• برچسب‌ها:, ,

    کودکی: مانند ماهیتی تاریخی

    23 آگوست, 2021

    سوما جیهان

    انسان، با آگاهی از موجودیت اجتماعی شدن خویش یکپارە است. بە اندازەی دستیابی بە یکپارە بودن خویش، می تواند سرگذشت موجودیت را ادامە دادە و تمام کند. می تواند با ریشە(تاریخ) و آیندە خویش پلی محکم و سالم را استوار سازد، پند و نصیحت نیاکانمان کە گنجینەای گرانبهاست دال بر اینکە” هر درختی بر روی ریشەی خود سبز می شود، باز با باز و کبوتر با کبوتر” همانند مبدأ و پرنسیبی کیهانی، وجود و ماهیت را تعریف می کند. این خصوصیات بنیادین کە در هر جا و مکانی مورد قبول می باشد، نە تنها در رابطە با انسان، همزمان در تمام کیهان زندە موج می زند. این رفتار بیش تر از اینکە آموزش دادە شدە باشد، درونی و در نهاد وجود دارد، عکس العملی مهم در رابطە با استمرار حیات می باشد.

    هر موجود زندەایی در کائنات، انتقال آگاهی های حیاتی بە فرزند خود را وظیفەای اساسی قلمداد می کند. اما تنها انسان است کە این پرنسیب را رعایت نمی کند. دولت، حق آموزش مادر-پدر و اجتماع فرزندان آنان را غصب کردە، تامین نیروی کار و ملزومات دیگر را بە عنوان هدف انتخاب کردە است. نخست زن و جامعە را از این مرحلە دور کردەاند؛ مدرسە تبدیل بە محل انتقال نیروی کار کارخانەها شدە است. استراتژی ای کە نیروی اقتدار اجرا می کند؛ تضعیف وابستگی انسان نسبت بە ماهیت خویش، بیگانگی از ذات و جوهر و بە این ترتیب ماندن در موقعیتی بدون دفاع را اجرا می کند. در واقع انسانی کە از ماهیت خویش فاقد آگاهی و غریبە باشد، انسانی ست کە در برابر هر نوع حملەای آسیب پذیر و بدون دفاع است. بە همین دلیل رهبر آپو می گوید:” ما بسیار آسان می توانیم، بگوییم کە در تاریخ تمدن(شهرستانی)، دولت و اقتدار از طریق آموزش ضربات مهلکی بر حیات اجتماعی وارد ساختە اند.” بە این ترتیب جامعە را از خود بیگانە ساختە و زمینی هموار را برای استثمار( پایمال کردن رنج) آباد می کنند.

    گذار از بیگانگی کنونی، بازگشت بە جوهر و ذات، بنیاد نهادن فرد_جامعە بر اساس دانش بە ماهیت خویش و وابستگی راستین؛ مٶثرترین راه تنها با دیدگاهی راست بە تاریخ نگریستن است. برای گذار از بیگانگی کنونی؛ تنها راه ممکن با ایجاد وابستگی محکم تر، بە کارگیری راه و طر‌ق غنی تر ممکن می باشد. یکی دیگر از راه های بنیاد نهادن ارتباطی محکم با ماهیت انسانی و اجتماعی شدن، در نظر گرفتن اصطلاح کودکی در درون حقیقت می باشد.

    روان کودک، قبل از هر چیز وابستە بە دیدگاه مقابل اصطلاح کودکی است و کودکی اصطلاحی اجتماعی ست. امروزە، ما در مورد کودکی و روان کودک صاحب ثمرە و نتیجەی علمی بسیار خوبی هستیم. در موضوعات برخورد با کودک، ایستار بە دست آوردن شخصیت، تربیت کردن، دور نگه داشتن از ایستارهای منفی و دیدگاه های بسیار دیگری وجود دارند. در حوزەی روانشناسی رشد. آموزش دهندە، همەی متخصصان و تئوریسین هایی کە در این مقولە کار می کنند؛ می گویند: کە کودکی  برای دوران نوجوانی دارای اهمیتی حیاتی بودە و دورانی بسیار حساس می باشد. ایستار و عکس العملی کە کودکان را دریافتە، توضیح دادە، پیشنهاد کردە و خانوادەها را جهت دهی می کند؛ ابتدا از طریق آموزش سعی می شود کە کودک این طور بزرگ شدە و با بنا نهادن تغییرات در ایستار کودک خواستە شدە ” هم وطن مناسب” آیندە را بزرگ کنند. بروکرات ها در هر فرصتی معصومیت کودکان را بر زبان راندە و وعدەی محافظت از آنان را می دهند. در فضا(اتمسفر)ی اجتماعی هم وقتی اخباری در رابطە با خشونت علیه کودک پخش می شود؛ اعتراض های مبنی بر اینکە باید فاعل این کار مجازات شود؛ بە گوش می رسد؛ احساسات در باب کودک مبدل بە جنبشی شده، کە هرکس خود را عاری از گناه نشان می دهد. خانواده”برای کودک” کار می کنند، بە منظور ساختن زمینەی مناسب برای آیندەی کودک کە در سال های پیش رو از حیاتی مناسب برخوردار باشند؛ مشغول می باشند. کودک مایەی اولیەی سنگ بنای خانوادە می باشد، کودک مرکز است، درخواست او چە چیزی باشد، برآوردە می شود.

    امروزە وقتی ما برخورد خانوادەی مدرن و جامعە را تفسیر می کنیم، عجبا می توانیم بگوییم کە در مقایسە با دوران پیش تر؛ با ارزش تر، امن تر و خوشحال تر است؟ از دوران گذشتە تا دنیای مدرن، برخورد با کودک و وضعیت وی از جنبەی مثبت پیشرفت داشتە است؟ اطلاعات و دانش ما دربارەی کودکی و روانکاوی کودک در سطح بسیار بالایی قرار دارد؛ اما چرا هنوز هم کسی کە شاهد بیشترین خشونت بودە و با خشونت روبەروست، کودکان هستند؟ گفتە های مانند” معصومیت، بی دفاع، خام، بی تجربە و… برای کودکان استفادە می شود؛ کودک را هم بە اوج ماه بردە و هم بە قعر چاه می کشانند؛ عجبا این پارادوکس را تداعی نمی کند؟ آیا در دنیای مدرن واقعا کودک شاد و  با ارزش هستند یا مانند مِلک بە آنان نگریستە می شود؟ برای پاسخگویی بە این پرسش و پرسش های در این رابطە، قبل از هر چیزی از زاویەی دوران و جوامع مختلف نگاهی بە اصطلاح کودک بیاندازیم، در دنیای مدرن ما دربارەی مفهوم و حیات کودک، در سایەی علوم و شواهد موجود، ارزش و اهمیت کودکی را توضیح می دهیم.

