مسئلەی اقتصادی و ایدئولوژیک در جامعەی خاورمیانە
1 آوریل, 2021رهنمودهای رهبرآپو
بە واقع سعی گریدی تا کلیەی روایاتی کە در گسترەی مسائل و مشکلات قرار میگیرند، با جنبەی ایدئولوژیک و اقتصادی خود نیز بازتاب دهیم. از منظریی محدود،جهت آنکە مسائلی از این دست بە مثابەی عناصر فرهنگ مادی و معنوی رٶیت پذیرتر شوند، ادامەدهی بە طرح وارەی خویش را مناسب دیدم. عناوین مهم آن را خواهم آورد.
اقتصاد سیاسی غرب، انحرافات و پیشگویی های علمیای را کە در ارتباط با جامعە در سایر شاخەها ایجاد نمودە، بە گونەای اولوتدار در دستور کارش قرار میدهد. بە این امر نیاز دارد. انباشت سرمایە و میزان سود متفاوت اما پیشرفتەتری مطرح است. علم اقتصاد سیاسی بیشتر از توضیح این واقعیت، بە وساطی جهت پنهان سازی آن میپردازد. میتوان آن را بەعنوان نسخەی معاصر روایت اسطورەای ارزیابی نمود.
مسئلەی اقتصادی، اساسا با طرد زن از اقتصاد آغاز میگردد. خود اقتصاد نیز مشتمل بر همەی آن چیزهایی است کە موضوع تغذیە را تشکیل میدهند. اما بە نظر اقتصاد سیاسی( و از جملە کاپیتال کارل مارکس) سود، رانت، بهرە و دستمزدی کە بر حسب بازارها و برپایەی تولید بە دست میآیند، موضوع اصلی اقتصاد را تشکیل میدهند. این علم نیست؛ بلکە رشتەای است بە تمامی مطابق با حیات بورژوازی کە بر روی سود برقرار گشتە است. حیات اقتصادیای کە برپایەی سود تنظیم گشتە، معضلی است کە در عمیقترین لایەی جامعە قرار دارد. تنظیم حیات انسان برپایەی سود معنای وحشیانەترین قدرت است. مفهوم( بیوقدرت) اندکی نیز بیانگر همین واقعیت است. کلیەی جوامع در طول تاریخ همیشە بە انباشتهای کالایی و پولی کە خارج از نیازهای انسانی و با هدف ثروتمندشدن صورت گرفتەاند، با دیدەی شک و گمان نگریستە و در اولین فرصتی کە یافتەاند از توزیع این اندوختەها در میان صاحبانشان دوری نجستەاند. بیهودە نیست کە هموارە انباشتهایی کە نە با هدف مقابلە با بلایا بلکە جهت ثروتمندشدن برخی گروەها و شخصیتها صورت گرفتەاند، بە شکل یک اخلاق زشت و ناپسند مورد قضاوت قرار گرفتەاند. گرو گرفتن حیات انسانی- بە مثابەی ارزشی کە باید تقدیس شود- توسط انباشت کنندگان، بزرگترین بیاخلاقی بە شمارر رفتە است. این پدیدەای است کە مدرنیتەی کاپیتالیستی غرب از طریق هزار و یک دستگاە حقوقی و اعمال نیرو، خواهان مشروعیت بخشی بدان میباشد. لویاتان کە در کتاب مقدس بە صورت هیولایی در برابر جامعە نمادینە شدە، ماهیتا اشارەای بە همین پدیدە است. انبوە پدیدەهایی کە اقتصاد نبودە بلکە برعکس دشمن جان ستان اقتصاد میباشند، تحت نام اقتصاد سیاسی، همچون علم ارائە میگردند. تلاش نە چندان اندک مارکس در امر عقلانی سازی اقتصاد سیاسی انگلیسی، بیانگر اقتصاد نبودە بلکە بیانگر اقتصاد ستیزی است. اطلاق عنوان اقتصاد بر این مقولە، نە تنها در جامعەی سوسیالیستی بلکە در هیچ جامعەی دیگری نمیتواند اخلاقی باشد. مارکس کە میخواست [ دیالکتیک] هگل را روی پا بایستاند، آن را سرنگون نمود! خلاصە اینکە، انباشتهای سرمایە و عملیاتهای مربوط بە سود کە فراتر از بازار صورت میگیرند، بنیان معضلات اقتصادیای میباشند کە همتایشان در تاریخ دیدە نشدە است.
