• برچسب‌ها:, ,

    دمکراسی رادیکال، آنتی کاپیتالیسم و آنتی دولت

    14 نوامبر, 2020

    زلار سترک

    یکی از مفاهیمی که بیش از همه در مورد آن پیچیدگی وجود دارد، دمکراسی است. به این دلیل که بیشتر مرتبط با حیات اجتماعی است بایستی به دقت در مورد آن تفسیر و تحلیل نمود. زیرا مفهومی است که تحت فشار و هژمونی ایدئولوژیهای متفاوتی قرار گرفته است. بنابراین دمکراسی نبایستی صرفا در تاریخ هیرارشیک-اقتدارگرا- دولت گرا اساس قرار گرفته شود بلکه در پایه های جامعه اخلاقی و سیاسی پیش از تمدن نیز مورد بررسی قرار گیرد. چنین رویکردی در بررسی دمکراسی، مفهومی را در بر خواهد گرفت که گویای فرهنگ بسیار کهنی که زندگی مشترک را بنیان  جامعه را مهم می شمارد، است. با توجه به مدارک باستان شناختی کشف شده انقلاب روستانشینی-زراعت در پیرامون مادر- زن ارتقا یافته و دارای میراثی است که از جوامع دمکراتیک کومینال تاکنون تداوم یافته است.

    پیش از ظهور تمدن در جوامع فرهنگ همزیستی وجود داشته و هر جامعه ای خویش را مدیریت نموده است. در اینجا دمکراسی نه به عنوان مفهوم بلکه در اولین مراحل اجتماعی شدن، زندگی مشترک و خودمدیریتی در حال کسب موجودیت بوده است. بنابراین می توان گفت دمکراسی به عنوان مفهوم، فرهنگ جوامع بیگانه با دولت و اقتدار است که آن را نشناخته و حیات خویش را خود تنظیم و مدیریت کرده اند. در واقع شیوه ای از زندگی و فرهنگی است که امکان حیاتی آزاد را فراهم می آورد. می توان گفت دمکراسی مدیریت جوامع و مردمانی است که در روند شهری شدن، طبقاتی، دولت و اقتدار شدن خارج از سیستم قرار داشته و خود را مدیریت نموده اند. بنابراین جامعه ی دمکراتیک جامعه ای  است که سیستم خودگردانی خویش را خارج از سیستم اقتدار و حاکمیت بنا نهاده است.

    مفهوم شدن دمکراسی بعدها از سوی تمدن باستانی یونان توسعه یافت. دموس در فرهنگ زبان یونان به معنای ملت(مردم) و« کراتوس» به معنای مدیریت می باشد. به عبارتی دیگر مدیریت مردم و یا مشارکت آنان در مدیریت. مفهومی شدن دمکراسی در راستای برخی از نیازها ایجاد گشته است. در جوامع طبیعی زندگی مشترک، کومینال و بر اساس نیازهای مردم بود اما بعدها با پیشرفت تمدن از حالت طبیعی خویش خارج شد. اما با توسعه سیستم طبقاتی، شهری و دولتی تمدن، فرهنگ کومینال، دمکراتیک و زندگی آزاد به موازات آن استمرار یافته است.

    تمدن دمکراتیک و یا دمکراسی و تمدن دولتی دو قطب مخالف اند. تمدن دولتی راه بر وجود اکثریت-اقلیت و ضعیف- قوی گشوده و این رویکرد را ادامه می دهد. اگر دقت نماییم در جوامع پیش از ظهور تمدن ودر نبود طبقه،شهر، دولت و اقتدار مرد،دمکراسی و شیوه ی یک زندگی طبیعی موجودیت داشت. حیات اجتماعی و دمکراتیک در نتیجه جنگها، مبارزات گسترده و قیامهای اجتماعی ایجاد می گردد. زیرا اجتماعی شدن و به صورت جامعه زندگی نمودن خود شیوه ای از دمکراسی است. تنها حیات اجتماعی به شکل دمکراتیک امکان آزادی را فراهم می آورد. در جایی که دمکراسی وجود نداشته باشد امکان وجود جامعه و حیاتی آزاد نیز وجود نخواهد داشت.

    دلیل اصلی وجود بحرانها در عصر مدرنیته سرمایه داری نیز این موضوع است. این سیستم، حیات اجتماعی را آشفته نموده و به تدریج ویژگی اجتماعی بودن حیات را نیز به نابودی سوق داده است. چون حیات دمکراتیک زمینه همزیستی و آزادی را ایجاد می نماید. دمکراسی مدیریت جامعه توسط تمامی اعضای جامعه و مدیریت مستقیم است. جوامعی که قادر به مدیریت خویش نبوده و زندگی خود را تنظیم ننمایند، دارای اراده مدیریت ملتها نخواهند بود. جوامعی که دیگران سرنوشت آنان را تعیین و در حق آنان تصمیم گیری می کنند مستعمره و بدون آزادی خواهند بود.

    تاریخ تمدن سرشار از جوامع و ملتهایی است که به بردگی، استعمار و استثمار کشیده شده اند. مقوله ای که هیچگاه در تاریخ تمدن نبوده و یا بسیار اندک بوده وجود دمکراسی حقیقی که زمینه آزادی را فراهم نماید، است. چرا که سرشت جامعه خود دمکراسی است. جامعه طبیعی، اخلاقی و سیاسی بوده و بر پایه خودمدیریتی، خوددفاعی واقتصادی خودگردان بنا گشته است. جوامعی که از این فاکتورها و گوهر خویش دور شده اند، جوامعی بیگانه با طبیعت خود هستند. تمدن دولت گرا در مقابل انقلاب روستایی- زراعت به عنوان یک انقلاب مخالف خود را برساخته است. در طول تاریخ تمدن هر زمان هر انقلابی از تجارب و اندوخته های انقلابهای پیش از خود استفاده نموده و بدین ترتیب انحصارات خود را ایجاد نموده است. سیستم مرکزی تمدن نیز با استفاده از تجارب و میراث انقلاب زراعت- روستایی انحصارات هژمونیک خود را برساخته است.  

