• برچسب‌ها:, ,

    حیاتی زیبا و بامعنا با زندگی مشترک آزاد

    1 نوامبر, 2020

    آرمانج ساریا

    رهبر آپو: بدون تحلیل روابط زن و مرد هیچ یک از مسائل اجتماعی را نه می توان درک و نه چاره یابی نمود. در بنیان مسائل اجتماعی مسئله دار بودن روابط زن مرد وجود نهفته  است. موقعیت اجتماعی، طبقاتی و ملی اولین سرکوبگر-  سرکوب شونده همیشه بر این مبنا رشد می نماید. در بنیان همه نوع جنگ و منازعه ای نیز همین واقعیت نهفته است. حیات و کیهان دوآلیته است که  یک روی این دوآلیسم مرد ودیگری زن است. همانند جامعه چنین واقعیتی در طبیعت نیز مصداق دارد. در طبیعت نیز نرو ماده وجود دارد. زندگی مشترک درون اجتماعی بودن این واقعیت کیهانی موجودیت یافته است. اگر کیهان تا این اندازه متنوع نبود به احتمال فراوان مقوله ای به نام اجتماعی شدن نیز وجود نداشت. زن و مرد سرمنشا زندگی مشترک هستند. روابط زن و مرد یکی از باشکوهترین روابط کیهان و تعیین کننده تعادل زندگی است.

    روابط آزاد، حیات را زیبا و با معنا می سازد اما روابط برده وار به معنای حیاتی کائوتیک و بحرانی است. تثبیت رهبری در این مورد که منشا مسائل اجتماعی روابط زن و مرد است کاملا بجا و صحیح است. با بررسی ژرف مسائل اجتماعی خواهیم دید که در روابط زنان و مردان نابرابری و تبعیض وجود دارد. زنان و مردان بخشی از یک کل تفکیک ناپذیر هستند. فراست صحیح حیات بین زنان و مردان این کلیت را با معنا می سازد. لیکن گسست و جدایی که حاکمیت در روابط زن و مرد ایجاد نموده، این کلیت را برهم زده و باعث شده جامعه با حقیقت خویش بیگانه گردد. تعریف حکایتی در این مورد خالی از فایده نخواهد بود.

     

    در میتولوژی حکایتی به نام اندروژین وجود دارد. اندرو مرد و ژین زن است. در ابتدای آفرینش انسان زن و مرد چسبیده به یکدیگر بوده اند. انسان نخستین دارای چهار دست و پا، چهار گوش و چهار چشم بوده و دو قفسه سینه داشته است. یک طرف آن زن و دیگری مرد بوده است. نه تنها از نظر جسمی بلکه از نظر روحی یک طرف آن ماده و دیگری نر بوده است. این انسان بسیار باهوش واستعداد، توانا، فعال و نیرومند بوده است. چون هم یک انسان ودر عین حال دو انسان است. به حدی نیرومند بوده که به مرحله خدایی رسیده است. سپس به کوهی که خدایان در آنجا زندگی می کنند، رفته و خدای بزرگی که او را دیده بسیار خشمگین شده و خشم او از ترسش بوده که مبادا این انسان نیرومند در مرتبه ای بالاتر از او  قرار گیرد. به همین دلیل با استفاده از قدرت خود  انسانی را که هم زن و هم مرد بوده را به دو نیم تقسیم و جدا و هر یک را به جایی دیگر از دنیا پرتاب کرده  که بار دیگر هیچ گاه با یکدیگر کامل نگردند. زن و مرد سالها یکدیگر را جستجو کرده اند و سالها بعد یکدیگر را یافته و تلاش کرده اند بار دیگر یکی گردند اما دیگر امکانپذیر نبوده است. 

    حکایت آموزنده است. این حکایت در بسیاری از میتولوژیها وجود دارد. در میتولوژی یونان به عنوان هرمافرودیت است. نکته ی قابل توجه در این حکایت این است که زن و مرد یک کل بوده و علاوه بر این باهوش و استعداد و آزاد است. خصوص قابل توجه دیگر دخالت هژمونی مرد در این کلیت بوده تا نیروی زن و مرد را تضعیف و این هماهنگی بی همتا را نابود کنند.

