌دهد كه در اين جنگ داخلي در سطحي وسيع و گسترده جنايت فمينيسيد رويداده است.

    جنگ داخلي آنگولا(1975 تا 2002)

    جنگ داخلي اين كشور در نتيجه‌ي مشكلات و اختلافات به وجود آمده بعد از استقلال اين كشور از پرتغال در سال 1974 و همچنين از اختلافات عميق تاريخي و اجتماعي موجود در آفريقا نشات مي‌گرفت. جنگي كه 27 سال به طول انجاميد و تا زماني كه به پايان رسيد حدود 500 هزار كشته بر جاي گذاشت. در سال 2002 طرفين درگير در جنگ به توافق صلح دست يافته و حكومت وفاق را تشكيل دادند. نتيجه‌ي اين جنگ كه مدت بيست و هفت سال به درازا كشيد چيزي جز آوار و نابودي و درد و مرگ نبوده. تحليل و تفسير اين دردها شايد كه ممكن نباشد. تنها با بر زبان آوردن زمخت و ناخراشيده‌ي كلماتي مانند درد و رنج نمي‌توان به عمق اين زخم‌ها و اندوه‌ها پي‌برد و به آنها انديشيد. زيرا آنها كه در بطن اين جنگ‌هاي داخلي زيسته‌اند، بخصوص زنان؛‌ فجايع و مصبت‌ها را  تا به مغز استخوان خويش حس نموده‌اند. كه آنگولا يكي از اين محيط‌ها و سرزمين‌هاي آشوب‌زده بود.

    هنگام شنيدن كلمه‌ي جنگ چه چيزي به ذهن شما خطور مي‌نمايد؟

    اشك‌هاي فروغلتيده‌ به روي گونه‌ها و لب‌هاي خشك هزاران زني است كه همسران خود را از دست داده‌اند؟ يا تجاوزات دسته‌جمعي افرادي است متوحش كه نام خود را مرد گذاشته‌اند، به يك زن در مقابل چشمان بهت‌زده‌ي دخترش؟ آخرين فرياد‌هاي جواني كه مورد اصابت گلوله قرار گرفته،‌ هنگام تلاش براي بازپس‌گيري خواهر ربوده‌شده‌اش و كشيده شدنش بر زمين و تكه تكه شدن بدن اوست؟ ناتواني در پاسخ به سوال كودكي در مورد پدر و مادرش، كودكي كه محصول تجاوز است و مادرش ناخواسته او را به دنيا آورده؟ كدام يك از اين پرسش‌ها؟ يكي يا تمامي آنها. هيچكدام از اين پرسش‌ها نمي‌توانند جنگ داخلي لبنان را بازگو نمايند. آثار سينمايي بسياري توليد شده، ترانه‌هاي بي‌شماري در اين  رابطه سروده شده، رمانهاي بسياري در اين رابطه نگاشته شده‌اند. اما هنوز هم اگر از يك زن كه در اين جنگ‌هاي داخلي حضور داشته پرسيده شود، به گونه‌اي حق به جانب خواهد گفت كه هيچ كس از آنچه كه بر سر او آمده و كشيده است خبر ندارد.

    جنگ داخلي لبنان(1975 تا 1990)

