• برچسب‌ها:

    زنان ایرانی، سرگردان بی‌هویتی سیاسی

    27 اکتبر, 2017

    گلاویژ اورین

    سیاست عرصه‌ای است که آزادی و اراده‌ی جامعه در آن پیشرفت می‌کند. رهبر آپو در وصف سیاست چنین می‌گوید: سیاست همان آزادی است. بدین معنا جامعه‌ای که به سطحی از سیاست فکری و ایدئولوژیکی مختص به خویش دست یابد، آن جامعه آزاد خواهد بود. همچنین سیاستی که مختص به یک جامعه باشد آن جامعه قادر خواهد بود سرنوشت خویش را با دستان خود رقم زند. بدین گونه می‌توان گفت که آن جامعه از اراده‌ای پولادین برخوردار و مهمتر اینکه دارای ساختاری دمکراتیک خواهد بود. اگر یک جامعه دارای سیاستی دمکراتیک نباشد، اداره‌ی آن جامعه به دست نیروهای دولتی و قدرت‌مداری افتاده و تصمیمات اتخاذ شده صرفا بر مبنای اداره کردن با زور و حقوق ساختگی و مختص به نظام هیرارشی موجود خواهد بود. سیاست بدون مشارکت خلق هیچ گونه ارزشی نخواهد داشت. این نوع سیاست عاری از معیارهای اخلاقی مغایر با میل دستیابی جامعه به آزادی می‌باشد. باید دانست که بستر جامعه‌ای با اخلاق و با سیاست برای دمکراتیزه شدن و در نهایت رسیدن به آزادی بسیار مساعد خواهد بود. چنان که هرگز و در هیچ شرایطی از اراده‌ی آزاد خویش نگذشته و تسلیم نخواهد شد. ولی متاسفانه امروز شاهدیم که سیاست به مدیریت قدرت‌گرایی مبدل شده و از گوهره‌ی اصلی خویش که همانا خودمدیریتی دمکراتیک و مدیریت ذاتی که مختص به مردم و جامعه می‌باشد، دور گشته است. انحرافاتی در معنای اصلی و حقیقی آن ایجاد شده است. باید دانست در جایی که قدرت و دولت موجودیت داشته باشند، در آنجا برای سیاست جامعه جایی وجود ندارد. در واقع بنا به تاریخچه‌ی دیرینه‌ی دولت نیز اثبات شده که دولت، خود مبنای انکار سیاست جامعه است. سیاستی که از آن بحث می‌رود و متعلق به خود می‌دانند، نه سیاست، بلکه قوانین بی‌بندوبارو برده‌زای آن است که برچسب سیاست را بر آن زده‌اند. این را می‌توان سیاست دولتی نامید که حقوق را جایگزین اخلاق زنده‌ی جامعه نموده است. حقوقی که تنها جهت مشروعیت ‌بخشیدن به پدیده‌ی دولت-ملت تدوین و تنظیم گردیده است. به ویژه در علم جامعه‌شناسی غرب مفهوم سیاست به حدی مبهم گردیده که اکثر افراد جامعه از درک حقیقی آن عاجزند. گویی سیاست‌مداری تنها کار بخشی از افراد است که در طبقه‌ی فرادست جای می‌گیرند. علم جامعه یعنی سیاست، همان‌طور که از نام آن نیز آشکار می‌گردد متعلق به جامعه است.

    بدون شک بزرگترین و مهمترین قشر جامعه که با سیاست بی‌سیاستی روبه‌رو مانده‌اند، زنان‌اند. آنچه نظام مردسالار تحت نام سیاست در پیش گرفته ذهنیتی تحاکم‌گرایانه دارد که به هیچ وجه زنان را در این عرصه نمی‌پذیرد. با توجه به نقش زنان در سیاست امروزی ایران می‌توان به این اصل پی برد که رژیم ایران نه تنها زنان بلکه در صدد به حاشیه راندن تمامی جامعه از عرصه‌ی سیاست می‌باشد. زیرا در صورتی که سیاست به تعریف حقیقی خود دست یابد و دگربار جامعه بدان بپردازد، پایه‌های قدرت حاکم مردسالار متزلزل خواهد گردید. به بیانی دیگر در صدد دور ساختن جامعه از هویت سیاسی و انکار واقعیت خویش است. بدون شک جامعه‌ای بدون سیاست همیشه با تهاجم، استعمار و استثمار روبه‌رو خواهد ماند. اگر زنان از سیاست مختص به خویش برخوردار نباشند مورد تعرض سیاسی و ایدئولوژیک نظام مردسالار قرار خواهند گرفت. بنابراین بایستی زنان در علم سیاست به تخصص و مهارتهای ذاتی خویش ایمان کامل داشته باشند. چرا که نبود اعتماد به نفس زنان در مشارکت در عرصه‌های سیاسی راه را بر این می‌گشاید که مردها سیاست را متعلق به خویش دانسته و این حق را برای خود بدانند که زنان را با توجه به ذهنیت و خواسته‌های اقتدار طلبانه‌ی خویش در عرصه‌هایی که خود صلاح می‌دانند مشارکت دهند. بنابراین بایستی تمامی تلاشهای زنان در سطح جامعه براین مورد تمرکز یابد که چگونه بتوانند به سیاستی عاری از هر گونه ذهنیت تحاکم‌گرا و مردسالارانه دست یابند.