    کودک و کودکی در سیر پیشرفت تاریخی

    دربارەی قدمت مفهوم کودکی، ادبیات بە تازگی پا بە عرصەی وجود می نهد. مفهوم کودکی در سال های اخیر توجە تاریخ شناسان را بە خود جلب کردە اما چون دادە و اطلاعات در این خصوص محدود می باشد؛ پیدا کردن منابعی کە در این مورد، اطلاعات مشخصی بە ما بدهند، بسیار کم و اندکند. علی رغم این هم تلاش و توضیحات دانشمندان، موضوع تاریخ کودکی را بە وضوح می رساند. وضعیت هایی مانند شیوەهای تولید، ارتباط انسان ها، جامعەی دولت گرا، وضعیت زن کە بە دنیا شکل می دهند، باعث می شوند کە تغیر در مفهوم کودک و کودکی هم بو وجود بیاید.

    کودک در جامعەی شکارچی و گردآورندە

    در جامعەی شکارچی و گردآورندە، مرد در شکار و زن در گردآوری تخصص پیدا کردەاند؛ کودک در چنین فضایی شکل گرفتە است. در خصوص آن دوران، دادەهای کمی در اختیار داریم. وقتی کە ما بە منابع محدود و موقت بقا را دیدە؛ شرایط و دشواری های حیات کوچ نشینی را در نظر گرفتە؛ می توانیم بگوییم کە بزرگ کردن کودکان و توجە بە آنان، معضل بسیار بزرگیست. چون بزرگ کردن معضلی جدی بودە، آنان(کودکان) هم بە ناچار در اقتصاد مشارکت می کنند. تا سن مشخصی همراه با مادر و زن ها دیگر در کلان، کودک هم مشغول گردآوری می شود، پسرها با مردان بە شکار می روند. در این خصوص دادەهای تازەتری پیدا شدەاند. بە اندازەای کە از شکل و طراحی های درون غارها کنکاش شدە؛ مرد بە پسرهای کوچک آموزش شکار می دهد. در صورتی کە ما می دانیم مسئلەی اساسی کلان، بقا، تامین امنیت و تولیدمثل می باشد؛ بسیار آسان می توانیم بگوییم کە کودک هم بخش و عضوی از کلان می باشد.

    مشارکت کودک در حیات اقتصادی و اجتماعی چە تاثیری بر آنان می گذاشت؟ بسیاری از شکارچیان و گردآورندگان روزانە چندین ساعت کار می کردند. همەی این ها از طرفی، بازی با کودکان زمان چشمگیری را می طلبید. دربارەی این دوران استرنس در کتاب خود بە نام تاریخ کودکی می گوید: در بسیاری از گروه های گردآوردندە_شکارچی پیشرفتە، کودک و بزرگسال با هم بازی می کنند. هرچند این کار میدان کودکان را تنگ می کند، برای تاثیر متقابل زمینەی بسیار خوبی فراهم می کند.” همچنین در آن دوران کودک با مرگ روبرو هستند. زندە ماندن  و بعد از آن تداوم حیات، مجادلەای دشوار است. با وجود این هم می توان گفت کە اختیار استفادە از زمان برای کودکان منعطف تر است. بی گمان کلان مهم تر است. رشد و بزرگ شدن برای کودکان از هر دو جنس زود شروع می شود.

    کودکان و انقلاب کشاورزی

    انقلاب کشاورزی، بزرگ ترین گام انسانیت بود و همەی حیات را دگرگون کرد. پیدا کردن آذوقە دیگر شانس نبود. انقلاب کشاورزی کە ١٢٠٠٠سال قبل شروع شد، همراه با خود سیسیتم اقتصادی تازەای آورد. انسان شخم زدن  و کاشتن را یاد گرفت، حیوانات را اهلی کرد. کشف خیش(گاوآهن)، چرخ و… ذخیرەی محصولات در انبارهای مشترک، پیشرفت محافظت و مالکیت برای جامعەی انسانی بە معنای پیشرفت حیات و فرهنگ بود. وقتی کە از زاویەی کودکان می نگریم، چیزی کە لازم است بگوییم؛ رشد زیاد جمعیت و نفوس است. می توانیم بگوییم چون انسان ها احساس امنیت کردە و دغدغەی تامین حیات را حل کردە و برای پیدا کردن غذا یا بە دلیل شرایط جوی مجبور بە کوچ کردن نیستند؛ اجازە دادە کە جمعیت خود را بیش تر کردە و کارآفرینی کنند. کودک در میان حیات اجتماعی بودە و بخشی از گروه هستند. در رابطە با بزرگ کردن کودکان، همەی کلان مسئولند. کودک عاید هرکس است یعنی در واقع شخص مشخصی صاحب کودکان نیست. در مورد پدیدەی کودکان در جامعەی کشاورزی، منابع کمی در دسترس است اما منابع موجود نشان می دهند کە در آن دوران، کودکان نیروی قبل توجهی در کار کردن هستند. باید این فعالیت با کارگری کودکان در جامعەی صنعتی مقایسە نشود. می توان گفت کە ذهن و مشغلەی فکری کودک بسیار آزادتر است. همچنین می توان گفت کە کودک اگر در خانوادەی اصلی ( مادر_پدر_فرزند) تحت فشار قرار نگرفتە باشد، در سطع کمتری با خشونت روبرو ماندە است. با وجود این هم تقریبا بیش از نصف کودکان آن دوران، قبل از دو سالگی می میرند.