    دوران جنگ سرد تاثيرات بسيار وسيع و عميقي بر لبنان گذاشت. تاسيس دولت اسرائيل و انتقال مهاجران و پناهندگان فلسطيني به لبنان( در سرشماري پناهندگان سال‌هاي 1976 تا 1990 معلوم شد كه سي‌وپنج درصد پناهندگان در كشور لبنان را فلسطينيان تشكيل مي‌دهند) به جنگ مذهبي در اين كشور دامن زد. نخست ميان مسيحيان و پناهندگان فلسطيني زدوخوردهاي محدودي به وقوع پيوست؛ ولي بعد از شروع به فعاليت سازمان آزادي‌بخش فلسطين(ساف) و عمليات‌هاي گريلايي در داخل كشور، پناهندگان فلسطيني مسلح شده و به اين صورت جنگ ميان گروه‌هاي مختلف شدت يافت. سوريه شمال كشور و اسرائيل جنوب اين كشور را اشغال كردند و درگيري‌ها ابعاد تازه‌اي يافت. اختلافات اسرائيل و سوريه در مورد لبنان عميق‌تر گشت. در طول سال 1980 بيروت پايتخت لبنان را با خاك يكسان نمودند. اما اين تنها ساختمان‌ها و شهر بيروت نبود كه ويران شد بلكه قلب و روح مردمان اين سرزمين نيز دچار آسيب گرديد. از سال1975 تا سال 1990 كه جنگ به پايان رسيد، بر اساس آمار و برآوردها حدود 150 تا 230 هزار انسان جانشان را از دست داده‌اند. 350 هزار انسان نيز زخمي شده و دچار نقص‌ عضو گرديده‌اند و يك ميليون نفر نيز از خانه و كاشانه‌ي خود آواره شده‌اند. اين آمار در كشور كوچكي مانند لبنان با اين جمعيت محدود خبر از يك فروپاشي مي‌دهد. هنرمند معروف لبناني فيروز كه در جريان جنگ داخلي كشور را ترك نكرده و به مبارزه عليه اشغالگري ادامه داد، در يكي از آثار خود به نام «براي بيروت» عواطف و احساسات مردم لبنان را خوبي بيان مي‌كند. او در اين ترانه به زبان حال خلق لبنان بدل گشته است. فيروز در اين ترانه چنين مي‌خواند " شهر من كه خون كودكان در دستان او جوشيد و فواره زد … چراغ‌هاي روشناييش به خاموشي گراييد و در سكوت و تنهايي فرو رفت." با اين بيانات جنايات اسفبار صورت گرفته در سرزمين خود را ابراز مي‌دارد و غم و اندوه به جا مانده بعد از جنگ را فرياد مي‌كشد. تمامي جنگ‌ها از ديد زنان وحشيانه و هراسناكند. اين جنگ باعث شد كه لبنان شاهد فمينيسيدي ديگر باشد. در درگيرهاي ميان گروه‌هاي مختلف در لبنان اين زنان بودند كه در مخمصه قرار گرفته و قرباني اين تضادها و عداوت‌ها شدند. زنان تاوان سنگين جنگي را كه به وسيله‌ي مردان آغاز شده بود پرداختند. شمار زناني كه خانواده‌هايشان را در اين جنگ از دست داده‌اند بسيار زياد است.

    جنگ داخلي اسپانيا(1936 تا 1939)

    اين جنگ در ميان ملي‌گريان و جمهوري‌خواهان رويداد. با رهبري ژنرال فرانسيسكو فرانكو از 17 جولاي سال 1936 نيروهاي ملي‌گرا در انتخابات به پيروزي رسيدند و با در دست گرفتن قدرت در برابر ائتلاف جبهه ملي اعلان جنگ نمودند. دوران ديكتاتوري از آغاز اين جنگ تا پايان كار فرانكو يعني مرگ او در سال 1975 به طور انجاميد و جنگ داخلي در اين كشور سه سال به درازا كشيد. برآوردها نشان مي‌دهد كه در اين جنگ حدود 500 هزار تا 630 هزار نفر جان خود را از دست داده‌اند. پابلو پيكاسو نقاش معروف اسپانيايي در تابلوي معروف خود "سياه و سفيد" با ابعاد سه و نيم در 7 متر و هشتاد سانتي‌متر تهاجم به انسانيت و آزادي را هنرمندانه و در ابعادي وسيع به جهانيان نشان مي‌دهد. در اين شاهكار معروف، پيكاسو زنان و مادراني را به تصوير مي‌كشد كه بر جسد‌هاي بي‌جان فرزندانشان مويه كرده و درحال فغان و فريادند و براي فراخواندن روح همسران از دست رفته‌شان كه قرباني خشونت و افراطي‌گري‌اند به جهان و دوباره زنده گردانيدن آنها، در دستانشان فانوس‌هايي را به تصوير كشيده است. به خاطر اينكه در جريان حملات نيروهاي ملي‌گرا به فرماندهي ژنرال فرانكو زنان به نحوي وقيحانه و وحشيانه و با برنامه هدف قرار داده شدند اين امر به يك فرهنگ در تمام طول دوران ديكتاتوري 36 ساله‌ي فرانكو تبديل شد.

    بوسني و هرزگووين و كوزوو

    در جنگ ميان بوسني و صربستان، حدود 100 هزار نفر كشته شده‌اند. باز هم بيشترين آسيب و صدمه را زنان به جان خريدند. زماني كه در سال 1992 بوسني و هرزگووين از يوگسلاوي سابق اعلام استقلال كرد، صرب‌ها، كروات‌ها و مسلمانان بوسني به جان هم افتادند و درگير جنگ داخلي شدند كه سه سال به طول انجاميد. در اين جنگ تعداد 50 هزار زن بوسنيايي توسط ارتش صربستان در ارودگاه‌ها با هدف تصفيه‌ي نژادي و قومي مورد تجاوز و تعدي قرار گرفتند و شكنجه‌هاي سنگين و دهشتناكي را تحمل نمودند.

