• برچسب‌ها:,

    صیانت از سوسیالیزم

    21 دسامبر, 2021

    بسە شاماری

    تا چە اندازە صیانت از رهبر آپو صیانت از سوسیالیزم است؟

    ادراک این مسئلە برای زنان در منطقە و جهان تا چە حد شکل گرفتە؟

    ایدئولوژی رهائی زن کە یکی از مبانی و پایەهای نظریە رهبر آپو است تا چە اندازە در سازمان یابی و همبستگی زنان جهت صیانت از سوسیالیزم و رهبر آپو موثر بودە است؟

    مجموعە سوالاتی کە در کلیت خود موجی ازپاسخهای گوناگون را در افکار پدید میآورد. پاسخهائی کە باید غربال گردند و بدون چاشنی نظرات شخصی ارائە شوند .از جملە راهکرد رسیدن بە این مهم شاید اشارە نمودن بە معنای لغوی صیانت، سوسیالیسم، ایدئولوژی، آزادی، رهبر و زن است.

    صیانت بە معنای نگهبانی و خویشتن بازداشتن و بە عبارتی پاسداری از هرآنچە کە کلیت آن مقبول نظر واقع گشتە و انسان در جهت نگە داشتن آن آستین همت بالا میزند و در امر صیانت از هر گونە حس مالکیت ، امانتبرداری پیشە مینماید

    از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم

    هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود

    پس صیانت امریست کە با فاجر یا همانا تبهکار و فاسد در یک ردیف نمیگنجد.

    سوسیالیسم را باید فهمید، چرا که هم تاریخ ما را شکل داده و هم آینده‌مان را شکل خواهد داد. [سوسیالیسم] منبعی عظیم است از: افکار، تجارب و آزمایش‌های روی هم انباشته‌شده که توسط کسانی به سرانجام رسیده‌ که آرزوی عملکرد بهتری نسبت به عملکرد سرمایه‌داری را در سر می‌پرورانند.

    سوسیالیسم یعنی آرزوی چیزی بهتر از سرمایە داری ، سوسیالیسم یک نظام اقتصادی بسیار متفاوت از سرمایه‌داری، فئودالیسم و برده‌داری است که هر کدام جامعه را به دو طبقه اقلیت مسلط (برده‌داران، اربابان و کارفرمایان) و اکثریت تحت سلطه (برده‌ها، رعیت و کارگران) تقسیم می‌کردند..

    سرمایه‌داری سیستمی است مولد نابرابری‌های فزاینده، چرخه‌های تکرارشونده بیکاری و رکود، و تحلیل‌بَرنده تلاش‌های انسانی برای ساختن سیاست‌های دموکراتیک و فرهنگ‌های دربرگیرنده.

    ایدئولوژی مجموعەای آگاهانە از باور ، نگرش و  افکاری است کە برداشت و سوء برداشتهای ما را از جهان سیاسی و اجتماعی شکل میدهد و هموارە بر برداشت ، قضاوت، رفتار ، تصمیم و توصیەهای فرد تاثیر میگذارد.

    آزادی واژەای کە در تمامی مکاتب دینی،مذهبی ، اجتماعی و سیاسی بە آن برخود نمودە و چون زیرمجموعەای از هدفی واحد در مکاتب سیاسی و دینی بکار گرفتە میشود ، واژەای کە بە جرات توان گفت مترادفش خود آگاهی و آموزشی پایەای میباشد کە در افکار هر شخص باید پدید آید تا توان تمیز دادن معانی ارائە شدە از آن را در کارزار مبارزە بیابد.

