• برچسب‌ها:,

    مسائل ذهنيتيِ جامعه

    2 آوریل, 2020

    برگرفته از: کتاب مانیفست جامعه شناسی آزادی‌(عبدالله اوجالان)

     

    قطعاً يكي از اولين شرايط گشودن درهاي جامعه به روي استثمار، محروم‌سازي آن از اخلاق و سياست است و بدون فروپاشاندن ذهنيت اجتماعي كه بنيان فكري اين دو بافت مي‌باشد، اين محروميت تحقق‌ناپذير است. به همين دليل در طول تاريخ، حاكمان و انحصارات استثمارگر در راه نيل به اهدافشان، به‌عنوان اولين كار، دست به برقراري «هژموني ذهنيتي» مي‌زنند. كاهنان سومري به‌منظور مساعدنمودن جامعه‌ي سومر براي بازدهي و به تبع آن جهت استثمار، به‌عنوان اولين كار، معبد(زيگورات) را بنا كردند و اين امر واقعيت مذكور را به‌شكلي بسيار واضح اثبات مي‌نمايد. معبد سومري، از نظر اينكه منبع برآمدگاهيِ فتح ذهنيت اجتماعي و تحريف آن است ـ‌ منبعي است كه در تاريخ شناخته شده و تأثيرش تابه‌حال نيز ادامه دارد‌ـ حائز اهميت فراواني مي‌باشد.

    سعي نمودم با تأكيد دست‌نشان سازم كه طبيعت اجتماعي از منعطف‌ترين ساختاربندي‌هاي ذهني تشكيل شده است. تا وقتي به‌خوبي درك نشود كه جامعه هوشمندترين طبيعت است، نمي‌توان يك جامعه‌شناسي بامعنا‌ پايه‌ريزي نمود. بنابراين زورگويان، حاكمان و شيّادان كه به جامعه در مقام منبع استثمار چشم دوخته بودند،‌ به‌عنوان نخستين كارشان، تضعيف امكان انديشه‌ورزي و هوش جامعه همچنين ايجاد اولين انحصار ذهنيتي يعني ايجاد معبد را به‌مثابه‌ي وظيفه‌اي اساسي در پيش گرفتند. معبد به حكم برآمدگاهي‌بودنش دو نقش‌ويژه‌ را در يك آن به‌جاي مي‌آورد. اولي، به‌منزله‌ي حاكميت ذهني و ابزار هژمونيك به‌غايت مهم است. دومي، جهت گسستن جامعه از ارزش‌هاي ذهنيِ ذاتي‌اش بسيار مساعد مي‌باشد.

    مفهوم «ذهنيت ذاتي جامعه» مستلزم دركي نكوست. انسانيت در همان دوران اوليه‌اي كه اولين سنگ و چماق را به دست گرفت، اين كار را انديشيده و انجام داده است. [در اينجا،] نه غرايز دروني، بلكه اولين بذرهاي انديشه‌ي تحليلي مطرح مي‌باشد. پيشرفت جامعه از طريق تجربه‌اندوزي، در ذات خود، به معناي افزايش همين انديشه است. يك جامعه به ميزاني كه تجربه و به تبع آن انديشه را ژرفا بخشد، به همان ميزان استعداد و توان كسب مي‌نمايد. هرچه بهتر خود را تغذيه و حفاظت مي‌نمايد و اقدام به توليد مي‌كند. اين مرحله، چيستيِ پيشرفت اجتماعي و چراييِ اهميت فراوان آن را توضيح مي‌دهد. جامعه هرچه خود را به‌طور مستمر به انديشيدن وادارد، سنت اخلاقي كه آن را وجدان يا خرد مشترك مي‌ناميم يعني انديشه‌ي جمعي‌اش را شكل مي‌دهد. اخلاق، به همين دليل حائز اهميت بسياري است. زيرا عظيم‌ترين گنج جامعه، اندوخته‌ي تجارب، توجيه پابرجايي و ارگان اساسي تداوم و پيشرفت‌دهيِ حياتش مي‌باشد. جامعه به سبب تجارب زندگي، بسيار نيك مي‌داند كه اگر اين را از دست بدهد، دچار واپاشي خواهد گشت. چنان‌كه گويي به اندازه‌ي قطعيت غرايز، براي اخلاق اهميت قائل است. در جوامع كلان‌ـ قبيله‌‌ايِ كهن، مجازات آناني كه هنجارهاي اخلاقي را رعايت نمي‌كردند مرگ بود، يا اينكه آنها را به خارج از جامعه رانده و به دست مرگ مي‌سپردند. هنوز هم در بنيان «جنايت‌هاي ناموسي» ـ اگرچه بسيار تحريفش مي‌كنندـ همين هنجارها و قواعد نهفته‌اند.

