• برچسب‌ها:, ,

    کارایی هنر در کوردستان و پیش‌نویس یک رمان انقلابی

    17 آوریل, 2022

    رهنمود رهبری

    توسعه‌‌ی اجتماعی با انتقاد شدید از خصوصیات اجتماعی که در جوانب مختلف شخصیت نمود یافته و باید تغییر داده شود، تحقق می‌یابد. بدین‌ترتیب شکلی از حیات تحلیل‌گر و دگرگون‌ساز ایجاد می‌شود. این واقعیت در نتیجه‌ی تمام مناسبات اجتماعی در شخصیتی مقبول نمود می‌یابد.

    دوران انقلابی، دوران ایجاد تغییرات کیفی در شکل‌پذیری روند تکامل ملی می‌باشد. انقلاب به مثابه یک دگرگونی بنیادین, جهت تحقق در هر ساختار اجتماعی، ابتدا در حوزه‌ علمی روی می‌دهد. پیشرفت علمی به نسبتی که به ایجاد تشکیلات احتیاج دارد، به عمل به تشکیلات و از میان برداشتن مناسبات محدودکننده و مانع‌ساز در برابر زندگی، به عنوان وظیفه‌ای مهم نیاز پیدا می‌کند. جنبش‌های انقلابی به تناسب تلاش فکری و مبارزه‌ بنیادین که در برابر تفکرات و ایدئولوژی‌های کهن انجام می‌دهند، محتوای ایدئولوژیک و خط‌مشی خویش را نیز تکوین می‌بخشند. این جنبش‌ها هنگامی که مبارزه‌‌ی مذکور را به تلاش عملی در برابر نهادهای روبنا تبدیل می‌نمایند، دیگر در چارچوب قوانین نگنجیده و نمی‌توانند به شیوه‌های قانونی و صلح‌جویانه بسنده نمایند. لذا سعی می‌نمایند که با شیوه‌های خشونت‌آمیز به جهت‌‌دهی سیاسی بپردازند و توسعه‌ سیاسی را در این زمینه لازم می‌بینند. بدین ترتیب رشد انقلابیون ابتدا در حوزه‌ی ایدئولوژیک و سپس در حوزه‌‌ی سیاسی صورت می‌پذیرد. خشونت انقلابی به نسبت سازماندهی و گستردگی آن در عرصه‌های عملی، وارد عرصه‌‌ی نظامی می‌گردد. به این ترتیب توسعه‌ی ایدئولوژیک و سیاسی انقلاب تداوم یافته و پیشرفت می‌نماید. اگر به موفقیت برسد، زیرساختش را نیز تغییر داده، شکل کهن تولید را از بین برده، مناسبات مانع‌ساز را متلاشی ساخته و در راستای ایجاد چارچوبی مناسب برای روابط نوین مالکیت و پیشرفت نیروهای تولید، سعی در اتمام سیر پیشرفت خویش دارد.

    استعمار، دشمن هنر نیز می‌باشد

    استعمار تمایل بسیاری به نابودی هنر دارد. هر قتل‌عام‌ صورت‌پذیرفته در کوردستان در سطوح گوناگون، به نسبت زیادی نابودی هنر را نیز در بر داشته است. اما به دلیل پیوند مابین هنر با روح و داشتن خصوصیتی پویا و زنده، همچنین به دلیل سنگین بودن کفه‌ی جنبه‌های معنویش، به اندازه‌ی موارد دیگر و شرایط مادی، قتل‌عام را نپذیرفته و آن را بی‌تأثیر می‌نماید. هنر چنین خصوصیتی نیز دارد.

    بنابراین اینکه هویت خلق کمابیش توسط هنر پایدار مانده، قابل درک است. بویژه پایداری موسیقی و فولکلور به عنوان شاخص‌ترین شکل هویت ملی ناشی از همین مورد است. اما بسیاری از شاخه‌های هنری نیز تحریف گشته‌، آسیمیله شده و به این ترتیب به صورت ابزاری جهت استفاده هنر ملت حاکم درآمده‌اند.

