برای معمار فلسفهی مبارزات اجتماعی عصر ما، رهبر جنبش pkk، رهبر ملی، رهبرآپو!
2 مارس, 2020در سال ۱۹۷۱ در آگری متولد شدم. با کد سازمانی لیلا و سرهلدان در سازمان شناخته میشوم. باوجودی که خانوادهام دارای جایگاهی فئودال کورد است اما در تاریخ جمهوری ترکیه نه بهطور کامل با رژیم پیوندی داشته و نه در دفاع از شناسنامهی کورد نقشی ایفا نمودهاند. من فرزند خانوادهای هستم که باگذشت زمان بهتدریج هم ازنظر مادی و هم معنوی ضعیف شدهاند. اگرچه خانوادهام در میان انسانهای منطقهای مشخص در نهادهای دینی و شیوخیت بهعنوان کانون روحیه باشد، اما امروزه دارای ادعایی اجتماعی نبوده و خانوادهای متوسط است. یکی از شش فرزند این خانواده هستم که میهندوست بوده و تأثیر آموزش مکاتب دینی نیز بر خانواده وجود داشت. در میان خانواده، عموی بزرگم مرا لیلا قاسم مورد خطاب قرار میداد. این موضوع هرقدر در ذهنم محدود هم باشد اما تأثیرات آن در سالهای ۱۹۷۰ و سپس سالهای ۱۹۹۰ مرا با سازمان آشنا ساخت.
از کودکی تاکنون در نمود خانوادهام واقعیت کورد، تضادها و چالشهای آن را زیستم. در انتها نیز در نهادهای آموزشی کمالیسم این واقعیت آشکارتر گردید. بهویژه در دانشگاه فرهنگ امپریالیست گزینههایی که پیش روی زنان قرار میدهد و نتایجی را که به بار آورد باعث شد به دنبال رؤیاهای کودکی خویش روم.
توانایی سازماندهی خود بر روی پایهای صحیح را نداشتم چراکه سطح درک انطباق مفهوم رهبری بر اساس مکان و زمان را نداشتم و نتوانستم کمبودهای شخصیتی خویش را گذر نمایم. درعینحال هم در جامعه و هم در میان صفوف مبارزه باوجود خشم و عناد در مقابل سیستم جنسیت گرا قادر نبودم رویکردی قوی از خود نشان دهم. با هر گامی که برای قیام برداشتم راه بر نگرشی غیرمستقل گشود بهعبارتیدیگر با جامعهی موجود یکی شده و به یکی از تولیدکنندگان آن مبدل شدم. درسالهای ۱۹۸۸ در دانشگاه با سازمان آشنا شدم. زمانی که به گذشته مینگرم همانند یک دختر کورد و یا همچون یک انسان دارای نقاط ضعفی بوده و مشکلات شخصیتی، سیاسی و کمبودهای سازمانی را زیستهام؛ اما این کمبودها را هیچگاه بجا قلمداد ننمودهام. مبارزهای که رهبر آپو آغاز نموده و گسترش داده هر زمان مرا سرپا نگهداشته و برایم سرچشمهی نیرو بوده است. در شخصیت من تمامی چالشهای جامعهی کورد و طبقات فرادست کورد به مرحلهی آخر رسیده و در مرحلهی گذر است. بدون مبالغه بگویم سطح تضاد در شخصیتم احساس تضاد هزاران ساله را به من میدهد. درعینحال لحظهای است که خود را گذر مینمایم. میدانم که این تصادفی نیست. در شخص رهبر آپو و در میان واقعیت کورد مبارزهی انسان بودن، جامعه و آزاد بودن با آمدن به سطح «در جنگ پیروزی و در حیات آزادی» از نزدیک در ارتباط است.
با سطحی که مبارزه به آن رسیده و مفهومی که فعالیتهای سازمان شدن کسب نموده بهتر این موضوع را درک میکنم که همانگونه که در آسمان امکان وجود دو خورشید وجود ندارد برای یک انسان و یک زن آزادیخواه نیز امکان انتخاب دو زندگی و دو سرچشمهی روحیهی قوی وجود ندارد. لحظاتی که این سطور را مینویسم رهبر آپو را برای خویش بهعنوان منبع تفکر، روحیه و زندگی قرار دادهام و درعینحال لحظهای است که تمامی موانع درونی را گذر نمودهام.
این امری است در این پروسه. مرحلهای که هماکنون مبارزات ما به آن رسیده، خشم یک جامعهی نابودشده و صبر، عناد و آلامی است که انباشتهشده و جنگ انتقام است. این محصول دسترنج رهبر آپو است که با صبری بینظیر که حتی در میان پیامبران نیز دیده نشده، کسبشده است.
رهبرم!
بر این اساس میخواهم در قلب، فکر و جسمم پلی از آتشی از هشت مارس تا ۲۱ مارس بسازم. برای اینکه شاگردی لایق برای کاوهی معاصر مظلوم دوغان و سایر شهدایمان باشم میخواهم همچون زکیه سوخته و همانند روشان با نوروز یکی شوم. میخواهم ارادهاند راه سایر رفقا همانند بریوان، روناهی، میرزا محمد و اثر را طی کنم. زنان دارای نیروی حیات و موفقیت هستند و با ایمان که میتوان با زنان نیز دوستی داشت میخواهم با عملیاتی اصیل این را اثبات نمایم. در مورد عملیات سایر شهدا که میخواهم شاگرد آنان باشم بسیار فکر کردم. هر روز و هر ثانیه در میان آتش انقلاب سوختند و میخواهم به راز آنها پی ببرم. به این واقعیت رسیدم که این عملیات، عملیات گذر از خود است. بعد از قطعی شدن تصمیمم بار دیگر و بارها و بارها از درون با خویش جنگیدم. تمامی ضعفهایی که انسان را گمراه میکند را درک و در مقابل آنها پیروز شدم. فهمیدم که سوگند پایبندی به رهبری تنها در رغبت این آتش خاکستر شدن و آفرینش خود از خاکستر خود قطعی خواهد شد.
رهبرم
با پایبندی به وصیت الههی پیروزی، زیلان میخواهم پاسخی باشم به ماهیت عملیات و شیوهی آن اما در شرایط زندان این امکان وجود ندارد. در این نوروز دیدار با هزاران کودک بیگناه تنها با پیمودن این وصیت امکانپذیر خواهد بود. عشق من به آزادی بزرگ است. برای تغییر این میل به نیروی حیات، خود را فدای تنها هستی خود رهبر آپو میکنم. زنان جرقهی آتش خاکستر کوردها هستند. زنانی که قادر به آفرینش خود از این خاکسترها باشند و جرقهای شوند به خالقان کوردستان آزاد مبدل خواهند شد؛ اما این نیز برای پاسخ به رنجهای رهبری کافی نخواهد بود. برای این بایستی هر دلی که سیاه شده با آتش، تمامی ناپاکیها را بزداید.
من قادرم تنها دل خود را بدهم. بار دیگر فدا کردن بدن، مغز و تمامی حجرههای جسم خود را در این راه را اعلام کرده و پیمان پایبندی خود را تجدید میکنم.
زندهباد رهبر آپو و فلسفهی آزادی او
زندهباد PKK– ERNK– ARGK
زندهباد سرزمین آزاد و انسان آزاد
با احترام و درود انقلابی
سَما یوجه
۲۱ آدار ۱۹۹۸