تاریخچە فمینیسم و وضعیت کنونی آن در ایران
5 آوریل, 2021بسی شاماری
برای بحث و تحلیل در مورد هر پدیدەای ابتدا بە ساکن باید معنی لغوی و تاریخچەی آن مدنظر قرارگیرد. فمینیست واژەای کە از نظر معنایی باری منفی داشتە و تحقیرآمیز میباشد. اغلب در زمانهای دور برای توصیف زنانی بکار گرفتە میشدە کە اخلاق و رفتاراتشان در جامعە منطبق با کلیشەهای متداول زنانە و هنجارهای غالب جنسیتی تطابق نداشت و یا مردانی با خصوصیاتی زنانە.
واژەی فمینیست در قرن ١٧ میلادی، جهت شناسائی نمودن کسانی کە در جهت حقوق و فرصتهای مناسب برای زنان کوشا بودند، برگزیدە شد. جنبشی کە بە قدمت حضورش در صحنەی سیاسی دچار فراز و نشیبهای بسیار گشتە و از نظر تاریخی میتوان تاریخچەی آن را در سە دورە مورد مطالعە و تفحص قرار داد.
امروز کلمەی فمنیست را در بعد بسیار وسیعی در رابطە با جنبشهای زنانە در اقصی نقاط جهان میبینیم. البتە با توجە بە ریشە و معنی کلمە در همان آغازین قدم در موشکافی شاید بهتر باشد با دیدی انتقادی بە مسئلە نگریست و در تحقیق تاریخچە این جنبش، دقت عمل را از خود نشان داد. اگر بخواهیم بە اطلاعات قابل دسترس در صفحات اینترنتی بسندە نمائیم شاید متفق القول بە این نتیجە برسیم کە فمنیست مجموعەای از جنبشها و ایدئولوژیهاییست کە هدف آنها تلاش درجهت نیل بە برابری حقوق زنان ومردان در عرصەهای سیاسی، اجتماعی و حقوقی میباشد.
موج اول ١٧٠٠ تا ١٩٤٠
نهضتهای حقطلبانهی زنان تا سال ١٩٦٠، اولین آثار زنان، در این موج از نقش محدود زنان انتقاد میکند، بدون اینکه لزوماً به وضعیت نامساعد آنها اشاره نمودە و یا مردان را از این بابت سرزنش کند. موج اول فمینیستی با روشنگریهای «مری ولستون کرافت» و بیانیهی ۳۰۰ صفحهایش در سال ١٧٩٢در انگلستان آغاز گردید. یکی از کمپینهای عموماً موفق فمینیستها، جنبش دستیابی به حق رأی بود که به وسیلهی فعالانی چون «املین پنکهرست» رهبری میشد. پنکهرست جزو دستهای از زنان بود که پیش از جنگ جهانی اول در کمپینهای بعضاً خشونتآمیزی برای دستیابی به حق رأی برای زنان فعالیت میکرد. زنان انگلیسی و آلمانی در پایان جنگ جهانی اول به حق رأی دست پیدا نمودند؛ اما در فرانسه و ایتالیا، تا پایان جنگ جهانی دو حق طلاق و حق مالکیت از دیگر خواستههای موج اول فمینیسم برای دستیابی زنان به حقوق برابر بود. ریشەی این مبارزات و استفادە از جنبش زنان را شاید در تمامی صفحات تاریخی، منصوب بە انقلاب فرانسە یافت. برای اولین بار طلب حق برابر و حق رای زنان در این دوران مطرح گشتە و پیدایش این ایدئولوژی بە فرانسە بر میگردد.
یکی از فلاسفەی برجستەی جنبش نورس فمینیست در آن دوران «یوهان ستوارت میل» میباشد و پس از فرانسە در اوائل قرن ١٨ میلادی تا اوایل قرن ١٩ تاریخ شاهد شکلگیری هر چە بیشتر و فعالیتهای چشمگیرتر این جنبش در دیگر کشورهای اروپایی از جملە سوئد، آلمان و انگلیس بود. در اوایل قرن ١٩ میلادی مسئلەی کلیدی از جانب فمینیستها همانا مبارزە در جهت گرفتن حق رای بودە و بسیار حائز اهمیت میباشد کە در ادامە بە آن خواهیم پرداخت. در همین دوران تاریخچەی جنبش برابریطلب طیفهای وسیعتری از فعالین سیاسی را نیز بە خود جذب نمود و مانیفست آن خبر از تاثیر ایدئولوژی چپ، کمونیست و سوسیالیزم دارد؛ دورانی کە مصادف است با آغاز جنگ جهانی اول، رکود اقتصادی و پیامدهای عدیدەی آن و البتە بازایستادن رشد این جنبش در آن برهەی تاریخی.
موج دوم ١٩۵٠ تا ١٩٨٠
پس از موفقیت کمپین حق رأی زنان، برخی از زنان موج دومی را به راه انداختند که بر محدودیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر زنان تمرکز داشت. این مرحله از فمینیسم، به ویژە در فرانسه و انگلستان، به واسطهی آثار سیمون دوبووار و ویرجینیا وولف تأثیرگذار بود. هر دوی این نویسندگان، زنان را به پیگیری حقوق فرهنگی خود، فراتر از صرف حقوق سیاسی، تشویق میکردند. نابرابری رسمی و غیررسمی در خانواده، محل کار و حقوق مربوط به باروری و زنانهنگری و فراتر رفتن در علم و فلسفه از خواستههای موج دوم فمینیسم بود.