    چیزی که امروزه در جامعه زیسته می شود این تابلو است. در سیستم حاکمیت پنج هزار ساله مرد، نیروی زنان ومردان سست و از یکدیگر بیگانه شده است. بدین گونه اجتماعی شدن را تضعیف وهویتی بحرانی از روابط زن و مرد ایجاد کرده است.

     

    رهبر آپو می گوید: به اعتقاد هگل تمدن با ارباب- برده آغازمی شود و به اعتقاد من نیز تمدن با بردگی زن و تحکم مرد آغاز می شود. تمامی ساختارهای اجتماعی در پیرامون زن و مرد به ویژه زندگی مشترک آزاد تکوین می یابد. جامعه نوسنگی در اطراف زندگی مشترک ایجاد و زنان در صدر آن قرار دارند و در تمامی دوران اجتماعی شدن، روابط زن و مرد پیرامون ذهنیت زنان شکل گرفته است. بین زن و مرد یک یگانگی هماهنگ وجود دارد. به این دلیل جامعه نوسنگی در تاریخ انسانیت جامعه ای  دمکراتیک و پیشرفته است.

     

    تمدن دولت گرا در پیرامون زندگی مشترک برساخته شده است. در این تمدن مردان در صدر قرار دارند. گسترش اقتدار و تشکیل دولت با بردگی زنان و جامعه آغاز گردید. هژمونی مرد ابتدا زنان را هدف قرار داد و همراه با زنان، مردان نیز از طبیعت و سرشت خود دور گردانیده شدند. به این دلیل رهبری می گوید« بایستی نیک دانست که زندگی مشترک یک برساخت اجتماعی است.»

    تمدن دولت گرا با جنسیت گرایی نقشهای اجتماعی زنان و مردان را تعیین نمود زنان را محدود و به مردان آزادیهای نامحدود داد. امروزه زندگیهای مشترک در اطراف زنانگی و مردانگی ایجاد می شود. بنابراین یک زندگی مشترک آزاد نیست صرفا یک زندگی مشترک و مسئله دار و بدون چاره است. برای یک زندگی مشترک آزاد شدن نیاز به یک تغییرات اساسی در بسیاری از مسائل وجود دارد.

     

    میتولوژی، ادیان، فلسفه و علم پایه های خود را همیشه بر زندگی مشترک برساخته اند. هر یک از آنها دارای تعریفی از مورد زن و مرد است و به این دلیل که در عصر تمدن ظهور کرده اند بر اساس تفکر هژمونی و تحاکم ایجاد شده است.  دردوره ی میتولوژی زنان با نخستین شکست جنسی روبه رو شده اند. در کنار خداوندان، خدایانی قرار دارند که که نیروی آنان سلب شده است. نیروی خداوندان به مردان اعطا شده و بایستی به این نکته مهم اشاره کنم که در زبان کردی کلمه خدا مونث است. یعنی از خود آفریدن است. از نظربیولوژیک و اجتماعی نیز بنگریم زنان هم از کالبد و هم دسترنجشان مستمرا تولید و تقسیم می کنند. به احتمال فراوان این مفهوم در ابتدای ایجادش برای زنان به کار برده شده است. لیکن ذهنیت پدرسالاری مفهوم خدا را بر اساس نظر خود تفسیر و به حالت خدایان مرد امروز درآورده است. می خواهم به این  نکته مهم اشاره کنم که زنان اولین تعیین کنندگان در جامعه بوده و بسیاری از مفاهیم در اطراف زنان شکل گرفته است.