    حاکمیت استعمارگر و استثمارگر بر یک سرزمین، در عین حال تسلط بر هنر نیز می‌باشد. این مهم در عمل به شیوه‌های گوناگونی از قبیل؛ تحریف، عدم ایجاد بستری مناسب جهت توسعه‌ی هنر خلق، تصاحب، آن را به حالت غیرقابل تعریف مشخص و ملموسی درآوردن و متعاقب آن جلوه دادن هنر خویش به صورت هنر خلق‌های سرکوب‌شده دیده می‌شود. استعمار حاکم بر کردستان در تمام تشکلات رسمی‌اش به‌ ویژه با تکیه بر قدرت نهاد دولت, این را به دنیای احساس و روح خلق سرکوب‌ شده ترزیق کرده و برای تلقین چنین فکری به وی با تلقین اینکه  “تو در اصل عضو ملت فرادست می‌باشی، همانند آن هستی و هویت متفاوتی نداری”، حاکمیت همه جانبه‌ای را ایجاد نموده است. از این نظر به میزانی که ملت فرادست خویش را تحمیل نماید، به همان نسبت نابودی ملت تحت ستم نیز صورت می‌گیرد. بدین‌ترتیب هویت ملی نابود گشته و هویت ملت فرادست غالب می‌شود. همچنان که این توسعه‌یافته‌ترین شاخص در میان کردهاست. به همین سبب مقاومت نه چندان قابل توجهی در مقابل ملت فرادست وجود دارد. البته این نیز بیانگر میزان گسترش استعمار است.

    نمی‌توان مبارزه در عرصه هنر  را در برابر نظام استعماری کوچک انگاشت. همچنین تداوم موجودیت برخی از ابعاد هویت ملی ـ هر چند به صورتی بسیار محدود ـ  در عرصه هنر می‌تواند مبدل به پایه‌ای مهم جهت شروع ‌حرکتی در راستای مبارزات رهایی ملی گردد. فعالیت‌های فرهنگی و هنری در دوران آغازین شکل‌پذیری ملت و در مسیر مبارزه‌ احیای روح ملی، ایفای نقش می‌کنند. برای مدتی مشخص بدین گونه نقش خود را ایفا خواهند کرد. اما به وضوح دیده می‌شود که فعالیت‌های فرهنگی و هنری از آن مدت به بعد نمی‌توانند بدون خشونت سیاسی و نظامی موثر واقع شوند و کارکردشان ناقص می‌ماند.

    از این نظر می‌توان از برخورد روشنفکران و ناسیونالیست‌های کرد در رابطه با ارزیابی نابجایشان در مورد هنر بحث نمود. این اقشار یک فعالیت معمولی هنری، فرهنگی و ادبی را از فعالیت‌های رهایی ملی تفکیک نکرده، همچنین آن را با وظایف سیاسی ‌ـ نظامی یکی دانسته و یا تمایلی به درک این جنبه از وظایفشان در عرصه هنر نداشته و حق هنر را ادا نمی‌نمایند و به این ترتیب منجر به ایجاد اغتشاشاتی می‌گردند.

