نقش من، آزادساختن مادر بود
11 فوریه, 2022رهبر آپو
بايد ديالكتيك مرا به خوبي درك كنيد. به جاي بيان مطالب با اصطلاحات فلسفي ميخواهم آنها را با زبان خلق بيان كنم. رفقاي ما متاسفانه زبان فلسفي را خوب نميفهمند. از آن جهت سعي خواهم كرد موضوعات را با زبان گفتاري تفهيم كنم. حيله و ترفند كه سر ما آوردهاند، اين است: توطئهگران كه در ميانشان ايالات متحدهي آمريكا، كشورهاي غربي، قدرتهاي استبدادي خاورميانه و حتي مزدوران كرد هم وجود داشت، با زور و تزوير بر ما هجوم آوردند. زيرا قادر به هضم خواستهي ما براي آزادساختن مادرمان ـ گوييم جامعهي كرد, خلق كرد, و كردستان باشد ـ و آنرا مُلك خود ميديدند، نبودند. زيرا به نظر آنان مادرمان ملكي بود كه از سوي تمامي آنها مشتركاً مورد استفاده قرار ميگرفت. قبلاً بيان كرده بودم كه مادرم به جنبهي نافرماني من پيبرده بود. اين خصوصيت هميشه با من همراه بوده است. مادرم سعي داشت مقررات سختي براي كاوش آزادي من وضع كند. ويژگيهاي خاص مرا مشاهده كرد، و شخصاً تدابيري اتخاذ نمود. رفقاي خود را شخصاً برميگزيدم؛ چه دختر، چه پسر. موضوع “حسن بيندال” را بسيار تعريف كردهام، بدان باز نميگردم. من در روستا اينگونهام، بنابر مقررات آنها نميتواني در سن هفت سالگي رفيق خود را برگزيني. اما من بدون تفاوت قائل شدن ميان دوست و دشمن، ميبايست رفيق باب ميل خود را انتخاب ميكردم. اما او، رفاقت با دشمن را نميخواست. نخستين درگيري ميان ما اينگونه شروع شد. اين نخستين مطلب. دومين مطلب اينكه؛ نه آنطوري كه آنها ميخواستند بلكه مطابق خواست خود به گردش ميپرداختم. به كوه و دشت ميزدم. به من ميگفت نميتواني هر طوريكه بخواهي به گردش بروي، منهم جواب رد ميدادم. خانهي ما يك طبقه بود، در آنجا جاي تاريكي وجود داشت، آغول بود، مرا به آنجا برده مثل آنكه بخواهد اعدام كند سه بار تا حد خفگي، گلويم را فشرده و رها كرده بود. ميگفت:” يكبار ديگر تكرار نشود، اينطور نيست؟” اما من هم راهي پيدا كرده بسان تير از دستش درميرفتم. قصهي نخستين اعدامم اينگونه شروع شد. اين حكايتِ اعدامِ چهلوپنج ساله است. بعدها ميگفت:” تو خيلي كار ميكني، اطرافيانت از تو سود ميبرند عاقبت هم تنها ميماني”.
حال، مثال خود را ادامه دهيم؛ مادر شد كُرد، تعميم يافت، به حالت يك پديده درآمد. نقش من، آزادساختن مادر بود. اما چه شد؟ توطئه به اجرا درآمد. ما از طريق مادر و زن درصدد ايجاد دگرگوني بوديم. مرد، بيگانه شده، خيانت كرده است؛ هم از نظر سياسي و هم از نظر فرهنگي. مادران است، هر چند هم ناقص باشد فرهنگ را حفظ نموده، نمايانگر آن است. پيوندش مستحكمتر است. نخست فئودالهاي كرد متوجه كاوش آزادي من شدند. سپس نيروهاي خارجي يعني غرب، ايالات متحدهي آمريكا و دست آخر كلينتون به آن پي برده، و دخالت نمودند. اين يك واقعهي دستگيري معمولي نيست. مهمترين رويداد در سياست آمريكا پس از سال 1990 است. “طارق علي”مسئله را به بيان چپ نوينش تا حدودي درك نموده است. بايد متوجه بود كه اين دستگيري فقط به خاطر تركيه صورت نگرفت، بلكه رويداد بسيار بسيار مهمي از نظر آمريكا است. اين واقعه، سوژهي يك رمان ادبي ـ سياسي حجيم ميباشد. تراژدي كرد را بايد درك نمود. روشنفكران و هنرمندان ما اين را نميبينند. فرهنگ يهودي اينگونه پيش رفت. اين، قصهي تراژيك يك تاريخ پنج هزار حتي پانزده هزار ساله است. مسئله، تا اين اندازه ساده است. ما ناگزير از پيشبرد فرهنگ پانزدهزار ساله با استفاده از نيمي ادبيات، نيمي تاريخ ـ فرهنگ هستيم. سرانجام امپرياليسم بيدار شد و ما را به گلوله بست. ميگويند اين، ] كردستان[ فاحشهي ماست. تو كه باشي بخواهي آنرا از دست ما خارج كني؟! همينطوري “انكيدو” را بعنوان نمونه ذكر نكردهام. وجه