    تمدنها و مدنیتهایی که بعدها توسعه یافتند همان دیالکتیک را تکرار نمودند.  یکی دیگر از خصوص هایی که بایستی در توسعه تمدن مرکزی مورد بررسی قرار داد، جوامع پیش از تمدن است. جوامع دمکراتیکی که تا پیش از ظهور تمدن موجویت خود را حفظ و خود را از هر نظر مدیریت نموده و سرپا نگاه داشته حتی امکانات زندگی آزاد را فراهم آورده بودند، با گسترش سیستم تمدن مرکزی نه به تمامی نابود و نه به طور کامل تسلیم اقتدار دولتی شدند. بالعکس بخشی از آنان به عنوان جامعه روستایی آزاد و دمکراتیک و بخشی از آنان در مقابل سیستم شهری- طبقاتی به طور مداوم در موقعیت مقاومت بودند همانند طبقه ی کارگران سرکوب شده، زنانی که هیچ انگاشته و اقشار بیکار و فقیر. ساختارهای قبیله و عشیره به آسانی تسلیم تمدن دولت گرا و جامعه شهری طبقاتی نشده اند و خود را بر اساس ویژگیها و پرنسیبهای خویش مدیریت و دفاع نموده که در واقع نمود جامعه دمکراتیک هستند. اینان در واقع اکثریت جامعه را تشکیل می دهند. طبقه ی تمدن دولت گرا در مقام اقلیت همانند غوزی بر گردن جامعه قرار دارد. به عبارتی دیگر سرنوشت جامعه دمکراتیک را تعیین و به جای آن هر گونه تصمیمی گرفته می شود.

    از میان اشکال دمکراسی که در بین تمدن دولتی بیشتر شناخته شده است، دمکراسی یونان است. به این دلیل که اولین مرکزی است که در آن دمکراسی به صورت مفهوم تعریف شده،دولت شهرهای کهن شیوه ای از مدیریت که به  دمکراسی نزدیک است اعمال نموده اند. این مثال که در تاریخ نیز نام برده شده دمکراسی دولت شهر در سیستم تمدن است و به عنوان دمکراسی آتن نیز خوانده می شود.

    در دولت شهر آتن هر کس به عنوان هم وطن(هم میهن) شناخته می شود اما هم وطنان دولت شهر فقط از مردان طبقات ممتاز شهری تشکیل شده و طبقه ی اصلی شهری یعنی زنان،به عنوان بیگانگان شهر شناخته شده و درموقعیت بردگی و خارج از دمکراسی آتن قرار گرفته اند. شمار مردان شهروند تنها یک سوم مردان را تشکیل می دهد. باقیمانده افراد شهر یعنی دو سوم آن نیز زنان و افراد بدون ملک و دارایی هستند. بنابراین دمکراسی آتن که به عنوان مهمترین و بزرگترین دمکراسی تاریخ شناخته می شود، دمکراسی برگزیدگان و قشر ممتاز است.  

    بسیاری از مورخان با مرکزیت اروپا، تاریخ دمکراسی را از دمکراسی آتن آغاز نموده و مراحل قبل از آن را نادیده و هیچ انگاشتند. اما با تحقیق بیشتر در مورد دمکراسی خواهیم دید که دمکراسی بیش از همه در مناطقی که جمعیت کمتری دارد پررنگتر است. به موازات ارتقای مبارزات اجتماعی، ملی و طبقاتی، اشکال اعمال دمکراسی نیز پیوسته تغییر یافت.  مدلهای دمکراسی که بیش از همه در تاریخ تمدن به وجود آمدند عبارتند از دمکراسی کلاسیک، دمکراسی لیبرال و سوسیال دمکراسی.

    میراث دمکراسی عصر کلاسیک

    این دمکراسی یکی از اجرائیات عصر کلاسیک در یونان باستان است که دولت شهر کوچک آتن با جمعیت ما بین ٢٥٠٠٠٠- ٣٠٠٠٠٠ برای تدوام بقای خود و مقابله در برابر تهاجمات به عنوان راهکاری جهت ایستادگی توسعه یافت. ارزیابی به عنوان روشی که دولت شهرها را حفظ می نمود، دور از واقعیت نخواهد بود. اما در دولت شهرها بردگی کلاسیک وجود داشت. بدین گونه محتوای شهروندی دولت شهر آتن، محدود به مردان آتنی دارای ملک بوده است. این مردان در مجلسی گرد هم آمده و در این مجلس یک کمیته اجرایی وجود دارد که طرح و پروژه ارائه داده و به طور مداوم فعال بوده وعلاوه براین سایر کمیته ها را تعیین می کند. در این مجلس هر کس به طور برابر مشارکت نموده و ارگانهایی که از درون مجلس تعیین می گردند تغییر می یابند. به طور مثال مسئول کمیته ها روزانه تغییر می کنند. دولت شهر آتن اولین مرکزی است که در آن دمکراسی ایجاد و اجرایی شده است.

    علی رغم دمکراسی طبقه ای، باز هم دولت شهر آتن را در مقابل حملات خارجی حفظ نموده و به عبارتی دمکراسی است که نقش خود دفاعی شهر را ایفا نموده است. چون از تصمیمات نظامی، دیپلماتیک و سیاسی تا ارتقای رفاه اقتصادی و شیوه حیات سوسیال و در تمامی موضوعات، با مشارکت تمامی افرادی که شهروند محسوب می شوند، گرفته می شود و به این دلیل تمامی شهروندان دارای کنشی مشترک بوده و در برابر توسعه شهری که از آن دفاع می کند، احساس مسئولیت می کند. به طور مختصر جامعه آتن به عنوان جامعه ای که نیرو و راز دمکراسی را کشف نموده نام خود را در تاریخ ثبت نموده است. تمامی مسائل به وجود آمده را با استفاده از نیروی دمکراسی چاره یابی نموده است. اگر در دمکراسی که ارتقا داده زنان و افراد بدون ملک را نیز دخیل می نمود می توانست مثال بی کم و کاستی از دمکراسی در تاریخ باشد و بردگی را از میان بردارد. دولت شهرهایی همچون روم و ایتالیا نیز درصدد بودند با این دمکراسی طبقه ای مسائل را چاره یابی نمایند. هر چند توانایی حل برخی مسائل را داشت اما به اندازه آتن موفق نبوده است.

    لیبرال دمکراسی به جای حل مسائل اجتماعی، آنان را تعمیق بخشید

    ملتهای اروپا در سده های هجده و نوزده دمکراسی را به عنوان راهی برای مقابله و رهایی از ظلم و استبداد قرون وسطی دیدند. شیوه ای از دمکراسی بر اساس حقوق فردی و آزادیها ایجاد شده است. ملتها و جوامع اروپا با اعتقاد به این، آن را پذیرفتند. مدلی از دمکراسی است که بعد از تاریکیهای قرون وسطی مشارکت سیاسی، سوسیال و اقتصادی فرد را از نو تنظیم نمود. به رغم اینکه بعد از ظهورش دمکراسی بر اساس حقوق و آزادی افراد ارتقا یافته اما در عین حال منافع طبقه بورژوا را نیز احیا نموده است. ایجاد بر اساس منافع طبقه بورژوا در واقع انحصار سرمایه را افزایش داده و یا در طول زمان خدمت به طبقه بورژوا را آغاز نموده است. با بیگانه نمودن اجتماعی شدن، بیشتر فردگرایی را اساس قرار داد. فراست حاکمیت اتوریته ی اجتماعی را عکس نموده و در عوض فرد را در مقام خدایی قرار داده و جامعه را هیچ انگاشته، فرد را از جامعه جدا و اتمیزه نموده و ایدئولوژی جدیدی را توسعه داده است. حقوق فردی را بر اساس جنسیت گرایی، ملیت گرایی، دین گرایی و علم گرایی کامل نموده است. هر چند ادعا کنند که در قوانین اساسی آنان تمامی افراد تفاوتی با هم ندارند اما طبقه، جنسیت، نژاد و ملیت، دین و اندیشه های داخل مرزهای دولت ملت و تفاوتهای آن را نشان می دهد.  

