بحران و مسائل در جامعهی خاورمیانه
21 سپتامبر, 2023رهبر آپو
بحران اجتماعی، بیانگر مقاطعی است كه نظام دچار چنان وضعیتی میگردد كه قادر به تداوم خویش نیست. «مسئله»، به نسبت اصطلاح خویش، دارای معنایی عمومیتر است. «بحران»ها بیشتر خصلتی دورهای داشته ولی «مسائل»، در رویدادها، پدیدهها، روابط و نهادها بهطور روزانه پیش میآیند. بحرانهایی كه در درون یک نظام روی میدهند با اصطلاح «مقطعی» (Conjunctural)[1] بیان میگردند؛ بحران خود نظام نیز با اصطلاح «بحران ساختارین» بیان میشود. بحرانهای اجتماعی، دلایل چندجانبهای دارند. برخی از آنها از حوزههای سیاسی، اقتصادی و جمعیتی سرچشمه میگیرند و برخی نیز از موارد ژئوبیولوژیك. در جوامعی كه هیرارشی و دولت (عموما نهادهای قدرت) در آنها توسعه نیافته، مسائل عمدتا ژئوبیولوژیكی میباشند. یك زلزله یا خشكسالی طبیعی ممكن است منجر به ایجاد بحرانهای اجتماعی جدی گردد. برهمخوردن و آشفتگی غیرمنتظرهی محیطزیست، پیامدی مشابه را بهبار میآورد. هم جمعیتی كه تغذیهی آن دشوار شده باشد و هم جمعیتی بسیار كاهشیافته، میتوانند از عوامل بحران باشند.
بحرانهایی كه ریشه در قدرت دارند نیز به سبب كاهش مستمر میزان سودشان پیش میآیند؛ تفاوتی ندارد كه این سود از طریق فناوری جنگها كسب گردد یا از طریق ابزارهای مالی، تجاری و صنعتی. هنگامی كه هزینهی جنگها از سودشان فراتر رود، در صورت عدم برطرفسازی آن از طریق سایر ابزارها، بحران اجتماعی امری گریزناپذیر خواهد بود. هنگامی كه میزان سود انحصارات مالی، تجاری و صنعتیِ مسلط بر بازارها بهطور پیوسته كاهش یابد و تا زمانی كه این میزان سود از طریق جنگهایی نوین جایگزین نگردد، بحرانهای داخلی نظام ناگزیر میگردند. اگر آندسته از بحرانهای ناشی از فراز و نشیبهای مقطعی (بحرانهایی كه در نظامهای كاپیتالیستی مدتزمانشان عموما بین پنج الی صد سال تغییر میكند) طولانیتر شوند، مبدل به بحران سیستمیک میشوند. از آن پس، تداومناپذیری جامعهی تحت حاكمیت نظام مطرح میگردد. ساختار نظام ازهم میپاشد و محیطی كائوتیك جهت ایجاد ساختارهای سیستمیک تازه پدید میآید. آندسته از نیروهای اجتماعی كه در موضوع تداركات ایدئولوژیك و ساختارین خود، گزینههای پیشرفتهتری را در خویش بپرورانند، رسالت یا شانس نقشآفرینی اساسی در زمینهی ساختن نظام نوین را كسب خواهند نمود.
مسئلهی فروپاشی هر نظام و برقراری نظامی نوین، منجر به عنوانگذاریهایی انحرافی و ناهنجار در نگرش علم پوزیتیویستی گردیده است. بهویژه تلاش جهت تعیین اَشكال جامعه از طریق نگرش تقدیرگرایانهی تازهای كه از نگرشهای قائل به پیشرفت خطی تاریخ نشأت گرفته، نتایجی بسیار نامطلوب را بهبار آورده است. طرح پروژههایی بهشكل انجام فعالیتهای مهندسی در زمینهی طبیعت بسیار پیچیدهای همچون جامعه، نهتنها در طول تاریخ رهیافتی جهت حل بحرانها نگشته بلكه بحرانها را هرچه عمیقتر نموده است. هم رویكردهای متافیزیكی (اسلامی، مسیحی، هندو و نظایر آن) و هم رویكردهای پوزیتیویستی (ملت، اقتصاد و حقوق)، به یك نتیجه ختم گشتهاند. حتی همانگونه كه در پدیدهی فاشیسم دیده شد، روشهای پوزیتیویستی از بحران فراتر رفته و نتایجی بهبار میآورند كه تا نسلكشیهای اجتماعی پیش میروند. میتوان گفت در نتیجهی انقلابهای علمی و فلسفی پس از جنگ جهانی دوم، در زمینهی طبیعت اجتماعی، مباحث ژرفتری صورت گرفتند. گفتمانهای اكولوژی، فمینیسم، فرهنگ و دموكراسی، در زمینهی طبیعت اجتماعی روشنگرانهتر گشته و امكان ارائهی راهحلها را بهطور صحیح تعیین نموده و شانس چارهیابی و حل را افزایش میدهند.