    اخلاق، سنت انديشه‌ي جمعي[يا كلكتيو] را بازنمايي مي‌كند ولي كاركرد سياست اندكي متفاوت‌تر مي‌باشد. عمدتاً براي بحث بر روي كارهاي جمعيِ روزمرّه و تصميم‌گيري در مورد آن‌ها، نيروي تفكر را ضروري مي‌گرداند. براي سياست، انديشه‌ي خلاّقِ روزآمد يك شرط است. همچنين جامعه بسيار نيك مي‌داند كه بدون تكيه بر اخلاق به‌منزله‌ي «منبع» و «اندوخته‌ي انديشه»، نه مي‌توان به تفكر سياسي پرداخت و نه به خود سياست مشغول گشت. سياست براي امور روزانه‌ي جمعي(منافع مشترك جامعه)، يك حوزه‌ي عملي گريزناپذير مي‌باشد. حتي اگر درباره‌ي كارها، انديشه‌هاي متفاوت و حتي مغاير وجود داشته باشند نيز، براي بحث و تصميم‌گيري در موردشان شرط است. [كُنش] جامعه‌ي بدون سياست با پيروي رمه‌آسا از مقررات[وضع‌شده توسط] سايرين و يا جست‌وخيز حيواني همچون مرغ سربُريده، تفاوتي ندارد. انديشه‌ي ذاتيِ جامعه يك نهاد روساختي نيست، بلكه مغز جامعه است. ارگان‌هايش نيز اخلاق و سياست مي‌باشند.

    ارگان ديگر جامعه، البته كه مكان مقدس يعني معبد است. اما اين معبد، نه معبد نيروي هژمون(هيرارشي و دولت)، بلكه مكان مقدسِ اصلي خودش بود. جستجوي جامعه در پي مكان مقدسِ اصلي خويش، جايگاه والايي را در ميان يافته‌هاي باستان‌شناختي به خود اختصاص مي‌دهد. شايد هم تنها سازه‌ي مهمي است كه تا روزگار ما پابرجا باقي مانده است. نمي‌توان اين واقعيت را امري تصادفي شمرد. اولين مكان مقدس جامعه، مكاني است كه تمامي گذشته، نياكان، هويت و اشتراكي‌بودن آن را بازنمايي مي‌كرد. محل ذكر و عبادتِ دسته‌جمعي است. محل تداعي و به‌يادآوردن خويش است؛ نشانه‌ي عزيمت به‌سوي آينده مي‌باشد و توجيه مهم همزيستي است. جامعه متوجه بود به اندازه‌اي كه معبد در مكاني شگرف، بشكوه و در خور حياتي زيبا برپا شود، به همان ميزان قابليت بازنمايي و ارزش حياتي خواهد داشت. به همين سبب، بيشترين شكوهمندي و جلال در معابد نمايش داده مي‌شد. همان‌گونه كه نمونه‌ي سومري منعكس مي‌سازد، معبد، هم‌هنگام دپوي ابزارهاي توليدي و مأمن كارگران رنجبر بود. يعني محل فعاليتي مطابق با اصول «كار دسته‌جمعي»بود. نه‌تنها محل عبادت بلكه محل بحث و تصميم‌گيري دسته‌جمعي نيز بود. مركز سياست و آشيانه‌ي صنعت‌كاران بود. محل اختراع و ابداع بود. مركزي بود كه معماران و فرزانگان هنرشان را در آن مي‌آزمودند. اولين نمونه‌ي آكادمي بود. اتفاقي نيست كه تمامي مراكز كهانت اعصار اوليه در معابد قرار داشتند. تمامي اين عوامل و صدها نمونه‌ي ديگر، اهميت معبد را نشان مي‌دهند. به‌راحتي مي‌توان اين موقعيت را مركز ايدئولوژيك و ذهنيتي جامعه ناميد و اين[عنوان‌بندي، امري] واقع‌گرايانه خواهد بود.