    برابری و آزادی که در متن قوانین نوشتاری آنان آمده در عرصه عمل تنها برای فرد کاپیتالیست بورژوا مصداق دارد. به عنوان مثال همه افراد در برابر قانون مساوی اند و دارای حق به دست آوردن نامحدود ملک هستند اما این حق برای تمامی افراد در یک سطح نیست زیرا برخی از افراد جامعه از بدو تولد از طریق میراث دارای ملک هستند. در بیشتر دولت ملتهایی که لیبرال دمکراسی را اعمال می کنند شیوه مدیریت مرکزی است. مدیریت دولت مرکزی دارای صلاحیت تصمیم و قدرت اجرایی است. نهادهای بومی به عنوان مثال شهرها، روستا و محله ها صلاحیت تصمیم گیری ندارند. به جز استفاده از حق رای در انتخابات عمومی و بومی که چهار یا پنج سال یکبار برگزار می گردد، مردم در مدیریت دارای حق سخن نیستند. در مواقع نادر بلکه دهها سال یکبار در موضوعات مشخصی به عنوان مثال تغییر در قانون اساسی و برگزاری  رفراندوم در این راستا مکانیسمی به نام نظرات مردم وجود ندارد. اما در سالهای اخیر در برخی از مناطق به تدریج با شیوه ای مرکزگرا مدیریت می شود. با عدم توانایی در خروج از بحرانهای اجتماعی  مدیریت مرکزی تا اندازه ای شکل اجرایی خود را بیشتر به صورت فدره و کنفدره تغییر داده است. البته فدره و کنفدره ای که در مورد آن صحبت نمودیم بیشتر نهادهای اداره به شکل دولتی است. برخی از نهادهای خودگردان و اتونوم نیز گسترش یافته است. در برابر مسائل اجتماعی و ارتقای اراده مبارزه ی جامعه، لیبرال دمکراسی استعداد ماندگاری را با نوسازی خود می تواند نشان دهد.

    سوسیال دمکراسی نیز مدلی از دمکراسی است که بعد از سوسیالیسم رئال در دنیا انتشار یافت. چنین دمکراسی را اگر در حیطه لیبرال دمکراسی قرار دهیم، اشتباه نخواهد بود. دلیل ظهور لیبرال دمکراسی، منعطف ساختن واکنش جامعه در برابر اقدامات سیستم سرمایه داری و ایجاد نوعی سازش بین دولت و جامعه در برابر وضعیت جامعه است. دلیل جستجوی چنین تاکتیکی از سوی مدرنیته کاپیتالیسم، مبارزات اجتماعی و ارتقای مقاومت جامعه است.

    جامعه دمکراتیک به مقابله با انحصار کاپیتالیسم برخاسته و مقاومت و مبارزه آن تا به امروز تدوام یافته و نیروهای مدرنیته دمکراتیک در عصر ما دستاوردهای فراوانی کسب نموده اند و با مقاومت در برابر مدرنیته سرمایه داری و دولت ملت مرکزی به حیات خویش ادامه داده است.

    دمکراسی رادیکال، امکان ایجاد سیستم کنفدرال دمکراتیک را فراهم می آورد

    مفهوم دمکراسی رادیکال نخستین برای در دفاعیات رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان به کار گرفته شد و به عنوان صحیح ترین دمکراسی که در جامعه تاریخی هستی یافته ارائه داد. اگر با دمکراسیهایی که امروزه وجود دارد مقایسه نماییم خواهیم دید که تا حد بسیاری دارای تفاوتهای بنیادین هستند. دارای ویژگیهای مختص به خویش است. همانطور که در ابتدا نیز گفتیم دمکراسی به معنای اجتماعی بودن انسان و به صورت جامعه زندگی کردن است. در واقع می توان گفت دمکراسی است که جامعه را به حالت اجتماعی بودن درآورده است. شیوه ای از حیات که کومینالیته، اولین طرز هستی جامعه را ممکن گردانیده، است. در عین حال شیوه ای از استمرار حیات جامعه تاریخی است. ارتباط آن با آزادی و حیات آزاد بسیار نیرومند است که آزادی را امکانپذیر می نماید. لیکن بعد از ظهور تمدن، با بردگی جوامع حیات از مدیریت شیوه دمکراتیک خارج شد.

    اگر جامعه شناسی علمی است که روابط انسانها  ودرون جامعه را بررسی می نماید بایستی بیش از همه بر دمکراسی تامل نموده و جزئیات تاریخ دمکراسی را بررسی نماید. زیرا در طول تاریخ روابط انسانها به طور کافی مطالعه نشده است. علم جامعه شناختی و تاریخ به اندازه کافی به این موضوع نپرداخته و تنها به بررسی روابط ما بین دولتها، جنگها و صلح، رابطه دولت- جامعه و دولت – فرد پرداخته و محدود مانده است. در مقابل آن، روابط نهادهای خارج از دولت، تمدن و فرهنگ همزیستی را به اندازه کافی بررسی ننموده چون آن را به  عنوان حوزه ای مهم که قابل مطالعه باشد، نیانگاشته است. بنابراین دمکراسی به عنوان مفهوم در دوران تمدن دولت گرا و اقتدار و روابط  طبقه، شهرو اقتدار که شامل رژیمهای سیاسی محدود مانده است.

    شیوه حیات دمکراتیک که اساسی ترین راه موجودیت یافتن جامعه بوده رامورد بررسی قرار نداده است. دلیل آن نیز اقتدار هژمونی تمدن دولتی طبقاتی، شهری و دولتی  دربرابر نیروهای تمدن دمکراتیک است که آنان را کوچک دیده و نادیده می گیرد. با وجود ناکافی بودن بررسی نیز جامعه طبیعی خصلت دمکراتیک خود را حفظ نموده است. شیوه حیات جامعه طبیعی در روش دمکراتیک توسعه یافته و در طول زمان به صورت فرهنگ در آمده است. امروزه دولت و اقتدار جامعه را بیگانه ساخته زیرا طبیعت دولت و اقتدار و ویژگیهای  جامعه طبیعی دو قطب مخالف هستند. به طور کامل در تضاد با یکدیگر هستند. اما به دلیل زندگی در یک جهان خاکی وعدم پایداری نیروهای دولت و اقتدار بدون جامعه و از سوی دیگر نبود توانایی کافی جامعه برای مقابله با دولت و قدرت به عنوان برخی از فرمولهای حیات راه بر ایجاد بعضی از مدلهای دمکراسی گشوده است. دمکراسی کلاسیک، لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی برخی از مدلهایی است که دربالا به آن اشاره نمودیم. 