    در جامعەی طبیعی کە در حلقەی زن_مادر شکلل گرفتە، زنان مسئول بزرگ کردن کودکان می باشند. بزرگ کردن، شیردادن، تامین لزومات امنیت، از طریق آزمودن و پیدا کردن گیاهان دارویی و مداوای آنان؛ کار زنان است. زبان، فرهنگ و حیات خود را بە کودکان انتقال می داد؛ احتمال دارد کە خوددفاعی و پناه گرفتن را هم یاد دادە باشد. گیاە و طبیعت را از طریق زن یاد گرفتە است. بدون طبیعت نمی تواند وجود داشتە باشد، آنیمیزم را از زن یاد گرفتە است. حمایت کردن تنها محدود بە مادران نبودە، این مورد هم در کودکان احساس امنیت و یکپارگی را بە وجود آوردە است. احتمال دارد کە پاتولوژی(آسیب شناسی) و بیماری های روحی کم تر بودە باشد. کودک تحت هیچ گونە اتوریتە(حاکمیت)ای وجود ندارد، کودک مِلک نیست. در این خصوص، مرد آگاه بە نقش خود در تولید کردن( تولید مثل) نبودە و این مورد هم بسیار تاثیرگذار است. آموزش، زندە ماندن. زبان، فرهنگ و آگاهی های جمع شدە در زندگی را بە آنان منتقل کردەاند. سیستمی منظم از آموزش و مدرسە وجود ندارد. بی گمان کودک در سطحی قرار دارد؛ کە ما نمی توانیم با امروزه مقایسە نماییم، طبیعی و اجتماعی بودن را بە صورت متداخل می زید. گفتەی” در هفت سالگی خود چگونە باشد، در هفتاد سالگی هم همان است” در آن دوران برای ایام کودکی این را گفتە اند، دال بر تاثیر و اهمیت کودکی تا هفتاد سالگی است. سال های کودکی چگونە بر پیشرفت شخصیت تاثیر گذار است؟ علم در دویست تا سیصد سال گذشتە بە این آگاهی دست یافتە است، اما احتمال دارد کە زن هزاران سال پیش تر علم بە این مهم را داشتە و آن را کشف کردەاند.

    کودک و جامعەی دولت مدار

    انقلاب کشاورزی در اجتماعی شدن انسان راه تازەای گشود، همزمان در آن ایام باعث پیدایش دوران مالکیت خصوصی، طبقە، پاتریک(راهب) و هژمونی مرد شدە است. هر تصمیمی کە در رابطە با زندگی کودک باشد؛ پدر صاحب نظر است. کودک قبلا در جامعەای بود کە مالک نداشت، دیگر اتوریتەای کە مالک وی بود ظهور کردە و مجبور بە اطاعت است.

    با سازماندهی هژمونی مرد، تلاش در جهت بردەساختن زن سرعت پپدا کردە، یورش بە ارزش های اجتماعی کە حاصل رنج و تولید زن بودە؛ بر کودک نیز تاثیر گذاشتە است. کودک تحت مالکیت پدر است و مجبور بە رعایت و اطاعت از گفتەهای اوست. اطاعت صورت قانونی پیدا کردە و کودکانی کە فرمان نبرند، گفتە می شود کە باید مجازات شوند؛ حتی در قوانین یهود کودکانی کە اطاعت نمی کنند، بە منظور مجازات، گاهی اوقات، کشتن را هم ترجیح می دهند. ما از کتیبەهای گلی کە در مزوپتامیا دیدە شدە اند، درمی یابیم کە درس هایی کە کودکان دیدەاند، گفتەهای مادر و پدرانشان است دال بر اینکە باید کودک گوش بە فرمان پدر باشد، در لابلای ترس و گمان، تلاش در جهت “کودک موفق” را می بینیم. این وضعیت بسیار بە امروزە شباهت دارد، می بینیم کە این مهم از آغاز اتوریتەی پدر شروع می شود. در میان کلان و قبیلە مانند ارگان آن جامعە، کودک حیات خود را در سخت ترین شرایط هم ادامە دادە، با آغاز بە کار جامعەی دولت مدار، مفهوم “آزادی” تغییر پیدا کردە و کودک آن را از دست دادە و دیگر مجبور بە اطاعت از پدر است.

    کودک در مدنیت کلاسیک

    وقتی ما بە مدنیت کلاسیک می نگریم؛ می توان بە آن ها دوران امپراتوری هم گفت؛ چین، دریای مدیترانە و هندوستان بە منصەی ظهور می رسند، چین در این دوران با خاندان مدیریت شدە و حیات با فلسفەی کنفوسیوس آراستە می شود. بە دلیل خصوصیات جنسیتی و غیر  منعطف این فلسفە، طبقاتی بودن و تمایز مشخصی را بە بار می آورد. می بینیم کە کودکانی کە در طبقەی بالا قرار دارند از حق آموزش برخوردار بودە و کودکان طبقات پایین را بە کار و فعالیت وا می دارند. وابستگی بە پدر و مادر استمرار پیدا کردە و این وابستگی مقدس می شود؛ پدر چە زمانی بخواهد می تواند کودک را تنبیه کند. دادگاه اکثر رای و تصمیماتش را بیشتر باب میل پدر و مادر اخذ می کند. خاندان قین، کشتن ” کودکان بد ریخت” کە بزرگ کردنشان مصرف زیادی را می خواهد، مجاز دانستە است. در شرایط سخت کشتن کودکان دختر را روا می داند. بە عنوان اتوریتەای کە بر بدن کودکان دختر استوار شدە، ” تحمیل بستن و گرە دادن پای آنان” در مقابل ما جلوە کردە اما همراه با این، حیات روزمرەی کنفوسیس تا حدی نرم تر، از موجودیت خود محافظت می کند. تعدادی از خاطرات ضبط شدە، نشان می دهند کە پدر بسیار زیاد بە کودکان دختر علاقە نشان دادە است. با استفادە از این آگاهی ها درمی یابیم کە در زندگی روزمرە، بە دور از اوامر اتوریتە، کارهای دیگری انجام شدە است.

