• برچسب‌ها:

    زن آزاد

    22 مارس, 2021

    رهنمودهای رهبرآپو

    برای اولین بار تحلیلات مربوط بە موضوع زن را در مارس ١٩٨٧ آغاز نمودیم. بلایی کە از طریق زن بر سر من و بنابراین برسر جنبش آوار شدە بود را تا بە مغز استخوانم  احساس می‌کردم. سعی نمودم در برابر رفتارهای کثیرە کە رفقای ارزشمندم را بە جنون می‌کشید، برای اولین بار از طریق روشی نوین، یعنی با روش تجزیە و تحلیل جوابگو باشم.مسئلەی زن، مسئلەای بود کە بە تدریج جدی می‌گشت. در هر دورەی آموزشی، تحلیلات مربوط بە این موضوع را گامی دیگر ژرفا می‌بخشیدم. افزایش تدریجی شمار زنان جوان در صفوف ما، یافتن جواب‌هایی ریشەای جهت  مسئلەی آزادی زن را اجباری می‌ساخت. مشارکت دادن زنان در فعالیتی همچون سازماندهی نظامی کە ایدئولوژی مردسالاری و مردها مهر خویش را صد در صد بر آن زدە بودند، ریسک بسیاری دربرداشت؛ چیزی بود همانند کارگذاشتن مواد منفجرە در بطن فعالیت‌ها. نگرش‌های زنان و مردان موجود، بە سطحی فراتر از نگرش خشن و سنتی جنسیت گرا نمی‌رسید. اگر اجازە می‌دادم زن دقیقا همانطوری کە بود باقی بماند، با وضعیت موجود خویش بە تنهایی جهت تصفیە و نابودی  ما کفایت می‌نمود. طرد کامل زنان و انجام انقلاب بدون زنان نیز برای من و سازمان نمی‌توانست صحیح باشد. بە‌غیر از این‌ها  تنها یک روش باقی می‌ماند: بە زبان عوامانە( سر بە بالین بند کردن) و ( ازدواج انقلابی) ای کە سازمان‌های انقلابی چپ آن را بە صورت یک مد در آوردە بودند، می‌توانست یک راە چارە باشد؛ اما من این روش‌ها را صحیح نمی‌یافتم. فراتر از خنثی سازی انرژی انقلابی، حتی شرایط فیزیکی نیز امکان چنین( سر بە بالین رساندن) ها یا ازدواج‌هایی را نمی‌داد. این امر، بە جز جمع‌کردن کاسە کوزەها و رفتن بە اروپا و تقاضای پناهندگی یا پنهان شدن در میان خلق و تحت نام سازمان بە شکلی انگل‌وار زیستن، راە دیگری  نداشت. این نیز شکل دیگری از تصفیە گری بود.

    راهی کە آزمودم این بود: تصمیم بە برقراری شیوەای از رابطە کە در فرهنگ خاورمیانە بدان اندیشیدە نمی‌شد و یا حتی بە عقل نیز خطور دادە نمی‌شد؛ یعنی تقبل زندگی‌ای در چارچوب روابط و چالش‌های دیالکتیکی خارج از دایرەی ازدواج- کە در حکم نیازی اجباری دیدە می‌شد- و بە جان خریدن جنگ و نبردی تا بە آخر در این راە. در این چارچوب می‌خواستم هم مرد و هم بە‌ویژە زن را با هستی  انسانی  راستین خویش و آزادشدنشان آشنا نمایم. این یک آزمون و امتحان انقلابی گری بزرگ داخلی بود. بسیار  استثمار گشت، از آن سوءاستفادە شد و بە ابزار صدها فریب مبدل گردید. اما بە راستی نیز همین فعالیت‌ها بودند کە زن شجاع، بااخلاص، خردمند و زیبا را بەوجود آورد. دختران زیبا و خردمند بسیار فراوانی شهید شدند. خود را جهت برآوردەسازی آرزوهای آنان تقریبا هر  روز از نو آفریدم، اما چون نتوانستم برای این منظور کفایت نمایم نیز همیشە بە صورت دردمند زیستم. وصال تاریخی آزادانە با زن را تحقق بخشیدە بودم؛ اما بە نوعی  همانند فرهاد معاصر بە هیچ وجە موفق بو وصال شیرین نشدم. لیکن باور هم نکردم کە گذار از وضعیت موجود در ان داستان نوستالژیک( حسرت بار) و تحقق وصال نیز چندان با معنا و لازم باشد. قادر بە درک این امر بودم کە وصال در شرایط موجود( در نظام‌های هژمونیک یا سلطە گر) بە معنای مرگ عشق خواهد بود. بنابراین مهم این بود کە بتوانی بە گونەای آکندە از عشق، بە کار و کوشش جهت حل تمامی مسائل اجتماعی بپردازی. بە عبارت صحیح تر، اخلاق عشق راستین بە معنای داشتن  استعداد و توان جنگیدن با مسائل اجتماعی  و حل آن‌ها بود. آنانیی  کە فاقد این استعداد و توانایی بودند، آنهایی کە قادر بە توسعەی این توان و استعدادشان نبودند، نمی‌توانستند دارای عشق و یا  اخلاق عشق باشند.