    دمکراسی رادیکال خارج از مدلهای دمکراسی است که در تاریخ تمدن اجرایی شده است. مدلی است که در آن تفاوت بین طبقات و جنس وجود ندارد و مردم به طور مستقیم خویش را مدیریت می کنند. می توان این گونه نیز تعریف نمود که مردم بر اساس خودمدیریتی زندگی خود را سازماندهی می کنند. مدلی از دمکراسی است که هر کس در مکانی که زندگی می کند امکان مشارکت در مدیریت خود را دارا است. از هر نظر یک دمکراسی ملت است که به توانایی های آنان متکی است. مدیریتی است که مردم بر اساس اخلاق و سیاستی که خویش تعیین نموده اند حیات روزانه خود را برنامه ریزی، سازماندهی و مدیریت می کنند. در چنین سیستمی مردم به یکدیگر اعتماد داشته و دارای حق تصمیم گیری هستند. تمامی تصمیمات در محیط های  کمونال و بر اساس روابط کنفدرال گرفته می شود. چنین مدلی، کنفدرال دمکراتیک است. تا دمکراسی رادیکال اجرایی نگردد سیستم کنفدرال دمکراتیک نیز توسعه نمی یابد و قابلیت ماندگاری ندارد.

    دمکراسی رادیکال، دمکراسی بدون دولت است که جامعه بدون دولت توانایی مدیریت خویش را دارد. نهادهای دولتی مدرنیته کاپیتالیسم جامعه را به چنین ادراکی رسانده که انسان و جامعه امروزی بدون وجود دولت امکان حیات ندارد و برای نهادینه ساختن چنین تفکری تلاشهای فراوانی کرده است. اما چنین ادراکی که با تبلیغات ایدئولوژیک ایجاد شده، صحیح نیست. شعار« جامعه بدون دولت» امکانپذیر نیست و بزرگترین دروغ تمدن است. بالعکس شعار« جامعه بدون دولت امکان حیات دارد» صحیح تر است. چون اولین فرم جامعه بدون دولت بوده است. دولت توانایی اجتماعی نمودن حیات را ندارد. تا پیش از ظهور دولت و دهها هزار سال پیش جامعه خود را تکوین و مدیریت نموده است. دستگاه دولتی بعدها ایجاد شده و اما امروزه جامعه دچار وضعیتی شده که از هر نظر به دولت نیاز دارد. چنین تفکری گسترش یافته گویی بدون دولت، جامعه قادر به ادامه بقای خویش نیست. این تفکر به تمامی تحریفی ایدئولوژیک است. زیرا جوامعی که سرشت خود را حفظ نموده اند به دولت محتاج نیستند برعکس دولت به وجود جامعه نیاز دارد.  

    تا زمانی که جامعه ای مستعمره، برده و خدمتگذار وجود نداشته باشد، امکان استمرار دولت وجود نخواهد داشت. هدف از ایجاد چنین ادراک ایدئولوژیکی بسیار عمیق است. تنها راه ایجاد جامعه ای خدمتگذار دولت، ایجاد ذهنیت« جامعه بدون دولت ممکن نیست» و به خورد جامعه دادن است. اولین اقدامی که بایستی دمکراسی رادیکال انجام دهد زدودن و عکس نمودن چنین تفکری که هزاران سال در اذهان نهادینه شده، است. بایستی مردم را به این اقناع رساند که دستگاه دولتی بدون جامعه قادر به سرپا ماندن و حفظ حیات خود نبوده و به جامعه نیاز دارد. جامعه آگاه و روشن به دولت استعمارگر خدمت ننموده و به استعمار کشیدن خود توسط دولت اجازه نخواهد داد. باید جوامع از نظر ذهنی در مقابل دولت به نیروی ذاتی خویش پی برده و ارتقای این نیرو به یک دمکراسی واقعی در راستای یک جامعه آزاد امری الزامی است.

    دمکراسی رادیکال از هر نظر با جامعه ای سازماندهی شده قابل اجرا است.

    در چنین جوامعی هر فردی برای مشارکت در مدیریت جامعه بایستی عضو یکی از بخشهای کمونال باشد. فردی که در خارج از سازماندهی های مردمی کنفدرال دمکراتیک قرار گیرد، امکان شرکت در فعالیتهای تعیین کننده سیاست و مدیریت روزانه را نخواهد داشت. بنابراین بایستی هر فرد حداقل عضو یکی از بخشهای کمونال گردد. این بخشها می توانند کمون شهر و یا روستایی که در آن زندگی می کند و یا یک کمون مدنی باشد. چرا که یکی از هدفهای اصلی این است که فرد برای نیازهای روزانه دارای نظر بوده و در کمونهایی که در آن تصمیم گیری و گفتگو صورت می گیرد، جای گیرد.

    جامعه ای که خود را از طریق دمکراسی رادیکال مدیریت می نماید خواهان تقویت تواناییهای افراد برای مشارکت است و چنین شیوه ای، اراده و مشارکت ارادی افراد را نیز ارتقا می دهد. به عنوان جامعه، حیات، آینده و تمامی سیاست تعیین کننده روزآمد و اساس قرار دادن نظرات سایرین به عنوان یکی از پرنسیبهای آن است. جامعه ای که با مشارکت ارادی تمامی افراد مدیریت شود بدون شک توانایی چاره یابی هر گونه مسائل را نیز دارا است. از کوچکترین تا بزرگترین مسائل دارای نیروی چاره گشایی است. به این دلیل که تصمیمات با مشارکت همه گرفته شده، هیچ کس خود را خارج از پروسه اجرایی این تصمیمات قرار نمی دهد و به طور جدی هر فردی برای یکپارچگی جامعه تلاش می کند.  نه فرد با استفاده از حقوق نامحدود به صورت خدا در آمده و نه جامعه به طور مداوم فرد را تحت فشار قرار داده و بی اراده می کند. یک اقلیت کوچک به نام یک اکثریت بزرگ تصمیم گیری و گفتگو نکرده و آن را اجرایی نمی کند.