    در دریای مدیترانە، وقتی بە دوران کلاسیک می نگریم؛ با ایدەآلیزە(آرمانی) کردن ظرفیت فیزیکی و ذهنی در جوانی روبرو می شویم، اما در این اینجا لازم بە ذکر است، کە وضعیت شگفت انگیزی در برابر جوانی(قدرتمندی) مرد وجود دارد. نوزادهای دختر بە دلایلی چند کشتە می شوند، این پدیدە در آتن بە صورت چشمگیری وجود دارد. کودکان پسر  بە راحتی می توانند، آموزش ببینند، اما فقط دخترهای طبقەی بالادست حق آموزش دارند. در این دوران دیسیپلین و اطاعت بسیار اهمیت پیدا می کند. کودکان پسر از رژیم خانوادە خارج می شوند، بحث روزانەی دولت را بسیار مشغول کردە و بە عنوان معضلی بزرگ ضهور می کنند. ارسطو و افلاطون کە از معروف ترین متفکرهای آن دوران می باشند، توجە بسیاری بە بازی و سرگرمی می کنند؛ بازی و سرگرمی را بە عنوان آمادەکاری برای بزرگسالی قلمداد می کنند، بە همین دلیل باید بنیاد گزاردە شود.

    پیتر .اِن. استرنس در کتاب تاریخ کودکی خود، دربارەی حیات کودکی در هندوستان چنین می گوید: “زمانی کە بە هندوئیزمی کە در هندوستان حاکم است، بنگریم؛ شاهد رحم و عطوفتی ویژە برای نوزادان می شویم. اسباب بازی هایی مانند تیلە و گردنا کە امروزە هم مورد استفادە هستند. از جنبەی دوران کودکی، این وضعیت بسیار مهم می باشد. همچنین شاهدیم کە کودک از واقعیت رشد و سن خویش محدود نگەداشتە شدە است. موضوع اطاعت و فرمانبری همانند دولت های دیگر ویژگی های خود را داراست. کشتن کودکان روی نمی دهد اما در این مورد هم تمایز و اختلاف برای کودکان دختر چشمگیر است. فعالیت و مشارکت در در نیروی کار از دوران کودکی آغاز می شود. بی گمان کودکان دوران کلاسیک، زمینەهایی برای خود بە دست آوردەاند اما در دوران کلاسیک، کودک بودن امری دشوار بود.

    کودک در ادیان یک خدایی

    با پیدایش ادیان یک خدایی، دیگر کودک تنها مختص بە پدر نیست، بلکە حاکمیت و اتوریتەی دولت و کلیسا هم بر آن افزودە می شود. همزمان با اطاعت از مادر و پدر، اطاعت از کلیسا، خدا و دولت هم جنبەی قدیس بودن پیدا می کند. علیە قتل نوزاد مخالفتی جدی مطرح می شود. در سال ٣٧٤میلادی امپراتوری مسیحی قانون” اگر فردی چ مرد باشد یا زن، گناهی مانند قتل نوزاد انجام دادە باشد، باید با قصاص مجازات شود” وضع می کند. اسلامیت هم بە همان صورت، پند و نصیحت های لازم را سریعا اعلام می دارد. بە ویژە حضرت محمد سنت بی رحمانەی قتل نوزادان در میان عرب ها را رد کردە و سعی در ممنوع کردن تجارت کودکان داشت. کودک از بدو تولد بخشی از جماعت دینی بود و این امر تاثیری حتمی بر رویکردهای موجود گذاشت. در مسیحیت کودک از بدو تولد، ماهیتی گناه کار داشت بە همین دلیل لازم بود کە تعمید(شستشو) دادە شود. تنها راه پاک کردن کودک این بود. کسانی کە آن(کودک) ها را از گناه ها پاک می کرد، دیندار و مرد بودند. پدری کە باید از آن اطاعت می کردند، خدا، کلیسا و بی گمان دولت بود. بی شک قانون، قواعد وتلقین ها را آنان وضع می کردند، مطمئنا باید آنان را رعایت می کردند. با پیدایش ادیان یک خدایی، آموزش و تربیت هم بسیار گستردە می شود. قبل از هر چیزی محتوای آموزش ها دینی بودند، اما در اوایل کە اسلام در حال گسترش بود؛ آموزش های علمی هم دیدە می شد. بدون شک کودکان پسر از امکانات آموزشی، بیشترین بهرە را بردند. هم زمان با اسلامیت و مسیحیت، وقتی بە بودائیزم می نگریم، کە نە تنها با یک کتاب بلکە با نوشتەهای فراوانی روبرو هستیم؛ در مبحث کودک قوانین حتمی وجود ندارند، تاثیر متقابلی بر کودکان ندارند، یعنی پراکندەاند. استرن: این وضعیت با چندین مرجعی(نە یک کتابی) مرتبط است. بە همین دلیل در ارتباط با وضعیت کودکان در دین بودایی، آزادی بیشتری بە چشم می خورد. بودائیزم بسیار مخالف تحمیل بر کودکان در سنین کوچک بود، یکی از آن ها ازدواج در سنین پایین بود. مسیحیت، اسلامیت یا بودائیزم و همه ی دین های دنیا، چە در داخل و چە طبق جغرافیا اختلاف و تمایزاتی داشتە باشند، اما در مبحث کودک متفقند کە باید تحت اتوریتە باشند، مانند عضوی از جماعت دیدە شدە و بە عنوان ” کودکان خدا” شناختە می شدند. اطاعت کردن، خصیصەی مشترک همەی ادیان دنیا بود. سرپیچی از مادر و پدر یا فقط پدر بە مانند بی اطاعتی از خدا قلمداد می شد.

