خطر جنگ
14 آگوست, 2021تحولات درونی و بحران سیاست خارجی رژیم جمهوری اسلامی با نارضایتی هر دم فزایندهی مردمی از سركوب داخلی همراه شده و موضوع عملكرد نظامی سرمایهی بینالمللی در منطقه را برای نیروهای سیاسی رادیكال چپ ایران به یكی از مهمترین مسائل كنونی جنبش تبدیل كرده است. گمانهزنیها بر سر احتمال اجماع جهانی برای حملهی نظامی به ایران به صفبندی نیروهای سیاسی حاضر در صحنه سرعت و وضوح بیشتری داده است. موضعِ جنگطلبان در این میان روشن است. برای تأمین منافع خود، تركیب و تلفیق در برنامهی عمومی سرمایهی بینالمللی در منطقهی خاورمیانه -همبسته با رفُرم معین در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی را آشكارا با حملهی نظامی -حتی محدود- همجهت میدانند. اما مخالفین جنگ و حملهی نظامی جبههای ناهمگون و فریبنده را ایجاد كردهاند كه بررسی دقیقتر و كوششی جدیتر برای تعیین نسبت با آنان را برای چپ گرایانِ رادیكال ضروری و حیاتی كرده است. در این جبهه به طور عمده با دو گروه روبرو هستیم. گروه اول؛ شامل نیروهایی است كه اگرچه مخالفت خود را با حملهی نظامی اعلام میكنند اما از طرف دیگر هدفشان تجدید سازمان نیروهای رفرمیستی است كه حول برنامهی اصلاحطلبانِ رژیم و سبزها، پروژهی احیای تعادل و مناسبات ماقبلِ انتخابات ریاست جمهوری سال1388 میانِ جناحی نظام را دنبال میكنند. این دسته شامل سبزهایی میشود كه قائل به استفاده از “ظرفیت”های موجود قانون اساسی هستند و همچنین حامیان سكولار آنان كه منافع خود را در فشار به حاكمیت -همان سیاست “فشار از پایین، چانهزنی از بالا”ی سابق- برای پذیرش قواعد بازی انتخابات معمولِ جمهوری اسلامی میدانند تا از این طریق جایگاه از دست رفته را احیا كنند.
بخشهای مشخصی از خُرده بورژوازی و بورژوازی صنعتی (بخشهای اقتصادی اختصاصی شدهای كه در دورهی حاكمیت هر كدام از جناحین ایجاد شدهاند) منافع خود را در حمایت از اصلاحطلبان میدانند و از این زاویه حملهی نظامی را خطری برای برچیده شدنِ ساز و كارِ كنونی و برهم خوردن احتمالِ بازگشت این تعادل میدانند. استراتژی و تاكتیك همیشگی این دسته همواره “صندوقِ انتخابات” بوده و شركت یا عدمِ شركت در انتخابات مجلس را همچون سیاست” هویج و چماق” به كار میگیرند، ولی احمدینژاد هراسی آنان تا كنون نتوانسته جناح اصولگرایانِ سنتی را وادار كند كه نقشی هم برای آنان در قدرت حاكم و پروژهی بازسازی تعادلِ سنتی میان جناحینِ نظام در نظر بگیرند و عملا هم هویج از كف رفته و هم چماق را خوردهاند! اما این گروه از بحران د ِرونی شدیدی هم رنج میبرد. نخستین علت این بحران تنوع نسبی نیروهای اصلاحطلبی است كه تحت عنوان “سبز” مشخص میشوند. بخش قابل توجهی از این گروه (كه بیشتر حول مهدی كروبی جمع شده بودند) همانطور كه از آنان انتظار میرفت خیلی زود منافع خود را در نزدیكی با محافل بینالمللی سرمایه تشخیص دادند و برای آن اقدام كردند و دعواهایی كه بر سر درخواست كمك رهبران سبز از آمریكا و مسئلهی نمایندگی منافع مردمی از سوی رهبرانِ سبز پیش آمد، نشان داد كه عدم پیشبرد سیاست واحد و یكدستی در عرصهی مناسبات بینالمللی، موجب ایجاد اختلافات و پریشانی این گروه شده است. علت دوم بحرانِ داخلی این گروه ابتكارات جناح احمدینژاد برای لابیگری منظم و با درجهی مشخصی از شفافیت (خودنمایی!) با محافلی از سرمایهی بینالمللی است كه برگی را برای بازی در اختیار نیروهای اصلاحطلبِ پیرو ظرفیتهای موجود قانونِ اساسی باقی نگذاشته و جناح نئولیبرال -اسلامی -نظامی احمدینژاد گزینههای جذابتری را روی میز گذاشته است كه موجبات خشم اصولگرایانِ سنتی را هم فراهم كرده است. دستهی دومِ مخالفین جنگ اما تحت لوای مخالفت با جنگ در واقع به توجیه “دخالت بشردوستانه” میپردازند. آنان حملهی اسرائیل را “حملهی نظامی” محسوب میكنند زیرا اسرائیل صرفا پایگاههای نظامی را هدف