• مبارزه علیه خشونت، مبنای مبارزات آزادیخواهی زنان

    22 نوامبر, 2017

    رونیا آویر، عضو شورای مدیریت کژار

     خشونت علیه زنان زمان و مکان نمیشناسد و در راس معضلات اجتماعی قرار دارد. پدیده خشونت در عمومیترین معنای خویش، برتری یافتن و حاکمیت بر جامعه از سوی نظام مردسالاری، ذهنیت اقتدارگرا و جنگطلبی است که بر اساس آن تشکیل شده است. خشونت پدیدهای گسترده و یکی از مسائل اساسی عصر ماست که دارای ابعاد و نتایجی مخربی در جامعه است و بایستی یک حوزه اساسی مبارزه انسانیت باشد. مبارزه علیه خشونت مبنای مبارزات آزادیخواهی زنان است و بایستی مبارزه در برابر خشونت در یک جامعه در راس مبارزات برابریخواهانه و عدالتطلبی باشد در غیر این صورت نمیتوان از دمکراسی و آزادی بحث نمود.

     نظام به منظور تسلط بر جامعه، سرپوش نهادن بر جرم و مجرم، متحول نمودن ناتوانی و بیچارگی حمله از خشونت استفاده میکند. خشونت شکل رابطهی حاکمیتمحور بین حقناحق، ستمدیدهستمگر و سرکوبگرمقاومتطلب است. خشونت روشی است که تحت نام حل مسائل، آنها را به بنبست میکشاند و شیوه برخورد جامعه جنسیتگرا است که به اشکال مختلف جسمانی، روحی، روانی و اجتماعی خویش را نشان میدهد. جنگها بالاترین سطح خشونت بوده و تمرکز خشونت در میان خشونت است. 

    خشونت علیه زنان در واقعیت جنسیتگرایی اجتماعی شدید بوده و تماما حیات اجتماعی را از هر نظر تحت تاثیر قرار داده و تعیین مینماید. خشونت و شکنجهی زنان در خانواده، محله، محل کار و تمامی حوزههای اجتماعی وجود دارد. دلیل خشونت علیه زنان تاریخی و ایدئولوژیک است. به طور خلاصه میتوان گفت نظام مردسالاری ارزشهای حیاتی و فرهنگ اجتماعی زنمحور که هزاران سال قبل با دسترنج و آگاهی زنان ایجاد شده را نپذیرفته و با کین و انتقام درصدد غصب این ارزشها است. در سیستم با ذهنیت مردسالاری برای زنان جایی وجود ندارد و مرزهای حیات زنان و معیارهای آن تعیین گشته است. با تعریفی اینگونه از زن، در پیرامون آن نظام اجتماعی را ایجاد و در تمامی حوزههای جامعه مطابق این ذهنیت برخورد مینماید. اگر زنان از قاعده و قوانین این سیستم خارج شوند مجازات آنها خشونت است. در طول تاریخ، زنان هیچگاه نظام مردسالاری و اقتدارمحور را نپذیرفتهاند و هر زمان در حال مبارزه با این سیستم بودهاند.

    خشونت در واقع اهرم سرکوب علیه زنانی است که بر ضد نظام  مقاومت و مبارزه مینمایند. این وضعیت در تمامی حوزههای زندگی وجود دارد. مطابق آمار و تحقیقاتی که از سوی سازمانها و مراکز زنان صورت گرفته هر سال پنج هزار زن با توجیهات ناموسی کشته میشوند. این سطح از خشونت در عصری که علم، فلسفه و اندیشه پیشرفت قابل توجهی نموده جای تامل و درک آن دشوار است. 

    زنان در مقابل خشونت بدون دفاع رها شدهاند و زنانی هستند که خشونت را به عنوان تقدیر خویش پذیرفته و آن را اینگونه تلقی مینمایند. زنان در هر عرصهی زندگی و هر لحظه مورد خشونت قرار گرفتهاند. حق زندگی خشونتمحور برای زنان شناخته شده و انجام آن خودکشی و خودسوزی است. خودکشی تحمیلی بر زنان، محصول ذهنیت « یا نابود خواهی شد و یا خود را نابود خواهی کرد» میباشد. این وضعیت در سالهای اخیر روند رو به رشدی داشته به ویژه در شهرهای آمد و باتمان ( از شهرهای شمال کوردستان) و در شرق کوردستان در شهرهایی نظیر ایلام، کرمانشاه و مریوان، زنان علیه خشونت و نظام اجتماعی مردسالار و شیوه حیات آن، اینگونه واکنش نشان میدهند. خودکشی و خودسوزی یک روش صحیح مبارزه علیه خشونت اعمال شده بر زنان و معضلات سیاسی و اجتماعی نیست. برای رهایی از چنین وضعیتی نیاز به آگاهی، همبستگی، سازماندهی و آموزش مطابق نیازها ومطالبات زنان است.