    شرایط لازمە جهت  تحقق عشق در فلسفەی  هگل، برقراری توازن نیرو در بین زن و مرد می‌باشد. این شرط لازمە اما ناکافی، بیانگر( شکل گیری) زن توانمند شدە( بە مثابەی یکی از طرف‌ها) است. مقصود، توازن  نیروی  خشن و مادی نیست. چیزی کە موضوع  بحث است، توازن نیروی فیزیکی، روانی و اجتماعی می‌باشد. یعنی  سخن این است: زنی  کە در کهن‌ترین و ژرفا یافتەترین نوع  بردگی می‌زدید، نمی‌تواند عشقی داشتە باشد. جهت پرکردن عملی اندرونەی  این نظریەی فلسفی  کە سهمی از صحت و درستی  دارد، بە توانمندی‌سازی همە جانبەی( ایدئولوژیک، سیاسی،اخلاقی، زیبایی شناختی، فیزیکی و حتی  نظامی- جهت دفاع ذاتی-، اقتصادی  و ورزشی) زنان موجود در صفوف مبارزە اولویت دادم. با التفات کامل بر اینکە راە احترام گذاری  ورفتاری منسجم و مناسب در مقابل  زن و (صحیح و نیک و زیبا) بودن محبت بە وی از مسیر نیرومند نمودن او عبور می‌کند، بە مسائل زن پرداختە و بدان‌ها رسیدگی  می‌کردم. بنابراین تا وقتی  زن نیرومند نمی‌گردید، عشق بە او نمی‌توانست تحقق یابد. بە طور یقین بە صحت این تعریف باورداشتم. مطمئن بودم چنان موضوعی  است کە بە هیچ‌وجە نباید از آن امتیازی داد و کوتاە آمد. پس از اینکە بە تدریج این استعداد و نیرو را کسب کردم، فعالیت‌های  من در حوزەی  زن ارزشمند می‌گشتند. دختران انگار کە از خواب و کابوسی هزاران سالە بیدار شدە بودند بە من نگریستە و در آغوش  می‌گرفتند. علی‌رغم اینکە در این زمینەها بسیار محتاط بودم، حتی من نیز از در آ‌غوش گرفتن آن‌ها بە گونەای آکندە از محبت و حسرتی بی‌پایان و ( تاج سر قراردادن)شان احتراز نورزیدم.

    در این موضوع دو نگرش اشتباە آمیز همیشە تحمیل گشتند: بە شیوەای سنتی  بە هم رسیدن و سر بە یک بالین گذاشتن؛ کسانی  کە بدون وجود هیچ پایەای ایدئولوژیک، سیاسی و عملیاتی و با هدایت جنسیت‌گرایی محض تحت نام ( از آن همدیگر شدن) فرصتی یافتە و رفتارهایی پست و دون‌مایە نشان می‌دادند، فرسودگی بسیاری  بە بار می‌آوردند. در مقابل آن، صوفیگری  و زهد محض، یعنی موضعی مبینی بر گذار از تأثیرات ‌غریزەی  جنسی از طریق سرکوب خویش نیز نتیجەای فراتر از بزرگ نمودن مسئلە بە بار نمی‌آورد. فعالیت‌هایی کە در مسیر آزادی و برابری دموکراتیک انجام دادە می‌شدند، بە معیار سالم و مستحکم آزادی  اجتماعی  مبدل گشتند. پیشرفت‌های عملی،( صحت، نیکی و زیبایی) برخورد اصول مندانە را اثبات نمود.



    کژار