    بنابراین جامعه کنفدرال دمکراتیک جامعه ای است که تمامی افراد را سازماندهی و به طور مستقیم در روند تصمیمات سیاسی دخیل نموده و سیستم اجتماعی نوینی است. دقت نماییم که در مورد هر گونه دمکراسی که در مورد آن بحث نمودیم، صحبت نمی کنیم. مقصد ما سیستم کنفدرال دمکراتیک است. علاوه بر این از منعطف بودن سیستم کنفدرال سخن می گوید. کنفدرال دمکراتیک از یک سیستم اجتماعی به دمکراسی رادیکال رفته و به شیوه ای از زندگی تغییریافته است. مدیریت و سیاست ازبروکراسی خارج و به سیستمی که زمینه یک حیات آزاد را فراهم می آورد و به سیستم اجتماعی دمکراتیک محول می گردد. در برخی از مناطق کردستان آزمونهای چنین سیستمی در مراحل اولیه قرار دارد. جامعه ای که به روش مدرنیته کاپیتالیسم عادت نموده بسیارنرمال است که نگرشی سطحی نسبت به شکل سازمانی و کمونال سیستم اجتماعی دمکراتیک و پیاده نمودن و فهم آن داشته باشد. زیرا بخشهای تشکیل شده کمونال هنوز به نهادهایی که  یکپارچگی و پیوند مردم را ایجاد نماید، تغییر نیافته است. بایستی هر کمون دمکراتیک به صورت یک کانون خانواده تغییر یابد.

    همانطور که یک خانواده از سوی افراد آن، محافظت و برای استمرار آن تلاش می شود، افراد جامعه کنفدرال دمکراتیک نیز به کمونی که به آن متعلق دارد همان حس و واکنش مشابه را دارد. ساختارهای کمونال دمکراتیک تشکیل شده هنوز به پتانسیل پنهان در حافظه طبیعت اجتماعی نرسیده اند. به این دلیل که چنین پیوند و یکپارچگی ایجاد نشده، ممکن است بیگانه به نظر رسد. به این دلیل که در مراحل ابتدایی قرار دارد باید برای پیشرفت، انشا و تغییر آن به طبیعت اجتماعی، فرصت داد. چون برای توسعه سیستمهای اجتماعی و نهادینه شدن آن نیاز به مراحل طولانی وجود دارد. به این دلیل که سیستم جامعه کنفدرال دمکراتیک از طریق دمکراسی رادیکال ارتقا یافته و عکس مدیریت و سازماندهی شدن طبیعت اجتماعی نیست، انسجام و پیوند بسیارسریعتر خواهد بود. دلیل پیشرفت اجتماعی شمال سوریه و روژآوا و با بهت مواجه شدن دنیا از این ویژگی سرچشمه می گیرد. سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک انرژی و قوه ی ملتها و جوامع کردستان و خاورمیانه را بار دیگر احیا و فعال خواهد نمود.

     

    دمکراسی رادیکال، آنتی کاپیتالیسم است

    همانطور که گفتیم برای دمکراسی رادیکال، باید جامعه به شیوه خود مدیریت نماید. شیوه هستی جامعه به اندازه ای که به اقتضای سرشتش باید ضد دولت به همان اندازه نیز آنتی کاپیتالیسم باشد. چون اکثریت جامعه هر روز تحت حاکمیت استعمار و انحصار سرمایه قرار دارند. کارگران، بیکاران، زنان، جوانان، ملتهای تحت استعمار و بسیاری از جماعتهای دینی و اندیشه، زحمتکشان، اتنیسیته هایی که کالبد جامعه تاریخی را تشکیل داده اند به شیوه زندگی عصر ما شکل و فرم داده است. جوامع ملتها از این اقشار تکوین یافته و دموس به زبان یونان یعنی ملتی که  از تمامی این اقشار تشکیل یافته است.  

    در دمکراسی رادیکال این اقشار با سازماندهی خود، توانایی مدیریت خویش را خواهند یافت. کاپیتالیسم، هژمونی است ک دشمن این اقشار و جامعه است. سیستمی است که با پایمال نمودن جامعه و به بردگی و استعمار کشانیدن آن به خود موجودیت بخشیده و در راه گسترش سرمایه، انحصار و منافع خود از نابودی هیچ چیزی فروگذار نمی کند. تنها قانونی که رواج می دهد، قانون سود است. علم را در پی این قانون مورد استفاده قرار داده و تاریخ را در راستای این قانون تعریف می کند. جامعه شناختی، روانشناسی و حاکمیت بر طبیعت را با این قانون به کار می برد. فرد را با این قانون ذوب و تحت کنترل خود قرار می دهد. طبیعت جامعه را این گونه تغییرو دژنره نموه و دفرمه می کند. در سیستم سرمایه داری گرسنگی، جنگ و درگیری، تعرض و تجاوز به اوج رسیده و علاوه بر اینکه مشکلات را چاره یابی نمی کند بالعکس تعمیق می بخشد.

     تنها دغدغه ی سیستم سرمایه داری دنیا و اکثریت جامعه را تحت کنترل خویش درآوردن و گسترش انحصار سرمایه در تلاش برای خدمت بیشتر جامعه برای خود است. چون کاپیتالیسم بدون تحت کنترل در آوردن جامعه و از نظر ذهنی و فکری تحت حاکمیت خویش قرار ندهد نمی توان ماندگار شود. دیالکتیک پیشرفت سیستم کاپیتالیسم هر زمان بر روی چنین رویکردی ایجاد شده است.

    جامعه با شیوه تکوین خویش، کاپیتالیسم را دشمن خود دیده و در مقابل آن می ایستد. امروزه  اگر چه برخی از مدیریتهایی که با سیستم سازش نموده در چارچوب لیبرال دمکراسی نیز وجود دارد و با آن زندگی می کند، اما ذات و ایستار جامعه در قطب مخالف کاپیتالیسم قرار دارد. در واقع جامعه، آنتی کاپیتالیسم و آنتی دولت، قدرت و انحصار است. در بدو تاریخ اجتماعی شدن طبقه، دولت، اقتدار، سرمایه داری و انحصار وجود نداشت. سرشت آن مخالف این پدیده ها و حرام و گناه شمرده شده است. با ظهور مدرنیته سرمایه داری انسانها از سرشت خویش جدا شده و به وضعیتی رسیده که توانایی انجام سیاست و اخلاق آن تضعیف گشته است. با ظهور چنین فجایعی، تعادل هوش تحلیلی در مقابل هوش حسی بر هم خورد. چون در اولین مراحلی اجتماعی شدن انسان جامعه با خصلت اخلاقی و سیاسی خود ایجاد شده و به عبارتی دیگر در خصلت دمکراتیک پیشبرد یافته است.