تشابه طالباني ـ شمدين همين است. انكيدو سمبلي از يك كرد مزدور است. فئودالهاي كرد كلاسيك، مستبدين خاورميانه و آمريكا به اتفاق همدستانش خواستند كُرد آزاد را خفه كنند. كمي از من دوري ميجستند، تا حدي هم نسبت به من احترام ميگذاشتند. نميدانم ممكن است تاكتيك هم باشد. يك مقام نظامي گفت:” هرچه بخواهيم بارزاني و طالباني به ما تقديم ميكنند”. كرد بودن بارزاني و بوركاي چنين است. كردها مجبورند بر سر عقل بيايند. هنگاميكه در سوريه بودم، سعي كردم كه با استفاده از كانالهايي با برخي مقامات تركيه روابطم را به پيش ببرم. اينان را ميتوانيم كماليستهاي نو يا نئوكماليستها بناميم. هفتهي آينده توضيحات مهمي در اين زمينه ارائه خواهم داد. بعلاوه به نقشبندي هم خواهم پرداخت، تحولات تازهأي درجريان است، به كشفيات تازهأي دست يافتهام. اين دو موضوع، مهماند. آنها اندكي تعمق كردهاند. در جريان رخدادها هستند. مباحث بسيار فشردهأي در جريان است، ديگر مجبوريم و بايد بفهميم. اگر ميخواهيد رويداد مرا تحليل كنيد؛ آنها ميگويند:” كرد پنج هزار سال بردهي ما بوده است، تو ديگر كي هستي، تو نميتواني آنها را آزاد كني”. ضربهي كشنده را اينگونه وارد آوردند. ضربهي كشنده را چه كسي زد؛ آمريكا، اسرائيل، دست عرب و اروپا هم در آن هست. اينها بايد به نحواحسن در رمان تشريح شود. اين بايد به شكل يكي دو كتاب درآيد. ضربهي مرگبار اصلي را نيز يونانيان وارد آوردند. مطابق سنت بربرها احتمال داشت ترك كشته شود. اما كماليستها به صحنه آمدند. برخوردي قابل توجه از خود نشان دادند. كمي عاقلانه رفتار كردند، نميدانم شايد هم تاكتيك باشد. تاكتيك بودن يا نبودن آن ممكن است در آينده كشف شود. به تمامي قادر به تحليل آن نشدند اما انديشيدند كه شايد كشتنم به نفع يونانيان تمام شود، ارتش چنين برخوردي كرد. بقيه به خونآشامي پرداختن؛MHP ، چيللر و امثالشان. “كووروك اوغلو” به نمايندهي اين خط در ميان ارتش ميماند. در واقع ميتوانيم مسئله را تا به مصطفي كمال بكشانيم. پس از مرگش به وي خيانت كردند. ميگويند:” بابا بابا”، اما بابا صاحب فرزندي شايسته نشد. به جاي آن، گونههاي متنوع اليگارشي ظهور يافتند، آنها هم خيانت كردند. نويسندگان و روشنفكراني ظهور يافتند اما آنها نيز به قتل رسيدند.
ارتش به كماليسم پايبند است اما نتوانست اِعمال سياست كند, قادر به معاصر و روزآمدشدن نگشت. كماليسم در دههي 1920 ماند. كردها نيز در آن دوره بازي گرفته شدند. مزدوران كرد مورد استفاده قرار گرفته و بازي گرفته شدند. بدرخان از امكان پيروزي برخوردار بود, اما گرفتار ترفند انگليسيها شد. نخست در حوالي سال 1845 ضربه انگليسيها به اين صورت وارد آمد. دومين ضربه، رويداد شيخ سعيد است كه چندان بدان نميپردازم. سومين ضربه، دسيسهاي بود كه عليه ما صورت گرفت. اين هر سه دسيسه ظرف 200 سال تحقق مييابند. انگليسيها سه دسيسهي بزرگ صورت دادهاند؛ دسيسههايي دهشتناك. از اين رو بود كه من به كماليستها هشدار دادم. به نئوكماليسم خواهم پرداخت. ايالات متحدهي امريكا و انگليسيها ميخواهند همان ترفندي كه آتاترك را با آن گرفتار ساختند, سر تركيهي امروزي را نيز بدان گرفتار سازند. هفتهي آينده، پيام خواهم داد, دعوتهايي به عمل خواهم آورد. ممكن است پيشرفتهاي مثبتي در پي داشته باشد. مباحثات در جريان پيرامون كركوك مهمند, دسيسهي بزرگي در كار است. ما خواستيم كمي خون و جان به خلق كرد ببخشيم, اما ميبينيد با چه وضعي روبرو شديم. چيزهايي كه در اينجا خطاب به من گفته ميشود حائز اهميت است. گفتند: ” ما مقاومت تو را در اينجا تعقيب ميكنيم “. نميدانم احتمالاً تاكتيك باشد اما مبارزه اينگونه به پيش ميرود.عليرغم اينكه مبارزه و زندگي سخت هستند اما باز هم ادامه دارد.
