زنان آفرینندگان دانش
25 ژوئن, 2019اوین سنه
در دوران نئولوتیک در جوامع طبیعی زن-مادر، موردی که بن مایه ای برای حقوق جمعی و فردی قرار می گرفت اخلاق بود. اخلاق پذیرفته شده از جانب افراد آن اجتماع با مدیریت طبیعی زن-مادر تعیین کننده ی روابط مابین انسان با انسان و انسان با طبیعت بود. معیارها بر اساس اخلاق تعریف می شدند. در صورت زیرپاگذاشتن ارزش ها و معیارهای اخلاقی جامعه، بازهم اخلاق حق برخورد صحیح را تعیین می کرد. تمام دست آوردها و بهره برداری ها بر اساس منافع اجتماع بود. آنچه که بعدها حقوق نام گرفت، در واقع دستاوردهای حاصل رنج و دستمزد زن بود. دستاوردی که از این طریق توانسته تمام جامعه را مدیریت نموده و هر فرد و جزیی از جامعه به شیوهایی عادلانه و شایسته سهم خویش را از این حق کسب و مدیریتی مکمل در این راستا انجام می گرفت. اخلاق موجود اجازه ی بسیاری از معیار شکنی ها را نمی داد. هنوز طبیعت اول و طبیعت دوم از هم جدا نشده بودند. طبقه و برتریت در جامعه از معنا تهی بودند، چون مدیریت زن-مادر موجب ایجاد مهارتی خاص در برقراری تعادل جامعه گشته بود. زمانی این تعادلات برهم خورد که ذهنیت حاکم و فریبکار مرد به زور دستاوردها و رنجهایی که زن توانسته کسب نماید را متصرف گشت و تغییر نقش داد. مسیر واقعی جامعه را به انحراف کشاند و اخلاق را از حق و حقوق زن- مادر حذف و در راستای منافع اقتدار خویش محتوای تمام قانونهای جامعهی زن-مادر را تغییر و لباسی با ذهنیت مردسالارانه بر آن پوشاند و بر جامعه تحمیل نمود. همه چیز بر عکس آنچه بایست پیش میرفت، تغییر مسیر داد. تمامی آنچه را که زن مبدل به انقلاب اجتماعی نموده بود، مبدل به ضد انقلاب و ضد اخلاق گشت. زن در قانون و حقوق نوین دیگر جایی نداشت. اخلاق جای خویش را به حقوق مردسالار و قانونهایش داده بود. قدرت و دولت با دیدگاهی پراگماتیستانه به طبیعت، جامعه و زن نگریسته و جامعه و دستاوردهایش را به تمامی در خدمت اقتدار پایان ناپذیر مردان حریص قرار داد.
فلاکت و بلایایی که بر سر جامعه آمد، از زمانی شروع شد که آنچه در جامعه تحت نام اخلاق انجام میگرفت، دیگر تحت لوای حقوقی مردسالارانه ایفای نقش مینمود. زن دیگر سهمی از رنج خویش نیز نداشت و همچون بردهایی بی دستمزد و حتی پستتر، با او رفتار میشد. در هر دورهایی از تاریخ به شیوههایی مختلف و تحت عناوین الهی و دینی، علمی و فلسفی و … برای زنان قانون و حقوقهایی نوین ایجاد گشته و زن را محکوم به آنچه که همچون سرنوشتی برایش قلم زده بودند، ساختند.
