کاپیتالیسم یک شکل اقتصاد نیست، یک فرم قدرت است
21 ژوئن, 2021کاپیتالیسم یک شکل اقتصاد نیست، یک فرم قدرت است
برگرفتە از رهنمود های رهبر آپو
طرح ادعایی مبنی بر اینکە کاپیتالیسم یک شکل اقتصاد نیست، اندیشەای است کە باید نتایجی حداقل بە اندازەی تحلیلات کتاب کاپیتال مارکس داشتە باشد. پیشاپیش بایستی بگویم اندیشەای کە در اینجا سعی بر توضیحش دارم، پیوندی با تقلیلگرایی بە قدرت ندارد. همچنین انتقاد از راە اندیشەای کە کاپیتالیسم را بەعنوان اقتصاد بە دولت ربط میدهد، نمیپذیرم. از پدیدەهایی متشکل از یک نیرو و جناح سیاسی بحث میکنم کە اقتصاد را بە کنترل خویش در آوردە و با اصطلاحاتی همچون کاپیتالیسم، کاپیتالیست و اقتصاد کاپیتالیستی بیان میشوند. این نیرو برای اولین بار در اروپای سدەی شانزدهم مؤثر واقع شدە و در هلند و انگلستان دقیقا با همین اسامی بە حاکم سیاسی اصلی این کشورها تبدیل شدە است. استفادەاش از اقتصاد، نشان از اقتصادی بودن آن نیست. میتوان گفت فرناند برودل، جامعەشناس و مورخ ارزشمندی است کە برای اولین بار این مسئلە را درک نمودە ولی اندیشەهایش را نظام مند نساختە است. اگرچە ملتفت گردیدە کە این ( آیە )ی تمامی اندیشەهای اروپایی تا چە حد فاسد شدە نیز، اما نتوانستە چندان بر زبان بیاورد. شاید هم نتوانستە از این نظر اندیشەاش را چندان توسعە دهد. صراحتا میگوید: کاپیتالیسم، ضد بازار، غارتی انحصاری و تحمیلی از خارج بر اقتصاد است. بنابراین باید پرسید: این چیز ضد بازار و نااقتصاد کە ازخارج خود را بر اقتصاد تحمیل میکند، چیست؟ پاسخی کە بە این پرسش دادە شدە، بسیار ناکافی است. نیروی سیاسی است، دین است یا مکتب فکری؟
در حوزەهای مناسباتی کە اندیشەی تئوریک انشعاب مییابد، بررسی و موشکافی در زمینەی رخدادهای پراکتیکی میتواند منجر بە نتایج آموزندە تری شود. بە همین سبب نمونەی ونیز را مطالعە و بررسی نماییم. در سدەی سیزدهم گروهی از تاجران بزرگ در ونیز بە سر میبرند. اما این گروە در عین حال بر مدیریت شهر نیز حاکم است و با رقبایش میجنگد. دارای نیروی دریایی است. یعنی ونیزی هست کە نیروی نظامی هم دارد. همچنین از رنسانس حمایت بە عمل میآورد. کنترل و نظارتش بر روی اقتصاد و جامعە قوی است. بە راحتی میتوان گفت کە در تمامی این مناسبات متداخل، پول نقش ویژەی یک صمغ را داراست. بنابراین کدامین اصطلاح یا مفهوم میتواند بیانگر کلیت این مناسبات باشد؟بەعنوان مواردی کە میتوان توضیحشان داد، باید گفت گروهی کە در ونیز تاجران بزرگ نامیدە شدەاند، اقتصاد را تحت کنترل گرفتە و بخش مهمی از ارزش افزونە را میربایند. بە همین سبب یا خود نیروی سیاسی یا کنترل آن نیرو را در دست میگیرد. در صورت نیاز بە کاربست قوەی قهریە، میتواند از نیروی ارتشی استفادە نماید.