    در تمامی جوامعی که بر اساس معیارهای اخلاقی تشکیل یافته اند و در تمامی نسخه های فرهنگی و اندیشه؛ دزدی، دروغ، خشونت، کسب نامشروع، بی عدالتی، نابرابری، تحقیرو دشمنی را ناپسند و حرام محسوب نمودن و این اقدامات را ممنوع و مجازات نموده است. چون انسان اجتماعی بودن را با ایجاد ارزشهای مشترک، اخلاق وسیاست آغاز نموده است. ذهنیت کاپیتالیسم؛ ارزشهای اخلاقی و سیاسی و معیار های رد و قبول را مبهم، تضعیف و در تلاش برای از میان برداشتن آن است.

    در مکانها و زمانهایی که ارزشهای اخلاقی و سیاسی جامعه حفظ شده، امکان گسترش ذهنیت کاپیتالیسم وجود ندارد. علاوه بر این جامعه ای که سیاست و اخلاق جامعه خود را با دانش و اراده خود تعیین می کنند، امکان ظهور، تداوم و حاکمیت سرمایه داری وجود ندارد. بدین معنا در محیطهایی که اخلاق، فرهنگ، سیاست و ارزشهای اجتماهی سست و تضعیف گردد، سرمایه داری هژمونی و قدرت خود را بیشتر می کند. تمدن سرمایه داری، نیروهای جامعه دمکراتیک که صاحبان اصلی آفرینندگان تمدن است را نادیده گرفته و خود را مالک تمدن می بیند. در واقع صاحبان و برساختگان اصلی تمدن با وجودی که در طول زمان درون سازش هم باشند و یا نباشند، باز هم نیروهای جامعه دمکراتیک هستند. در واقع این جامعه دمکراتیک و اجتماعات مردمی که بیشترین جمعیت را دنیا تشکیل می دهند، زنان، زحمتکشان، کارگران، نهادهای فرهنگ و اندیشه، اتنیسیته هایی که با ناحقی هویت آنان شناخته نشده اند، ساختارهای مختلف دمکراتیک است.

     در عصر ما با وجودی که سیستم سرمایه داری تمامی ابزار، تکنیک و محصولات تولید شده را تحت انحصار خویش قرار داده است باز هم تولیدکنندگان اصلی عصر ما نیروهای جامعه دمکراتیک هستند. چون بیشترین کسانی که کار کرده و تولید می کنند و اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، این اقشار هستند. سیستم سرمایه داری نه تنها تولیدی ندارد بلکه محصولات و دسترنج موجود را ضبط می کند. رهبر خلق کوردستان در سومین دفاعیات خویش به نام سوسیولوژی آزادی در این مورد تثبیتهای مهمی دارد.   

    اگر از پنجره سوسیولوژی آزادی بنگریم، بایستی مدرنیته و کاپیتالیسم را از هم تفکیک نمود. مقابله با سرمایه داری تنها به مخالفت با آن برخاستن و ردنمودن و گذر از آن نیست. چون روش کاپیتالیسم بر روی انباشت سرمایه مادی و قانون کار ایجاد و گسترش یافته است. اما برای پایداری و استمرار خود دو پایه اصلی ایجاد کرده که بایستی در برابر آن مبارزه  و آلترناتیو ارائه داد. سوسیال رئال ادعا نمود سرمایه گرایی کاپیتالیسم را متوقف خواهد نمود اما قادر نبود دو عنصر اساسی سرمایه داری یعنی اندوستریالیسم و دولت ملت را تحلیل و گذر نماید بالعکس این عناصر را پذیرفت و حتی خود نیز اجرا نمود. بنابراین تشابه را زیست. امروزه بسیاری از جنبشهای مخالف سیستم خود را به عنوان مخالفان کاپیتالیسم می شناسانند. در حالی که قادر نبوده اند خود را از  مدرنیته سیستم سرمایه داری و شیوه حیات و سازماندهی آن برهانند. باید در مقابل صنعت گرایی و دولت ملت سرمایه داری سطح مبارزات و عدم پذیرش آن را نشان دهند.  

    جنبشهای مختلفی که سیستم سرمایه داری را رد نموده، وجود دارند اما صرفا به رد کردن محدود مانده ومدرنیته آلترناتیو خود را یعنی اندوستری و سازماندهی اجتماعی خود و اقتصاد خودگردان خود را ارائه نداده اند، شانس موفقیت نخواهند داشت. کاپیتالیسم، خود را به عنوان سیستمی اقتصادی تعریف نموده در حالی که کاپیتالیسم علاوه بر آنتی جامعه بودن در عین حال آنتی اقتصاد و ضد جامعه است. اقتصادی که بر اساس تامین رفاه اجتماعی ایجاد نشده بلکه بخش مهمی از جوامع را دچار فقر و گرسنگی نموده مانع اصلی گسترش اقتصاد واقعی است. به نام اقتصاد، بی اقتصادی را تحمیل می کند. در اولین مراحل جامعه تاریخی، فعالیتهای اقتصادی در راستای رفاه، تداوم حیات  و سازماندهی زندگی بود اما امروزه با وجود گسترش حوزه  تکنیک و علم، بخش بزرگی از انسانها گرسنه و فقیرند.

    این اثباتی بر این واقعیت است که کاپیتالیسم نه تنها سیستمی اقتصادی نبوده بلکه برعکس دشمن اصلی اقتصاد است. سیستم مدرنیته میلیونها انسانی که در جامعه روستایی- کشاورزی هزاران سال در رفاه زندگی کرده بودند را به سوی ابرشهرها سوق داده و با دستمزدی بسیار ناچیز برای تامین نیازهای جامعه به سیستم وابسته نموده و از همان ابتدا  حق تعیین سرنوشت انسانها و آزادی را سلب نمود. چنین چیزی بیش از همه از سوی دولت ملت با تبلیغات « هم وطن» صورت گرفت. هم وطنی که دولت تعریف نموده در واقع هر گونه منبع امرار معاش و سلاحهای دفاعی از او گرفته شده و سرنوشت آنان تحت حاکمیت انحصارات شرکتی کاپیتالیسم تعیین می گردد.

     فرد جوامع پیش از تمدن حداقل عضو یکی کمونالیته های اجتماعی بوده و با تمامی امکانات هر گونه احتیاجات خود را بر آورده می ساختند. کلان، قبیله و عشیره نیز از هر نظر به عنوان حجره های اجتماعی، حیات خود را استمرار می بخشیدند. نهادهایی بودند که منابع خود را تامین، اقتصاد و سیستم دفاعی خود را سازماندهی و بر اساس صلح با کمونالیته های همسایه روابط دیپلماتیک داشتند. هم وطن دولت امروزه در مقابل هیولای این سیستم تنها و بدون دفاع و درمانده رها شده است. لیبرالیسم نیز به بقای دولت مشروعیت داده و در اصل ایدئولوژی سیستم دولتی است.