    منتسکیو در نیمه‌ قرن‌ هیجدهم می‌نویسد: «هیچ‌ واژه‌ای‌ به‌ اندازه‌ واژه‌ آزادی‌ ذهن‌ مردم‌ را به‌ خود جلب‌ نکرده‌ است‌ و هیچ‌ واژه‌ای‌ هم‌ مانند آزادی‌ به‌ معانی‌ مختلف‌ به‌ کار نرفته‌ است. برای‌ بعضی‌ از مردم، آزادی‌ یعنی‌ اختیار داشته‌ باشند، کسی‌ را که‌ خودشان‌ به‌ او اختیاراتی‌ داده‌اند؛ به‌ محض‌ این‌که‌ خواست؛ از آن‌ اختیار سوءاستفاده‌ کند و ظالم‌ شود؛ خلع‌ کنند. برای‌ عده‌ای‌ دیگر، یعنی‌ بتوانند، کسی‌ را که‌ باید مطیع‌ او باشند خودشان‌ انتخاب‌ کنند. دسته‌ سوم، آزادی‌ را در این‌ می‌دانند؛ که‌ حق‌ داشته‌ باشند؛ مسلح‌ شوند و زور بگویند.

    رهبرکسی است کە توانائی برای نفوذ و ایجاد انگیزە در افراد را برای انجام کاری کە دستیابی بە اهداف را ممکن میسازد، دارا باشد.

     رهبر فردی است پیشقراول و جلوتر از سایرین حرکت می‌کند، مسیر را نشان می‌دهد و مردم از اقداماتش پیروی می‌کنند.

    این تعریف از مفهوم ‘حاکم’ متفاوت است؛ حاکمان با استفاده از قدرت و اختیار خود حکومت می‌کنند و در صورت لزوم برای اثبات قدرت خود از روش‌¬های سخت و شدیدی استفاده می‌کنند.

    بنابراین هرکسی که واقعاً ادعای ‘رهبری’ دارد، جدا از رهبر بودن، باید پیروان واقعی خود را داشته باشد. این¬ها افرادی هستند که به انتخاب خود از رهبر پیروی می¬‌کنند و نه به‌اجبار.

    یک رهبر ممکن است با موقعیتی رو¬به‌¬رو شود که در آن افراد برای سال¬‌ها و از طریق شخصیت¬‌های گوناگون از وی پیروی کنند. نلسون ماندلا یک مثال خوب در این زمینه است که از تعهد شخصی به فعالیت‌¬های سیاسی کوچک، سپس ریاست یک ملت و درنهایت به سمت تبدیل‌شدن به یک رهبر جهانی، حرکت کرد. ماندلا سال‌های زیادی یک چشم‌انداز و تعهد را در نظر داشت. درواقع ماندلا ترجیح می‌داد به رهبر به‌عنوان کسی که پشت سر پیروان خود ایستاده و آن‌ها را هدایت می‌کند، فکر کند.

    زن بە روایت خدایان بانقاب و بی نقاب ناقص الخلقە و در بهترین شکل توصیف نیمە ناقص مرد، بە روایت شاعران بسندە بە این دو بیتی مینمایم کە در شاهنامە درج گشە ،  زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک ازین هردو ناپاک بە

    در عرصە مبارزە و پیکار هموارە حضوری گرم و مداوم و در مسند کار و پستهای حساس سیاسی شبهی نیمە پیدا.

    در محاسبات اقتصادی ، اجتماعی،سیاسی نیمە پنهان و بە عبارتی مستعمرە جهان سرمایە کە بە شیوە بردەداری مطلق از جانب سیستم حاکم و عاملین بدون جیرە ودستمزد همانا جنس مرد مدیریت میگردد.

    ظهور افکار انسانی اوجلان در مقطعی از زمان روی داد کە لویاتان یا همان لیبرالیسم کل دنیا را در خود بلعیدە ، آثار انکار ناپذیر تخریب طبیعت، اخلاق، سلامت روح و روان، بە پایان رسیدە شدن تاریخ و ترویج آن از جانب صاحبان سرمایە و ناکارآمدی ایسمهای مختلف توان مبارزە را از هر آزادیخواهی گرفتە و گرد و غباری از خستگی و عدم  توان ادامە مبارزە بر صحە سیاست چپ سایە افکندە بود. از ملت کورد براستی چیزی جز مشتی استخوان سائیدە شدە از منقار کفتاران و لاشخوران باقی نماندە و مسئلە زن و جنبش آزادیخواهانە آن عبائی رنگین از جنس نئولیبرالیسم و در مسند افکار چپ بە خود پیچاندە و انواع فمینیست را خلق نمودە و همگان را دلخوش نمودە بودند کە جنبش زنان مترقی گشتە و پر توان و پویاست.