    آریِس در کتاب خویش بە نام ” دوران های کودکی” کە در سال ١٩٦٠ نگاشتە است، می نویسد: تاریخ کودکان در قرون وسطی شروع شدە و در این دوران اصطلاح مشخصی برای کودکان وجود ندارد. اما مشخص است کە این گفتە بە معنای پرورش نکردن و دوست نداشتن کودکان با آنان نیست. مدعیست کە کودکی با ویژگی های بنیادین خود، از پرورشی علمی محروم بودە می گوید: کودک بە عنوان مینیاتور بزرگسالان دیدە می شود. در لوحەهای گلی متعلق بە قرون وسطی، کودک با جثەی کوچک و صورت بزرگ ترسیم شدە است. مثلا نوزادی حضرت عیسی را با ریش کشاندەاند. گفتە می شود کە کودک در سنین ٥ـ٧ سالگی باری تحصیل از خانە جدا می شوند؛ برای دستیابی بە هدف محافظت از ذهنیت دیسیپلین(نظم) غیر منعطف، در قلعەها حبس می شوند. اما در دوران ملکە بَس در انگلستان برای مدتی راحتی و مثال های مثبت هم وجود داشتند. در قرون وسطی، جامعەی اسلامی از اروپا جدا می شود، تا سن نوجوانی اهمیت ویژەای بە آن می دهند و منطق پرورش کردن آنان اولویت دارد؛ در هفت سال نخست معصومیت آنان مطرح و محافظت از آنان در مقابل هر نوع خرابی در نظر گرفتە می شود. باید برای کودکان ارزش قائل بود و ارتباطی مثبت با آنان را گسترش داد. همراه با این هم بر کودک اتوریتەی مشخص خانوادە و مخصوصا پدر وجود دارد. فارابی در قرن١٠ میلادی اشارە بە تفاوت های شخصی در کودکان اشارە می کند؛ اهمیت پرورش ذهنی را بر زبان آوردە و در سیر پیشرفت بە توازن اشارە کردە و این ها بر شکل گیری ذهنیت کودک تاثیرگذار است. در همان دوران ابن سینا توجە را بە سلامتی روح و بدن کودک جلب کردە و باید طبق علاقە و ضروریات کودکان ارتباط برقرار شود، بە این ترتیب باید علاقە و حب بە دست آید؛ از زاویەی ذهنیت کودک  و کودکی، منطقی نزدیک بە امروز را مطرح کردە است.

    صنعتی شدن، رفرم، رنسانس، روشنگری و کودک

    در سدەهای ١٦ و١٧، پیشرفت های صنعتی، جنبش های رفرم_رنسانس، دوران روشنگری و تغییرات مهم، حیات کودکان را هم تغییر دادە است، دیدگاه و رویکردهای مقابل کودک هم متمایز گشتە است. مثلا در تابلوهای رنسانس، کودک با اسباب بازی در آغوش خود ترسیم شدە است، منطق مینیاتور بزرگسالی عوض شدە است. در درک و شعور کودکی علاقە و صمیمیت بیش تر می شود، صنعتی شدن ابتدا در انگلستان آغاز و بعدها بە غرب اروپا، شمال آمریکا و ژاپن صادر شدە و سرانجام در همەی دنیا گسترش پیدا می کند. پیدایش صنعتی شدن و بورژوازی همراه با خود هستەی اصلی خانوادە(مادر_پدر_فرزند) را تشکیل می دهد. پیشرفت در کشاورزی، سرعت کوچ از روستا بە شهر را زیاد کردە و بە این ترتیب در کارخانەها زن و کودک همراه با مردان در شرایطی کە ساعت کار گاها بە ٢٠ساعت رسیدە، کار می کنند.  می توانیم بگوییم: وضعیت کە صنعتی شدن مخصوصا در اوایل زیستە است؛ از نمونەی پایانی جوامع کشاورزی، تابلویی بە مراتب وحشتناک تر ظاهر شدە است. گفتە می شود کە در آمریکا، انگلستان و کشورهای صنعتی دیگر کودکان خانوادەهای فقیر در کارخانەها بە عنوان نیروی کار، بە کار گرفتە شدە و در سنین پایین بە کار گماشتە می شوند؛ این امر هم کودکی کودکان را از آنان گرفتە است.

    با پیشرفت علم و تکنولوژی در مراحل بعدی و دوران روشنگری، حیات دگرگون شدە و دیگر کودک بە عنوان هم وطن شناختە می شود. بعد از سدەهای ١٩ و ٢٠ کودک بە عنوان موجودی بی گناه کە باید مورد حمایت قرار گرفتە و شکستن اتوریتەی مطلق پدر مطرح می شود. گفتوگو دربارەی آموزش و پرورش کودکان بیش تر شدە و اهمیت و چگونگی آن مورد بحث قرار می گیرد. در چارچوب تئوری، نظریات ذکرشدە مطرح می شود اما با صنعتی شدن و شرایط سنگین فعالیت و شیوەهای تولیدی کاپیتالیسم، استعمار و استثمار کودکان ادامە پیدا می کند. از حیاتی کە کودک بخشی از کلان و قبیلە است و بزرگ کردن او از جانب افراد بسیاری انجام می گیرد، بە سوی حیاتی کە تنها یک کس در پرورش کودک ایفای نقش می کند، کشان کشان می آید؛ بە وسیلەی تحقق آرزوی آیندەی خانوادە، غنی کردن نژاد و چیزی کە نسل ایندە گفتە می شود؛ بە سوی نسلی نو کە دولت او را پرورش دادە، می رود.