    با گسترش ایدئولوژی ملی گرایی، دین گرایی و علم گرایی برای افراد جامعه گزینه دیگری برای حیات باقی نگذارده است. تاریخ حقیقی را زدوده و تاریخ را از خود آغاز و اتوپیاهای آینده را دژنره و ضمیمه خویش کرده و به نابودی و استهلاک سوق داده است. اندوستریالیسم ( صنعت گرایی) جامعه را بلعیده و فرد و جامعه ای مصرف گرا آفریده نموده است. همه عرصه ها اعم از ورزش، هنر و سکس را صنعتی نموده است. جسم زنان به حالت گرانترین صنعت درآمده و جسم زنان به یکی از آکتورهای بخش تبلیغات مبدل شده است. با گسترش صنعت سلاحهای جنگی و کسب منافع بیشتر در بسیاری از مناطق دنیا جنگهای خونینی آغاز شده است.

    برای فروش بیشتر تولیدات خود در صورتی که بازارهای داخلی رونق نداشته باشد با جنگ افکنی ها در تلاش برای ایجاد بازارهای جدیدی است. نمونه آن جغرافیای خاورمیانه است که با ایجاد دشمنان و گروهک هایی جنگ را دشوار سپس خود را به عنوان ناجیان انسانها نشان داده و سلاحهای خود را به فروش رسانده و شهرها را سوزانده ویران نموده سپس از طریق  شرکتهای ساخت و ساز و عمرانی شهرها را بازسازی می کند.

    منابع روزمینی و زیرزمینی را با سرعت مصرف نموده و با استفاده از تکنیکهای تولید و مواد شیمیایی مضر زمینه تخریب محیط زیست را ایجاد می کند و علاوه بر برهم زدن تعادل محیط زیست راههای بازیابی منابع را نیز توسعه نمی دهد. تغییرات اقلیمی، ذوب یخها، آلودگی هوا، اشاعه شدن بیماریهای کشنده به دلیل  صنعت گرایی نامحدود و بر اساس انباشت سود ایجاد شده اند. صنعت گرایی هم اکنون به صورت یک ایدئولوژی درآمده و پایان دنیا را نزدیکتر کرده است.

    سه عنصر آلترناتیو مدرنیته دمکراتیک در مرحله پیشرفت است.

    رهبرخلق کورد عبدالله اوجالان تز مدرنیته دمکراتیک را در دفاعیه سوسیولوژی آزادی خود مفهومی و نظری نموده است. در بالا به این مهم اشاره کردیم که جامعه در اصل آنتی کاپیتالیسم است و اقشاری که مدرنیته دمکراتیک را تشکیل می دهند؛ زحمتکشان، کارگران، بیکاران،زنان، جوانان، طریقتهای اندیشه و دینی، نهادهای فرهنگی و تمامی کسانی که درطول تاریخ هر زمان خارج از سیستم قرار گرفته و ایستاری مقاومتگر در برابر آن داشتند و بهای سنگینی پرداخت کرده و به رغم اینکه هر زمان به حق بوده اند بازهم قادر نبوده اند که سیستم خویش را گسترش دهند، هستند.  

    یکی از دلایل آن این است سیستم انحصارگر کاپیتالیسم برای کسب منافع بیشتر هیچگاه خلائی ایجاد نکرده و هر زمان برای تدوام خود دارای طرح، برنامه و استراتژی بوده است. یکی دیگر از دلایل دیگر این است که نیروهای مدرنیته دمکراتیک به پتانسیل و تواناهایی خود پی نبرده و کسانی هم که این توانایی را داشتند به اندازه کافی دارای برنامه و سیستم نبودند و پیوسته در موقعیت دفاع بوده است. اندیشمندان و روشنفکرانی که تاریخ، حال و آینده را تئوریزه می کنند همیشه توجه آنها به سوی مدرنیته کاپیتالیسم بوده اما پتانسیل نیروهای دمکراتیک را نادیده گرفته و به طور کافی به آن توجه ننموده اند.

    با پیشبرد سیستمی مدرنیته دمکراتیک می توان قدرت مدرنیته کاپیتالیسم را که هر روزبیشتر می شود را ضعیف کرد و برای این نیاز به پیشبرد سه پایه مدرنیته دمکراتیک وجود دارد. سه عنصر آلترناتیو سیستم مدرنیته دمکراتیک عبارتند از: جامعه اخلاقی و سیاسی در برابر سرمایه داری کاپیتالیسم، جامعه صنعتی- اکولوژیک در برابر صنعت گرایی و جامعه کنفدرالیسم دمکراتیک متکی به ملت دمکراتیک در برابر دستگاه دولت-ملت.

    برساخت سه عنصر آلترناتیو مدرنیته دمکراتیک و سیستمی کردن آن یکی از وظایف انقلابی اجتناب ناپذیر هزاران سال است. چون مدرنیته دمکراتیک یگانه راه برون رفت از بحرانهایی است که مدرنیته سرمایه داری ایجاد کرده، است. در طول تاریخ تمدن مبارزات اجتماعی فراوانی بوده و مقاومتهای بزرگی سازماندهی و بهای سنگینی پرداخت شده است. تاریخ سرشار از جنگهای بی شمار دفاع و مقاومت بوده است. جنبشهای دینی، طریقتهای مذهبی ظهور کرده، جریانهای فکری و جنبشهای طبقاتی ایجاد شده اند. برخی از آنان موفق شدند اقتدار خود را نهادینه و برخی نیز به پیروزی نرسیده اند.

    دیدن پیروزی در اقتدار و دولتی شدن یکی از بیماریهای اساسی جنبشهای انقلابی و مبارزات اجتماعی تاریخ بوده است. دولتی شدن سه دین بزرگ و به قدرت مبدل شدن آنها تا سوسیالیسم رئال نمونه ای از این اشتباهات است. به گمان خویش سیستم مدرنیته کاپیتالیسم را گذر کرده اند. اما اگر به جای نهادینه کردن دولت – ملت مقتدر خود، جامعه کنفدرال دمکراتیک را پیشبرد می دادند بدون شک می توانستند نتایج بهتری از مبارزات گرانقدر خود کسب و مدرنیته سرمایه داری را از میان بردارند. البته این به پیشرفتهای تکنیکی، علمی و فکری دوران وسطح آزمونهای اجتماعی آن مرتبط است. هر چند نبایستی هنگام ارزیابی مبارزات اجتماعی تاریخ آنان را کوچک انگاشت. علاوه بر اشاره به نقاط ضعف جنبشهای مبارزات اجتماعی، لازم است راههای چاره گشایی وابسته به سیستم دولت و اقتدار را نیازمود زیرا به اندازه کافی آزموده شده و آشکار است که نمی توانند راهی برای آزادی بگشایند. اما سه عنصر مدرنیته دمکراتیک آزموده نشده دارای بیشترین شانس موفقیت است.