اگر توجە شود میىینیم کە کمابیش پای اقدام تمام و کمال همان گروە در میان است. گاە برخی از اسامی درون گروە تغییر مییابند، اما حداقل در سطح ونیز گروهی وجوددارد کە درموقعیت تعیین کنندە قرار دارند. مجددا کیفیت این گروە را بیان کنیم: انحصار تجاری، دولت، ارتش و بروکراسی است. حامی کلیسا و جامعەی هنری پیشتاز است. اگر بر این گروە کە از دولت گذار نمودە، با وجود اینکە اقتصاد نیست اما همانند نوعی انحصار وجود خویش را از خارج بر اقتصاد تحمیل مینماید، همچنین هژمونیای فراتر از دولت را برجامعە تحمیل مینماید، عنوان ( تمرکز قدرت) و حتی ( خود قدرت) اطلاق گردد، تفسیر تقریبا صحیحی است. اگر گروە مذکور در سراسر ایتالیا مؤثر میگشت، آن را قدرت ملی مینامیدیم. اگر خود را در میان تمامی اقشار جامعە اشاعە میبخشید، آن را دولت- ملت مینامیدیم. اگر اقتصاد کشور را تحت کنترل و نظارت میگرفت، آن را بەعنوان قدرت اقتصادی نامگذاری میکردیم. اگر موقعیتش را در تمامی اروپا و از آنجا بە تمامی جهان میگسرانید، آن را امپراطوری اروپا و جهان مینامیدیم.
براساس همین فرضیەها بە جغرافیای سدەی شانزدهم هلند و انگلستان امروزین بنگریم. رخداد تعیینکنندە، در تنگنا گذاری مستمر آن دو کشور از سوی پادشاهی فرانسە و پادشاهی اسپانیاست. این هردو پادشاهی، خود را امپراطوری اعلام نمودە، و درپی آنند تا انگلستان وهلند را بە صورت ایالات خویش درآورند. حال آنکە شاە و پرنس این دو کشور، میخواهند استقلال سیاسی خویش را حفظ کنند و بە توسعەی آن بپردازند. بە همین جهت شدیدا نیازمند نیرو میباشند. در غیر این صورت، در یک آن ممکم است بلعیدە شوند. نیرویی کە بدان احتیاج دارند، نیروی سیاسی، نظامی، پولی و روشنفکری است. از متفکران و صنعت گران دعوت بە عمل میآورند. دکارت، اسپینوزا و اراسموس در آنجا هستند. صرافان یهودی، بە مثابەی صاحبان پول، بە آن کشورها سرازیر میشوند. بنیان و شالودەی ارتش نوینی نهادە میشود. ارتش مذکور برخوردار از آموزش حرفەای، نظم و تکنولوژیی نوینی است. جهت همبستگی و پشتیبانی اجتماعی، بە آزادی اهمیت میدهند. درگیریهای سیاسی داخلی را برطرف مینمایند. مهمترین مسئلە نیز این است کە مهارت بازدهی اقتصادی مهمی را در سطح اروپا ایجاد میکنند. وقتی تمامی این عوامل را بە صورت یکجا مورد تأمل قرار میدهیم، مشاهدە میکنیم کە هلند و انگلستان توانمندانە از خویش در مقابل رقبایشان دفاع میکنند. حتی در اواخر قرن، شانس هژمون گردانیدن خویش را بەدست میآورند. آنانی کە کمابیش دارای آگاهی هستند، قبول خواهند کرد کە خط سیر اصلی رویدادها در عمل همین گونە بودە است.