در این دوران جنبش شاهد تاثیر انکارناپذیر ایدئولوژی مارکسیستی بر مبارازات خود میباشد. در سالهای ١٩٦٠ تا ١٩٧٠ مبارزات در جهت احقاق حقوق برابراجتماعی در محیط کار، برخورد کارفرما با زنان کارگر، تحصیلات زنان و قواعد آن کە در آن دوران بە سهولت امکان پذیر نبود، اصول خانوادە و آزار جنسی.
موج سوم ١٩٩٠ تا بە امروز
از سالهای آغازین ١٩٩٠ جنبش دستخوش تحولات گستردەای گشتە و از آن تاریخ تا بە امروز دایرەی فعالیتهایش بیشتر در تحلیل مقطعی و آنالیز نمودن سوالاتی از جملە نژاد، جنسیت، گروهای انسانی همجنسگرا و مسائل مشابه در این زمینە و بحث نفی جنسی، نە بە فمینیست سفید. جنبشی کە امروز دارای گرایشهای مختلفی بودە و با کد خاص خود در میدان سیاست قامت می نماید. از جملە این گرایشات میتوان بە فمینیسم لزبین، فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم لیبرال، فمینیستم سیاە و فمینیسم ترانس کە ابتکار فمینیستی ایدئولوژیک خود را در فمینیسم ضد نژادپرستی معرفی مینماید.
فمینیسم و عملکرد فمنیستی بسته به این که چه کسی، کجا و چه زمانی این مسئله را کە بعد از انقلاب فرانسە بە جنبش سیاسی بزرگی تبدیل شد، مورد بحث قرارمیدهد، اینکه مشکل در جامعه چیست و کار برای تغییر باید چگونه باشد؟ عبارات بسیار متفاوتی به خود میگیرد. گرایشهای مختلف فمنیستی وجود دارد، بنابراین اغلب میتوان دقیقتر در مورد فمنیسم صحبت کرد، تا در مورد فمینیست. وجود گرایشهای نظری بسیار متفاوت از فمینیسم، نشان دهندهی یک موضوع پیچیده است، جایی که نظریههای مختلف برداشتهای متفاوتی از آن حاصل میگردد و اینکه مشکل در جامعه چیست و کار برای تغییر چگونە پیش رفتە؟ چە راهکارهایی بکار بردە میشود؟ آیا دایرەی فعالیتها رفرمیسم بودە و بە محکوم نمودن قانون و ضوابط بسندە میشود و یا نە روح فراگیر خواستەهای بە غایت درست روزهای اوایل پیدایش جنبش را داشته و هدف، حملە بە مناسبات و پایەهای اصلی اجحاف کە همانا سیستم پول و سرمایە بودە، میباشد.
آنچه امروز در تحلیل ضروری مینماید همانا بیرون کشیدن واقعیت ماهوی جنبش زنان از زیر خروارها اسناد گاها جعلی و یا نه نشات گرفته از سیستم حاکم بر جهان میباشد. درسهای بزرگی را میتوان از مطالعهی پیشگامان و مبارزین جنبش زن استخراج نمود کە در زیر آوار تحریف چندین دهە گذشتە مدفون گشتەاند و یافتن تئوری جدید کە اصل مبارزە را در برچیدن سیستم حاکم میبیند نە تغییر و گاهاً کرنش در قبال گرفتن امتیازاتی جزیی را مدنظر دارد.
بنیانگذار مارکسیسم زنانە را میتوان فردریش انگلس دانست کە بە بنیاد خانوادە، حضور زن در محیط کار و دیگر معضلات بە درستی اشارە نمود، اما دیر زمانیست کە مارکسیسم عصر ما تحلیل و روش مبارزەی درستی از مقابلە با ستم بر زنان در دوران حاضر را ارائە ننمودە است.
