ازدواج بدیل، تراویده ذهنیت ملکیتگرای مردسالارانه
29 آگوست, 2021بریوان شاهو
یکی از مسائلی که در جامعه ایران رواج دارد و متأسفانه بنا به ضرورت مورد کاوش قرار نگرفته است، مسئله دادن زن در قبال زن است که به فارسی به آن بدل کردن یا شغاره گفته میشود. این مسئله تاکنون به صورت ریشهای مورد کاوش قرار نگرفته و این مورد نیز به مانند گونههای دیگر خشونت بر زنان تحمیل گشته است. نباید فراموش گردد که این مسئله ریشهای عمیق و تاریخی دارد لطمات روحی و روانی فراوانی بر زنان وارد آورده است.
ابتدا بایستی هر چند به طور خلاصهوار نیز باشد، درباره خشونت و گونههای آن اشارهای بنماییم. زمانی که از خشونت بحث مینماییم تنها از جنبه فیزیکی نیست. خشونت شامل همه آزارها و آسیبهایی است که از طرق فیزیکی،ذهنی، روحی، جنسی، گفتاری، شیوه نگاه کردن آزار دهنده و … بر فرد روا داشته میشود. بدون شک هر فردی با این گونه خشونتها روبرو میگردد. اما میتوان گفت که در همه جوامع بنا به دیدگاه جنسیتگرایانه، آنکه بیشتر از همه با خشونت روبرو میگردد، زن است و همه انواع خشونت بر زن تحمیل میگردد. این ممکن است که از جانب دولت و سیستم انجام گیرد یا از جانب جامعه و آداب و رسوم و فرهنگ حاکم باشد
ذهنیت ملکیتگرای مردسالارانه بنا به منفعت خویش و نیز تداوم اقتدارش به شکلی سیستماتیک و ریزبینانه و قدم به قدم زن را بی اراده نموده است. زن که ابتدا جایگاه الهگی داشت، در دوره سومریان در زیگورات جای گرفت و به عنوان فاحشه در خدمت معبد قرار گرفت و سپس از فاحشه معبد به کنیز کاخ و سراها مبدل گشته و در بازارها به عنوان یک کالا خرید و فروش شد. سپس به بردهی خانگی تبدیل شد. چه اندازه اقتدارگری مرد بسط مییابد و نیرومندتر میگردد، به همان اندازه زن مورد استثمار قرار میگیرد. زن به ابژهای جنسی تبدیل گشته و بعد با پیشرفت مدرنیته کاپیتالیستی به عنوان کالایی جنسی در بازارهای جهانی عرضه میگردد.
حال به موضوع اصلی که در ابتدا به آن اشاره نمودیم باز گردیم که در کردی به آن(ژن به ژن) گفته میشود که در ایران به طور کلی و در شرق کردستان به شکلی خاص به عنوان یکی از شیوههای ازدواج از زمانهای کهن تا به امروز( هرچند اکنون این گونه ازدواج کمتر شداه است) رواج داشته است. این یکی از گونههای خشونت است که از طریق آداب و رسوم بر زن روا داشته میشود و در آن یک زن در ازای زنی دیگر برای برادر، پدر یا یکی از مردان خانوادهاش ناچار به ازدواجی ناخواسته و تحمیلی میگردد.
در بسیاری موارد نیز زن در ازای بدهی یا خونبست ناچار به ازدواج گشته است. این نمونههای ازدواج در واقع تراویده ذهنیت استثمارگرانه مردسالارانه میباشند. بسیاری اوقات اگر در میان دو خانواده، طایفه یا عشیره جنگی اتفاق افتاده باشد و خونی ریخته شده باشد که البته خون مردان بوده است، برای توقف این جنگ و تداوم نیافتنش، از زن به عنوان خون بست استفاده گردیده و این زن تا به آخر عمر خویش به عنوان گروگان در این زندگی خواهد ماند و مجبور گشته این زندگی پر از درد را بدون ابراز هیچ نارضایتی تحمل نموده و هیچگاه نخواهد توانست برای زندگی خویش هیچ گونه تصمیمگیری نماید. در این جا این پرسش به ذهن انسان خطور مینماید که چرا؟! چرا بایستی زن تاوان پس دهد در حالی که هیچ نقشی در این جنگها نداشته است؟! پاسخ آشکار است. چون زن به عنوان یک کالا نگریسته شده و هر وقت لازم باشد میتوان آن را خرید و فروش نمود یا در عوض چیزی مبادله نمود. پس این زن به عنوان گروگان فرستاده شده و هیچ گونه حقی نخواهد داشت. در نتیجه زن از لحاظ روحی، روانی،عاطفی و بویژه از جنبه ارادی بسیار متضرر گشته و این زیانها هیچگاه جبران نخواهند گشت.