    همگام با پیشرفت مبارزه انقلابی‌مان، هم کارایی هنر در انقلاب توضیح داده شده و هم موارد منفی ناشی از نگرش اشتباه آن در انقلاب افشا گشته‌اند. همانطور که اهمیت لازم به نقش هنر داده شده، در برابر کاربرد اپورتونیستی آن نیز، انتقادات لازم انجام گرفته‌ شده است. با توسعه بهمن‌وار پیشرفت هنری در مبارزه انقلابی رو به تعالی‌مان و در کنار آن به اندازه‌ی‌ تأثیر هنر بر عرصه‌های سیاسی ‌ـ نظامی و تأثیر این عرصه‌ها بر حوزه‌ی‌ هنر؛ صحت این مسئله محرز گشت. این بدان معنی است که هنر بر اساس بنیان‌های صحیحی به کارایی انقلابی خود دست یافته است. از ابتدای سده بیستم به بعد و حتی قبل از آن، جهش عظیمی که هویت ملی‌مان از طریق فعالیت‌های هنری و فرهنگی در مسیر رسیدن بدان بود، به وسیله مبارزه سیاسی ‌ـ‌‌‌ ‌نظامی در این اواخر به تحقق پیوست. البته که در کنار این، کارایی هنر کم نشده، بالعکس بیشتر نیز گشته است. چنانچه می‌بینیم، امروزه انقلاب در کوردستان در حال تشکیل یک زیرساخت و روساخت مهم است، همه‌ی توده‌ها از مبارزه حمایت می کنند، مبارزه گسترده‌تر گشته و در برگیرنده‌ی هر طبقه شده است. در چنین دوره‌ای کارایی هنر نه تنها کم نشده، بلکه بیشتر نیز گشته و به صورت یک نیاز ملموس درآمده است. توده‌ی خلق با موسیقی، رقص‌های سنتی و تصاویر انقلابی شاداب‌تر شده و سعی می‌کنند تا خویش را به شیوه زندگی بهتری وفق دهند. بدین معنی که در حال حاضر یک انقلاب هنری در حال شکل‌گیری است. اما علی‌رغم آن واضح است که نباید آن را به حال خود رها نمود. برعکس این مسئله نیاز به خط هنری بنیادی‌تر و تلاش عملی بیشتری دارد. از طرفی برای رفع کاستی‌های موجود، نیاز به فعالیتی برای ایجاد یک جبهه هنری وجود دارد و از طرف دیگر این عرصه‌ای است که در آن می‌توان سهم بزرگی در توسعه انقلابی داشت.

    هنر و ادبیات، نیازهای روحی هستند

    بر این منوال، انقلابی که در روبنا آغاز گشته، با ایجاد تغییر در زیربنا تداوم یافته و نیرومند می‌گردد. مهم‌ترین سوال مطرح در این‌جا آن است که کارایی ادبیات چیست؟ و یا کارایی انقلابی هنر به طور کلی، به‌ویژه ادبیات و مهم‌ترین بخش آن یعنی رمان چیست؟ باید جواب این سوال را بیابیم. بدون هنر نمی‌توان از جوامع سخن راند. از این نظر هنر یک وسیله‌ی غیرقابل اغماض در اجتماعی‌شدن و توسعه‌ اجتماعی است. هنگامی که انسان نتواند برخورد خود را در مقابل طبیعت با علم و سیاست تحلیل نماید و نیز هنگامی که روحش به وسیله‌ یک روند تطمیع مادی تسکین نیابد و ارضا نشود،  به سوی شکل دیگری از ارضاء یعنی هنر گرایش می‌یابد. این بدان معنی است که هنر احتیاجات روح را برآورده می‌کند و بدون شک این با اندیشه در ارتباط است. اما هنر بیانگر حوزه‌ای مستقل نیز می‌باشد.

    اشکال بسیار متفاوتی که نیازهای روحی با آن نمود می‌یابند، به صورت محصولات هنری نمود یافته و سبب ارضای معنوی می‌گردند. محصولات سیستم نیز گه‌گاه هنر را تحت تاثیر قرار می‌دهند. همچنین توسعه‌ سیاسی نیز ارتباط تنگاتنگی را با هنر ایجاد می‌کند. اما نمی‌توان  همه‌ی این‌ها را هنر نامید. از دیگر سو در اقتصاد و سیاست نیز می‌توان از هنر سخن راند. ایدئولوژی‌ها نیز با هنر برخوردهای متفاوتی دارند. در این‌جا چیزی که باید درک شود این است که هنر علی‌رغم تاثیر شدیدش از سایر عوامل اجتماعی، مانند آن‌ها توسعه نیافته و به صورت سایه‌ای منفعل از آن‌ها درآمده است. در حالی‌که خود باید به عنوان نیازی فعال و غیرقابل اغماض حس شده و به حیات خویش ادامه دهد.