    نظریات روانشناسی  و رشد دربارەی کودک

    اِمره آکباس، ریحان آتاسو توپچواغلو در ارزیابی های خود تحت نام ” تشکیل پارادیگمای کودکی مدرن”  سیستم کنونی را این طور مورد انتقاد قرار می دهند: ” جان لاک در مقابل ذهنیت قرون وسطی بە پا می خیزد و ذهن کودک را بە لوحی سفید کە باید از جانب خانوادە، معلم(استاد) و دولت شکل دادە شود”، این نظریات در تغییر ذهنیت مقابل کودک، باعث برداشتن گامی مهم می شود.” در همان دوران نظریات ژان ژاک روسو دربارەی کودکانی کە می توانند برای خود تصمیم گرفتە و بە آن عمل کنند، احترام ذاتی آن ها را بلند، در موضوع ابراز خود دچار مشکل نشدە، توانایی حل مشکلات خود را داشتە، تصمیمات خود را کنترل کردە، صلح دوست و با طبیعت خویش در آهنگی معین بە سر می برند؛ در خصوص رویکرد بە کودکان باعث تغییراتی بنیادین شدە است.” پاستولازی و فروبل دربارەی آموزش، ذهنیت کودکان را بە پیش می برند، دانشمندانی مانند ویگوستکی و پیاژه جنبەی رشد مثبت کودکان را بە عنوان زمینەی تغییر برجستە می سازند. در سدەی ٢٠ دیگر می توانیم موجودیت روانشناسی کودکان را مورد بحث قرار دهیم. در میان فعالیت های اکثر دانشمندان، نظریات روانشناسی رشد پیاژه، دارای جایگاهی مهم می باشد. می گوید: کودک، خام های کوجک هستند، به این ترتیب مخالفت خود را با نظریات سنتی ابراز می دارد. همچنین می گوید: آن ها دارای دیدگاه مختص بە خود دربارەی دنیا می باشند. پیاژە مشاهدە می کند کە کودک در سنین جدا، کارهای متفاوت انجام می دهند. در این نظریە کە موسوم بە رشد آگاهی می باشد، پروسەی رشد سیستماتیک ذهنی کودک مشخص شدە است. در هر سن و ماه مختلفی، چیزهایی کە از کودک انتظار می رود؛ متفاوت است. می توان گفت: نظریاتی کە در باب آموزش، رشد، ذکا(هوش) و روانشناسی کودک؛ بنیاد دانش روانسناسی کودک را گذاشتە است.

    در اوایل سال های ١٩٠٠با فروید، برای اولین بار جنسیت کودک مطرح می شود. با تئوری رشد روانشناسی جنسیتی فروید دربارەی ضروریات، موانع و پرنسیب های لذت در کودکان، بحث می شود. ادعا می کند کە در شش سال اول کودکی، بنیاد رشد گذاشتە شدە و این دیدگاه از جانب اکثر دانشمندان اساس گرفتە و بە پیش بردەاند، این گفتار جدی دربارەی دوران کودکی، در علم روانشناسی بە نقطەی چرخش بدل شدە است، اُرال، آنال، فالیک، پتانسیل و ژنتیک پنج مرحلەی تکامل کودکی هستند. ضروریاتی کە هیچ توجهی بە آنان نشدە و یا بیش از حد تامین شدەاند، در سنین نوجوانی باعث بروز ناراحتی های روحی می شود. تحلیلگر دیگری بە نام اریکسون تاثیر اطرافیان و دوروبر بر رشد کودک و تئوری رشد روانی کودک را مطرح کردە است. اریکسون بر طبق سن، دوران رشد کە ما در آن قرار می گیریم، دستەبندی کردە و وظایفی کە باید انجام دهیم را مشخص می کند. بجز تئوری تحلیلی، رویکردهای انسان و دوران کودکی، برخوردهای حرکتی(behavyorîzm) هم وجود دارند. واتسون، تورندیک و اسکینر از پیشاهنگان برخورد حرکتی هستند. پیشرفت و رویکردهایی کە بجز پاداش و مجازات داشتە باشد، چیز دیگری نیست. در درمان بعضی ناراحتی ها، طرز تغییر در رویکردهای منفی کە هنوز هم استفادە می شود.

    بعد از سدەی ١٦ صنعتی شدن، روشنگری، رنسانس و … تغییرات اجتماعی آغاز می شود؛ بە همین دلیل دگرگونی در دیدگاه و اصطلاح کودکی مجبوریت بود. دیگر کودک موضوع پوزیتیویسم بود، در بحث های روزمرەی علمی  جا می گرفت. ضروریات، ذکا(هوش) و پیشرفت آن ها از نظر علمی اهمیت بە سزایی داشت و بسیار باارزش بود. اما این دیدگاه و وضعیت علوم هم هستەی اقتدار را در بر می گرفت. یقیننا اصطلاحاتی مانند حکم راندن و اتوریتە، مالکیت بر کودکان، خود را دوبارە احیا می کرد. کودک میدانی تازە برای مالکیت و اقتدار بە شمار می رفت. برای این کە دولت بقای خود را حتمی کند، نیاز فراوانی بە علم داشت تا ” هم میهنان ایدەآل” را آمادە کند، دانش روانشناسی، بە آگاهی های با ارزشی دست یافتە و بە دست ما رساندە است، اما همراه با این هم، باید فراموش نکنیم کە در دوران جنگ جهانی دوم با پیشرفت سریع خود، تنها بە رویکردهای درک انسان محدود نماند، بلکە رویکردهای خود را در جهت منفعت های دولی و اقتدارگران جهت دهی کردە است.

    کودک بە عنوان موجودی دارای حقوق

    گفتە می شود کە اولین بار تغییر دیدگاه دربارەی کودکان در سال ١٧٩٩ در سویس وارد متون حقوقی شد و در میدان حقوق کودکان برای اولین بار در سندهای سیاست اجتماعی بە عنوان قانون وضع شد. در همین زمینە گام نخستین و جدی هم بعد از جنگ جهانی اول تحت نظر سازمان بین المللی یاری رساندن بە کودکان، تامین نیازهای فوری کودکان برداشتە شد. این سازمان بعدا بە اتحادیەی بین المللی رفاه کودکان تغییرنام داد و با تلاش های سازمانی در تاریخ ٢٦ سپتامبر١٩٢٤ در مجلس کلی جمعیت های ملی دربارەی کودکان در اولین سند بین المللی” بیاننامەی حقوق کودکان ژنو” بە رسمیت شناختە شد. بعد از تاسیس سازمان ملل متحد در تاریخ ١٠دسامبر١٩٤٨در بیاننامەی کیهانی حقوق بشر بە رسمیت شناختە شد؛ اما در این سند دربارەی کودکان در تقسیمات ویژە جایگاهی تعریف نشدە است. با وجود این هم، حقوق بشر بە عنوان حقوق کودکان شناختە شدە است. گفتە شدە کە در قبول کردن و تصویب حقوق انسان ها بە عنوان حقوق بشر مشکل بە وجود آمدە است. در این معنا دربارەی کودکان آگاهی ای از بودنشان تهیە شود، در سال ١٩٥٩ در مجلس کلی ملل متحد اعلامیەی حقوق کودکان بە تصویب رسید. در این اعلامیە حقوق کودکان مانند آموزش، سلامت، محافظت و … قبول شدە است؛ ساڵ ١٩٧٩ در تمام دنیا بە عنوان سال جهانی کودکان بین المللی اعلام شدە است. مهم ترین گام در این تلاش ها، هم پیمان حقوق کودکان از جانب ملل متحد در تاریخ ٢٠ نوامبر ١٩٨٩ تصویب شدە است. با قبول کردن این هم پیمان از جانب کشورهای سومالی و سودان جنوبی در سال٢٠١٥بجز ایالات متحدەی آمریکا تمام ١٩٥ کشور دنیا، هم پیمان حقوق کودکان را قبول کردە و بە عنوان مهمترین سند کودکان پذیرفتە شدە است.