در اینجا این پرسش مطرح است که آیا زنی با این شرایط روحی، اگر کودکی به دنیا بیاورد، خواهد توانست به شکلی مناسب و موفقیتآمیز وی را تربیت نموده و بزرگ نماید؟! آیا مادر در این وضعیت تحمیلی که حتی به دنیا آوردن فرزند نیز بر وی تحمیل میگردد، خواهد توانست فرزندش را به شکلی عادی بزرگ نماید؟! بدون شک خیر! به دلیل اینکه حق زندگی،تصمیمگیری، تفکر و ارادهمندی از این زن سلب شده و در اینگونه شرایط روحی نخواهد توانست کودکی را به شکلی مناسب آموزش دهد و تربیت نماید.
بدیل آنگونه که گفته میشود ابتدا در دوران پیش از اسلام در میان عشایر عرب متداول بوده و بعد از رواج اسلام ممنوع گشته و به عنوان ازدواج ممنوعه از آن نام برده شده است. پس برای چه تاکنون نیز ادامه یافته و هنوز نیز وجود دارد؟ در واقع میتوان گفت همانگونه که از زمان سومریان از طریق اسطورهها به جامعه قبولانده شده است که زن از دنده چپ مرد آفریده شده است و در واقع همه وجود او متعلق به مرد میباشد، تاکنون نیز این دیدگاه درباره زن وجو دارد، و سرنوشت زن نه در دست خود وی، بلکه در دست جامعه مردسالار است. این نیز نشان میدهد که این ذهنیت هنوز ادامه داشته و تنها ظاهر آن تغییر نموده است.
متأسفانه به دلیل بالادست بودن ذهنیت کهنهپرست و ارتجاعی و خشونت طلب سیستم تاریک پرست ایران و نیز جامعه مردسالار به طور کلی، بدیل به عنوان رسم و رسوماتی کلی که در میان همه ملیتهای ایران رواج دارد، هنوز هم ادامه دارد. این نیز در واقع ابزاری است برای اینکه سیتم بتواند به شکلی وسیع نقشههایش را برای امحا و بی اراده نمودن جامعه در شخص زن عملی نماید.
اما آنچه که مهم است، این است که مکانیزم دفاع ذاتی جامعه به شکلی پویا ادامه بیابد و آنچه که بایستی بدان اشاره نمود، آن است که زن هیچگاه در مقابل این سیتم ارتجاعی سرتعظیم فرو نیاورده و همیشه حتی اگر اندک نیز بوده باشد، تسلیم نگشته و صدای نارضایتی خویش را بلند نموده است. اما این مهم بسیار ضروری است که مکانیزم خوددفاعی جامعه بایستی پویا باشد. زیرا در جایی که مبانی اخلاقی جامعهای ضعیف گردد، آن زمان حقوق به میدان آمده و این نیز باعث گشته که بسیاری موارد تحت نام حقوق بر جامعه تحمیل گردد و تلاش برای خوددفاعی تضعیف گردد.
اگر به طبیعت نگاه نماییم، ویژگیای در طبیعت با همه موجوداتش وجود دارد که اگر چیزی متعلق به آن نباشد، آن را نپذیرفته و دیر یا زود واکنش نشان خواهد داد. برای درک بهتر نمونهای ملموس را بیان مینمایم. اگر خاری به پوست بدن شخصی فرو رود هرگز آن را قبول نخواهد نمود و با گذار زمان آن را پس خواهد زد. این معاندت در ذات همه موجودات کیهان وجود دارد. بدون شک همانگونه که در بالا بدان اشاره نمودیم، اگر امروزه ازدواج به شکل بدیل کمتر گشته دلیل آن نیز معاندت و مخالفت زنان بوده و در قبال آن نیز قربانیان زیادی دادهاند.
در این مقاله درباره دلایل و مسائل مرتبط با این گونه ازدواج بحث نمودیم و بایسته است که راهکارهای آن نیز بحث گردد. بدون شک زن که آفریننده جامعه بوده و به مثابه سرچشمه زندگی تعریف میگردد، لازم است خود او برای چارهیابی ریشهای مسائل و برداشتن موانع بر سر راه خویشتن گام بردارد.
به همین دلیل لازم است زن ابتدا خویشتن را شناخته و تلاش نماید شخصیت خویش را بنیان نهد. زیرا بدن و اندیشه زن غصب گردیده است. لازم است ابتدا فکر خویش را آزاد نماییم که آن هم با شناختی تاریخی ممکن است. لازم است ما زنان بدانیم که بودهایم چه بر سر ما آمده است و بایستی چگونه باشیم؟ اینها پرسشهایی هستند که رهبر عبدالله اوجالان بیان میدارند که هر فردی و بالاخص زن برای شناخت خویش باید آنها را مطرح نماید. اگر ما ذات و اراده خویش را نشناسیم نخواهیم توانست که خویش را از لحاظ فیزیکی آزاد نماییم و همچنین لازم است در کنار تلاشهایمان برای آزادی خویشتن، برای آزادی جامعه نیز مبارزه نماییم.