زن, زندگی, آزادی یک انقلاب ذهنیتی
11 اکتبر, 2024الهه صدر /فعال سیاسی- فعال فمینیستی در جنبش ژن, ژیان, ئازادی
زن, زندگی, آزادی یک شعار سیاسی و اجتماعی میباشد. که اولین بار توسط زنان کورد ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش توسط زنان روژآوا سر داده شد. سپس از اینکه ژینا امینی توسط رژیم ایران به قتل رسید. در سقز دیدیم زنان کورد روسری آتش زدند و بعد از خواندن یک بیانۀ فمنیستی به طور جمعی شعار ژن, ژیان, آزادی سردادند. این یک پیشامد تصادفی نبود و توانست بدون پیشینهایی از مبارزات زنان کورد اتفاق بیافتد. این به ما نشان میدهد که زنان کورد, بلوچ, عرب و بقیۀ ملتها … میراث دار تاریخی غنی از مبارزه و مقاومت هستند. اما متأسفانه در تاریخ مبارزات زنان ایران نامی از آنها نبرده است و به فراموشی سپردهاند. مبارزات آنها از تاریخ مبارزات ایران حذف شده.
پس از واقعۀ قبرستان آیچی در سقز جرقۀ خیزش انقلابی زن, زندگی, آزادی در ایران زده شد و مرکز عمیقاً از مبارزات پرشور, ملتهای پیرامون متفجب و غافلگیرشد. در طی دو سال گذشته شاهد مبارزات پرشورانگیز زنان کورد, بلوچ, عرب, فارس و غیره بودهایم. این جنبش تأثیرات بسیار عمیقی در جامعه گذاشت. به همین دلیل از ژن, ژیان, آزادی به عنوان یک انقلاب ذهنیتی نام برده میشود. فلسفۀ زن, زندگی, آزادی در زبان کوردی؛ زن, زندگی و طبیعت رابطهایی تنگاتنگ را با هم دارند که برمیگردد به تاریخ و فرهنگ خاورمیانه. تاریخ مردسالاری پیشینهایی 5 و یا 6 هزار ساله را دارا میباشد. از روی فکتهای تاریخی نشان داده شده که اولین ستم در تاریخ چندین هزار سالۀ مردسالاری ستم به زنان بوده و بعد از آن بود که در به روی اشکال دیگر ستم باز شد.
زن, زندگی, آزادی ماهیتاً یک تفکر انتقادی و انقلابی میباشد. دارای سه خصوصیات اساسی میباشد. اول اینکه ضد سیسیتم هزاران سالۀ مردسالاری که با سرمایهداری درهم آمیخته شد. دومین خصوصیات ماهوی آن خود سازماندهی دمکراتیک است . سوم اینکه حفاظت از محیط زیست میباشد. محصول این نظام چند هزار ساله در صد سال گذشته در ایران دولتگرایی, دینگرایی, ملیگرایی تمام بدبختیهای ما از این سه عنصر نشأت گرفته است. مانند حذف زن از عرصۀ اجتماعی , گرایشات ناسیونالیستی محلی, شوونیسم فارس, جنگ افروزی, تبعیض نژادی, اختلافات فاحش طبقاتی, مهاجر ستیزی( که اوج مهاجر ستیزی را در آلان در جامعۀ ایران به طور وضوح مشاهده میکینم) و رد فاشیسم.
زن, زندگی, آزادی خواهان و قادر به این است که ریشههای اساسی این سه عنصر را قطع کند. جنبش زن, زندگی, آزادی یک گسست فرهنگی, سیاسی و تمدنی تمام عیار با هرگونه ناسیونالیسم و جمهوری اسلامی است. در روند این جنبش زنان و جوانان به یک نوع آگاهی نسبت به آزادی خود دست یافتهاند که میتوان آن را با جنبش سیاهان آمریکا به علیه آپارتاید مقایسه کرد. جنبش ژن, ژیان, آزادی برای اولین بار در تاریخ ایران بدون تکیه بر نهادهای سنتی, موروثی و دینی یک گفتمان مدرن و دمکراتیک را مطرح نمود. از این رو زن, زندگی, آزادی یک انقلاب ذهنیتی میباشد که در ایران آهسته آهسته ریشه میدواند. نه تنها در ایران بلکه یک شکل اینترناسیونالیستی و جهانشمول گرفته است.
