سرنوشت مدرنیتهی كاپیتالیستی در خاورمیانه
6 دسامبر, 2022رهنمود رهبر آپو
به احتمال بسیار، سرنوشت و فرجام مدرنیتهی كاپیتالیستی كه آخرین نظام تمدن مركزی میباشد، بهگونهای متناسب با ضربالمثل «هر گیاه بر ریشههای خود میروید» و بهرغم تمامی بیم و نگرانیهایش، از طریق منازعاتی تعیین خواهد شد كه در خاورمیانه رخ میدهند. علیرغم حاكمیت و سلطهی قوی مدرنیتهی كاپیتالیستی در روزگار ما، كاپیتالیسم بهلحاظ اصل و بُنمایه در تاریخ انسانیت بهعنوان یك گمراهیِ اجتماعی كه همیشه مارژینال باقی مانده است مورد ارزیابی قرار گرفته. [كاپیتالیسم،] ضدّ خطمشی جریان مادری انسانیت است؛ با دیالكتیك جهانشمول طبیعت نیز در تضاد است یا در موقعیت انحرافیافته از آن قرار دارد. ترقی كاپیتالیسم در سدهی شانزدهم و برقراری هژمونی گلوبال آن، اندكی نیز به «داستان چهل حرامی» شباهت دارد. اگر جغرافیای اروپای غربی و فرهنگهای اجتماعات آنجا در مقایسه با جریان مادری تمدن در مسیری بیراهه و بسیار كج قرار نمیداشت، اگر درگیریهای مذهبی جهان اسلام و مسیحیت و حملات ویرانكنندهای از نوع حملات مغول و جهانهای فروبستهی خاندانمحور چین نمیبودند، ممكن نبود كاپیتالیسم در اروپای غربی از فرصت استفاده نماید و رو به هژمونیكشدن نهد. نباید فراموش كرد كه این ظهور هژمونیك در مسیری همچون آمستردامـ لندن در غربیترین منتهیالیه جغرافیای بزرگی كه سه قارّه در آن تلفیق مییافتند، در جزیرهی كوچكی (جزیرهی بریتانیا) صورت گرفت كه اصلا انتظار آن نمیرفت. یك قشر نُخبهی متمایل به سرمایه و قدرت كه همانند تبعیدیان در جزیره بهسر میبرد، جهت بلعیدهنشدن توسط امپراطوریهای اروپای قارّهای، به یك جنگ مقاومتطلبانهی تا سرحد مرگ وارد گردید و در جنگ پیروزی كسب نمود.
این قشر نُخبه، در جنگ مذكور اقدام به ساختن سه اسلحه نمود که كیفیتی نوآورانه داشتند. این سه اسلحهای كه از سدهی شانزدهم تا سدهی نوزدهم و حتی بیستم با موفقیت بهكار گرفته شدند، سه عنصر بنیادین مدرنیتهی كاپیتالیستی بودند: گرایش به بیشینه سودِ استمراریافتهی سرمایه؛ تنظیم و ساماندهی قدرت بهصورت دولتـ ملت؛ صنعتگرایی كه با گذار از تولید دستیِ کارگاهی به انقلاب صنعتی آغاز گردید. جهانی كه در دویست سال اخیر از طریق این سه عنصر فتح گردید، بهراستی هم جهانی غریب و انحرافیافته است. بدون شك یك نظام الوهی فروافتاده از آسمان نیست، نمیتواند هم باشد. موضوعی كه مطرح است، جهان هژمونیكِ یك نیروی بالقوّهی انحرافیافته و پنهانی است كه در شكافهای پنجهزار سالهی نظام تمدن مركزی و دهلیزهای آن همیشه بهعنوان مجرم دیده شده و از طرف انسانیت همواره بهمنزلهی «چهل حرامی» مورد قضاوت قرار گرفته است. پاگرفتن و گلوبالشدنش در اروپا، از كیفیت كُشندهی سه اسلحهی اساسی كاربردیاش ناشی میشود. با جهان علمی که با هدف حكمرانی ایدئولوژیك بر جامعه و طبیعت پدید آورده، جهان دولتـ ملتهایی که به بهای انكار و نفی سیاست بهوجود آورده و جهان بیشینه سود و صنعتگرایی که جامعه و محیطزیست را بلعیده است، به مرحلهای رسیدهایم كه عبارت از استهلاك كامل یا ورشكستگی جامعه، فرد و محیطزیست است. كاپیتالیسم مالی آن نیز كه از 1970 بدینسو مُهر خویش را بر هژمونی زده، نظامیست بهكلی مغایر با طبیعت و جامعه. بازی با ارقام مجازی یا كاغذپارهها و بهدستآوردنِ سودی كه روزانه به تریلیونها دلار میرسد، یك نمونهی كافیست تا اثبات نماید كه این نظامِ صد بار بدتر از «چهل حرامی»ها عبارت از یك نظام دزدی، حرامی و بربریت (كُشتن فیزیكی و معنوی) است.