بنابراین سؤالات خویش را ازنو بپرسیم. تمامی این شبکەهای مناسباتی درهم تنیدە و مرتبط با همدیگر را چە بنامیم؟ آن را بە عنوان چەنوع سیستمی تعریف کنیم؟ آیا یک طبقەی خلاق اقتصادی تازەای تمامی این پیشرفتها را تحقق بخشید؟ اقتصادی مطرح بارآور و پرثمر میباشد. آفرینندگان آن چە کسانیاند؟ هزار و یک نوع صنعتکار؛ کارگر؛ تاجرخردە پا؛ مغازەدار؛ پول و اوراق بهادار اقتصادی ای کە بە بازار و گردش شتاب میبخشند. مهمترین مسئلە این است کە این بهرەوری اقتصادی، ارزش افزونە را رشد میدهد. چەکسی بزرگترین سهم را ازاین ارزش فزایندە میگیرد. پیداست آنهایی کە اقتصاد را از راە پول و نیروی سیاسی- نظامی تحت کنترل و نظارت میگیرند. زیرا اگر پول نباشد، فروش ممکن نیست. اگر فروش نباشد نیز، بازدهی متوقف میگردد. اگر ارتش و نیروی سیاسی نباشد، کشور اشغال میگردد و آنگاە بازهم بازدهی، افت مییابد. پیداست بە همراە وجود تأثیر تعیین کنندگی پول و مشتقات آن، برخی ازاقشار سازمانیافتە با کنترل کردن اقتصاد و در مقابل آن غصب ارزش افزونەی در حال رشد، بە این نظارت ادامە میدهند. اینها کە پرنس و شاە در رأس ارتش بودە و نیاز بسیاری بە پول داشتەاند؛ بنابراین یا با گردآورندگان ارزش افزونە در یک گروە جای گرفتەاند یا از رابطەی مستحکمی با آنها برخوردار بودەاند. در این میان، میانەشان را با جنبشهای هنری و فکری نیز در سطح خوبی نگەمیدارند. اینکە در اروپا بەشکل شاهان و پرنسهایی کە بە آزادی اهمیت میدهند، شناختە شوند، بە نفعشان است. در خصوص پشتیبانی از جنبشهای مخالف موجود در میان کشورهای رقیبشان نیز کوتاهی نمیورزند. بار دیگر بپرسیم: این مجموعە اقدام را با چە اصطلاحی میتوانیم بیان کنیم؟ اگر بگوییم اقتصادی است، حتی یک نفر کە بە اقتصاد راستین مشغول باشد نیز در میان نیست. آنان، همان کسانی هستند کە ارزش افزونە را تصاحب مینمایند. اینها چەکسانیاند؟ همان کسانی هستند کە خود را از خارج بر حوزەی اقتصاد تحمیل مینمایند. آنهایی هستند کە از رهگذر شتابدهی بە چرخەی (پول- ارزش)، براندوختەی پولی میافزایند، آن را بە عنوان قرض بە دولت انتقال میدهند و در ازای آن شاید هم با دولت شریک میگردند.
مشاهدە میکنیم عناصری کە کاپیتالیسم، کاپیتالیست و اقتصاد کاپیتالیستی عنوانشان میکنیم، آنهایی هستند کە بەطور غیرمستقیم بر اقتصاد نظارت میکنند اما اساسا در آن جای نمیگیرند. مشغولیت اساسی اینها چیست؟ بە انحصار قدرت مشغولند. انحصار اقتصادیشان را با انحصار قدرت یکپارچە میسازند. میجنگند؛ هنگامی کە در جنگ برافروختە شدە در میهن پیروز میشوند، نیرویشان در درون میهن رو بە افزایش مینهد. این نیز بە معنای ارزش افزونەی هرچە بیشتر است. کسب پیروزی از سوی آنها در جنگ خارجی، بە معنای بە چنگآوردن مستعمرە هژمونی است. این پیشرفت نیز بە معنای چپاولی انحصاری است.