انگلس بە درستی و بر خلاف چپ امروز مرسوم، ستم بر زن را یکی از اشکال تضاد طبقاتی در جامعه سرمایهداری میدانست. او در منشا خانواده میگوید: «اولین تقسیم کار، تقسیم کار بین مرد و زن بخاطر تولیدمثل است و اولین تناقض طبقاتی که در تاریخ مقارن بوجود آمده، تفاوت میان مرد و زن در خانواده است. این اولین ستم طبقاتی، مقارن است با ستم جنس مذکر بر مونث». در برداشت امروز چپ دنیا ستم به زن سرویسدهنده استثمار طبقاتی است، خود آن نیست؛ پاورقی آن است. منشا خانواده را که میخوانید میبینید دویست سال پیش کمونیستها جرات بیشتری داشتند به مردسالاری بتازند تا امروز که وامدار و مقروض نگرش چپ سنتی هستند. انگلس در همین کتاب در توضیح نقش خانواده میگوید:«در خانوادهی فعلی، مرد بورژواست و زن پرلتاریا.» دومین تجدیدنظر فکری که در پناه استالین صورت گرفت حذف نقش خانواده در استمرار ستم به زن هست. جای آن را انشاهای طبقاتی تقلیل این ستم به یک مینیمم اقتصادی گرفت. منشا خانوادهی انگلس اولین اثری است که جواب تاریخی درستی از منشا ستم بر زن را بیان میدارد. تکیهی انگلس در این کتاب به کلیهی تحقیقات علمی و تاریخی دورهی خود او توسط لویس مورگان میباشد. بحث کلیدی دیگر پاسخ بە این پرسش است کە چرا نظام جدید فئودالیسم را باید برانداخت، اما ستم بر زن را نگه داشت و در حین بازشکافی علتها و معلولها بحث به نقش خانواده میرسد و بە آن چون یکی از عوامل سیستم برای کنترل و گرفتن حق برابر از زنان نگریستە و جنس مونث را در فرم ازدواج بە ملکی تشبیە مینماید کە مرد مالک و صاحب آن است، روابطی کم مدرنتر و پیشرفتەتر از روابط بردە و صاحبان آنها.
نگرشی علمی کە متاسفانە پنجاە سال پس از طرح آن ببل آن را از نو در راس پژوهشهایش قرار داد، بازنگری و آبدایت نمود سیمون دوبووار نیز از نقش مادری در چهارچوب خانوادە سخن بە میان آورد. اینها شخصیتهایی مبارز و نقادی بودەاند کە بە زعم زمان خود نقش بسزایی در نقد ستمکشی بر زنان داشتەاند.
تاریخِ مارکسیسم هموارە به عنوان یک جنبش فکری با آزادی و برابری نیمە مستعمرە شدەی جامعەی انسانی، زن شناختە شدە است. در تاریخچەی جنبشهای مارکسیسمی دورههایی وجود دارد که رهایی زن با سوسیالیسم تداعی میشود. این دو تصویر از هم گسلناپذیر مینماید چە از تئوری و چە پراکتیک و عملی. در سال ۱۹۱۷ که کمونیستها در شوروی قدرت را بدست گرفتند، با اعلام حق رای قانونی زنان، جنبش حق رای زنان در بسیاری از کشورهای اروپایی به ثمر نشست، جنبش کاهش ساعات کار، مطالبات دوران بارداری و برداشتن بار کار خانگی، حتی حق سقط جنین به پیروزی رسید. این دادەهای اطلاعاتی البتە تنها سخن ما نیست بلکە مورخین آکادمیهای خود سیستم بورژوازی نیز بە آن ازعان نمودەاند. دهههای متوالی زنان در سراسر دنیا با تهدید «خطر سرخ» در شوروی، حقوقشان را از حلقوم طبقه حاکم بیرون کشیده، قوانین اساسی کشورهای محل اقامتشان را مجبور نمودند که برابری حقوق زن و مرد را به عنوان یک بند در قوانین خود جای دادە و به رسمیت بشناسند. ثبت هشت مارس در روزشمار سیستم ضد زن پول و سرمایە ماحصل تلاشهای شبانەروزی پیکارگرانی چون کلارا زتکین، رزا لوکزامبورگ، ببل و کنگرهی انترناسیونالیستهای پاریس و نشست کپنهاگ بود که در نتیجەی صاحبداری از مسئلهی زن و با بهرەوری از قدرت جنبش کارگری این دستاورد بزرگ تاریخی را بر تارک مبارزات طبقاتی خویش حک و جاودانە نمودند.
سوال اما این است کە در عصر ما چرا شاهد یک گسست تاریخی میان مارکسیسم و مسئله زن هستیم؟ چرا میشود ویترین مارکسیستی با رنگ و جلای دفاع از حقوق کارگری و هواداری از فقر، ولی حتی حق ویترین دفاع از حق زن نداشت؟ چرا جنبشهای موسوم به کمونیسم در جهان به شدت غیر زنانه شدەاند؟ تک بە تک متفکرین هشت، نە دهە اخیر، نه در تئوریشان، نه در کانسپت سیاسیشان مسئله زن موجود نمیباشد گویا این وظیفە خطیر را کە زمانی جزء لاینفک از مارکسیسم بود دودستی بە جنبش فمینیست اعطا نمودە و خود را در افکار این جنبش دخیل نمیدانند، نە در پراکتیک و نە در نظارەی آن. این متفکرین کە مدعی رهروان غولهای متفکر مارکسیسم و سوسیالیسم میباشند البتە در گفتار خود را ضد امپریالیسم بە مخاطبین خود میشناسانند اما بە زعم من بازخوانیشان از امپریالیسم، کلمە نخنمایی هم کە بکار میبرند، غلط است. نحوەی مبارزەی این طیف را میتوان چیزی شبیە بە حملەی ساکنین دهکدەای بە ساختار شهری بزرگ و صنعتی نمود. حتی مطالبات جنبش فمینیسم بورژوایی هم امروز چندان قابل دفاع نیست، جنبشی کە روزی بر علیە بایدها و نبایدها قد علم نمود امروز در حالت تئوری، با استفادە از تریبونها و ابزار سیستم حاکم هدف اصلیش رشد بادکنکی و تشکیل گرایشهای سیستم پسند است. انشعابهای مختلف و عدیدە در صفوف مخالفین سیستم و هر گروە را زیر چتر نامی قرار دادن و ایجاد تضادی ریشەایی در میان زنان و مردان. جنبشی کە خیل عظیمی از قربانیان سیستم فردگرا را بە دور خود گرد آوردە و با بهرەوری از این نقطە ضعف عظیم، فردمحوری، در گروههایی با گرایشهای مشترک جایگزینی مینماید و بدینسان تفرقە در صفوف مخالفین نظامی کە مسبب نابرابریست را عامدا یا سهوی ایجاد نمودە است. مارکس در کاپیتال به طور اخص به جایگاه زن میپردازد. انگلس مادر جنبش برابریطلبی است. بدون انگلس و کتاب منشا خانواده هیچ نگرش تئوریکی دربارهی ستمکشی زن و رهایی وی وجود نداشت. این دکترین را در دنیا اول بار انگلس مطرح کرده است. سیمون دوبووار و حتی منتقد آتشین وی، جولیت میچل، هنوز بنیاد و پایەی بینش فکری خود را انگلس میداند.