بعد از اینکه الهههای زن در جنگ با خدایان مرد با شکست روبرو گشتند، خدایان مرد قانونهای خویش را به مرور زمان آسمانی نمودند و قانونهای زمینی را نیز بر این اساس طرحریزی نمودند. در اعصاری که این حقوق و قوانین تحت لوای دین توانست بر جامعه حکم براند، چه در اعصار دین چند خدایی و چه تک خدایی دیگر زن از هیچ جایگاه خاصی برخوردار نبود. تمام قانونهای موجود در دینها بر اساس ذهنیت مردسالارانه و مقتدر نوشته شده بود. چون گویا زن نوهی حوا بوده و باعث فریب آدم گشته پس بایستی مادامالعمر تاوان انجام گناههای خویش را داده و مطیع مرد و فرمانهایش باشد. این مورد تا به امروز نیز باعث و بانی تمامی بلایاییست که تحت نام شریعت و قانون بر سر زن میآید و متاسفانه مشروعیت دیدن آن مسبب سکوت گویا مدیر و راهبران جامعه گشته است. این قانون جدیدی بود که زمینهساز تمام قوانین و حقوق در دیگر عرصههای اجتماعی گشت و در این چارچوب زن را اسیر و مبدل به بردهایی خانگی ساختند. در دین یهودیت که هیچ حقی برای زن تعریف نشده بود و تنها همچون کالایی جنسی بدو نگریسته میشد. در مسیحیت هم اگر چه توانسته بود او را از کالا شدگی جنسی تا حدی برهاند، اما ارادهایی برای زن شناخته نمیشد و این موارد در دین اسلام تعمق بیشتری یافت و حتی در حال حاضر نیز تمام جوامع اسلامی و حتی مدرنیتهی کاپیتالیسم دین را همچون ابزاری برای تحکم و استثمار بیشتر زنان بکار گرفته و میگیرند. این موارد نیز زمانی پیشرفت نمود که ادیان نیز از جوهرهی اصلی خویش خارج و در خدمت ذهنیت اقتدارگرا قرار گرفت. اگر چه در اسلامیت چند همسری موردی مشروع و گویا سنت میباشد اما در مدرنیتهی کاپیتالیسم هم به شیوهایی مدرنتر فاحشگی و کالاشدگی را برای زنان رواج دادهاند. چه بسیار زنان مبارزی که در مقابل این حقوق مردسالارانه و کسب دوبارهی دستاوردهای زن ــمادر در جامعهی طبیعی در آن زمان نیز قربانی شدند و هنوز هم در تاریخ اسمی از آنها برده نشده، مگر اینکه در کنج تاریک تاریخ بتوان نام و نشانی از آنها پیدا نمود. زن که زمانی سرچشمهی زندگی و بخشش بود، در این اعصار دیگر با القاب شیطان، مارسیاه و گمراهکننده شناخته شده و مسلما بایستی برای هدایت کردنش به راه راست تابع قوانین و حقوق مردسالار باشد، در غیر اینصورت جامعه را به فساد خواهد کشاند. تمام قوانین و حقوق موجود نیز از این ثمرهی ذهنیتی پشتیبانی بعمل میآورند. آنچه به نام حقوق در جامعه به اجرا درمیآمد و در میآید تنها زاییدهی ذهنیت مرد فریبکار و ظالم بوده و به تمامی حقوق ضدزن میباشد.
زمانی که از ادیان بحث به میان میآید بدین معنا نیست که در عصر فلسفه و علم زنان جایگاه خاصی داشته، بالعکس در این اعصار هم تحت نام فلسفه و علم برای جامعه و بخصوص زنان حقوقی تعیین کرده و سعی نمودهاند قوانینشان از ادلهایی علمی ـ فلسفی برخوردار باشد. چه زنان فلیسوف و عالمی که تحت نام جادوگری و ارتداد از دین و قواعد موجود در آن جامعه زنده زنده بدست شعلههای آتش سپرده شدند. نگریستن با دیدگاهی پوزتیویستانه به این قوانین بدون شک میتوانست معقول و قابل قبول باشد. آنچنان که حتی بیولوژی و شیوهی تفکرات زن را با دلایل و علتهای علمی تفسیر و ارزیابی نموده و به اثبات رساندهاند. علم، فلسفه، ادبیات و دین و بخصوص دین مدرنیتهی کاپیتالیسم در قرن 21 به تمامی سعی در خالی کردن جامعه از اخلاق و معنویات بوده و این کار را هم از طریق گویا حقوقهای مردسالارانه و زدودن زن از آن انجام میدهند.