    در آمار مربوط به سرشماري سازمان ملل سال 2010 اعلام شده كه " هيچ كس نمي‌تواند به درستي اعلام نمايد كه در بوسني و هرزگووين چه تعداد زن با خشونت جنسي مواجه شده‌اند، يا چه تعداد كودك در نتيجه تجاوزات صورت گرفته تولد يافته‌اند. آمار تجاوزات صورت گرفته بالغ بر ده‌ها هزار برآورد مي‌شود. بعد از اين تجاوزات كودكان بسياري زاده شدند. بعد از گذشت بيست و هشت سال هنوز هم زنان هزينه‌هاي متعاقب اين جنگ را مي‌پردازند. در جلسات محاكمه و دادرسي مربوط به جرائم جنگي در دادگاه بين‌المللي كه سالها به طول انجاميد، كساني كه سخنانشان استعماع شد و در جايگاه شهود قرار گرفتند و جريان حقوقي پرونده‌ها را رصد مي‌نمودند اكثرا زن بودند. در پرونده‌ي مربوط به دادرسي جنايات جنگي در دادگاه لاهه مشاهده شد كه كساني مانند دبيركل حزب صربستان« رادُوان كارادزيچ» ، از فرماندهان ارتش صربستان « رادتكو ملاديچ»، «ووژادين پوپوويچ»  فرماندار كل « لابيسا بيارا» به دليل انجام جنايت جنگي و قتل‌عام در سِرِبرِنيتسا مجرم شناخته شده و محاكمه شدند. براي بررسي حوادث و رويدادهاي به وقوع پيوسته در مورد زنان نيز دادگاه‌هاي مربوطه تشكيل گرديد.

    تجاوزات صورت گرفته در جنگ داخلي بوسني

    شكنجه زنان و تجاوز به آنها، در صورتي اعمال مي‌گردد كه زن در گروه‌هاي مخالف نظام عضويت داشته و يا جزو افرادي است كه از سوي رژيم به عنوان تهديد قلمداد مي‌شوند، يا اينكه خانواده‌اش جزو فعالين سياسي مخالف قدرت حاكم به شمار رفته و در جبهه‌ي دشمنان نظام قرار دارند يا براي تخليه و كسب اطلاعات. براي مثال اكثر تجاوزاتي كه تا سال 1998 در بوسني صورت گرفته در برابر زنان بوسنيايي بوده كه خانواده‌هايشان طرفدار و حامي ارتش آزاديبخش كوزوو بوده‌اند. بر اساس گفته‌هاي زناني كه از اين تهاجمات جان سالم به در برده‌اند، اين نوع هتك حرمت‌ها و تجاوزات در برابر ديدگان اعضاي خانواده از قبيل پدر، برادر، شوهر، پسران و ساير افراد انجام پذيرفته است. (ميليللو، 2006، 197 ) اين امر نشان مي‌دهد كه از بدن زن به عنوان ابزاري براي سزادادن از سوي مرد به كار برده مي‌شود. مِزناريچ (1994) اوضاع موجود در بوسني را اينگونه خلاصه مي‌نمايد، هزاران نفر به صورت دسته‌جمعي مورد تجاوز قرار گرفتند، به دختران سنين 7 تا 14 سال نيز تجاوز شده است،‌ اين تجاوزات نيز در برابر چشمان اعضاي خانواده و برادران و خواهرانشان و توسط چندين نفر صورت گرفته. در جريان جنگ‌‌ سالهاي 1992 تا 1995 در بوسني، تجاوز و خشونت جنسي به صورت سيستماتيك صورت گرفته. تعداد زناني كه در بوسني مورد تجاوز و تعدي قرار گرفته‌اند 20 هزار تا 50 هزار نفر برآورد مي‌شود. در مثال بوسني هدف از اعمال خشونت جنسي، نابودي و فرورپاشي معنويات و اراده‌ي جامعه بوده است.