نقطه به نقطه از مارکس تا انگلس، از ببل و زتکین و لوگزامبورگ تا لنین و کولنتای مسئله رهایی زن جزو تئوری و تفکر مارکسیستی میباشد، جزو دکترین رهایی یک جامعه است. از لنین و کولنتای به بعد گسست تئوریکی و تاریخی ایجاد و غیبش میزند، چرا؟
جواب این سوال را شاید بتوان در رسوخ مانیفست سیستم سرمایەداری در افکار فمینیستی و از موج سوم آن همانا موج سوم و از سال ١٩٩٠ بە بعد و تا بە امروز، جست.
شاید زمان آن رسیدە کە جمعبندی کلی از جنبش زن و مدعیون بە ثبت رسیدەی آن با گرایشهای رنگارنگ و با بهرەبردن از نگرش زتکین داشت.
ما میتوانیم حزب سوسیال دمکرات تشکیل بدهیم، کانسپتمان را دربارهی بیمههای اجتماعی ارائه نمائیم، ولی ملزم نباشیم خود را به عنوان حزبی بشناسانیم که برای پایان دادن به ستم بر زنان تشکیل شده است. ما میتوانیم حتی حزب کارگر تشکیل بدهیم، دربارهی دستمزد، بیمەی اجتماعی و سلامتی و ساعات کار حرف بزنیم، بدون اینکه مردم بگویند منظورش از دستمزد این است که یک بار برای همیشه لااقل به نابرابری دستمزد به خاطر جنسیت پایان دهید. ما میتوانیم حزب دفاع از محیط زیست تشکیل دهیم، سبز باشیم، درختها را نجات دهیم، ولی اصراری نداشته باشیم کە حتماً جامعه را از دست ستم به زنان نجات دهیم. اینها نمونەهای بارزی از احزاب فعال جوامع مدرن امروزی میباشند کە هر کدام در لفافەای و با هدف مشخصی احزاب و تشکلهای خود را بە ثبت رساندە و فعالند اما در بطن فعالیتهای آنها با وصف حضور فعال بسیاری از زنان، سخنی مشخص در رابطە با ستم و آپارتاید جنسی بردە نشدە است.
حدود دویست سال پیش زنی به همراه دوستانش موفق شد، بیرق برابری حقوق زن و مرد را در وسط میدان مبارزەی جنبش کارگری کە در آنزمان بە شدت مردانە بود برافرازد و همگان را مجبور بە همراهی در آن دادخواهی نماید. جنبش را متقاعد نمود کە دو شعار و خواستە را بە خواستهای مردانە افزایند، حق رای زنان، قانون هشت ساعت کار در روز، خواستەهایی کە مستقیماً بە نفع تمام زنان بود نە فقط طبقەی زنان کارگر.
در اتریش رهبران جنبش کارگری در روز تظاهرات بزرگ، بدون بنرهای حق رای زنان بیرون آمدند. گفتند وقتش نیست. یک سری از فعالین حقوق زن آنجا را هم به سازش کشاندند. از جمله ادلهایت پاپ شکست و تسلیم شد. زتکین فریاد میزد که شما فعالین کارگری اتریش باعث عدم پیروزی جنبش کسب حق رای زن میشوید.
این زن استخوانی و مهاجر، مادری تنها و یک فراری پناهنده در پاریس کوتاه نیامد، سران جنبش کارگری اتریش را دعوت کرد و تهدیدشان نمود که اگر زیر حق رای زنها بزنید، فراخوان میدهم که از عضویت چنین اتحادیهای استعفا بدهند. زیر فشار قبول نمودە و در مقابل این خواستە کرنش نمودە بودند.