وقتی از نظر زمانی و مکانی بە نمونەی انگلستان و هلند مینگریم، رویدادها محسوستر میشوند. هر دو کشور از هم پیمانی مابین خود، ابتدا جهت هژمونی خویش در اروپا استفادە میکنند. در اواخر سدەی شانزدهم، سلطەی امپراطوری اسپانیا در هم شکستە و بر آرزوهایی کە برای دستیابی بە امپراطوریای در سطح اروپا داشت، ضربەای مرگبار وارد آمدە بود. در اواخر سدەی هفدهم، مونارشی فرانسە نیز دچار شکست شدە و آرزویش برای هژمونیکشدن در اروپا، ضربەی سنگینی دریافت کردە بود. انگلستان و هلند با پشتیبانی از آلمان پروسی در برابر اتریش، بر آرزوی دودمان هابسبورگ جهت ایجاد حاکمیت بر اروپا، ضربەی کشندەای وارد آوردند. طی آخرین جنگهای سی سالە، عصر جنگهای دینی پایان دادە شد و در نتیجەی معاهدەی وستفالیا در سال ١٦٤٩ در چارچوب خط مشی انگلستان و هلند، سیستمی براساس توازن دولتهای ملی پیریزی گشت. فرانسەای کە از طریق انقلاب ١٧٨٩ بە این امر پاسخ داد، با شکست تاپلئون این ادعای استراتژیک هژمونی طلبانەی خود را از دست داد. در همان دوران، انگلستان و هلند در جنگهای استعماری نیز بە پیروزی رسیدند و با انقلاب صنعتی وارد سدەی نوزدهم گردیدند. انقلاب صنعتی، هژمونی انگلستان را قطعیت بخشید و راە امپراطوری جهانی را برای آن گشود. دیو آلمان کە در پروس دیر از خواب بیدارشد، پس از کسب پیروزی در مقابل فرانسە در ١٨٧٠، اگرچە در پی برقراری هژمونی خویش در اروپا و جهان برآمد، طی هردو جنگ جهانی دچار شکست سنگین گردید. ایالات متحدەی آمریکا بە مثابەی انگلستان دوم، از هردو جنگ جهانی پیروز بیرون آمدە و از جنگ جهانی دوم بدین سو، بە شکل نیروی هژمونیک تازەی جهان در آمدە است. امپراطوری روسیەی شوروی کە در پی تکرار اقدام آلمان بود، در جنگ بر سر هژمونی دچار شکست گردید. دیگر آمریکایی مطرح است کە در پی امپراطوری جهانی بودە و جهت ممانعت از فروپاشی، با نوعی جنگ تدافعی در پی طولانی ساختن عمت خویش است.
مسیر اصلی توسعەی قدرت بدین سان است. رودخانەی قدرت کە از شهر اوروک آغار گردید، با افزودن هزاران شاخەی فرعی بە جریانش، در نزدیکیهای شهر نیویورک آمریکا میرود تا در آبهای اقیانوسی کە بدان میریزد ناپدید گردد. تصور براین است کە چین ساحل دیگری برای گردش رودخانەی مذکور است، کە فعلا این در سطح فرضیە میباشد. احتمال رسیدنش بە آنجا، از احتمال نرسیدنش ضعیفتر است. شانس فروپاشی جامعەی تمدن، احتمالی قویتر است. معضلات اجتماعی و زیستمحیطی کە بە ابعاد غولآسایی در سطح جهان رسیدەاند، وارد عرصە شدن جوامع دموکراتیک و اقدام آنها بە برساختن تمدنهای خودشان را بە صورت یکی از احتمالات قویتر درآوردە است. شانس چارەیابی مسائل گلوبال از طریق ایجاد یکپارچگی کنفدراتیو دموکراسیها، بە جای فرهنگ امپراطوری بازماندە از نظامهای دولتی کهن، بیشتر است.
این فرضیەها برای نشاندن کاپیتالیسم بر جایگاهش طرحریزی میشوند. چیزی برای هرچە بیشتر گشودن افق دید است. رودخانەی مادری تمدن پس از ایجاد گردابی عمیق در ایستگاە انگلستان و هلند، با کسب سرعت و رنگ تازەای بە راهش ادامە میدهد. صراحتا میتوان گفت نا پیوستگیهای کە همپای گرداب بە رودخانەی اصلی میپیوندند، رنگ سرعت نوینی را بە جریان بعدی تمدن میبخشند. دولت- ملت بە مثابەی نسخەی جدید دولت سنتی، همچنین صنعت آن بە مثابەی بزرگترین انقلاب اقتصادی پس از انقلاب نئولیتیک، دو جویبار بسیار قویاند. دو عاملی کە تمدن سنتی را شتاب بخشیدە و رنگین میسازند، همین ها هستند.