     

    همانند زن و زندگی«ژن و ژیان». زبان کوردی زبانی است که بیشتر عناصر آن ماده(مونث) است. اما ذهنیت مردسالار بسیاری از مفاهیم ماده را به مردان عطف داده است. در واقع تمامی چیزهایی که زنان خلق نموده اند را به مردان داده است. نزاعهایی که در میتولوژی بین خداوندان و خدایان وجود دارد در واقع تمثیل استثمار ارزشهای اجتماعی توسط دولت و در نمود الهگان زن، جامعه در برابر دولت مبارزه نموده است.

     

    تعاریف ادیان نیز برای زندگی مشترک وجود دارد. زنان دومین شکست جنسی خود را در دوران ادیان زیسته اند. یهودیت زنان را به عنوان ملک ومردان را به عنوان ارباب تعریف کرده و فرهنگ(ضدفرهنگ) جاریه، سنگسار،ختنه کردن زنان، قواعد شریعت و گناهکار دیدن زنان محصول چنین نگرشی است. سایر ادیان نیز تحت تاثیر قرار گرفته اند. در مسیحیت نیز زنان گناهکار بوده و بایستی مردان عاشق زنان نشوند در غیر این صورت منحرف خواهند شد. مخالف ازدواج اند و به اعتقاد آنها باید روابط جنسی تنها برای زاییدن بچه باشد. در دین اسلام نیز چند همسری رایج بوده و زنان، جاریه مردان هستند.

     

    رویکرد دین در قبال زنان را می توان به طور آشکار در داستان آدم و حوا مشاهده نمود. اینکه زنان از مردان ایجاد و هر زمان مردان را از راه به در کرده و به این دلیل باید همیشه تحت فرمان مردان باشد. زندگی مشترکی که در اینجا مشاهده می کنیم به مردان حقوق نامحدود اعطا و زنان را به گونه ای تعریف نموده که باید همیشه در تمکین مردان باشند. خدا رئیس مرد و مردان نیز رئیس زنان هستند. مطابق فلسفه ای که در ذهنیت مردسالاری شکل گرفته زن انسان کاملی نیست و مرد ناکامل است. عقل زنان برای فلسفه کافی نیست و وظیفه او تنها فرزندآوری است. در جامعه یونان که چنین تفکری حاکم بود مردان تنها برای تداوم نسل با زنان ازدواج و رابطه جنسی برقرار می کردند. بیان مجموعه ای از این ذهنیت در علم پوزیتیویسم مشاهده می کنیم که زنان را به موقعیت کالاشده گی و ابژه ای جنسی در آورده است. آنان کارگران ارزان قیمت و دستگاه زاییدن بچه هستند. جوامع غربی با موضع گرفتن در برابر ممنوعیت جنسی زنان در دین، جسم زنان را به تمامی به ابزاری جنسی مبدل نموده است. پورنوگرافی و ابزار تبلیغات از این رویکرد نشات گرفته است.

     

    زنان در علم جامعه شناختی هیچ جایگاهی ندارند. دلیل اصلی عدم چاره یابی مسائل اجتماعی، نادیده گرفتن زنان و وضعیت آنان در سوسیولوژی است. همین طور جنسیت گرایی را می توان در میتولوژی، دین، فلسفه نیز مشاهده نمود. رویکردها نسبت به زنان تا آخرین حد ایدئولوژیک و نقش مهمی در بحرانهای زندگی مشترک امروزی دارد. درک بسیاری از افراد از زندگی مشترک، روابط زن و شوهری و یا روابط عاشقانه است در حالی که نگرشی کاملا اشتباه است. زندگی مشترک رابطه ای اجتماعی بوده و خصوصی نیست و عمومی است. زندگی مشترک صرفا روابط بین زن و مرد نبوده و مختص به نهاد خانواده نیست.