نه فقط در انقلاب فرانسه که انقلابیونش خواهان حق رای مردان شدند، که در جنبش کارگری اروپا و آمریکا نیز اول مردان کارگر حق رای کسب کردند، ده سال بعد نوبت زنها شد. چون همه جا و همیشه زنها جنس دوم محصوب گشتە و برای رسیدن بە بدیهیترین حق زندگی، کار، مشارکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی باید مبارزەای خونین نمودە و قیمتهای گزافی پرداخت نمایند!
در کشورهای مدعی دمکراسی و پیشرفتەی امروزی، همین دمکراسی صندوقی که همهی دنیا به آن میبالند و در کشورهایی با سیستم دیکتاتوری و توتالیتر از این کشورها چون سنبل آزادی و دمکراسی نام میبرند. زنها پس از مردان، با هزینهی زیاد، حق رای پیدا کردند، کرسیهای رهبریت در احزاب و مجالس کشوری، کمتر و یا بە ندرت بە آنان اختصاص دادە میشود، در راس کمترین تعداد رئیس و مدیرشرکتها و بانکها بودە و با وصف مدارک بالای تحصیلی در رشتەهای فنی و تکنیکی بە دلیل عدم جا گرفتن در میان خیل همکاران مرد بە عنوان کسانی شناختە میشوند کە در این رشتەهای کاری بالاترین آمار ریزش در کار و تخصص را دارا میباشند.
همه جا زنها در دو جبهه باید لباس رزم بر تن داشتە باشند. جنگیدند تا صاحب رای شدند. علیه حکام جامعه قوانین جاری در ممالک محل سکونت، مردسالاری درون جنبش کارگری و کل جامعه و البتە روابط فرهنگی و زنستیزی نهفتە در بطن فرهنگ، جنگیدە و هر دستاوردی با پرداخت خونبهای گزافی پاس شدە است.
در کنگرهی انترناسیونالیستها در پاریس به زتکین میخندیدند، مسخره میکردند. برای زنان جوک میساختند و اسباب تمسخر را فراهم مینمودند. در جنبش حق رای زنان انگلیس، یعنی سافروجتها تاریخ نوشتند، تظاهرات کردند. سیصد نفر زن به زندان افتادند، اعتصاب غذا کردند، پلیس با شلنگ به حلقشان غذا و آب میریخت که در اثر اعتصاب نمیرند. زنها به کلیساها حمله کردند، دفاتر روزنامهها را به خاطر دروغگویی علیه زنان به آتش کشیدند، مسلح شدند، زیرزمینی جنگیدند. همه جا جنگیدند، در دو جبهه جنگیدند تا صاحب رای شدند. اینها و دیگر نمودها سخن از مبارزاتی رادیکال با سیستم حاکمە دارد کە متاسفانە ما امروز شاهد این وجە انقلابی در جنبش فمینیستی نیستیم، نوعی مماشات و کنارە آمدن با سیستم، نحوەی مبارزەای بروکراسی و لیبرالی، نسخەایی کە سیستم برای آن خرج بسیار نمودە و خشنود بە استفادە از این نحوەی مبارزە میباشد، لایحەنویسی بە درگاه احزاب حقوق بشری و سندیکاهای خود ساختە و پرداختە بە قصد ایجاد رفرم. بە عبارتی تمام دیسکورسها درغیاب مسئلە زن پیشرفتە و میرود و در قرن اخیر مسئلەی زن عملا بە حیاط خلوت احزاب و سازمانها بدل گشتە کە برای ثبت حزب خالی نبودن مانیفستشان از نقش زن، نامی از نقش و حقوق زن نیز بردە شدە و در همان حالت سکون و اولیەی خود باقی میماند. متاسفانە این روند را نە تنها در میان دمکراتها، جمهوریخواهان، حزب سبز، احزاب کارگری؛ بلکە حتی در احزاب کمونیستی هنوز دیدە میشود کە میتوان سوسیالیست بود اما معرفە و مانیفیست کار حزب، احقاق حقوق زن نباشد و زمانی کە با اعضای زن این احزاب در این مورد بحث مینمائی بدون هیچ تاملی جوابی میدهند کە تعبیر آن محکوم نمودنت بە جنسیت، طلبیست نە برابرخواهی و آزاداندیشی.
نمونەهای بسیاری از لیدرهای جنبش کارگری و جنبش زنان در تاریخ موجود است از جملە یکی از برجستەترین آنها کە نقش تعیینکنندە در جنبش حق رای نیز داشت همانا آدلهایت پاپ است کە در ممکن نمودن ناممکنهای زمان خود از هیچ کوششی دریغ ننمود. امروز اگر بخواهیم یک جنبش قوی حق زن داشته باشیم نمیتوانیم به افقهای امروزی رضایت دهیم. افقهای ریزش کردهی اصلاحات، فمینیستهای طرفدار باغچهی آزین شدە و پر تمطراق آلت جنسی، غش کردههای هوادار بیحجابی قلدرمنشانهی رضا شاه، رفرمهای گوناگون و رضایت بە کمترین حقوق و از همە بدتر کسب آن از ادارات و سازمانهای این سیستم کە خود مسبب تمامی معضلات است.