    قبل از جنگ در بوسني، علي‌رغم وجود تفاوت‌هاي اتنيكي و قومي، اين خلق‌ها در طول صدها سال بدون مشكل در كنار هم به آرامي به سر برده بودند. در اين جنگ، بوسني 10 درصد جمعيت خود را از دست داد. بر اساس سرشماري سال 1991 تعداد مسلمانان، 43.5 درصد و 31.3 درصد صرب، 17.3 كروات، 6 درصد يوگسلاو بودند. بقيه نيز  اقليت‌هايي از قبيل كولي‌ها، مجارها، قرداغي و يهوديان بودند. در جريان تجاوزات جنگي، زنان مسلمان بيشترين صدمات و خسارات  را متحمل شده‌اند و در كنار آنها كوليها و اقليت‌هاي ديگر هم مورد تهاجم قرار گرفته‌اند، در برخي از مقابله به مثل‌ها و انتقام‌گيري‌ها زنان صرب و كروات هم مورد هدف بوده‌اند. در واقع كشتن پسران جوان و تجاوز به زنان به ويژه در ميان خلق‌هاي غير صرب با هدف تغيير در آمار سرشماري ساكنان مسلمان صورت گرفته است. در ماه آگوست سال 1992 در بوسني 94، در صربستان 11 و در قره‌داغ 105 كمپ گردآوري افراد از سوي نيروهاي صرب تاسيس شده بود. همچنين وجود 17 مركز ويژه‌ي زنان اسير گشته‌اي كه به فحشا واداشته شده‌اند به ثبت رسيده است.

    يكي از فيلم‌هاي كه به خوبي مي‌تواند پديده‌ي تجاوز صورت گرفته در مثلث جنگ، ايدئولوژي و بدن زن را شرح دهد، فيلم «گراباويجا» مي‌باشد. گراباويجا منطقه‌اي در بوسني است‌، زماني كه در دست صرب‌ها بود در اين منطقه يكي از كمپ‌هاي شكنجه و آزار تاسيس شده بود و در آن زنان مسلمان بوسنيايي به صورت نظام‌مند مورد تجاوز و تعدي قرار مي‌گرفتند. گراباويجا به معناي زنان  گوژپشت مي‌باشد. سينما زباني است، به همان صورت كه زبان در مقام بخشي از نظام اجتماعي نقش‌آفريني مي‌كند و مولد ايدئولوژي است، زبان فيلم نيز در مورد وضعيت زيست جامعه سرنخ‌هايي را به دست مي‌دهد كه ما را به سوي واقعيت رهنمون مي‌شوند. ساختار اجتماعي در درون فليم منعكس شده و ايده‌ي برساخت متضاد يا آلترناتيو آن را نيز در درون خود مي‌پروراند. مي‌توانيم با تحليل فيلم‌ها به وضعيت سياسي‌ـ‌ اجتماعي مرحله‌اي كه فيلم در آن توليد شده پي‌ببريم. زيرا واقعيت اجتماعي از سويي توسط فيلم‌ها برساخته مي‌شوند و از ديگر سو خود اين فيلم‌ها نيز از اين واقعيت تاثير مي‌پذيرند.

    سومالي

    در جنگ داخلي سال‌هاي 1991 و 92 در سومالي هزاران نفر جانشان را از دست دادند. حدود 300 هزار نفر از ساكنان اين كشور به خاطر جنگ و فقر اين سرزمين را ترك نمودند. هزاران زن سوماليايي در كمپ‌هاي پناهندگان واقع در كشور كنيا از سوي سربازاني كه براي اين امر تعليم داده شده بودند، مورد تجاوز قرار گرفته و اين مورد در گزارشات سازمان ملل نيز درج شده است. بر مبناي اين گزارشات در ميان افرادي كه مورد تجاوز قرار گرفته‌اند، دختر بچه‌هاي 4 ساله نيز به چشم مي‌خورند.

    رواندا

    در جنگ داخلي رواندا مربوط به سال‌هاي 94 و 95 تعداد 800 هزار انسان جان خود را از دست داده‌اند. در اين جنگ كشورهاي فرانسه و بلژيك نقش محوري ايفا نمودند. از سوي قبايل هوتو حدود 250 هزار تا 500 هزار زن توتسي مورد تجاور قرار گرفتند. كه در نتيجه‌ي اين امر حدود 5000 نوزاد متولد شدند. زخم‌ها و جراحات وارده بر رواندا از سوي زنان اين كشور مورد مداوا قرار گرفت. آنها شروع به بازساخت كشور نمودند. از تعداد 80 عضو مجلس اين كشور حدود 54 نفر آنها را زنان تشكيل مي‌دهند. بعد از اين قتل‌عام‌ها و نسل‌كشي‌هاي رويداده، در موضوع برابري جنسيتي قانون‌هاي بسياري از سوي پارلمان اين كشور به تصويب رسيد. دادگاه بين‌المللي جزاي روندا، در نتيجه‌ي تلاش‌هاي مداوم زنان، تجاوز را به عنوان جنايت عليه بشريت قبول كرد.