     

    در روابط اجتماعی زنان و مردان چگونه با یکدیگر کار می کنند؟ جایگاه زنان و مردان در جامعه چیست؟ تمامی اینها مسائلی عاید جامعه است. به عنوان مثال زن و یا مردی که در خانه ی خود رابطه ی مسئله داری دارند آیا می توانند در حیات اجتماعی  شاد باشند؟ یا فرزندانی که در این خانواده بزرگ می شوند می توانند خوشبخت باشند؟ حوزه زندگی مشترک نقشی تعیین کننده در تمامی عرصه های اجتماعی همانند اقتصاد، فرهنگ و هنر، سلامت،آموزش، دولت و حقوق دارد. اگر زندگی مشترک  بر اساس جنسیت گرایی در این عرصه ها ایجاد شده باشد در این حوزه ها نیز جنسیت گرایی وجود خواهد داشت. اگر زندگی مشترک بر اساس آزادی و تساوی حقوق مردان و زنان شکل گیرد بدون شک جامعه نیز به شکلی دمکراتیک و آزاد خواهد بود.

     

    باید زندگی مشترک آزاد را از نو بازسازی نمود. رهبر آپو در این مورد چنین می گوید: «روابط موجود در زندگی مشترک دارای ویژگی است که تمامی روابط کیهان و اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. یکی بزرگترین دورویی تمدن این است که این رابطه کیهانی را تنها به یک رابطه دوگانه و خصوصی تقلیل داده است. هیچ یک از عرصه های زندگی به اندازه ی زندگی مشترک دارای ویژگی تعیین کننده و پایه نیست» و هنگام این تثبیت به واقعیت مهمی نیز اشاره می کند. «تا زمانی که زندگی مشترک از معیارهای جنسیت گرا رهایی نیابد بحرانهای اجتماعی ادامه خواهد یافت.»  

     

    در نهایت هر مرد تحکم گرایی در پی یک زن برده برای خود و هر زن برده ای یک ارباب برای خویش است. فراست زندگی مشترک کلاسیک ازدواج زن ومرد را بر اساس چنین روشی ایجاد کرده است. چنین رویکردی جامعه ای نگون بخت می سازد.

    برای ایجاد یک زندگی مشترک آزاد نیاز به تعریف صحیحی از زن و مرد وجود دارد. امروزه زنان ومردان یکدیگر را بر بنیانی صحیح نمی شناسند. ابتدا بایستی زنان به شناختی صحیح از خود دست یافته و تعاریفی که حاکمیت مرد آن را رواج داده و این نگرش که زنان، ضمیمه مردان هستند را به طور کلی رد نماید.

     

    مردان و زنان باید در کنار هم در برابر ذهنیت اقتدار مبارزه نمایند. ذهنیت زنان را « دیگری کردن»، همانند یک کالا و ملک، ابژه جنسی و ناموس دیدن آنان را نپذیرند. عناوین مادر، همسر، محبوب، خواهر بودن زنان و همسر، پدر و برادر بودن مردان را به خوبی تحلیل و به تعاریف صحیح تری از مرد و زن دست یابند. شناساندن زن و مرد نه به عنوان یک جنس بلکه به عنوان یک انسان با معناتر خواهد بود. امروزه مردان، زنان را همانند یک شکار انگاشته و خود یک شکارچی است. زندگی پایه ریزی شده بر اساس چنین نگرشی چگونه آزاد و زیبا خواهد بود؟ زنی که در پی آزادی است بایستی این سوال را از خود بپرسد.

    گذر از چنین نگرشی نیاز به مبارزه دارد و گام نخست تصحیح روابط زن و مرد است. با کشتن و مورد تجاوز قرار گرفتن و ازدواج اجباری در سنین کودکی، بیکار و محقر دیدن زنان و دسپوت و سرکوبگر بودن مردان نباید عادی برخورد شود. مردان و زنان را به چنین وضعیتی دچار نمودن در واقع توهین به انسانیت است ونباید چنین توهینی را پذیرفت.

     

    هزاران سال پیش جنسیت زنان با برکت طبیعت همتراز دیده و نهادینه شده است در حالی که در سیستم سرمایه داری باید در خدمت ارضای غرایز جنسی مردان باشد. در جوامع غربی ادراکی حاکم این است که آزادی جنسی در حیطه آزادیهای فردی است.