زنان تاریخ و افق جنبش خویش را دارند، تاریخی مملو از تلاش و استقامت. باید رجعت کنیم به ادلهایت پاپها، به کلارا زتکینها چرا کە بین ما و آنها یک گسست تاریخی ایجاد شده است. برای اینکه به اینها رجعت کنیم اول باید ببینیم چرا گسست ایجاد شد؟ جنبش کارگری در قبال تلاش این زنان در دورهی خودش چه عکسالعملهایی داشته است؟
جنبش کسب حق رای زنان، مومنتوم این جدایی تاریخی اندکی قبل و بعد از انقلاب اکتبر میباشد. انقلاب اکتبر و ریزش آن در اواخر قرن نوزدهم و همزمان آغاز موج سوم فمینیست پردە از بسیاری از حقایق و رسوخ اجتنابناپذیر سیستم نئولیبرالیسم در تار و پود احزاب سیاسی و تشکلهای کارگری و زنان دارد کە با خوشبینی در قایق فرسودەی سوار بر امواج وحشتناک باقی ماندە و بسندە بە ادامەی موجودیت خویش نمودند. موجودیتی کە هر روز بیش از پیش پایگاە اجتماعیشان را ضعیفتر نمود و پایبندیشان بە ایدئولوژی کە در قرن اخیر تئوریسینی با داشتەهای لازم برای تقابل با سیستم فوق مدرن و ماشینی نئولیبرالیسم نداشت.
با نگرشی انتقادی و نە جانبگرایانە موضوع مسئلەی زن را و ضعیت پراکتیک در جهت نیل بە حقوق برابر را در کل جنبش کمونیستی میتوان بحث نمود. در زمینەی مسئلەی زن احتیاج بە رصد تاریخی، علمی و مستدل میباشد تا بتوان درک نمود، چرا جنبش فمینیستی با آن عظمت خویش امروز بدل بە سازمانی غیرانتفاعی گشتە و بزرگترین و خطیرترین وظیفەی خود را در تفکیک دو جنس میداند و بدینسان اختلافات میان زن و مرد را دامن زدە و غیرمستقیم مانع اتحاد و انسجام مبارزان ناراضی از سیستم گشتەاند؟ نمونەی بارز و غیرانکار این موضوع کە تنشهای بسیاری در اروپا و خصوصا میان جوانان سوئد ایجاد نمودە دادەهای ینوس میباشد، بحثی کە بە باور صاحب قلم اسباب تنش بیش از پیش را فراهم نمودە و عاملی برای ضدیت هرچە بیشتر میان دو جنسی را حاصل مینماید کە قاعدتا باید متحدانە بە مبارزە با کلیت نظام حاکم مبارزە مینمودند. سیستم حاکم و نگرش نهادینە ضدزن بودنش را بە بحث و استدال باید کشاند نە ثمرەی این درخت شوم را.
قسمت کوتاهی از یکی از مقالات درج شدە از جنبش فمینیستی را اینجا ارائە میدهم تا خوانندە بە وضوح درک مطلب نماید کە مبارزە و دادن آگاهی بە آحاد و قشرهای گوناگون را در همین سیستم و با استفادە از بودجەی سیستم حاکم ترویج مینماید. خواستەای کە در روبنا جالب بە نظر میرسد اما در بطن خود سازش و زندگی مسالمتآمیز افراد خواهان تغییر در جوار و بطن سیستم ضدزن را بە تغییر خواهان و مدافعان حقوق پیشنهاد میکند. در قالب جنبشی برابرطلب، شعبەای مسالمتجو از سیستم لیبرالی کە بسندە بە دادەها نمودە و اعتراضات را نە بە شکل رادیکال و عملی بلکە در فرم نوشتن اعتراض و پیشکش نمودن عریضە به درگاە سازمانهای ساختە و پرداختەی سیستم ضدبشری و امید بە تغییر داشتن و در این مصاف گاهگداری با رزمایشی و راهپیماییهای توسط هوادارانی کە برهنگی را و کشف پوشش نمودن را در میادین و شهرها از غالبترین اسلحەهای نبرد میبینند.
متن زیر برگرفتە از درس چهاردهم نقد ادبی در جلسەی فمینیستی میباشد.