    خرابه‌اي از ستون‌هاي سنگي چيده‌شده در اورفا، متعلق به دوازده هزار سال قبل مي‌باشد. در آن زمان،‌ هنوز انقلاب زراعي صورت نگرفته بود. اما آشكار است كه آن كنده‌كاري و برپاسازي سنگ‌ها، مستلزم موجوديت انسان‌ها و بنابراين جامعه‌اي است كه معنايشان بسيار توسعه‌يافته باشد. اين‌ها چه كساني بودند، چگونه تكلم مي‌كردند، چگونه تغذيه نموده و افزايش[جمعيت] پيدا مي‌كردند؟ انديشه‌ها و رسوم‌شان چگونه بود؟‌ رزق و روزي خويش را چگونه تأمين مي‌نمودند؟‌ هيچ ردپايي دال بر پاسخ‌دهي به اين پرسش‌ها وجود ندارد. اما يادمان‌‌ْسنگ‌هايِ ستوني‌شكل، به احتمال بسيار اثري به‌جاي‌مانده از بازمانده‌هاي معبد مي‌باشد. مادامي كه حتي امروزه نيز روستائيان معمولي توان آن ندارند كه سنگ‌هايي آنچناني را حكاكي نمايند و به‌شكلي بامعنا بدانجا برند و برپا سازند، پيداست كه آن انسان‌ها و جوامع، عقب‌مانده‌تر از روستاييان و جوامع روستايي امروزين نبوده‌اند. تنها مي‌توانيم مواردي نظير اين را حدس بزنيم. شايد قداست اورفا(اگرچه دچار تحريفش نموده باشند) نيز همانند يك جويبار از همين سنت فراتاريخي سرازير گشته و پيش آمده باشد. از اين نقطه‌نظر، موجوديت و اهميت معبد اجتماعي را به بحث نمي‌گذارم. در مورد موجوديت و كاركرد معبد هژمونيك به بحث مي‌پردازم.

    كاهنان مصري نيز حداقل به اندازه‌ي نمونه‌ي سومر در امر تشكيل معبد هژمونيك، ايفاي نقش كرده‌اند. برهمن‌هاي هندي كمتر از آن‌ها عمل ننموده‌اند. خاور دور، تماماً در وضعيتي مادون‌تر از آن‌ها نبود. معابد آمريكاي جنوبي نيز هژمونيك بودند. بي‌جهت جوانان را به‌عنوان قرباني برنمي‌گزيدند. معابد حاكم در تمامي ادوار تمدن، هژمونيك بوده‌اند. به‌نوعي كُپي برگرفته‌شده‌اي از اصل خويش بودند. كاركرد اساسي مراكز مزبور، اين بود كه جامعه را به حالتي آماده و مهيا جهت استفاده در راستاي بهره‌منديِ حاكمان درآورند. جناح نظامي انحصار به‌گونه‌ي دهشت‌برانگيزي سرها را بريده و از آن در ساختن ديوار برج و بارو استفاده مي‌كرد؛ جناح روحاني آن نيز با فتح ذهنيت‌ها همان كار را كامل مي‌نمود. هر دو فعاليت نيز در امر به برد‌گي كشانيدن اجتماعات به‌صورت موازي ايفاي نقش نمودند. يكي به توليد رعب و هراس، و ديگري به اقناع پرداخت. چه كسي مي‌تواند اين شيوه‌ي توالي هزاران ساله‌ي جامعه‌ي تمدن را كتمان نمايد؟‌