     در ایران بیشترین قربانیان سیاستهای رژیم، زنان هستند. نظام اسلام سیاسی رژیم با ذهنیت مردسالاری راه را بر مشارکت زنان در عرصه‌های سیاست و اقتصاد و پیشرفت آنان در این حوزه‌ها مسدود نموده است. ساختاری سنت‌گرا که تنها منافع شخصی خویش را اساس گرفته و راه را بر هر گونه تغییر و تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسته به گونه‌ای که سیاست نیز وجهه‌ای جنسیتی به خویش گرفته است. می‌دانیم بنا به ذهنیت جنسیت‌گرای اجتماعی، مشارکت سیاسی زنان ایرانی محدود است. زنان با محدودیت‌ها و قید و بندهای خانواده‌ی سنتی و احکام دینی مواجهه هستند به همین دلیل جایی در سیاست و تعیین سرنوشت خویش ندارند. ذهنیت مردسالار حاکم هزاران سال است که تلاش، از خودگذشتگی، فداکاری و قیامهای زنان را نادیده گرفته است و در چهاردیواری خانه محصور نموده است.

    دولت سیاست‌های سیستماتیک خویش را به نام دین و شریعت در میان جامعه و خانواده پیاده می‌سازد تا بدین ترتیب زنان را اسیر سنتهای عقب‌مانده‌ی خانواده و نظام نموده و نتوانند در هیچ عرصه‌ای مشارکت نمایند. زنان با علم به اینکه اگر عرصه‌هایی که در آن مشارکت می‌نمایند مجهز به سلاح آگاهی و شناخت از خود باشند یقینا خواهند توانست زندگی اجتماعی خویش را تضمین نمایند. دوم اینکه نظام اسلام سیاسی رژیم تحت نام رعایت حجاب در ذهنیت تمامی افراد جامعه فرهنگ تعرض را به شیوه‌ای بسیار بارز و حتی حقوقی جای داده است.

    برخلاف این نظریه که سیاست مقوله‌ای مردانه می‌باشد که این خود ذهنیتی مردسالاری می‌باشد و سیاست را به مرد تسلیم نمودن است، سیاست نه تنها هویتی مردانه ندارد بلکه زنان با پیشرفت در عرصه‌های سیاست می‌توانند جامعه را به سوی سیاستی منطقی، آگاهانه، با وجدان و با مسئولیت سوق دهد. دست‌اندکاران رژیم برای به حاشیه راندن زنان از عرصه‌ی سیاست به هر راهکاری متوسل می‌شوند. زنان از هر ملت، هویت، دین و مذهبی می‌توانند در عرصه‌ی سیاست حضور یابند. هر زنی در تعیین سرنوشت خویش و آگاه نمودن جامعه دارای مسئولیت‌ است.

     هیچ زنی درایران نبایستی بدون سازماندهی بماند چرا که به آغوش نظام خواهد رفت و او را بر اساس منافع حکومتی خویش بکار خواهد گرفت. نمونه‌ی بارز آن بسیج نمودن دختران مدارس و دانشگاهها است. پارکها و خانه‌های زنان بایستی وجود داشته باشد که زنان بی سرپناه و زنانی که مورد خشونت قرار گرفته‌اند را پناه دهد. اگر تمامی پتانسیل‌ها به شیوه‌ای صحیح آموزش و کانالیزه   شوند می‌توان انقلاب زن در ایران ایجاد نمود. ابتدا بایستی به نیروی خویش و همه‌ی زنان از هر قشری ایمان داشت؛ دیگر اینکه درد هر زنی در هر جای دنیا باشد درد همه زنان باشد و درمان آن بر عهده‌ی همه‌ی زنان است. 



    کژار