     اولین عنصر اصلی، جامعه اخلاقی و سیاسی است. سیستم مدرنیته سرمایه داری برای سلطه بر جامعه ابتدا ارزشهای اخلاقی و سیاسی جامعه را مورد تعرض قرار داده تمامی توصیفات جامعه اخلاقی و سیاسی را در تنگنا قرار داده است. جامعه  را تک تیپ کرده و تمامی تنوعات، تفاوتمندیهای و رنگهای جامعه را خاکستری و با زور و یا از راه تبلیغات ایدئولوژیک تک تیپ گردانیده است.

    تنها هدف سربازخانه و مدرسه های مدرنیته کاپیتالیسم و مراکز علم پوزیتیویسمی آماده کردن انسانهایی است که در راستای کسب منفعت و سرمایه آنان کار کرده باشد و از هر نظر رقابتگر بوده و ارزشها، معیارهای اخلاقی و وجدانی را  نشناخته و جامعه ای مصرف گرا و بر اساس مادیات بسازد. مدرنیته دمکراتیک بایستی این فرد را از نظر ابعاد ذهنی ، ایدئولوژیک، روانشناختی و معیارهای اخلاقی و سیاسی از نو برای رسیدن به حیاتی آزاد آماده و برای این باید فعالیتهای آموزشی و سازمانی گسترده ای انجام دهد.

     برای پرورش افراد آزاد و پولیتیک می توان سیستم آکادمی و محیطهای کمونالیته را ارتقا داد. جوامع و افرادی که پولیتیک شده و سیاست خویش را با اراده خود تعیین می کنند، جوامع و افرادی هستند که مسئله طبقاتی شدن را چاره یابی نموده اند. در جوامع پولیتیک، شکافهای طبقاتی ایجاد نمی شود برعکس از میان برمی داشته می شود. این سیستم تمامی رنگها، تفاوتمندیها، نهادهای فرهنگی را به اراده و نیروی آنان، خصلت آزادی و تساوی می رساند.

    در حوزه های اندوستری و صنعتی نیاز به فراستی نو وجود دارد تا خود را از نو ارگانیزه کند. برای گذر نمودن از تخریباتی که اندوستریالیسم بر طبیعت وارد ساخته نیاز به ایجاد یک آلترناتیو است. بنابراین باید صنعت گرایی را به عنوان یک ایدئولوژی انتقاد نمود و علاوه بر حل مسائل دیو آسایی که ایجاد نموده تلاش و فراست اندوستری که به جامعه خدمت و اکولوژیک باشد را پیشبرد داد. بایستی در مقابل اندوستریالیسمی که طبیعت، انسان و جامعه را به نابودی سوق داده ایستاد و عمل و تئوری اندوستری را در جامعه گسترش داد که در خدمت جامعه، طبیعت و انسان باشد. به مدرنیزاسیون  روستاها، کشاورزی و زراعت بر اساس فراستی اکولوژیک نیاز است.

     ضررها و تخریباتی را که محصول ذهنیت صنعت گرایی است را بایستی نوسازی و یکی اکو- اندوستری بدون ضرر توسعه داد. همین طور صنعت سلاح، تکنیک، ورزش، سکس و هنر که به طور نامحدود گسترش می یابد را محدود و برای رفاه جامعه به برخی از حوزه های صنعت که مفید است، اهمیت داد. گفتیم کاپیتالیسم، ضد اقتصاد است. در مدرنیته دمکراتیک اقتصاد از سوی صاحبان اصلی آن معنای اصلی خویش را خواهد یافت. با سیاستهای اقتصادی که اجرایی می شود شکاف بین طبقات بسته و تخریبات اکولوژیک کاهش خواهد یافت. مناسبترین راه برای گذر به اقتصاد کمونال کنار گذاشتن تردیدها است. اقتصاد مدرنیته دمکراتیک بیکاری و فقر را از میان برداشته و به تولید بیشتر و یا ناکافی جای نخواهد داد وچالش بین شهر- روستا را با تقویت روابط آنان تغییر و فعالیتهای اقتصادی آن بر اساس معیارهای اکولوژیک خواهد بود.

    مدرنیته دمکراتیک سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک را به عنوان آلترناتیوی جهت دستگاه دولت- ملت مرکزی مدرنیته کاپیتالیسم اجرا و اعمال خواهد نمود. در مقابل استعمار مرکزیت گرای دولت-ملت، خودمدیریتی دمکراتیک جامعه را پیشبرد می دهد. دمکراسی آن لیبرال نبوده بلکه رادیکال بوده  و رادیکال بودن از اجرای مستقیم دمکراسی می آید. دولت- ملت کاپیتالیسم جامعه را تک تیپ و اکثریت جامعه را نادیده می گیرد اما در کنفدرالیسم دمکراتیک اراده تمامی تنوعات و نهادهای کنفدره، خودگردان و کلکتیویته به رسمیت شناخته شده و زیر چتر ملت دمکراتیک گرد هم می آیند.  

    با گذر از ذهنیت « تک ملت، تک زبان، تک پرچم و تک دین» دولت- ملت که خود را خدایی نموده تمامی زبانها، فرهنگ و اندیشه ها و اتنیسیته ها با سیاستهای بومی و اراده خویش امکان مشارکت در سیستم را فراهم می آورد. به عبارتی دیگر  سیاست را دمکراتیزه و به اراده مردمی متکی نموده است. جامعه دمکراتیکی ایجاد خواهد شد که هر کس خود را مدیریت می کند. سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک متکی به مدرنیته دمکراتیک برای برساخت جامعه ای با اراده آزاد و پولیتیک و دمکراتیک ایجاد شده چون کاراکتر و ذات  جامعه دمکراتیک و کنفدرالیسم است.

    هزاران سال پیش از تمدن حیات جامعه اینگونه اداره می شد. به اقتضای سرشت جامعه، اگر جامعه هموژن و مونولیتیک را درک نکنیم آن زمان  ارزش و ضرورت سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک را درک نخواهیم نمود. بنابراین باید جامعه طبیعی را به طور صحیح درک و وظایف اجرایی را با موفقیت پیش برد. طبیعت جامعه در تاریخ هیچگاه هموژن و مونولیتیک نبوده لیکن تخریبات مدرنیته کاپیتالیسم بسیار عمیق و به سرشت آن ضربه های مهلکی وارد ساخته است. اولین وظایف انقلابی گری امروزه تمامی این ضربه ها و دفرماسیون جامعه را بهبود بخشیدن است. یکی از اساسی ترین هدفهای روزآمد انقلابی گری، احیای جامعه اخلاقی و سیاسی که تضعیف شده و سه پایه و عنصر اساسی آن را اجرایی و برای آن پیشاهنگی نمودن است. بدون شک این انقلابی گری صحیح بوده و مدل ملت دمکراتیک را توسعه می دهد.

     

     



    کژار