     رهبر اوجلان  شاهکار اصلیش نگارش بیش از صد جلد کتاب و صدها مقالە و فایل صوتی نیست بلکە کاووشش در زمینە تاریخ، جامعە شناسی و روانشناسی حائز اهمیت بیشتریست. همزمان کە مدعی ساسیالیسم است از مرز و حائل طبقە عبور مینماید و انگشت بر مسئلە زن میگذارد، مسئلەای کە پایە ی اصلی استسمار انسان بر انسان است ، استثماری بە قدمت پنج هزار سال و اجحافی بە بزرگی کهکشان ، کیهانی بە مسائل مینگرد ، درد را توصیف و درمان را معرفی مینماید و بە عبارتی زمینە آشتی انسان را با خود و طبیعت ، اتحاد احزاب و ملت دمکراتیک، خود دفاعی زنان و خود انتقادی مردان را فراهم مینماید و آنهم مهانگونە کە بە آن اشارە نمودم در بعدی از زمان کە سرطان نئولیبرالیسم بر پیکرە جامعە انسانی چمبرە زدە و مغزها را بە انجماد کشاندە بود.

    به گفتۀ هاروی، نئولیبرالیسم در وهلۀ اول نظریه ای اقتصادی-سیاسی است که پیشنهاد می دهد بهترین شکل پیشرفت رفاه انسان از راه واگذاری آزادی ها و مهارت های فردی کارآفرینی در چارچوب حقوق مالکیت خصوصی، بازارهای آزاد و تجارت آزاد تامین می شود، و نقش دولت ایجاد چارچوبِ سازمانیِ متناسبی برای حفظ چنین شیوه های خصوصی سازی ست. كولدری نیز می گوید: «نئولیبرالیسم اصرار دارد كه هیچ اصل معتبر دیگری از سازمان انسانی، به جز بهره وری در بازار، وجود ندارد.» نئولیبرالیسم تا جایی پیش می رود که این اصل را به همۀ اشکالِ مشارکت اجتماعی و حتی روابط خصوصی تعمیم می دهد؛ بهمین خاطر، با اینکه جنبه های اقتصادی و سیاسی نئولیبرالیسم به طورذاتی در ریشه های اپیدمی کنونی افسردگی نقش دارد، بُعد فرهنگی نئولیبرالیسم نیاز به توجه ویژه در این بحث دارد. این بُعد فرهنگی ای است که توسل به هویت جمعی، مسئولیت، تعهد شخصی، فداکاری مشترک، و حقوق اولیه انسان را از مُد افتاده یا حتی زورگویانه و ظالمانه تلقی می کند.

    از نقطه نظراین دیدگاه، خواسته های خودِ فرد بالاترین اولویت را دارد، و حتی خودِ فرد در نهایت، در بازاری که به طور روزافزونی تهاجمی است، به حد یک کالا تقلیل پیدا می کند، بطوری که بازار دیگر فقط در اطراف فرد نیست بلکه در او درونی شده است.سه بُعد نولیبرالیسم، نابرابری، بیگانگی اجتماعی، و سرکوب برنامه ریزی شده و سیستماتیکِ صدا و معنا، دست به دست هم میدهند تا برخی از اثراتی که با شیوع افسردگی در ارتباط هستند را تولید کنند. نابرابری جزءِ جدایی ناپذیراهداف نئولیبرالیسم است. تحقیقات بسیاری درسراسر جهان نشان میدهند که نابرابری و فقر با افزایش میزان افسردگی ارتباط مستقیم دارد. سطح بالایی از افسردگی را میتوان در کشورهایی دید که میزان بالایی از نابرابری در آنجا موجود است. تحقیقات متعددی ارتباط بین افزایش افسردگی و سطوح بالای اضطرابی که جزئی از میزان بالای نابرابری است را نشان داده اند.