تئوری بحران كاپیتالیستی كه ماركسیسم آن را ارائه داد، اگرچه پدیده را ترسیم نمود اما هر روز بیش از پیش بهجای نزدیکتر گرداندن جامعه به راهحل مورد انتظار (سوسیالیسم یا كمونیسم)، آن را دورتر نیز میگرداند. این وضعیت به اندازهای كه با شناخت ناقص و اشتباه از طبیعت جامعه در ارتباط است، به همان اندازه بدان سبب است كه مدلهای چارهیابی پیشنهادی، معنایی فراتر از اتوپیكبودن ندارند. وخیمتر اینكه روشها و ابزارهای عملیسازی پیشنهادی، هرچند بهطور ناخواسته، به تواناترشدن كاپیتالیسم خدمت نمودهاند. در این زمینه، تاریخ مالامال از راهحلهای خیالی و تقلاهای نومیدانهی بیپایان است. مهمترین پیامد مسائلی كه در طول تاریخ در زمینهی بحرانها و راهحلهای اجتماعی روی دادهاند، ژرفایافتن هرچه بیشتر «عمل شناخت» و احساس نیاز به این امر میباشد. از این لحاظ، علم و فلسفه و حتی دین و هنر در ارتباطی تنگاتنگ با نیاز پاسخگویی به بحرانهای حاد اجتماعی توسعه یافتهاند.
خصلت مسائل اجتماعی متفاوت است. بیشك از لحاظ نشأتگیری از قدرت و استثمار، این مسائل دارای جوانب مشتركی میباشند؛ اما بروز مستمر و روزانهی آنها نیز یكی از جوانب متفاوتشان میباشد. همچنین مقولهای كه برای بعضی از افراد و گروهها مسئله و معضل است، برای برخی دیگر راهحل میباشد. این مورد جهت بحرانها عمومیت بیشتری دارد. كل اقشار اجتماعی بهطور منفی از بحرانها متأثر میگردند؛ اما برخی از دشمنان بهحاشیهراندهشدهی جامعه ممكن است بهگونهای بهرهمند از مرحله بیرون آیند. مسائل اجتماعی اگر سرچشمهای خارجی نداشته باشند، اساسا از فشار و استثمار كانونهای قدرت سرچشمه میگیرند. جنس زن از كانون و هیرارشی مرد، برده از صاحبش، دهقان از اربابش، مأمور از مافوق خود، كارگر از كارفرمای خویش، و تمامی جامعه از دستگاههای فشار و استثمار انحصارات قدرت بهگونهای منفی متأثر میشوند. ضررمند میگردند؛ دچار استثمار، فشار و شكنجه میشوند. نتیجتا، همگی گرفتار مسائل اجتماعی میگردند. چیزی كه انحصارات قدرت و استثمار بهعنوان راهحل ارائه میدهند نیز روشهای استثمارگرانه و فرمهای قدرتی هستند كه متراكمتر شدهاند. به همین دلیل است كه فرمهای دولت و استثمار بهطور پیوسته پیشرفت میكنند. در برابر آن نیز، مقاومتها و عصیانهای مستمر و جنگهای متقابل صورت میگیرند. به سبب اینكه بهطور مداوم به منطق قدرت تمایل یافته و گرفتار جاذبهی استثمار گردیدهاند، نتیجه همیشه بیحیثیتترین حیاتی بوده كه تحت فشار و استثمار ناشی از مسائل و معضلات، بهصورت یك تقدیر درآمده است. تاریخ تمدن دولتدار، از یك لحاظ تاریخ نوسازی و پیشبرد مستمر روشهای فشار و استثمار و از سوی دیگر تاریخ بالندگی «فلسفه و كُنش»های مبتنی بر آزادی و برابری در میان مقاومتطلبان است.
جوامع خاورمیانه، بخشی از انسانیتاند كه در طول تاریخ بیشتر از همگان دچار بحرانها و مسائل و معضلات شدهاند. دلیل اساسی این امر بیگمان این است كه در طول مدت بیش از پنجهزار سال، همیشه از سوی تمدن مركزی دچار فشار و استثمار كامل شدهاند. در هیچ یك از مناطق دیگر جهان، فرمهای اِعمال فشار و استثماری این همه طولانیمدت و شدید دیده نمیشوند.
[1] Konjonktürel : مقطعی، وضعیت مربوط به یک مقطع یا دورهی مشخص (Conjunctural). Konjonktür در اقتصاد به معنای تلاطم اقتصادی میباشد و در ادبیات سیاسی نیز به معنای «وضعیت و تعادل سیاسی موجود» و «فرازونشیبهای یک مقطع» کاربرد دارد.