همگان آخرین بحرانی كه وارد آن گردیدهایم را بهعنوان بحران ساختارین كاپیتالیسم ارزیابی مینمایند. در واقع لازم نیست آن را آخرین بحران نیز نامید! خودِ كاپیتالیسم، مرگبارترین بحران مستمر نظام تمدن است. حكمرانی پانصد سالهی اخیرش با جنگهای نابودكننده و نسلكُشانه، غارتهای استعمارگرانهی وحشتناك، استثمار رنج و كار، تخریب محیطزیست و نتیجتا استهلاك و فرسودگی فرد و جامعه كه منجر بدانها گشته است، خصوصیات اصلیاش را بیش از پیش به نمایش گذاشته است. اگر توجه كنیم كه تنها بیلان جنگهای صد سالهی اخیر بارها بیشتر از بیلان جنگهای تمامی تاریخ انسانیت است، آنگاه بهراحتی میتوانیم بگوییم که نظام نهتنها دارای خصلت بحرانی است، بلكه جهت جامعهی انسانی و محیطزیست آن حاوی خصوصیاتی سرطانی میباشد. نظامی كه این خصوصیاتش در مراكز اصلی و كانونهای گلوبالش مدتهاست آشكار گشته، بدیهی است كه وضعیتش در خاورمیانه ـ این مركز فرهنگ تاریخی انسانیتـ بسیار دشوار باشد. شكل دولتی كه در صد سال گذشته بهصورت دولتـ ملت تنظیم شده است، كفاف نجاتدادن مدرنیتهی كاپیتالیستی را نمینماید. بهغایت آشكار گردیده كه مدل دولتـ ملت مینیمالیستی در خاورمیانه، ابزار حكمرانی و سلطهی مدرنیتهی كاپیتالیستی است. دولتـ ملتهای امروزینِ منطقه همان معنایی را دارا میباشند كه روزگاری والینشینان امپراطوری روم در منطقه داشتند. نقششان شاید هم بسیار مزدورانهتر از والینشینان روم است؛ از سنتهای فرهنگی منطقه بهدور هستند، وقتی میخواهند نزدیك شوند نیز به وضعیت چالشانگیز كاملی دچار میشوند. عناصر سود افراطی و صنعتگرایی مدرنیتهی كاپیتالیستی، بهصورت ژرف در فرهنگ منطقه جای نگرفتهاند. ابزارهای دولتـ ملت كه بیشتر از هرچیزی بهكار میروند نیز همانند عموم جهان در خاورمیانه نیز در حال یك فرسودگی سریع هستند. ابزارهای دولتـ ملت حتی در زمینهی تداوم بحرانِ در حال ژرفایابی نیز بیكفایت ماندهاند و موجودیتشان بحران را هر روز بیش از پیش عمق میبخشد.