    مباحثە و نتیجەگیری

    علم در اهمیت کودکی بە این نتیجە رسیدە است، معضلاتی کە در دوران تکامل(بزرگ شدن) پیش می آیند؛ با حیات دوران کودکی در ارتباط است. در سە سال اول کسی کە با بزرگ کردن او در ارتباط بودە اکثرا مادر است؛ نوزاد مانند موجودیت، نیازهای بسیاری دارد. کسی کە او را بزرگ کردە، زمانی کە احتیاجات او( سیر کردن، گوش دادن، تمیز کردن جای خواب/لباس/ بدن ، گرم نگەداشتن) را برآوردە کردە؛ این ها در انسان احساسات بنیادین خودباوری و موجودیت را شکل می دهد. انسان مانند موجودی جایز الخطا، نیازهایش بە این ها محدود نمی شود؛ در این دوران مانند آیینە بودن( از نظر عکس العمل) بسیار مهم است. وقتی کە کودک می خندد، مادر عکس العمل نشان بدهد، با حرکات صورت مانند آیینە احساسات او را منعکس کند، مطمئنا در آیندە بر ارتباط هایی کە کودک برقرار کند، تاثیرگذار خواهد بود. اگر با کودکی در حد نیاز آیینە بودن صورت نگیرد، ممکن است بی باوری را ایجاد کند.  وقتی کە نیازهای کودک فراهم می شوند، احساساتی خود کە او را بزرگ می کند؛ بە کودک منتقل می شود. مادر بدون این کە متوجە شود، احساسات خود را بە کودک منتقل می دهد. مثال ” وقتی کە نوزاد شیر را می مکد؛ همراه با نیازهای بزرگ کردن، نگاه کردن، دوست داشتن، گرمایی، باور داشتن، پذیرفتن هم نیازهای او را تامین می کند. در سال ١٩٤٤در آمریکا آزمایشی خطرناک انجام دادند کە در آن تنها نیازهای جسمی(فیزیولوژی) تامین شدە اما هیچ تماسی(لمس) با نوزاد نداشتەاند؛ ٢٠ نوزادی کە تازە متولد شدە بودند، نیمی از آن ها بدون این کە هیچ مشکلی داشتە باشند، بعد از چند ماه جان خود را از دست دادند. تماس(لمس)، ارتباط، دوست داشتن، قبول کردن؛ مفاهیمی ست کە برای نوزاد انسان حیاتی هستند. بە اندازەی تامین نیازهای خوردن و آشامیدن مهم هستند.

    در پروسەی تاریخی ارتباط میان نوزاد و کسی کە او را بزرگ می کند، تخمین و پیشبینی های ما دربارەی، از کجا شروع شدە، چگونە بە پیش می رود؛ وجود دارد. اما آگاهی های حتمی و مشخصی در دست نداریم. احتمالا هژمونگرایی مرد نا هژمونگرایی پدر بە صورت موازی پیشرفت داشتە است. بە دنیا آوردن نوزاد برای زن امری خدایی و مقدس بود و این طور تصور می کردند کە زن بە تنهایی توانایی این کار را دارد. زن_مادرمقدس بود. در مقدس بودن او تنها زاییدن تاثیرگذار نبود، نوزاد تنها یکی از ارزش های بزرگ تولید و آفرینش زن بود. اهلی کردن و بزرگ کردن حیوانات، کاشتن دانە و تخم گیاهان، آسیاب کردن گندم و تولید آرد و درست کردن خمیر کاملا با بەدنیا آوردن کودک شباهت داشت. بی گمان این کارها را با احساسات نزاکت(احترام)و یکپارچگی انجام می داد. بە حکمت همەی موجودات ایمان داشتە و آبروی همەی موجودات را حفظ کردە است. کودک مال “هرکس” بود و بە هیچ شخصی تعلق نداشت. بە اندازەی گندم در حیات، زندە و آبرومند بود. در حد و اعتقاد کلی بودن، در زندگی مشارکت داشتە و بزرگ می شد.نە زن، نە کودک، نە ارتباط میان آن ها بجز طبیعت هیچ کس/ هیچ چیز/ هیچ منطقی در قانون بنا نهادن آن نقش نداشت، بلکە با مرزهای طبیعی مدیریت می شد. یعنی تحت فشار قرار نگفتە بود. بە همین ترتیب؛ موجودیست کە نیازهای فراوانی دارد، مجبور نبود “شیر”  کە نیاز اساسی او بود را از کسی دیگر بخواهد. وجود انسان در حدی اهمیت داشت کە بە رحم و عطوفت کسی دیگر سپردە نمی شد، کودک مرکز نبود، در واقع مرکز وجود نداشت. بهشت زیر پای مادران نبود، بلکە بهشت خود حیات بود. در چنین حیاتی امکان بحثی از آسیب شناسی، خود را در جایی حبس کردن و بیماری های روانی وجود ندارد. این آسیب شناسی، خود را در جایی حبس کردن، بیماری های روانی مرتبط با اقتدار و پیدایش مالکیت است. چون بزرگ کردن انسان بە عنوان موجودی جایز الخطا را بە یک نفر سپردند، نتایجی پاتولوژیک را با خود بە همراه آوردە است. زندگی روزمرە کە محدود بە خانوادە شدە، نوزاد را از اجتماعی شدن و طبیعی بودن محروم کردە است. ارتباط مادر و پدر، ارتباطی ست کە محددود شدە است، تحت فشار قرار گرفتە و برای پاتولوژیک شدن بسیار مناسب است. یکی دیگر از عوارض تقدیس خانوادە و این ارتباط؛ وارد کردن فشار بر روی شخص دال بر این کە” هر چە بادا باد”، را باید بە خاطر خانوادە قبول کند. زمانی کە ما فکر می کنیم کە در جامعەی طبیعی ارتباط را محدود نکردە، نە مِلک نە مقدس و نە محرم است؛ هرچند سطح مرگ و میر نوزادان هم بالا باشد، می توان گفت: حیات کودک آزادتر، سالم تر، منسجم تر بودە است.  وقتی کە مرد متوجە نقش خود در بەدنیا آوردن کودک شدە و بعد از آن تغییرات حاصلە بر حیات کودک  مورد تحقیق قرار می گیرد؛ این کار از دیدگاه تاریخ کودکی دارای اهمیت است. کودکانی کە مغدور(آسیب دیدە) ارتباط اینسِست(سکس محارم) هستند اما بە دلیل ترس از بەهم خوردن شیرازەی خانوادە، سکوت خواهند کرد. چون احساس مالکیت واقتدار زمینەی مناسبی برای این کار فراهم می کند. محققان و متخصصانی کە در این زمینە مشغول فعالیتند، می گویند: در هر جایی کە اقتدار و هیرارشی باشد در آن جا استثمار وجود دارد. خانوادەی هستە کە ما در آن متولد می شویم، تقریبا بە تمام شخصیت و خود بودن ما شکل می دهد، می تواند در سطح ماکرو بە اتمسفری سیاسی مبدل شود. کارگری کودک، تجارت کودک، جنایت، استثمار، کودکانی کە بە کوچ مجبور می شوند، کودکانی کە بە جرم کشاندە می شوند؛ مشکلاتی هستند کە در پدیدەی خانوادەی مستقل پیش نمی آیند.