قرار میدهد و عملا مترسك نظام اسلامی برایش سودمندی بیشتری دارد. اما این گروه دخالت بشردوستانه برای سرنگونی رژیم را به عنوان “جنگ” محسوب نمی كنند و آن را به عنوان یك حمایت بینالمللی از “جنبش مردمی” ارزیابی میكنند. این گروه در واقع یك جبههی شرمنده از حامیان جنگ هستند كه تحت لوای تئوریهای مختلف، حملهی نظامی را با مفهوم گنگ و ناروشنی مثل “دخالت بشردوستانه” توجیه میكنند. آنها همچنین حامی تحریمهای گسترده علیه ایران هستند و فرآیند مرحلهای تضعیف دولت مركزی برای تحمیل آلترناتیو بینالمللی سرمایه به ایران را عامدانه پنهان می كنند. موضع غالب جریانات سیاسی در این گروه می گنجند و این نیروها با جناح حامیان اصلاحطلبان وفادار به قانون اساسی در اساس بر سر تركیب و نحوهی اجرای رفرمهای مورد نظر سرمایهی بین المللی در ایران تفاوت دارند و به همین دلیل نیروهای بینابینی قابل توجهی در میان این دو دسته در رفت و آمد هستند و بیانیههای هر دو جریان را هم امضا میكنند و قابلیت بالایی برای یارگیری از یكدیگر دارند كه از پارامترهای عقبنشینی و نمایش ضعف جناح حاكم در جمهوری اسلامی و همچنین معاملات بینالمللی با جمهوری اسلامی تاثیر پذیرند و هنوز به آرایش قطعی و نهایی نرسیدهاند. حملهی محدود و اعلام نشده به صنایع نظامی سپاه و تحمیل خسارتهای اساسی به برنامهی موشكی و هستهای جمهوری اسلامی نشان دهندهی ضعف قدرت استراتژیك-نظامی جمهوری اسلامی برای تهدید منافع آمریكا و غرب در منطقه است و همچنین نشان داد كه تا كنون ارادهای جدی برای یك حملهی نظامی همه جانبه -به سبك جنگهای عراق و لیبی- به ایران وجود ندارد و ترجیح داده میشود كه خطر احتمالی تسلیحات هستهای رژیم از بین برده شود و تغییری ناگهانی در ساختار سیاسی ایجاد نشود. به همین دلیل بود كه حامیان دخالت بشردوستانه، حملهی نظامی اسرائیل را جنگ تلقی كردند و با آن به مخالفت برخواستند. به این ترتیب حتی بعد از تسخیر سفارت انگلستان و سرنگونی هواپیمای جاسوسی آمریكا در ایران و نیز طرح دعواهایی همچون اتهام ترور سفیر عربستان در آمریكا تا كنون موجب ایجاد اجماع جهانی برای حملهی نظامی به ایران نشده است. طرح تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیهی اروپا با افت و خیز فراوانی دنبال میشود. ولی همهی این موارد نشاندهندهی پیگیری جدی همهی گزینههای موجود برای برخورد با حكومت ایران است كه منجر به افزایش جدال درونی جناحهای رژیم جمهوری اسلامی هم شده است. پیگیری تخلفات مالی بانك مركزی و حمله به سفارت انگلستان، كارشكنی سنگینی علیه دولت احمدینژاد از سوی اصولگرایان سنتی بود كه برای جلوگیری از تسلط همه جانبهی جناح احمدینژاد صورت گرفت. دولت برخلاف حامیان حمله به سفارت انگلستان در ابتدا برخورد كاملا منفعلانهای را به نمایش گذاشت اما سرانجام احمدینژاد هم در گفتوگو با یكی از كانال های تلویزیونی ونزوئلا ابراز تاسف وزیر امور خارجهی ایران از تسخیر سفارت بریتانیا را موضع رسمی دولت نامید و سخنگوی دولت هم آماده گی دولت برای ترمیم و تجدید نظر در روابط با انگلستان را اعلام كرد. یكی از دلایل قوی تردید و پریشانی در مورد پیگیری یك سیاست مشخص از سوی نیروهای بینالمللی در مقابل ایران همین نامشخص بودن و چند دستگی درونی رژیم اسلامی است كه در هر مقطع فرصتها و محدودیتهای معینی را برای موضعگیری مشخص نیروهای بینالمللی ایجاد میكند. دستهی سوم مخالفان جنگ، مدافعان گشودن جبههی سوم هستند كه شامل نیروهای چپ و رادیكالی میشوند كه مخالفت با جنگ را از موضع مخالفت با كل نظام جمهوری اسلامی و همچنین مخالفت با پروژه و اهداف اصلی نیروهای نظامی مهاجم اعلام میكنند. بیتوجهی به اهداف سیاسی- اقتصادی نیروهای نظامی مهاجم اصولا معنایی جز موافقت ضمنی با جنگ ندارد چرا كه نمیتواند میان یك حملهی نظامی مشخص با یك حمایت ظاهرا بشردوستانه تفكیك قائل شود.
