استعمارگری کاپیتالیسم و سازماندهی
27 آوریل, 2023رهنمود رهبرآپو
در شکلگیری جامعهی بردهداری و فئودالی، پیشرفتهای طبقاتی با گذار از عشیره، راه را بر روی فُرم سازماندهی خلق و ملیت مهیا ساخت. آگاهیم که به خصوص خلقی که طبقهی حاکم به آن تعلق دارد به ملت حاکم متحول و زبانی که با آن تکلم دارد، به اشکال فرهنگ حاکم در آمده است. میبینیم که عشیره، خلق و ملیتهای تحت فشار نیز، چون قادر به سازماندهی ارزشهای ملی خود- که در سطح محدودی پیشرفته نمودهاند- نبوده و حتی قادر به حفظ برخیها از آنها هم نشده، تخریب گشتهاند.
زمانی که به مرحلهی جامعهی کاپیتالیسم میرسیم، از نظر خلقهای فرودست وضعیت سنگینتر شده است. اینها، علیه نظم فشار مستبدانهتر اقتصادی و ملی کاپیتالیسم به وضعیت ناتوانی در دفاع از خویش دچار آمدهاند. بورژوازی، به هنگام پیشرفت جامعهی خود به صورت فُرم ملیت بورژوازی، ارزشهای ملیِ خلقهای تحت حکمرانی خود را که از اعماق تاریخ به آنان رسیده، تخریب نموده و تلاش کرده که از شکلگیری یک ملت از طریق این ارزشهای ملی، ممانعت به عمل بیاورد. مرحلهی پیشرفت ملل بورژوا شرایطی معکوسی برای خلقهای تحت ستم بهوجود آورده و ملت بورژوازی حاکم تلاش کرده زبان، فرهنگ، وجود دولت و اقتصادش را در این جاها گسترش و این خلقها را به انحلال بکشاند. وظیفهی بورژوازی مبنی بر تکامل ملی، در این حوضهها کاملا به یک نیستونابودی ملی متحول گشته است. از پیشرفت حوضههایی همچون زبان، فرهنگ و تمامیت ارضی ممانعت نموده است. این وضعیت، به ویژه از نظر خلقهایی که در پلههای اولینِ پیشرفتشان قرار داشتند، یک نابودی به بار آورده است. بورژوازی، در این کشورها نقشی تخریبکار و نابود کننده ایفا نموده است.
این خلقها که در قیامهای نخستین و گردآوری ارزشهای ملی موفق عمل نکرده و به حالت مستعمرهی ملت بورژوازی در آمده بودند، به علاوه در این معنا با تخریب ارزشهای ملی دست به گریبان شده بودند. نه تنها در حوضهی اجتماعی و طبقاتی، بلکه در حوضهی ملی نیز در راستای منافع ملت بورژوازی دچار یک شکلپذیری شده بودند. به مقیاس تناقض ارزشهای ذاتیشان در راستای سازماندهی ملی و اجتماعی با منافع بورژوازی استعمارگر، تخریب شدهاند. میدانیم که ملت حاکم بورژوا این را، عموما با موفقیت به اتمام رسانده و در سطح جهان به واقعیت تبدیل نموده است.
در مستعمرات، تخریب جامعه و فُرمیابی ملی آن جهت بهرهکشی، یک اجبار اجتنابناپذیراست. فروپاشاندن سطح سازماندهی قدیمی که ارزشهای ملی جامعه را حفظ میکند، حتی اگر تحت نگارههای مختلف دینی، مذهبی و عشیرهای هم بوده باشد به این خاطر است. بورژوازی، بجای این فُرمها که از پیشرفت آنان ممانعت کرده و آنها را از میان برداشته، فُرم و ایدئولوژهای مطابق با منافع خویش را حاکم ساخته و امکان بهرهکشی را به وجود آورده و پیشرفت داده است.
بورژوازیِ شکل گرفته در این کشورها نیز، چون با یک شکلگیری وابسته به بورژوازی استعمارگر ظهور کرده، در جامعهی خود هیچ کارایی محافظتی نداشته و نقش آن نیز در سطح تخریبکار محدود بوده است. چون بورژوازی یا وظیفهی محافظتی را به این خلقها بازتاب نداده و یا این بازتاب بسیار ضعیف به مانند شعلههای یک خرمن کاه بوده، به همین دلیل این خلقها از توان سازماندهی کاپیتالیسم محروم شدهاند. درست برعکس، تأثیر متلاشی کنندهی این را به فشردهترین شکل تجربه نمودهاند. این خلقها با قدرتی که از مرحلهی محافظتِ متکی بر کاپیتالیسم عبور نکرده روبهرو شده بودند، در مقابل یک حاکمیت برتر، به انحلال سازمانیافتهی ملی و ارزشهای ملی خود دچار گشتند.
زمانی که دوران انقلابهای پرولتاریایی فرارسید، طبقهی کارگر به عنوان مهمترین متفق خود خلقهای مستعمرهی همجوار خود را یافت. روشن شد که بازسازماندهی این خلقها که از جانب بورژوازی از هم متلاشی شدهاند و به سوی فقدانسازماندهی سوق داده شدهاند، به صورت مرتبط با انقلابهای پرولتاریایی تحقق خواهد یافت. احقاق تکوین ملی در مستعمرات، پیشرفت دادن این، دست یافتن این جوامع به نیروی سازمانیافته خودشان، فقط در ارتباط با انقلابهای پرولتاریا تحققپذیر خواهد بود.
خلقهایی که در طول تاریخ از پیشرفت آنان در راستای منافع ذاتی اجتماعی و ملیشان ممانعت شده، به آسانی مورد نقد قرار گرفته و به رعیت و پرولتاریا تبدیل شدهاند، فقط با انقلابهای پرولتاریایی توانستهاند به امکان گذار از وضعیت فقدان سازماندهی دست پیدا کنند. قابل مشاهده است که آفریدن هرچه نیرومندتر و ماندگارتر مؤسسات ملی و اجتماعی این خلقها، فقط در عصر انقلابهای پرولتاریایی میتواند آغاز گردد. این خلقها که فشار استعمارگرایانه کاپیتالیسم را تجربه نمودهاند، شرایط مادی، برای از نو دست یافتن به بازتأسیس و بازسازماندهی خودشان را فقط در این مرحله کسب نمودهاند. از این نظر، جنبشهای سازماندهی مدرن در مستعمرات، در وضعیت ارتباط نزدیک با انقلابهای پرولتاریایی قرار دارند.