بار دیگر باید بگویم تا زمانی کە بازار در خدمت تأمین نیازهای ضروری انسانها اعم از تغذیە، پوشاک، حمل ونقل و مسکن باشد، مخالفت با آن و ارزیابی آن بەعنوان ابزار بتوارەپرستی کالایی، هیچ جنبەی معقول و منسجمی ندارد. از این منظر، بازار یک ابزار بایستە و مطلوب اقتصادی است. موردی کە با آن مخالفت داریم، این نیست. با نظام سود افراطی- کە از یک سو از طریق بازی با قیمتها و از سوی دیگر بە سبب فواصل دور، برروی بازارها تشکیل میشود- یعنی با ( کاپیتالیسم)، مخالفت مینماییم. ضد کاپیتالیست بودن، بە معنای مخالفت با این نظام و صدالبتە مخالفت با هر چیزی است کە این نظام را سر پا نگەمیدارد. واقعیت بازار، خارج از این گسترە میباشد. برعکس، انحصارات سرمایە بە سبب بازی مستمر با قیمتها و بدین ترتیب زندە نگەداشتن فرصتهای سودآور، از شکل گیری یک مبادلەی سالم و عادلانە در بازارها ممانعت بە عمل میآورند. یعنی کاپیتالیسم تنها اقتصاد ستیز نیست، بلکە بازار ستیز هم میباشد. اگر این گونە نمیبود، آیا ممکن بود بە طور مستمر با بحرانها و بازی های فاینانس یا سرمایەی مالی، حیات اجتماعی را زیر و رو نماید؟ آیا با وجود این همە علم و فناوری، مسائلی کە انسانیت را مورد تهدید قرار میدهند و در رأس آنها افزایش افراطی جمعیت، بیکاری، شیوع فقر و تخریب محیط زیست، امروزە میتوانستند تا بدین حد رشد نمایند؟
نقش آفرینی زن در مرکز اقتصاد، موردی قابل درک میباشد. زیرا بچە بە دنیا میآورد و بە تغذیە و نگهداری اش میپردازد. با این وجود، اگر زن از اقتصاد سر درنیاورد، پس چە کسی سر درمیآورد؟! بە دلیل اینکە زن عموما در تاریخ تمدن و خاصە در مدرنیتەی کاپیتالیستی طرد گردید، اقتصادی کە گندەمردها بیشتر از هرچیزی آن را بە بازی گرفتند، بە کلافی از معضلات تبدیل گردید. این دسیسە کە هیچ پیوند ارگانیکی با اقتصاد نداشتە و تنها با طمع دستیابی بە سود و نیروی افراطی جهت تحت کنترل درآوردن تمامی نیروی اقتصادی و در رأس آن زنان بە صحنە آمدە است، نتیجتا بە دلیل منجرشدن بە رشد غدەآسای همەنوع نیروهای هیرارشیک، قدرت مدار و دولتی بر بدنەی جامعە، بە مرحلەای تداوم ناپذیر و اجراناشدنی رسیدە است.