مجددا پرسشی بە میدان میآید کە آن را بە طور مکرر مطرح میسازیم: کاپیتالیسم کجاست؟ کاپیتالیسم در کدام نقطەی دولت- ملت و صنعت، جای دارد؟ این سؤالات را از نظر محتوای اقتصادی میپرسم. اما بە تکرار میگویم بە رغم اینکە بە شدت در پی پاسخ آن هستم، اما نمیتوانم آن را در اقتصاد بیابم.
شاید عجیب بە نظر برسد اما بە نظرمن، بە رغم تمامی کوششهایی کە برای اشغال و بهرەکشی صورت گرفتە، صاحب اصلی اقتصاد، زن است. اگر بخواهیم ارزیابی جامعەشناسانەی با معنایی را دربارەی اقتصاد بە عمل آوریم، صحیحترین رویکرد این است کە قبول کنیم چون زن از پروراندن فرزند در شکم خویش گرفتە تا دشوارترین زایمان و سپس رسانیدن بە توان سرپا ایستادن، کودک را تغذیە میکند، همچنین از آنجا کە متخصص تغذیەی خانوادە نیز زن است، بنابراین زن اساسی ترین نیروی اقتصادی است. پاسخ من، پاسخ جامعە شناسانەای است کە بە معنای احترام بیشتری در برابر واقعیت بودە و قطعا پیوند اقتصاد با بیولوژی را مد نظر قرار میدهد. حال آنکە زنان با نقش آفرینی در انقلاب زراعی و میلیونها سال گردآوری گیاهان، هنوز هم نیروی سرآمدی هستند کە چرخ حیات اقتصادی را نە تنها در خانە بلکە در بسیاری از حوزەهای زندگی میچرخانند. یونانیان باستان کە افتخار پایەگذاری علوم را دارند، اقتصاد را بەصورت ( قانون خانە) و ( قانون زن) نام گذاری کردە و این نشان میدهد کە واقعیت را هزاران سال قبل تشخیص دادەاند.
بی شک در ردیف دوم، عناصر بای گرفتە در ردەبندی بردە، رعیت و کارگر وجوددارند کە نیروهای تمدن جهت غصب محصول مازاد و ارزش افزونە- کە آن را در حکم هنر سر آمد یاد گرفتە بودند- مستمرا و با روشهای بیرحمانە آنها را تحت کنترل و نظاری همیشگی بە کار وامیداشتند. در سومین ردیف، همەنوع پیشەور، تاجر خردەپا، مغازەدار و کشاورزان زمیندار خردەپایی وجود درند کە اندکی آزادترند. با احتساب صاحبان مشاغل آزاد نظیر هنرمند، معمار، مهندس، پزشک و غیرە در میانشان، کمابیش تابلو کامل میشود. هیچ جای بحث و تردیدی نیست کە این گروەها یا طبقات اجتماعی، در سرتاسر طول تاریخ چرخ اقتصاد را بە گردش درآوردەاند. بازهم کاپیتالیست، سینیور، آغا و اربابی را در میان شان نمیبینیم. بسیار آشکاراست کە اینها نیروی اقتصادی نیستند بلکە نیروهای اشغالگر، استثمارگر، همگون ساز و استعمارگری هستند کە از خارج و بە شکلی انحصارگرانە همەنوع استثمار، اشغالگر، استثمارگری و آسیمیلاسیونی را بر انسان و کار و زحمات وی روا میدارند. آن کە از خارج دخالت کردە و اقتصادی نمیباشد، تنها کاپیتالیست نیست. غیر از ( تاجران، صنعتگران و بانکداران) بزرگ کە کاپیتالیست محسوب میشوند، سینیور، ارباب، سیاستمدار، فردنظامی، و همچنین روشنفکر تمدن گرا نیز نیروهایی غیر اقتصادیاند کە از خارج خود را بر اقتصاد تحمیل مینمایند،