    از جامعەی کلانی تا دنیای مدرن امروزی ما، کودکی مانند اصطلاحی کە جوانب مثبت آن سیر سعودی داشتە باشد، نبودە است. در بعضی دوران با بیشتریب فشار و اشغالگری مواجە شدە و در بعضی دوران بیشتر آزاد بودە است. کارگری کودک با وحشیانەترین وضعیت خویش موازی با صنعتی شدن بە وجود آمدە است. استثمار کودک، فحوش و تجارت کودک؛ جدی ترین مشکلات روزمرەی ما هستند. این مشکلات از صنعتی شدن، آموزش تعریف شدە، کاپیتالیزم، سیاست های نئولیبرالیزم و نهاد خانوادەی هستە سرچشمە می گیرد. در جامعە حاکم دولت است، مشکل اساسی در خانوادە هم حاکمیست(پدر) کە با ذهنیت دولت حرکت می کند. در خانوادە هر نوع خشونت، زورگویی و فشار نتیجەی ذهنیت اقتدار، نهادینە بودن کاپیتالیست و هژمونگرایی مرد است. کودک در خانوادە روبروی بیشترین خشونت می شود.  اخیرا کودک بە عنوان موجودی برخوردار از حق، ارادە و بخشی از حیات مورد قبول واقع شدە است. کودکان را بە عنوان هستندەای بی گناه، بی دفاع و بدون سرپناه دیدن، بە آنان ضرر می رساند. از بودن بە عنوان جزئی کلی دور افتادە، سبب زندگی خانوادە و خزینەی یگانە؛ همگی بە معنای بی ارزش شمردن ارادەی کودک است. در واقع کودکی کە آموزش توالت را دیدە باشد، هرچند خود را خیس کند؛ اما باز هم این کار را، امری غیرطبیعی دیدە و در برابر آن مقاومت می کند. در تلاش است کە بگوید: چیزی کە اتفاق افتادە؛ عادی نیست. طبیعت کودک در مقابل هر امری غیرمعمول، مقاومت می کند. کودک با این کار خود، اطرافیان را مجبور بە عکس العمل کردە و در معنای دیگری از خود دفاع می کند. مانند گل کە با خار از خود دفاع می کند.

    برای اینکە ما طبیعت کودک را درک کنیم، دانش روانشناسی از اهمیت بسیاری برخوردار است. همراه با این کودک در خانوادەی هستە محدود شدە و راه چارە، از جستجو در کانال های خانوادە بیشتر، نیاز بە نظر و چارەیابی های بیشتری دارد. کودک با پتانسیل ذکا(هوش) کیهانی کە در بالاترین سطع خود را نشان می دهد، بە دنیا می آید. اما این خصوصیت هم او را بە حاکم(اقتدارگر) تبدیل نمی کند، بلکە بە بخشی از کیهان کە انسانی در هر بعدی کامل نبودە؛ تبدیل می کند. جستجوی طبیعت و تاریخ خود، حقیقتیست کە هم نوزاد انسان و هم تمام انسانیت را در بر می گیرد؛ مطمئنا کودکی و انسان را نامتناهی جدا می برد. هر دو مبارزەای بسیار پولتیک و دشوار است.

    یادداشت: برای این مقالە از (آزمونی در باب جامعە شناسی) عبدالله اوجالان/ (مفاهیم کودک و کودکی در سیر تاریخ) محمد ساخلام  و نریمان آرال/ مجلەی مدنیت٢٠١٦/(تاریخ کودکی) پیتر ان استرنس، انتشارات Dedalus استانبول٢٠١٨/ (پیداش پارادیگمای کودکی مدرن) ارزیابی های امرە آکباش، ریحان آتاسو توپچواغلو/ استفادە شدە است.



    کژار