آنانی کە بعد از زنان بە اقتصاد واقعی میپرداختند و از جملە برزگران، دامداران، صنعتکاران و تاجران کوچک، گام بە گام توسط دستگاەهای انحصار قدرت و سرمایە از اقتصاد طرد گردیدە و بدین ترتیب یک محیط کامل جهت غنیمت ایجاد شدە است. با موضوعی روبەرو هستیم کە بیش از هر موضوع دیگری مستلزم روشن سازی است. مراحل تمدنی کە از یک لحاظ بە معنای غارت حوزەها و ابژەهای حیات اقتصادیاند، چگونە مشروعیت یافتە و تا بە روزگار ما تداوم دادە شدند؟ نیروهایی کە اقتصاد را پاکسازی و نابود کردند، چگونە بە عنوان فاکتورهای بنیادین اقتصادی ارائە گشتند؟ اگر بگوییم خدایانی کە در جامعەی سومری ایجا میگشتند از اینها واقع گرایانەتر بودند، دچار اشتباە نخواهیم شد. با وجود همەی این انتقادات، کارل مارکس متوجە بود کە چە دهشت و فلاکتی تحت نام اقتصاد کاپیتالیستی ارائە میگردد. اما صحیح این خواهد بود کە بگوییم در دورانی کە مدرنیتەی کاپیتالیستی تا حد ممکن هژمونی خویش را برقرار نمودە است، تحلیل و عمل انقلابی تنها میتوانست در همین سطح باشد و بس.
یک تفاوت مهم در جامعەی خاورمیانە، ربودن افزونەهای اقتصادی توسط دولت میباشد. بە واقع اگر این نکتە مدنظر قرار دادە شود کە در تمدن اروپا نیز( سود بدون دولت، یک خیال است)، آنگاە مشاهدە میشود کە دولت در آخرین تحلیل، یگانە صاحب مشروع افزونەهای اجتماعی میباشد. خویش را صاحب و خداوندگار ملک دیدن، بە خودی خود دلیلی کافی برای این امر است. بحث از سود خارج از دولت، نمیتواند از یک فریبکاری فراتر رود. نتیجە آنکە تاریخ تمدن، تاریخی ضد اقتصادی است. معضلات اقتصادی در نتیجەی این تضاد پدید میآیند. هر اندازە طبقە، شهر و دولت حاکم دست از اقتصادی بەهمان میزان وارد مسیر حل میشوند. این نکتەی مشخص کە جهت اقتصاد گلوبال مصداق دارد، جهت حیات اقتصادی خاورمیانە بیش از پیش صحت دارد.
جامعە نمیتواند بدون ایدئولوژی باشد، یعنی جامعە نمیتواند عاری از نیروی فرهنگ معنوی باشد. هرچند ایدئولوژی با ذهنیت در ارتباط میباشد، اما مفهومی متفاوت است. میتوان از ذهنیت حیوانات، حتی گیاهان و اتمها نیز بحث کرد؛ اما ایدئولوژی یک امر مختص بە جامعەی انسانی است. وظیفەی اساسیاش، ساماندهی و معنا بخشی و تنظیمات، جامعە نمیتواند پابرجا بماند؛ دچار دهشت و سرگشتگی میشود. بە همین دلیل، ایدئولوژی مسئلەای بسیار شایان توجە و دقت برانگیز است. از نظر لغوی بە معنای منطق افکار است. جامعەی انسانی بەواسطەی منطق افکارش، همچون طبیعتی بسیا منعطف، جهت شکل پذیری و آزادشدن مساعد است. اما بەواسطەی این خصوصیت خود، جهت بردە شدن نیز مساعد میباشد. اینکە هم حلال مسئلە است وهم سرچشمەی مسئلە، باساختار بندی آن در پیوند است.
ایدئولوژیها نقش بزرگی در تمدنهای خاورمیانە ایفا نمودەاند. خود تمدن موارد بسیاری را مدیون آفرینشهای اسطورەای کاهنان سومری است. پانتئون خدایانی کە ساختە شدە است. نیروی پادشاهی و خاندانیای کە درزمین ترقی یافتە، وظیفەی اساسی ایدئولوژیاش را چنین تعیین نمودە کە خود را تحت نام خدا بە گونەاین نمادین تعالی بخشد و عرضە بدارد. پادشاە زمینی، بەصورت ایماژهای خدایی در آسمانها بازتاب پیدا کردە است. از آن دوران بدین سو فلسفە، علم، هنر و ادیان همیشە در پی یافتن این خدایان بودەاند. چیزی کە قادر بە یافتنش شدەاند، از یک طرف جهان واقعیات است و از طرف دیگر جهانی خیالی کە در آن واقعیات تحریف شدەاند.