«تغییر دادن نوع نگاە جامعه به زن و از بین بردن تبعیضات نهادینه شدە به عقیدەی فمینیستها، باور غالب نسبت به زن و فعالیتهای زنان، هموارە نگاە کمبینی و تحقیرآمیز بودە است. در این نگاە، به لحاظ فرهنگ عامه و سنتهای اجتماعی، زنان ضعیفه، فاقد هویت و جنس دوم به شمار میروند. در این نگاە، رسالت اصلی آنان ارضای نیازهای جنسی و عاطفی مردان است. لذا تا زمانیکه این نگاە نسبت به زن وجود داشته باشد، تدابیر حقوقی و قانونی هیچ گونه مشکلی را حل نخواهد کرد. از اینرو، فمینیستها بیش از هرچیز، خواستار تغییر نوع نگاه جامعه نسبت به زن و از بین بردن تبعیضات نهادینه شده هستند. تبعیض نهادینهشده، به دلیل اینکه هم بُعد فرهنگی و هم بُعد اجتماعی و اخلاقی و گاهی پشتوانەی قانونی دارد، بدترین نوع ممکن تبعیض است. فمینیستها، با توجه به این واقعیت که دانشآموزان و دانشجویان، آمادگی بیشتر برای پذیرش دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی دارند، معتقدند که مبارزه با تبعیضات نهادینهشده علیه زنان، باید از مراکز علمی، مدارس و دانشگاهها شروع شود. دولتها و نهادهای مدرسان، باید با اختصاص دادن بودجههای کافی و واگذاری طرحهای پژوهشی به مراکز علمی، در پی یافتن راهکارها و طرحهای کاربردی و مناسب باشند. همچنین با گنجاندن مواد آموزشی و تربیتی حساب شده در محتوای برنامههای درسی مدارس و دانشگاهها، در جهت حذف ذهنیت مبتنی بر تبعیضات جنسیتی و جایگزینی ذهنیت انسانی در روابط مرد و زن، اهتمام ورزند. باید رفتار برابر با زن و مرد را به کودکان آموزش داد. باید تصویر مردم از زنان را اصلاح نموده و نگرش مثبت نسبت به زنان را در آنان ایجاد کرد. برای هموار شدن زمینەی مبارزه با تبعیضات فرهنگی و اجتماعی، در مرحلەی اول باید قوانین و ساختار سیاسی ـ اجتماعی از تبعیض پاکسازی و اصلاح شود، آنگاه به صورت اساسیتر با ایجاد اصلاحات اساسی در تعلیم و تربیت، با کلیشههای جنسیتی و مناسبات به مبارزه پرداخت.»
با مطالعەی این بخش کوچک از فمنیستشناختی کە متعلق بە آثار پژوهشی خود جنبش میباشد، بە راحتی درک مطلب خواهیم نمود کە هدف اصلاحات است و مماشات، تغییر در افقی دور و دست نیافتنی قرار دارد و یا اصلا در مانیفست آن جایی ندارد، سوال اینجا آن است، آیا بر پایەهای محکم و ضدزن سیستم فقط با دادن آگاهی در مورد جنسیت و داشتن دهها گروە و گرایش متعدد قادر بە تربیت نسلی خواهیم بود کە بە قدمت قانون مدون مدرنیتە از الیگارشی و سیستم مردسالاری رنج دیدە و بە وی چون نیمەی ناقص مرد نگریستە میشود، تقلیل خواستەهای بزرگ، انسانی و انقلابی بە کمترین آیا نگرشی مبارزەجویانە میباشد؟ آب در آسیاب سیستم با ایجاد تفرقە در صفوف مردان ضعیفە شدە و زنان ضعیف خواندە شدە همانا چیزیست کە سیستم در بطن قوانین بردەداری مدرن خود نهفتە دارد و از زن این موجود کالا شدە در جهت نیل بە آمال ضدانسانی خود از بهترین ابزار برخوردار است، جنبشی با قدمتی ٣٠٠ سالە کە اگر بر همان پایە و منوال قرن ١٩ پیش بردە میشد قطعا جهان امروز در شرایط دیگری بسر میبرد.
جنبشی کە خونبهای بسیاری برای پایەگذاری سیستم فکری برابرخواهی داد. «اولیمپ دِ گوژ» در فرانسه بدنیا آمد و سهم بسیار بزرگی در شکل دادن به تاریخ جنبش مساواتطلبانه زنان داشته است. دِ گوژ اولین زنی است که فرصت انقلاب فرانسه را غنیمت شمرده و فعالانه برای تثبیت حقوق زن تلاش نمود. او فرمولهکنندهی اولین مانیفست حقوق زنان در جهان در سال ۱۷۹۳ بود و به خاطر مبارزهاش برای کسب برابری و احقاق حقوق زن، دستگیر و با گیوتین به قتل رسید.
تا قرن هجدهم زنها اجازه نداشتند قلم بە دست گرفتە و بر روی کاغذ بنویسند. فقط اجازه داشتند حروف و کلمات را با نخ و سوزن روی کوبلن بدوزدند، نوشتن هم حتی زنانە و مردانە بود. در حالیکه سدههای متوالی بود که مردان مینوشتند و قلم کاملا جنسیتی بود و لیاقت استفادە از آن، فقط در شأن مرد بود و مردانگی. در اعتراض بە این اجحاف سه زن به نامهای «کارولینه شلینگ»، «کارولینه فون گونده رووده» و «بتینا فون آرنیم» کە مادران ایفای نقش ادبی زنان در قرن هجدهم بە شمار میروند، اولین زنانی بودند که در آلمان به جای دوختن کلمات روی کوبلن، قلم به دست گرفته و در دورهی موسوم به رمانتیسم در تاریخ ادبیات دنیا نقش ایفا کردند. آنها با موجی از مخالفت در دورهی خود مواجه شدند، اما هیچگاه کرنش ننمودند و قلم را از زنانە-مردانە بودن رها نمودند، امروز اما و در عصر ما با وجود عروج کلیدداران جنبش حق زن، هیچ وقت نتوانستیم از عقبماندگی ناشی از سلطهی مردسالاری که به ما تحمیل کرده بودند، جلو بزنیم. چرا که یک سیستم هولناک سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با حمایت کامل دین، مداوما و در همهی زمینهها، علیه حق و حقوق و علیه ابراز وجود زن عمل کرده و میکند. عوارض وجود این سیستم، فقط غیبت و یا کمبود حضور ادبی زنان در تاریخ نیست، همینکه زنان نمیتوانند راحت حرفشان را بزنند، بنویسند، در محیطهای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ابراز وجود نمایند، به خاطر تسلط این نظام، این فرهنگ مردسالار و این قدرت پیشگیرنده است کە در آن زنستیزی نهادینە گشتە است.