    در جوامع اسلامی بدن زنان بایستی پوشیده باشد و در هر دو نگرش غربی و اسلامی جسم زنان عاید مردان است. روابط زن و مرد بر روی روابط جنسی عاشقانه ایجاد شده است. در دنیای تبلیغات و در بیست و چهار ساعت، غرایز جنسی مردان با تصاویر برهنه زنان تحریک و غرایز جنسی زنان نیزمورد استثمار قرار می گیرد و هویت زنان معنا و ارزش خود را از دست می دهد. روابط سنتی زندگی مشترکی که امروزه زیسته می شود قربانی غرایز جنسی می شود. ایجاد رابطه با زنان تنها برای تداوم نسل و تحت حاکمیت قرار گرفتن روابط جنسی و قوه زایندگی آنان، حیات را بی معنا ساخته است. چنین رویکردی انفجار جمعیت، مشکلات اکولوژیک و بحرانهای اقتصادی و مسائل تندرستی و آموزشی ایجاد نموده است. طبیعت را به نابودی سوق داده است. زاییدن بچه های فراوان یکی از استرتژیهای دفاعی جوامع ضعیف است که از نظر فکری،  فرهنگی و سیاسی عقب مانده هستند.

     

    دولتها همیشه به فرزندآوری بیشتر تشویق می کنند. زیرا هر قدر جمعیت فراوان به همان اندازه حاکمیت بیشتر است. مردی که در پی آزادی است باید به هیچ وجه زندگی با زنی برده را نپذیرد در عین حال مرد برده را نیز باید نپذیرفت. باید سوسیولوژی عشق را به طور درست انجام داد؛ جامعه شناختی که پیرامون زن و مرد آزاد شکل می گیرد. علوم موجود در این مورد خطاهای بسیاری انجام داده اند. با «ژنئولوژی» می توان سوسیولوژی صحیح عشق را انجام داد. باید اصول و ملاکهای عشق بر اساس آزادی تعیین گردند. عشقی که در آن زنان آزاد نباشند، عشق حقیقی نخواهد بود و چنین چیزی برای مردان نیز مصداق دارد. وجود معیارهای اتیک و استاتیک بین زنان و مردان، صحیح ترین رابطه است.

     

    زنان و مردان تنها با تغییر ذهنیت خود می توانند حیاتی صحیح و آزاد آغازکنند؛ زنان با رها نمودن خود از موقعیت ابژه گی حیاتی بامعنا با مردان را آغاز می کنند. قبل از هر چیز زنان و مردان باید دوستان خوبی با هم باشند.

    گسترش نیروی خوددفاعی زنان در مقابل سیستم قدرت محور مهم است. بدون نیروی خوددفاعی بودن در واقع قربانی سیستم شدن و در نمود زنان تمامی جامعه قربانی سیستم اقتدار خواهد شد. در روزگار کنونی زنان در همه جا با مشکل، خشونت و تجاوز روبه رو هستند. هر روز خبرهایی مبنی بر کشته شدن زنان می شنویم که دلیل آن با مسئله آزادی زنان مرتبط است. در جایی که زنان تحت فشار و سرکوب و کوچک شمرده شوند مسائل اخلاقی جامعه افزایش می یابد. بنابراین ارزیابی اینکه آزادی جامعه در گرو آزادی زنان است صحیح است. اگر انرژی زنان و مردان به طور صحیح کانالیزه شود تغییرات مهم و مثبتی نیز ایجاد خواهد شد. اگر انرژی زنان تحت سلطه مردان قرار نگیرد بسیار سیال، نیرومند، سازنده و خلاق است. مردان نیز اگر انرژی خود را به اقتدار تغییر ندهند در بر ساخت اجتماعی می توانند استفاده کنند. در نتیجه دولت، انرژی سازنده جامعه را غصب کرده و تنها راهکاری که به این پدیده پایان دهد، زندگی مشترک آزاد است. با زندگی مشترک آزاد جامعه انرژی خلاق خود را سازماندهی داده و آزاد می گردد.