چیزی کە جهت جهان ایدئولوژیک خاورمیانە اهمیت دارد، مشاهدەی نحوەی تحول ایدئولوژی اسطورەای بە ایدئولوژی دینی، ایدئولوژی فلسفی بە تئوریهای علمی، همچنین دریافت و مشاهدەی این امر است کە پاسخی برای کدامین جهان مسائل مادیاند. مسائل حیات اقتصادی و اجتماعی، قطعا معادل و پاسخ خویش را بە صورت واقعی یا تحریف شدە در ایدئولوژی مییابند. تشکلهای قدرت، دولت و خاندان بەگونەای بسیار تیپیک خود را در جهان ایدئولوژی بە شکل الوهیتها برساختە و عرضە میدارند. اگر از این جنبەها تحلیلاتی ایدئولوژیک صورت گیرند، آگاهی و روشنگری صحیح تری دربارەی جامعە میسر میگردد. جهان تمامی ادیان و خدایان اعصار اولیە و قرون وسطی، اثر منعکس شدە و مشروعیت یافتەی جهان هیرارشیها و خاندانها، قدرتها، دولتها و سرمایەداران مترقی را با خود حمل مینمایند. مسائل و منازعاتی کە در بین خود آنها رخ میدهد، عینا در ردپاها و اثر آنان نیز پیش میآیند. بە اندازەای کە حوزەی ایدئولوژیک جهت درک نیکوی مسائل مادی لازم باشد، عکس آن نیز بە همان میزان مصداق دارد. بە اندازەی تشخیص هر دو بعد یا هر دو رو، باید پیوندهای بینشان را نیز همیشە جست و مشاهدە کرد.
در برهەهای تمدن، نیروهای مٶسس کاملا متوجە و ملتفت خصلت ایماژین( خیالی) ایدئولوژی بودند. هنگامی کە این جهان خیالی را تحت عنوان واقعیات بە جهان بردگان عرضە میکردند، بردگان را هم دستآموز میکردند و هم بر آرزوهایشان لگام زدە و امید داشتند با ایماژی کە جهان دیگر نامیدە میشود، آنها را تسلی خواهند داد. بنابراین این وضعیت، جهان ایدئولوژیکی بسیار مسئلەداری بود کە حالتی سنتی پیدا میکرد. عرضەی همیشگی تاریخ تمدن در سایەی ادیان و خدایان، ارتباط تنگاتنگی با همین دارد.
امروزە نیز مسائل حاد اجتماعی بە چنین مسائل ایدئولوژیکی متحول میگردند. شاید مورد مذکور بە سبب آن است کە معتقدند بدین شیوە آسانتر میتوان آنها را حل نمود. احیای ایدئولوژی اسلامی، وجود مسائل فزایندەی اجتماعی را بازتاب میدهد. اینکە ایدئولوژیهای مدرنیتە بە ابزار حل مسائل تبدیل نشدند، ناشی از این است کە نتوانستند پیوندی واقعگرایانە با مسائل اجتماعی برقرار نمایند. شکستی کە هم در ایدئولوژیهای سنتی( دینی) و هم مدرن( لیبرالیسم، ملی گرایی، سوسیالیسم و نظایر آن) روی داد، با عدم بازتاب صحیح مسائل اجتماعی از سوی آنان در ارتباط است. چارەیابی و حل بە شیوەهای تحول تدریجی و انقلابی، رویکرد صحیح را هم در گفتمان و هم در عمل اجباری میگرداند.