” فاتح آلتايي” با “ارن كسكين” بحث و جدلي داشتند اينطور نيست؟ اين موضوع را تعقيب كردم، ميگفت: “ميتوانم تو را مورد تجاوز قرار دهم”، اينطور نيست؟ اين را در مفهوم خشن آن نبايد بفهمد. ميخواست بگويد، تو در موقعيتي هستي كه همواره ميتوانيم تو را مورد تجاوز قرار دهيم، اين دختر متوجه نيست كه اين سخن داراي پايهأي فلسفي است. مسئله، عميق است. ميخواست بگويد كه، اگر بخواهيم هر زمان ميتوانيم تجاوز كنيم. تو و ميهنت را اينگونه ميبيند. اين موضوع بياني از منطق است كه در بالا تفهيم نمودم. فاتح به نوعي واقعيت را بيان كرد. گفت كه وضعيت تو چنين است، تو در چنين موقعيت هستي، “ارن” برخوردي فلسفي با موضوع نميكند. اين را به منظور مجرم شناختنش نميگويم، فعاليت معيني هم داشته باشد. اما واقعه را بايد با حقيقت آن درك نمود. در موقعيتي هستي كه همواره بتوانند تو را مورد تجاوز قرار دهند؛ پيام اين است. لازم است اين موضوع را به درستي درك كند. اينكه بگويي ارتش متجاوز است و بس، كافي نيست در واقع ارتش در رويداد PKK به اين نكته توجه داشت. نيروهاي مخرب اين كار را انجام دادند. نبايد مسئله را تعميم داد. دولت تجاوز نميكند. بايد مافياييها را مجرم شناخت. من نميگويم دست از مسئله بكشيم. تلفات دادهايم نميتوانيم مسئله را پيگيري نكنيم. رويداد قتل”آيسل مالكاچ” بدين شيوه است. اگر خانواده دوستداراني، داشته باشد، بايد به تحقيق در اربطه با آن بپردازند، نبايد از پيگيري دست بكشند. بايد حساب بخواهند. مثلا من رويداد آيسل را پيگيري خواهم كرد. تا به آخر آنرا تعقيب خواهم كرد، مسئله را بازخواست خواهم كرد. ما حساب اين رويداد را باز پس خواهيم گرفت.
در اينجا موضوع مشخص آن است كه؛ اگر اين همه رخداد را به خوبي درك كنيم، كارها قطعي ميشود. فلسفهي آزادي ما بايد خوب فهميده شود. اين مطالب را براي دخترها ذكر كنيد، به اطلاع روشنفكران برسانيد. آنچه را كه قبلا گفتم به شكل نامهاي برايشان ارسال كنيد.
مدير زندان ديروز دو شماره از مجلهي “اوزگور هالك” را به اينجا آورد. براي اولين بار بود كه به اينجا آورده ميشد. دومطلب به من نشان داده شد. بخشهايي در رابطه با آيندهي دمكراتيك تركيه در قسمتي از مجله با سر تيتر “يادداشتهايي براي آينده”، برگرفته از مكالماتي كه با شما داشتهاند، در آن وجود داشت. نوشته ديگري هم با عنوان “خلقهاي سامينژاد خاورميانه” وجود داشت. نفهميدم چرا آن را به من نشان دادند. بسيار تعجب كردم؛ چرا اينها را به من دادند؟
وكيل: دادستاني شروع به بازپرسي در رابطه با نوشتههاي منتشر شدهي شما در مجلهي “اوزگور هالك” كرده است. دادگاه حكم تحقيق در خصوص نوشته شدن اين مقالات از سوي شما را صادر كرده بود. ممكن است از اينرو نوشتهها به شما نشان داده شده باشد.
رهبري: در رابطه با جريان بازپرسي از خودشان پرسيدم، جواب منفي دادند، آنها را به من نشان داده يك يادداشت برداشتند. نخستين نوشته را در روز اجلاس بلند شوراي امنيت ملي(MGK) و دومي را روز تشكيل جلسهي احمد سزر آوردند. انتخاب اين دو روز، مهم است. آيا دراينجا پيامي سياسي دركار بود؟ شايد اين از سطحي بسيار بالا آورده شده باشد. نميدانم چرا اين كار صورت گرفت .