     

    برای زندگی مشترک باید دختران و پسران کوچک را در محیطهایی بر اساس معیارهای دمکراتیک پرورش داد. با تغییر عبارات و اصطلاحات جنسیت گرا و آموزشی صحیح تغییرات بزرگ اجتماعی ایجاد خواهد شد. علت عمیق شدن مسائل اجتماعی در ایران نابرابر بودن حقوق زنان ومردان است. همانطور که در تمامی دنیا نیز دیده می شود در ایران نیز مردانگی اغراق شده وجود دارد. مردانگی که خود را درکانون همه چیز قرار داده، تمامی حقوق و آزادیها را مختص به خویش دیده و قدرت طلب هستند. همانطور که دولت در راس تمامی اقتدارها قرار دارد مردان نیز خود را رئیس خانواده دیده و برآنان تحکم می کند.

    چنین مقوله ای برای دولت ایران منافع زیادی دارد. دولتمردان به این دلیل که خود مرد بوده و در سیستم خانواده دولتی رشد کرده اند بر جامعه نیز این گونه حاکمیت می کنند. زنان در چنین سیستمی سرکوب و منفعل شده و شخصیتی از آنان شکل گرفته که به توانایی ها و قابلیتهای خود باور ندارند. سیستم در این مورد تا حدی موفق بوده است. با حجاب اجباری و قوانین شرعی و ممنوعیت در تمامی حوزه ها شکاف جنسیتی عمیقی ایجاد کرده، در این جوامع نمی توان به زندگی مشترک آزاد فکر نمود. برای رفع چنین تبعیضاتی نیاز به یک مبارزه با خصلت سوسیالیستی و رد سیستم موجود است. مبارزات اجتماعی کنونی مادامی که آزادی زنان را شالوده فعالیتهای خود قرار ندهند، شانس پیروزی نخواهند داشت.

     

    مثالهای این را در بسیاری از انقلابهای تاریخ همچون شوروی، انقلاب چین و آمریکای لاتین مشاهده کردیم. دلیل عدم موفقیت آنان نپرداختن به مسئله زنان بود. دیدگاه آنان به زنان بر اساس هژمونی مرد بود. در مبارزات اجتماعی ایران نیز درسهایی در این باب وجود دارد. ایران آزاد و دمکراتیک بدون آزادی زنان امکان نخواهد داشت. اگر زندگی مشترک آزاد و دمکراتیک باشد جامعه نیز آزاد خواهد بود. برای این نیاز به گذر از زن برده و مرد مقتدر وجود دارد. مردان و زنان باید نیروی گذر از مسائل اجتماعی را با همیاری یکدیگر نشان دهند.

     

    در تاریخ داستان زندگی مشترک وعشق  فراوانی وجود دارد و دلیل تاثیر آن بر جامعه به این دلیل بوده که به عنوان زندگی مشترک آزاد تعریف شده اند. تاریخ خاورمیانه سرشار از چنین نمونه هایی است. در واقع در خمیرمایه جوامع خاورمیانه وجود چنین روابطی فراوان است.

    رهبر آپو: «در مراحل تکوین ملت –دمکراتیک، آزادی زنان دارای اهمیت فراوانی است. زن آزاد به معنای جامعه آزاد است. جامعه آزاد نیز ملت-دمکراتیک است.» فراست زندگی مشترک مدرنیته دمکراتیک، زندگی مشترک آزاد است.

     

    بدون روابط آزاد و دمکراتیک امکان برساخت ملت-دمکراتیک وجود نخواهد داشت. سیستم کاپیتالیسم و تمدنهای ماقبل آن، زنان را هیچ انگاشته مردان را هیرارشی و به تبع آن جامعه ای جنسیت گرا ایجاد شده است اما مدرنیته دمکراتیک چنین ادراکی را رد نموده است. دولت- ملت  محصول کاپیتالیسم  بر روی زندگی مشترک بنا شده و ملت دمکراتیک که محصول مدرنیته دمکراتیک است بر پایه زندگی مشترک آزاد برساخته شده است.    

     

     

     



    کژار