خواندن اینگونە تاریخچەهای مبارزاتی مدافعین زن برای گام نهادن بە این میدان مبارزە از ضروریات بودە و جزو اصلیترین اصول بە حساب میآید. یکی از بهترین دستاوردهای جنبش فمینیستی اما حضور خیل عظیمی از زنان و مردانی میباشد کە با قوانین حاکم بە گونەای در تضادند. این بانک اجتماعی آرشیوی از اطلاعات شخصی بدست میدهد کە در صورت داشتن آلترناتیو بهتری میتوان بە راحتی بە آنان دستیابی پیدا نمود. جهان امروز شاهد جنبشی در قامت والای برابریطلبی میباشد کە در بحرانیترین منطقەی دنیا، خاورمیانە و در میان شعلەهای آتش جنگ سوم جهانی، جنگ نیابتی صاحبان سرمایە متولد گشتە و با بهرەوری از سیستم مدرنیتەی دموکراتیک توانستە هم از نظر عملی و هم تئوری آنچنان جایگاهی در میان آزادیخواهان بە خود اختصاص دهد کە از اقصی نقاط جهان مورد تشویق قرار گرفتە، کار بە جایی رسیدە کە حتی رسانەهای سیستم بورژوازی نیز گاهاً مجبور بە اذعان موجودیتشان مینماید. جنبشی با روح فراگیر و آزادیخواهانە، جنبشی بدون در نظر گرفتن جنس جنسیتی، برابرطلب بودە و با نگرشی سوسیالیستی و زنانە چنگ در تاروپود سیستم حاکم انداختە و ریشەی معضلات را هدف قرار دادە نە ثمرەی این درخت شوم را. اینان همانا طرفداران و مدافعان رهایی انسانند. زنان نیمهی دیده نشدهی تاریخ انسانیتاند کە در طبقهی کارگر به عنوان یک کل، بیشترین و قویترین پتانسیل را برای امر رهایی انسان میبینند. اینان تبلورشدەی این جملەی فیلسوفانەاند کە، آفریدن یک زن و مرد موفق با مبارزە امکانپذیر میباشد. آمادە نمودن معیارهای رابطەی قابل قبول هر دو جنس از جنبەهای جسمی، روحی، فکری، تشکیلاتی و عملی و در واقع رهروان و جستجوگران زندگی نوین.
جنبش نوپا اما بە غایت انسانی مدرنیتەی دمکراتیک در روژآوا همانا ادامەدهندگان الیتهای قرنهای گذشتەاند. تاریخ معکوس نشان دادەی زن این بزرگترین وکهنترین مستعمرە با سیستمی از جنس بردەداری بزک شدە را فرشتگان و منادیان آزادی در دشتهای شنی و گرم روژآوا و قلەهای سربە فلک کشیدەی قندیل رسوا نمودند. چهرەی اصلی و کریە سرمایهداری و نگرش کالا مابانە بە زن را بە شیواترین سبک ممکن بە جهانیان شناساندند و با آموزش یافتن و آموزش دادن علم ژنولوژی دریچەی امیدی برای تمامی آزاداندیشان گشودەاند. منادیانی کە شاید علم فمنیست تشویقشان بە گرفتن قلم در دست و دادن شعار برای اعادەی حق مینمود، اما با تبعیت از خصلت زنانەی خویش، با عشق بە طبیعت، عدالتخواهی، انتخاب حیاتی آزاد و تلاش در برقراری خودمدیریتی با حفظ منافع برابر و مشترک قدم بە راهی نهادند کە غولهای تئوریسین مارکسیسم و سوسیالیسم عبور از آن را شرط رسیدن بە جهانی برابر میدانستند.
من در شعر خودم چیزی را جستجو نمیکنم، بلکە در شعرم تازە خودم را پیدا میکنم.
شاید نسخەی تازەی آزادیخواهی و برابریطلبی زنان و مردان آزادە همانا جنبش آزادیخواهانەی زنان در روژآوا باشد کە چون قهرمانان نامبردە شده در نوشتەی پیش رو، پیشقراولان و پرچمداران جهانی برابر بودند، قلم را خلع جنسیت کردە و برای رسیدن بر آرمانهایشان پای چوبەی دار و گیوتین رفتند اما، از خواستەهای انقلابیشان دست برنداشتە و با سیستم حاکم سر سازگاری نشان ندادند. تبلوری از آن را امروزە در قلب خاورمیانە میان نعرەی گوشخراش بمبافکنها شاهدیم کە با صلابت و در سنگرهای نبرد سرودشان آوای دلنشینی از زن، زندگی و آزادیست.