افشای اهداف سیاسی- اقتصادی مهاجمان موضع ما را در قبال مبارزهی بیامان با جمهوری اسلامی و همچنین تدارك آلترناتیو مستقل از منافع سرمایهی بین المللی را روشن میكند و موقعیت صف مستقل سوسیالیستی را در میان مخالفان ناسیونالیست، رفرمیست و فرصتطلبِ جنگ مشخص میكند. رفرمیستهایی كه تا قبل از شاهكارِ “جمهوری اسلامی”سازِ ناتو در لیبی، هر گونه مقاومت و مبارزه ی قهرآمیز مردم را اَنگ خشونتطلبی میزدند اكنون مدافع دخالت نظامی برای استقرار “دموكراسی” شدهاند. مشروعیت قهر انقلابی علیه نظام سرمایهپناه اسلامی اگر چه در گذشته اَنگ خشونتطلبی میخورد اما اكنون در میان نیروهای جنگطلب میبایست تعریفی دقیق از خود ارائه كند. مبارزهی قهرآمیز از نظر ما ابتكار عمل سازماندهی شدهی تودهها برای سرنگونی دشمن طبقاتیای است كه آگاهانه از خشونت دولتی برای بقای خود استفاده می كند. مبارزهی قهرآمیز از مشروعیت و ضرورت سیاسی ـ طبقاتی در نزد چپِ رادیكال و انقلابی برخوردار است. عدم تاكید بر جایگاه حملهی نظامی در چهارچوب منافع عمومی سرمایهی جهانی به دو موضع كلی میانجامد:1 (یكی موضع دفاع ناسیونالیستی و ارتجاعی و یا ضدامپریالیزمِ جنگ سردی در مقابل نیروهای مهاجم است كه تاكتیكهای تجربه شدهای همچون همگرایی “مستقل” با نظام جمهوری اسلامی را هم نتیجه خواهد داد، یعنی همان سیاستی كه بخشی از چپ ایران در جنگ هشت سالهی ایران و عراق در پیش گرفت و متوجه شدیم كه كاركرد جنگ برای نیروهای درگیر اصولا چیزی خارج از دغدغههای نسنجیدهی این بخش از چپ بود. 2 (دومین موضع اما توهم به تغییر مطلوب و كم هزینهی نظام سیاسی حاكم در ایران با حربهی حملهی نظامی نیروهای بینالمللی است. به همین دلیل مقایسهی آمار كشتهشدگان جنگ لیبی با مثلا آمار قربانیان حوادث رانندگی یا اعدامها در ایران به عنوان توجیه كم هزینه بودن حملهی نظامی به ایران برای رهایی از شر جمهوری اسلامی عنوان میشود و با منطق هزینه ـ فایده سعی میكنند ظاهری موجه و چارهای از روی ناچاری به “دخالت بشردوستانه” بدهند. در موضع اول ما شاهد مرثیهسرایی برای خاك پاك آریایی و یا دفاع از ناموس و یا غرولند به چكمهپوشان آمریكایی هستیم. دفاع از منابع منطقهی سرزمینی ایران در راستای منافع مردم ساكن منطقه و نیز جلوگیری از فجایعی همچون تجاوز گسترده به زنان و دختران در جنگ عراق و نیز توجه به عملكرد امپریالیزم و ارتش حافظ منافع آن، مواردی نیستند كه از چشم یك انسان با حداقلی از دغدغهی انسانی هم پوشیده باشد. ولی بدون تاكید بر نقشه و طرح امپریالیستی سرمایهی بینالمللی، همچون سلاحی ناكارآمد خواهند بود و تاثیری ارتجاعی خواهند داشت. تقلیل تحلیل نظام سرمایه داری به وجه امپریالیزمِ “بشردوستانه”، به همگرایی به اصطلاح “مستقلِ” بخشی از چپ با نظام جمهوری اسلامی انجامیده و میانجامد. با یادآوری همراهی این بخش از چپ با نظام جمهوری