    هنر دربرگیرنده تمامی شیوه و ابزارهایی است که برای شکل‌گیری زندگی و نیازهای انسانی لازمند. پدیده‌ای که به آن صدای زیبا می‌گوییم، منظره‌ای زیبا، شعری که با قدرتی وافر بر روح تاثیر می‌کند و یا یک داستان، هر یک بیانگر شکلی از هنر می‌باشند. شاید بدون این‌ها نیز زندگی تداوم یابد، اما این نوعی انتزاع است. از هر دیدگاهی تفاوت زیبایی و زشتی وجود دارد. همچنین هر رفتاری ممکن است تأثیر خوشایند یا ناخوشایندی بر روح انسان بگذارد. رفتارها به درست و نادرست تقسیم می‌شوند. یک جامعه و به‌اقتضای آن یک فرد هر اندازه ارتقا یافته ـ به‌ویژه در مورد تاثیرات هنری ـ و پیشرفت کرده باشد، از جنبه‌ی رفتاری نیز به همان میزان پیشرفت می‌نماید. می‌توان گفت  اگر کسی شیوه‌های توسعه‌نیافته‌ی هنری داشته باشد و یا در اشکال عقب‌مانده‌ی رفتاری به حرکت ادامه دهد، در وضعیتی ابتدایی باقی مانده است. کسی که از غنا و ژرفای روحی برخوردار نباشد و از یک موسیقی، یک منظره و اشکال متفاوت رفتار هنری متأثر نشود و در عین حال متوجه این موارد نباشد، رگ‌های حیاتش خشکیده‌اند. بنابراین کاربرد اجتماعی هنر غیر قابل اغماض است. بدون هنر، زندگی در سطحی نزدیک به زندگی حیوانی ادامه خواهد یافت. این زندگی تنها می‌تواند بیانگر نقطه تلاقی مرز انسانی‌‌ و حیوانی باشد. زندگی اینچنین نیز به هیچ‌وجه قابل قبول نیست.

    از این نظر آنچه مسیر پیشرفت را در هر مرحله توسعه اجتماعی و یا مراحل جهش کیفی آن معین می‌نماید، مسیر پیشرفت هنر را نیز تعیین خواهد کرد. همچنانکه مراحل مهم دگرگونی ساختار اجتماعی نیز با تلاش‌های هنری برجسته‌تر می‌گردند. دگرگونی در هر ساختاری، ابتدا در عرصه‌ی هنر روی می‌دهد، هم بر هنر تاثیر می‌گذارد و هم از آن تاثیر می‌پذیرد. همان‌گونه که مراحل انقلابی با هنر آماده می‌گردند؛ در سوق هنر به اشکال کیفی و قدرتمند نیز تأثیر مهمی دارند. بنابراین هنر منفذی است در برابر دشواریها و سختی‌های زندگی. یعنی جهش استعدادهای عاطفی و حسی انسانی است که روحش به تنگ آمده است. اکتفا نکردن به موارد موجود و گذشته است. عدم اکتفایش به این موارد نیز، به معنی کسب نیرو و قدرت است. این تعریف انقلاب هنری است.

    در سرزمین و جامعه کوردستان بطور کلی می‌توان هنر را چنین تعریف کرد: جامعه‌ای که تحت شرایط فئودالی و استعماری توانایی نفس کشیدن را از دست داده و به وضعیتی گرفتار آمده که نمی‌تواند هیچ توسعه‌ای را در بطن خویش بپروراند و طبیعتأ تاثیراتی بسیار منفی بر هنر به جا نهاده است. اما در این‌جا مهم‌ترین مسئله این است که با وجود فشار و یا استهلاکی که خلق از طرف قدرت‌ها در بسیاری از تشکیلات روساخت و مناسباتش دیده است، تنها با هنر توانسته است هویت خویش را بیان نماید. این نیز قدرت هنر را نشان می‌دهد. شاید هم هنر آخرین ویژگی اجتماعی است که شکست خواهد خورد و یا از میان برداشته خواهد شد.



    کژار