    در شرایط نابرابری، مردمی که از بضاعت کمتری برخوردار هستند، خود را با افراد موفق اقتصادی مقایسه میکنند و در این مقایسه با شرم روبرو میشوند. شرم در ایجاد افسردگی نقشی اساسی دارد. افسردگی از نظر اجتماعی از «حلقه های مبتنی بر شرم» تشکیل میشود که در آن فردی که خود را افسرده میبیند احساس میکند که مسئول شرایط سخت خودش است و این او را به سمت افسردگی بیشتری سوق میدهد. این شرم همچنین مربوط است به ترس از عدم موفقیت و شکست بیشتر.افسردگی اساسا در جوامعی بیداد می کند که افراد خود را بخاطر شکستهایی که دارند مقصر میدانند، بجای اینکه ریشه مشکلات شان را در شرایط اجتماعی ببینند یا پیدا کنند.ارنبرگ میگوید: «افسردگی در عصر «خود حاکمیت» به عنوان «بیماری مسئولیت پذیری بروز میکند، که احساس غالب در آن، احساس شکست است.» فرد افسرده حس میکند قادر به این نیست که قابلیت و توانایی برابر با دیگران داشته باشد.مهم است که مسئله نقش شرم در افسردگی و تاثیر نئولیبرالیسم بر آن را برسمیت بشناشیم.

    این هم مهم است که بدانیم این شرمی که فرد تجربه میکند فقط عزت نفس او را در معرض خطر قرار نمیدهد. چیزی که اتفاق میافتد پراکندگی یا فرسایش درونی فرد است. نئولیبرالیسم با انزوای اجتماعی، به این پراکندگی یا فرسایش فرد دست پیدا میکند، و افراد را از ارتباط عمیق با دیگران و نهادهای اجتماعی جدا میسازد. نئولیبرالیسم بعنوان «برنامه تخریب روشمند پیوندهای اجتماعی» و به مثابه عامل همه گیر و جهانیِ فروپاشی جامعه توصیف شده است. نتیجه عملکرد این سیستم این است که حتی روابط میان-فردی افراد کالایی شده و «برون سپاری» میشوند و «شبکه هایی» مجازی ایجاد میشوند که در آن افراد چند رابطه عمیق شان را با انبوهی از تماس های سطحی و کم عمق جایگزین میکنند.بیگانگی اجتماعی مدتهاست که به عنوان یک عامل اصلی افسردگی شناخته شده است. کارپ میگوید: «افسردگی، در ریشه خود، بیماری قطع ارتباطات است.» به نظر میرًسد بیگانگی اجتماعی به طور جدایی ناپذیری با از دست دادن گستردۀ معنا در زندگی گره خورده است.

    دوفور استدلال میکند که یکی از ویژگی های اصلی نئولیبرالیسم «رفع نمادسازی» از زندگی است؛ یعنی، توانایی درک تجربۀ شخص، یا به عبارت دقیق تر، روایتی که بواسطۀ آن فرد، هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی، وجود خود را شرح میدهد؛ روایتی که در آن وجود فرد را صدای او مینامیم. صدا «فرآیند شرح دادن زندگی فرد و شرایط آن است.» نئولیبرالیسم اندیشه و راهِ سرکوبِ سیستماتیک این صدا است. در این چارچوب، افسردگی بعنوان یک حالت روحی ظاهر میشود، وقتی که فرد صدای خودش را از دست داده، یا صدای او توسط گفتمان غالب سرکوب یا تخریب شده است.در این چارچوب، » افسردگی اندوه و نامیدی ای ست که به شهادت ایستاده است! » بنابراین، بسیار مهم است که افسردگی بی حس یا خاموش نشود، بلکه باید به آن گوش داد و از آن پند گرفت.

    در این شرایط، افسردگی، به شکلی متناقض، بعنوان علامت امید ظاهر شده است، و این نشان میدهد که درون فرد، در حالی که به طرز بسیار غم انگیزی ضعیف است، ناپدید نشده است، و هنوز اثری ای از آن باقی مانده. یعنی فرد به مترسکی همیشه خوش و بدون غم، چیزی که سیستم مد نظرش است مبدل نشده است. برای مثال، سوگواری برای جانباختگان در مبارزه علیه استبداد به یک سرپیچی و ایستادگی در مقابل هژمونی سیاسی-اجتماعی تبدیل میشود، به یک مقاومت سیاسی. افسردگی کانالی است برای «نه» گفتن به آنچه به ما گفته میشود که باید باشیم. نئولیبرالیسم به راحتی به ما القاء میکند که مردم خوشحال نیستند، چون مغزشان بیمار است. این دیدگاه رنج افراد افسرده را افزایش میدهد. شرم آنها افزایش مییابد زیرا آنها فقط خودشان را برای وضعیتی که در آن هستند مقصر میدانند و فقط خود آنها مسئول خوب شدن دوباره خود هستند.