    تمدن هژمونيك اروپا در اين موضوع، تغيير صوري بزرگي ايجاد كرد. ماهيت آن را نيز به‌طور تمام و كمال حفظ نمود. از شواهد روزانه مي‌توان دريافت كه دستگاه‌هاي غول‌پيكر دولت‌ـ ملت كه بر جامعه استيلا يافته‌اند، به اين امر بسنده نكرده و جامعه را تا جزئيات ريز آن، يعني تا روزنه‌هاي دروني‌اش، به خويش وابسته نموده‌اند. با توجه به اينكه مراكز شكل‌گيري ذهنيت يعني دانشگاه‌، آكادمي و در سطوح پايين‌تر اعم از دبيرستان، مدارس راهنمايي، ابتدايي و مهد كودك اين مقوله را تدريس مي‌كنند و كليسا، كنشت و مسجد آن را كامل نموده و سربازخانه‌ها آن را قطعيت مي‌بخشند، پس اگر مورد مذكور عبارت از فتح، اشغال، همگون‌سازي و استعمار آشكارِ بازمانده‌ي بافت‌هاي ذهني، اخلاقي و سياسيِ جامعه نيست، پس چيست؟‌ پيداست كه برخي از مفسران ارجمند بي‌جهت نگفته‌اند كه «توده‌اي‌‌ساختن» جامعه، به معناي رمه‌اي‌نمودن آن است. در عين حال فراموش نكرده‌ايم كه از طريق همين «به هيأت مستعمره درآوردن ذهن» است كه توانسته‌اند جامعه‌ي فاشيستي را ايجاد نمايند. «حمام خون تاريخ» اخير نيز نتيجه‌ي همين فتح اذهان است.

    تكرارنمودن، ايرادي دربر نخواهد داشت:‌ اگر تمثال‌هايملي‌گرايي، دين‌گرايي، جنسيت‌گرايي، ورزش‌گرايي و هنرگرايي را به اهتزاز درآوري، مي‌تواني جامعه ـ ببخشيد، رمه! ـ و توده را در راستاي هر هدف مطلوب طبع خويش سوق دهي. فتح اذهان، بنيان رويداد گشودن درهاي جامعه به‌شكل امروزين بر روي سرمايه‌ـ فاينانس گلوبال است؛ آن‌هم در چنان سطحي كه هيچ[ابزار] زوري قادر به انجام آن نيست. ديگربار بايستي از كاهنان سومري و اقدام‌شان به ساخت معبد، تقدير به‌عمل آورد! شما چه فاتحان شگفتي‌آفريني بوديد كه علي‌رغم گذشت پنج‌هزار سال، امروزه آخرين نمايندگان شما و معابدشان، بدون اينكه دست به سياه و سفيد بزنند، توانسته‌اند بزرگ‌ترين انباشت سرمايه‌ي تاريخي را جامه‌ي عمل بپوشانند! حتي قوي‌ترين ايماژ‌ها[يا صور ذهن]ي خداوند و سايه‌هايش(ظل‌الله) نيز نتوانستند چنين منفعتي را كسب كنند. پيداست كه انباشت توده‌اي[يا كمولاتيو] و مستمر سرمايه، مفهومي ميان‌تهي نبوده است. تحريفات ذهني و اُپراسيون‌هاي ناچيزي نبوده‌اند. دكتر «حكمت كِوِلجملي» و «آنتونيو گرامشي» ايتاليايي هنگامي كه در زندان‌هاي برهه‌اي از تاريخ بودند كه طي آن دولت‌ـ ملت بيشتر از هر دوراني تعالي بخشيده مي‌شد، تعاريف مشابهي براي فتح هژمونيك صورت دادند. دانسته‌هايشان به سبب سرنوشتي بود كه بدان دچار شده بودند. من نيز در تحليل نهايي، يك «محكوم» سرمايه‌ي گلوبال هستم. عدم اقدام به تعريف صحيح آن، به معناي خيانت به ذهن شخصي‌ام(هويتم) و به تبع آن خيانت به ذهن ذاتي جامعه مي‌بود.

     



    کژار