البته وقتی میگوییم حقوق، قصد آن را نداریم که حقوق را رد و انکار نماییم. بلکه حقوق در راستای سازش با دولتها لازم بوده، اما بدون شک اگر در راستای منافع جامعه، همراه اخلاق و پرنسیپ نباشد، ممکن نیست بتواند در خدمت جامعه و افرادش قرار بگیرد. در چنین عصری شک نداریم که برای مدیریت جامعه به حقوقی دمکراتیک نیازی جدی وجود دارد، اما اگر در تمام عرصههای جامعه ذهنیتی مشترک و دمکراتیک وجود نداشته باشد، ممکن نیست که حقوق و قوانینش هم عادلانه و هم منصفانه باشد. جامعه و حقوق زمانی دمکراتیک خواهند شد که ذهنیتش دمکراتیک باشد. اگر امروز آمار خودکشی زنان به طرز فجیعی صعود کرده، اگر خودسوزی در جامعهی ما فریاد میزند، اگر تجاوز و تعارض به مرحلهایی عادی و بیاهمیت رسیده، اگر طلاق، همسرگیری در سنین کودکی، همسرگیری به اجبار، بیقانونیهای دادگاه و قضات در برابر حقوق پایمال گشتهی زنان، عدم وجود زنان در عرصهی سیاست به دلیل برخی موارد که منشایی جز ذهنیتی مردسالارانه ندارد، نابرابری و ذهنیت جنسیتگرایی که خویش را محکم به صورت جامعه و بخصوص زنان میکوبد و … همگی نشان از بی حقوقی و عدم اخلاق اجتماعیست. عدم وجود زن در تمامی این عرصهها راهگشای قانونی وحشیانه و غیردمکراتیک و جنسیتگرا گشته و در حال حاضر حقوقی تکطرفه بر جامعه حکم میراند. و تا زمانیکه بدین منوال ادامه پیدا کند، تخریبات، جنگ و خونریزی، ظلم و اسثتمار، تجاوز و قتل وعام، بیعدالتی و ذهنیت طبقاتی خویش را بر جامعه تحمیل میسازد و همچنان ادامه خواهد دارد.
شکی نداریم که برای پایان بخشیدن به این عصر خونین بایستی از نو نقش زن و تمام عرصهها را بازتعریف نمود. نقش زن در حقوق اجتماعی چه بوده و چه میباشد را بایستی بخوبی درک و به جامعه بشناسانیم. حذف زن از این حقوق باعث ایجاد گره کور در مسائل اجتماعی گشته و بازگشت دوباره زن به حقوق اخلاقی و مدیریت اجتماعی میتواند گره از این اغتشاش بگشاید.
سوسیولوژی، فلسفه، روانشناسی و تاریخی که در این 5000 سال اخیر با ذهنیت مردسالار نوشته شده، اساس حقوقی مردسالارانه را چیدهاند و تمام این علم و عرصهها بایستی از نو نوشته و مورد بررسی قرار گیرند. بایستی با ذهنیتی زنانه و بر اساس واقعیات تاریخی که زن در آن از مدیریتی اجتماعی برخوردار بود، نوشته شود. جامعه بتواند از مدیریتی ذاتی و سیاسی برخوردار باشد، نه اینکه تحت نام حقوق اخلاق جامعه را نیز به زنجیر بکشند. چون در حال حاضر حقوق موجود تنها در خدمت قدرت بوده و در این وضعیت نیز نمیتواند دمکراتیک باشد. این حقوق باید بتواند بر اساس تنوع و تفاوتمندهای جامعه انجام گیرد. حقوق نه در راستای دخالت در جامعه و سرکوب بلکه با مشارکت تمام اقشار جامعه و مبانی اخلاقی و سیاسی باشد. حقوق امروزی در خدمت مدرنیتهی کاپیتالیسم بوده و نمیتوان ادعا داشت که به جامعه خدمت میکند. بخصوص بایستی بر محوری دمکراتیک و مشارکت فعالانهی زنان بتواند به تمام ناحقیهای کاپیتالیسم که قبل از هر چیز زنان را قربانی خویش نموده است، پایان ببخشد. همچنان که رهبر عبدالله اوجالان نیز بدان اشاره دارد؛ «ملت دمکراتیک، بیشتر از اینکه ملت حقوقی باشد، ملت اخلاقی و سیاسی است.» این کار نیز تنها و تنها با حضور و موجودیت زنی آگاه به تاریخ خویش و جامعهاش میتواند انجام گیرد. در واقع آنچه که بدان نیاز خواهیم داشت داشتن قرارداد اجتماعی با پیشاهنگی زنان میباشد. قراردادی که بتواند این مسافت طولانی تاریخی را مابین زن و مرد، جامعه و طبیعت از بین ببرد. قراردادی که همزیستی آزاد و مشترک مبنای حقوق و مدیریت آن باشد.