    نتیجه نهایی این است که صدای معترضِ غم خاموش میشود و معنا و پیامی که این غم دربارۀ وضعیت موجود با خود حمل میکند نادیده گرفته میشود؛ صدایی که فرد با گوش فرا دادن به آن، به این پی میبرد که میبایست برای مطالباتش در برابر سیستم های اجتماعی-سیاسی-اقتصادی ای بایستد که افسردگی اش را تولید کرده اند.

    علائم افسردگی فرد بە تفصیل در متن توسط دکتر روانشناس و  چیرەدست  خانم قهاری بە قلم کشیدە شدەاست و تعمیق در آن ما را وادار بە کنکاش در جهت ناتوانی اجتماعی و عوامل آن می نماید ، همان چیزی کە فیلسوف زمان حاظر رفیق اوجلان بە آن چون سرطان اجتماع و طبیعت نام بردە و ریشەای بە مسئلە مینگرد.

    استثمار انسان بر انسان را فقط در علم اقتصاد و ماشینهای تولید و سود انباشتە خلاصە نمیکند بل چنگ بر گریبان سیستم حاکم نهادە و پردە از استعمار هزاران سالە زن بر میدارد ، نصف نادیدە گرفتە شدە جمعیت جهان را بە عصیان میخواند و بیداری. هر انسان آگاهی را واداشت کە بە انقلابی جهانی با پیشقراولی زن بیاندیشد و همگان را بە معنی کامل کلمە واداشت کە آزادی زنان معیار سنجش آزادی جامعە است.

    تئوری ایشان اما در روژآوا جامە عمل بە خود پوشید و مبارزات منسجم ارتش زنان با پشتیبانی طیف وسیعی از آنارشیستها، اکتیویستهای محیط زیست و حقوق زنان از اقصی نقاط جهان تا بە امروز پویا و راسخ در تقابل با مدرنیتە سرمایداری ایستادە است.

    کاری کە بە درازای جنبش آزادیخواهی سوسیالیسم در چندین قرن گذشتە تا بە امروز شاهد آن نبودەائیم. سوسیالیسمی پویا در مقابل سوسیال دمکرات و سوسیالیسم لوث شدە را در معرض انتخاب تشنگان آزادی نهاد.

    مارکسیسم از بدایت تا بە امروز علم تغییر در مناسبات جهان بودە است و شاهد پستی و بلندیهای متعدد این خط فکری در گذر زمان ،شکستها و دستاوردهای آن بودە و جاتی تاملی برای همگان بجای گذاشتە کە دلیل  عدم پیشرفت آن  چە میتواند باشد؟

    در حال حاظر جهل و سردرگمی در پاسخ بە این سوال تاحدی بە دلیل این واقعیت انکار ناپذیر است کە برخی از کسانی کە خود را مدافعان مارکسیست مینماند در واقع اصلاح طلبان کوتە فکری هستند کە نتوانستەاند خوانش صحیحی از سیاست امروز کاپیتالیسم داشتە و کوتە نظرانە و در قامت سیاست ورزانی کوتولە و صغیر، تئوری انقلابی علمی و گستردە مارکسیسم واقعی را بە اکونومیسم وووو تقلیل دادند.

    بە عبارتی بسیار کوتاە فرمولبندی مارکس کە بە ٤کلیت مشهور است و در آن مارکس بە شکلی گستردە و در عین حال متمرکز مقصود و هدف اساسی انقلاب کمونیستی  کە بە گفتە خود ایشان هدفش لغو همە تمایزها طبقاتی، تمام روابط تولیدی کە این تمایزات طبقاتی بر آن استوار است، همە روابط اجتماعی با آن روابط تولیدی مطابقتدارد و انقلابی شدن تمام ایدەهای مربوط بە آن روابط اجتماعی، کە البتە اینجا منظور از روابط اجتماعی از جملە رفع ستم بر اقلیتها ملی و زنان میباشد کە این شاخصە اصلی از اصول مارکس را در جائی بە شکل عملی ندیدە اما شعار آن را فراوان شنیدەائیم.