اسلامی در جنگ ایران و عراق، اكنون هم با همان منطق، “چپِ” سبز كه خود را به عنوان تقویت كنندهی جناح اطلاحطلبِ رژیم معرفی میكند از خطر جنگ به عنوان ابزاری برای بازسازی سازمان شبكهای فروپاشیدهای كه حول تقلب انتخاباتی شكل گرفته بود میخواهد استفاده كند و به همین دلیل باز هم در تلاش برای بزرگ نمایی جهتدارِ خطر جنگ با استفاده ازتقلیل عملكرد سرمایه به امپریالیزم و نئولیبرالیزم است تا از این طریق پروژهی فشار به حاكمیت برای پذیرش قواعد انتخاباتی را جلو ببرد. این گرایش هیچ ابایی برای استفاده از منطق و ادبیات ناسیونالیستها و مرتجعین اسلامی ناموسپرست ندارد. برخلاف تبلیغات و چپنماییهایی كه میكنند تنها تاكید بر ناكارآمدی دولت كنونی و تلاش برای تحمیل اصلاحطلبانِ حكومتی به ساختار قدرت برایشان عمده است. تجربهی حزب كمونیست عراق و حزب كمونیست كارگری عراق در همراهی و همكاری با متجاوزین به عراق نمونهی خوبی از برنامه و دیدگاه این بخش از چپ است كه تنها نگاهشان به هرم قدرت و نقشآفرینی در آن از طریق ابزارهایی همچون صندوق انتخابات، جنگهراسی یا حتی همراهی و مشاركت با اشغالگران است.
بدین ترتیب وظیفهی چپِ رادیكال تاكید بر محتوای ساختاری جنگ امپریالیستی است تا از این طریق كاركرد و كَژكاركرد” دولت سركشِ” جمهوری اسلامی در چهارچوب منافع منطقهای و عمومی سرمایهی جهانی نیز مشخص شود و از این زاویه است كه مبارزه با كلیت نظام جمهوری اسلامی، سمت و سویی سوسیالیستی و در عین حال خصلتی ضدجنگ و ضد سرمایه داری به خود میگیرد. تلاش برای سازماندهی مردمی در جهت برنامهی راهبردی كمونیستی علیه نمایندهی طبقاتی سرمایهداری -دولت جمهوری اسلامی – و افشای اهداف سرمایهی بینالمللی در به كارگیری رویكرد دوگانهی “مماشات و معامله” یا “اقدام نظامی” علیه جمهوری اسلامی در دستور كار نیروهای چپ و انقلابی قرار دارد و در این مسیر اتحاد و همبستگی نیروهای رادیكال و انقلابی در جهت تلاش برای طرح آلترناتیو سوسیالیستی و انقلابی و تدارك برای شكلگیری آن ضروری است.
اکنون و با ماسک برداری وقیحانه اصولگرایان که مشارکت مردمی را پشیزی ارزش ننهاده و حرف خامنهای را آشکارا بر کرسی نشاندند و اصلاحطلبان که شرمگینانه چشم به مرحمت ولی فقیه دوختهاند، روزهای سرنوشتسازی در انتظار ایران است. گرگهایی که طماعانه به این وضعیت مینگرند و در انتظار جان دادن نفسهای آخر مبارزات مردمی و نیروی اجتماعی هستند تا همچون ناجی و فریادرس و با جلال و جبروت وارد گردند و ویرانی را همچون هدیهای بر خلقهای ایران تحمیل نمایند. در این بین و با گسترش اعتراضات مردمی و شعلهور گشتن این اعتراضات اگر این توده خشمگن جهتدهی درستی شوند جنگ از بیرون بر مردمان ایران تحمیل نخواهد شد. اما خطر جنگ برای ما فرصتی دوباره برای تاكید بر سازماندهی انقلابی برای دخالتگری آگاهانهی تودهها در سرنوشت خویش است.