    بنگلادش

    در جنگ سال 1970 بين پاكستان و بنگلادش، حدود 200 هزار زن بنگلادشي توسط سربازان پاكستاني مورد تجاوز قرار گرفتند. كه از اين تعداد 25 هزار زن ناخواسته باردار شدند.

    افغانستان

    كشور افغانستان در سال 1979 از سوي اتحاد جماهير شوروي و در سال 2001 از سوي ايالات متحده‌‌ي آمريكا به اشغال درآمد. در اين كشور نيز وضع به همان منوال بود. بر اساس گزارشات بين‌المللي، نيروهاي اشغالگر به هر كجا كه رسيده‌اند، صدها زن را مورد تجاوز قرار داده‌اند، آنها را وادار نموده‌اند كه در فيلم‌هاي مستهجن نقش بازي كنند و زنان افغان را به تجار و بازرگانان روسپي‌گري و فحشا فروخته‌اند. در اين كشور كه به عرصه‌ي تقسيم منابع بين كشورهاي استعمارگر تبديل شده، زنان براي اينكه بتوانند از خود دفاع نمايند،‌ خود را سازماندهي نمودند. در افغانستان فرهنگ و سنت مقاومت از پيشينه‌ي تاريخي برخوردار مي‌باشد و زنان اين كشور در برابر خشونت مردسالاري ديني و اشغال‌گران در سال 1977 سازمان زنان انقلابي افغان را با نام RAWA به وجود آوردند. RAWA و تعداد ديگري از سازمان‌هاي زنان در اين كشور به مثابه نماد و سمبل دفاع ذاتي زنان هنوز همه به مقاومت ادامه مي‌دهند.

    عراق

    بر اساس تحقيقات صورت گرفته بعد از اشغال عراق در سال 2003 توسط نيروهاي آمريكايي، مشخص شد كه در اين كشور نيز حدود 100 هزار نفر كشته شده‌اند. از اين تعداد حدود 44 درصد را زنان تشكيل مي‌دهند. تعداد هزاران زن نيز همسران و فرزندان‌شان را از دست داده‌اند. زنان با ترور جنسيتي كه روزبه روز در حال افزايش است مواجهند. تعداد زنان بيوه شده، زنان كشته شده، فروخته شده به دست تجار و قاچاقچيان انسان معلوم نيست. در تظاهرات و راهپيمايي‌ها عليه حكومت و دولت مركزي نيز پيشاهنگي از آن زنان عراق بوده. آنها خواهان برابري در استفاده و به كارگيري حوزه‌هاي اجتماعي و منزلت اجتماعي برابر بودند. اما هنوز به اين خواست‌هايشان جامه‌ي عمل پوشانده نشده است. مقاومت زنان در اين كشور همچنان در حال تعالي و توسعه است و براي اينكه به حقوق حياتي و زيستي خويش دست يابند به تلاش‌ و مبارزه خود ادامه‌ مي‌دهند.

    نتيجه

    از صدها سال قبل برگهاي سفيد تاريخ به دليل جنگ و پيامدهاي آن با حسرت و اندوه كودكان بي‌ مادر بزرگ شده، سياه گرديد. موضوع رنج‌آور آن است كه، انسان‌ها از اين اشك‌ها و رنج‌ها درسي نياندوختند. سالها از پي هم آمدند و صفحات تاريخ با توپ، تفنگ، شمشير و نيزه به خون آغشته شدند، در صفحات خود از حدت شرمساري نتوانستند بر زبان بياورند كه كودكاني را در تابوت نهادند كه هنوز چهار دست‌وپا راه مي‌رفتند. زندگي زناني كه بدن‌شان را همچون ابزار مورد استفاده قرار دادند هرگز در جايي نوشته نشده. در بوسني، بنگلادش، ويتنام و ساير جاها و  امروزه در هر جايي كه جنگ داخلي ادامه دارد زنان با فمينيسيد مواجه مي‌شوند. وقتي كه تعداد رويدادهاي به وقوع پيوسته در اين جنگ‌ها مورد دقت قرار گيرد، به خوبي قابل درك خواهد بود كه در اين جنگ‌ها چه تعداد زن از لحاظ فيزيكي، روحي و رواني و جنسي دچار صدمه و آسيب شده‌اند. تا زماني كه ميزان آگاهي و درك زنان و نحوه‌ي تشكل‌يابي اجتماعي آنها متحول نشود، بدون شك اين وضع ادامه خواهد داشت. براي همين قبل از هر كسي زنان و سپس تمامي آحاد جامعه بايد به مقابله با فمينيسيد برخاسته و آن را محكوم نمايند و به نحوي سازماندهي شده در برابر آن به مبارزه برخيزند.

     



    کژار