    در مقابل اما رهبر آزاداندیشان جهان ، رفیق اوجلان تمامی این مرزها را عملا درنوردید.

    حوزە مبارزاتی فراگیری کە از خود آغاز میگردد ،از شخصیت مردانە و کشتن آن ،بە مسئلە زن و خانوادە میپردازد و چگونە باید زیست و در ادامە بە فراسوی مرزهای فکری موجود رفتە علم ژنولوژی را مورد توجە جهانیان قرار میدهد.

    یکی دیگر از مسائل قابل تامل در اندیشە ایشان البتە تئوری حذف دولت و تلاش در جهت نیل بە تربیت ملت دمکراتیک و خودگرردانی شورائیست  امروز اگر طیف وسیعی از آنارشیستها را در دفاع از این خط فکری میبینیم دلیلش همانا مهم نامبردە میباشد و بدین ترتیب معضلی بە بزرگی عدم اتحاد و دلیل آن در میان آنارشیستها و رفقای کمونیست است کە براستی درعد پیروزی جنبشهای خلقی عاملی اساسی بە حساب می آید. رهبر آزاد اندیشان جهان ،اوجلان  دولت و سوسیالیسم را به عنوان دو مسئله متضاد نشان می‌دهد، دولت را بە عنوان ابزار حاکمان در تاریخ نام میبرد کە البتە جای هیچ شبهە در این مهم برای کسی باقی نماندە  و همزمان لازمە رسیدن بە جامعەای آزاد و برابر مدیریت دمکراتیک و بدون دولت مطرح می نماید. توجه به زنان بسیار معطوف گشتە و معتقد است کە  که آزادی زنان می‌تواند نتایج مهمتر و تاریخی‌تری از آزادی ملی و طبقاتی در بر  داشته باشد.

    مدرنیتە دمکراتیک در هیبت ملت دمکراتیک و زدودن مرزهائی کە جامعە کمونیستی و برابر مدعی آن است یکی دیگر از خصائص بارز این ایدئولوژیست ، مرزهائی ساختە و پرداختە سیستم سرمایە کە اذهان را آنچنان بە خود مشغول نمودە کە فقط گذر از آن بە قرنها زمان احتیاج داشت اما ایشان در مجموعە آثار مانیفست دمکراتیک یا همانا دفاعیاتشان آنچنان چیرە دستانە پردە از ابتکارهای رنگین سیستم پول و سرمایە برداشتە ، خداهای با نقاب و بی نقاب را با بهرە وری از تاریخ و اسناد باستان شناسی لخت و عریان در معرض دید کاوشگران نهاد کە تمیز این دو مدرنیتە در تقابل با همدیگر را آسان نمود. اوجلان پرچمدار سیستم فکری و فلسفەای گشت کە در آن نقش رهبریت  نە بە فرد ، بل بە شهیدان راە آزادی دادە شدە و بدین سان راە را بر دگماتیسم رهبری در قالب یک شخص حقیقی از میان برد.

    رهبریتی کە با خود چون سیستم دولت ملت میل بە قدرت و اجحاف را میپروراند و در دراز مدت فساد و افتراق.

    پردە برداشتن از نقش زن در تاریخ بشریت و دستاوردهای آن و همزمان نادیدە انگاشتن این خیل عظیم ساکن کرە خاکی را یکی از اسباب و علت حائز اهمیت پیروزی سیستم نام بردە کە در آن زن کالا و نقشش در تمامی زمینەهای زندگی و فعالیتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی فرمالیتە و کم بها. جامعە زنان را مستعمرە نامید و سیستم راهبردی آن را بردە داری مدرن و این موشکافی و افشائ تاریخی البتە توانست زنانی را کە در طول تاریخ بیش از ٥٠٠٠ سال سرکوب گشتە بیدار نماید و پتنسیل پاسیوو شدە را بە محرکە تغییرتبدیل نماید.