    دلیل اصلی بیدفاع  ماندن زنان در برابر خشونت، فرهنگ حاکم بر جامعه و آداب و رسومی است که نظام آن را تعیین نموده که مرگ، خشونت و شکنجه علیه زنان را به عنوان سرنوشت آنان قلمداد نموده و اعمال خشونت علیه زنان بدون مجازات صورت میگیرد. در واقع میتوان گفت خشونت علیه زنان ترور مرددولت است. اساسا این دولت و نهادهایش هستند که  خشونت علیه زنان را ترویج داده و مکانیسم دفاعی در برابر این پدیده را از آنان سلب نمودهاند. قوانین اساسی دولتها مردمحور بوده و علاوه بر این سیستم قضائی و حقوقی آنان از زنان دفاع نمینماید و مانع خشونت علیه آنان نمیشود. قوانین دولتی تاکنون قادر به بازدارندگی خشونت در جامعه نبودهاند چرا که خود مسبب رواج و اشاعهی خشونت در جامعه هستند. این قوانین از خانواده گرفته تا تمامی حوزههای اجتماعی خشونت علیه زنان را مشروع نموده است. دولت با قوانین اساسی خویش، روابط و مناسبات بین زن و مرد، فرد و جامعه و فرد و دولت را پیرامون خشونت برقرار مینماید. از این نظر ابتدا بایستی قوانین اساسی، قراردادها و لوایح ضد زن تغییر یابد و فعالیتهای آموزشی و آگاهیبخشی باید توسعه و بر این اساس سازماندهی صورت گیرد.

    p.p1 {margin: 0.0px 0.0px 0.0px 0.0px; text-align: right; font: 14.0px ‘Geeza Pro’}
    span.s1 {font: 14.0px Times}

    مورد مهمی که بایستی بدان اشاره نمود این است که اعمال خشونت علیه زنان در کشورها و جوامعی که دارای معضلات هویتی، فرهنگی و آزادی هستند و در برابر این  بحرانها مبارزه میکنند، بیشتر است. دولتها از یک سو در برابر مبارزات آزادیخواهانه خلقها از جوانب سیاسی، نظامی و اقتصادی مقابله نموده و از سوی دیگر بر شدت خشونت علیه زنان در جامعه میافزاید. هم اکنون چنین وضعیتی در کوردستان و در برابر خلق کورد جریان دارد. رواج فحشا در تمامی بخشهای کوردستان برآیند سیاستها و جنگ ویژهی دولت و نهادهای سیاسی و نظامی وابسته بدان است تا بدین ترتیب ارادهی جامعه را تضعیف نمایند. همچنین به دلیل واقعیت اجتماعی که نظام دولتی ایران و سیاستهایش ایجاد نموده، زنان شرق کوردستان در برابر مشکلات و ناملایمات زندگی به بنبست رسیده و در انتها به خودکشی یا خودسوزی روی میآورند. چرا که درهای حل مسائل مسدود و هیچ بستری برای چارهگشایی مسائل زنان وجود ندارد. پدیدهی خودکشی تماما در شرق کوردستان به صورت سنت درآمده و جامعه به آن عادت نموده و هم اکنون یکی از واقعیتهای تلخ جامعهی کورد است؛ در واقع مرگ زنان، مرگ جامعه و حیات است. خودکشی خود از شیوههای خشونت علیه زنان محسوب میگردد و مسیری است که از سوی دولت و نظام مردسالار برای تسلیمیت و عدم مبارزه برای زنان ترسیم شده است. برخوردی که بایستی در مقابل چنین سیاستهایی داشت، اتحاد، انسجام، همدردی و فعالیتهای مشترک در راستای آزادی و ریشهکن نمودن خشونت در جامعه است. هر زن به اندازهای که در برابر خانواده و اطرافیانش مسئول است، در برابر هر زنی که مورد خشونت قرار میگیرد نیز مسئول است. بنابراین مسببان خشونت علیه زنان در تمامی نقاط دنیا دولت و معیارهای فرهنگی و اجتماعی که بر جامعه تحمیل نموده، است. برای نیل به جامعهای عاری از خشونت، مرگ، تجاوز و هر گونه آزار روحی و جسمی بایستی سطح مبارزات خویش را ارتقاء دهیم. 



    کژار