    جنبش آزادیخواهی را بە خط فکری بدل نمود کە در آن انسان ،در قامت والای انسان ظهور میابد ، از مرگ زندگی را میسازد و روحیە فدائی گری را در راه رسیدن بە هدف در رهروان خود می پروراند ، واژەهای اپورتونیست ، اصلاح طلبی ، مماشات  ، منفعل بودن و تسلیمیت پذیری جائی در این مانیفست بە خود اختصاص ندادە و همگی با روحیە مبارزە جویانە ،عشق و دوستی و همزیستی در جوار همدیگر و احترام بە خود و طبیعت پیرامون ، جلائی انقلابی و پر شور یافتە است.

    حماسە کوبانی و نقش یگانهای نظامی زنان از سال ٢٠١٤ تا بە امروز بە یکی از مهمترین سوژەهای بحث و مبارزە در سطح جهان بدل گشتە و از آن چون کلیدی کوچک جهت باز نمودن قفلی بزرگ یاد میشود.

    طبیعتی کە تا حد مرگ مورد سوء بهرە برداری قرار گرفتە و همە چیز در جهت سود و سرمایە بە یغما بردە شدە است را از ارکان اصلی فلسفە فکری خود دانستە و با شعار دفاع مشروع آهستە و پیوستە در صدد نابود نمودن جنگ است، جنگی کە در سیستم سرمایە صنعت است و ممر درآمد و پشتوانە بانک پول و البتە تا این نقش اقتصادی را داشتە باشد در هیچ کجای جهان ، انسان رنگ آسایش و صلح را بە چشم نخواهد دید.

    در یک کلام فلسفە ایشان هیچ تعلقی بە مرز و بوم و ملیت خواصی ندارد ،مرزها را درهم نوردیدە و تمایزات قابل تاملی با دیگر بینشهای آزادیخواهانە کە قدمت بە غایت بیشتری در میدان مبارزات آزادیخواهانە و برابر طلب دارند را دارا میباشد.

    شاید پرداختن بە معانی لغوی و تحت الفظی واژە های سوسیالیسم، ایدئولوژی، آزادی،رهبر و زن در ابتدای نوشتە دلیلی واضح بر این امتیازات بود کە در بالا بە آن اشارە نمودە و سعی در پرداختن بە تمایزات نمودم.

    بسیارند کسانی کە در صفوف اول مبارزات آزادیخواهی در احزاب چپ و کلاسیک جای گرفتە ، بهترین سالهای عمر خود را بە جنبش اهدا نمودند اما امروز دچار سرخوردگی سیاسی گشتە و عملا منفعلند. انسانهای مبارزی کە در کارزار عملی تجربە نمودند کە کرسی رهبری در احزاب مدعی چپ چیزی شبیهە سلسلە پادشاهی گشتە و تعویض ناپذیر است ، زنانی کە پس از چندین دهە مبارزە متوجە گشتند کە از آنان استفادە ابزاری میگردد و عملا از حضورشان در جنبش سوء استفادە میگردد، کارهای کلیدی و پستهای رهبری و تصمیم گیری هنوز مردانە است و برابری شعاری بیش نیست. برای این مبارزین صادق عملا جائی برای ادامە مبارزە خالصانە باقی نماندە بود ، یا تسلمیت را باید می پذیرفتی و یا بە آرمانهای والای انسانی خویش خیانت نمودە از قطار مبارزە پیادە میشدی کە البتە این خود قیمت گزافی از نظر روحی داشتە و دارد.

    بە عبارتی افکار اوجلان صیانت مطلق از سوسیالیسم و صیانت از ایشان وظیفە هر انسان انقلابی و مبارزیست  کە در مرداب دگماتیسم حزبی گرفتار نگشتە و هدف را رسیدن بە آزادی می انگارد، هدفی کە با گذر از این مقطع زمانی حاصل گشتە و در افق تغیر سیستم حاکم بر جهان را در بطن مبارزات پرشور خود در سطح جهان می پروراند.



    کژار