زن, زندگی, آزادی علاوه بر اینکه خواهان رفع ستم و تبعیض علیه زنان است, خواهان رفع هرگونه تبعیض و ستم و خواهان زندگی آزاد و برابر و عادلانه برای تمامی انسانیت میباشد. پیام زن, زندگی, آزادی این است که تا زن آزاد نشود؛ جامعه, طبیعت و انسان آزاد نخواهد شد. مردم ایران بهخصوص زنان و جامعۀ آلجیبیتیکیو+ کونیرها در دورههای مختلف در مرکز و پیرامون میداندار در صحنۀ نبرد بودهاند. این مبارزات در هر دوره ویژگیهای خاص خود را داشته است. پیوستگی میان این دورهها انکار ناپذیر است و فرایند این مبارزات رو به پیشرفت است. جنبش زن, زندگی, آزادی نقطه اوج این فرایند رو به جلوست. جمهوری اسلامی نمیتواند با سرکوب و بیرحمانهگی فرایند به جلو بودن این جنبش را به عقب بیاندازد. حتی نخواهد توانست آن را برای همیشه متوقف کند. مبارزات زنان در جنبش زن, زندگی, آزادی رژه رفتنشان با پوشش اختیاری در خیابانها, آن هم در فضای سرکوب موجود و با داشتن ریسک بالا یک نمایش خیره کننده از اقتدار گریزی و نافرمانی اجتماعی آنها در ملاءعام است که دارای خصلتی ساختار شکنانه و کاملاً سیاسی است. زنان به اشکال مختلف در تمامی جغرافیای سیاسی ایران, اقتدار, حاکمان را به سخره گرفتهاند, و این یکی از دستاوردهای مهم و خیره کننده این خیزش انقلابیست که به هیچ وجه با تصور شکست جنبش همخوانی ندارد.
میبینیم حتی وقتی زنان در زندان هستند رادیکالترین مواضع سیاسی را داشته و دارند. نامههایی که پخشان عزیزی و وریشه مرادی از زندان نوشتهاند و یا اعتصابهای هفتگی سشنبهها که در زندان سازماندهی میشود, اتحاد و همبستگی را به والاترین شکل در زندان و جامعه نشان میدهند. درست است آن شور انقلابی چند ماه اول خیزش انقلابی را در خیابانها دیگر نمیبینیم. ولی همین میتواند به فرصتی برای تجدید قوا, بررسی نقاط ضعف و قوت جبران اشتباهات و تغییر تاکتیکها و برنامهها مبدل گردد. نیروهای تازهایی به میدان بیاورد. ولی چه عواملی در تضعیف این جنبش نقش داشتهاند. میتوانیم غیر از سرکوب شدید آن از طرف رژیم از تمامی نیروها و عواملی که در دو سال گذشته تمام تلاش خود را کردند که این جنبش پا نگیرد.
نام ببریم, تمامی افراد و نیروها که به شکل عامدانه در پی انکار هویتهای مختلف به نفع یک دولت, یک ملت, یک زبان, یک مذهب و یکسان سازی به هر بهایی که شده در دو سال گذشته در خارج کشور با راست, رادیکال و افراطی ایرانی روبرو شدیم. که اساساً با آن جنبش بیگانه بود. که نه ستم به زنان برایش اهمیت داشت. نه ستم ملی, نه ستم طبقاتی و نه با دمکراسیخواهی رادیکال این جنبش هم خام بود. به عبارتی به این جنبش تنها نگاه ابزاری داشت و دارد. بیشتر مبلغ نوعی از لُمپنیسم, خشونتورزی و افرادگرایی بود. البته فقط آنها نبودند که جنبش را تضعیف کردند. طرفداران رژیم جمهوری اسلامی, اصلاحطلبان یا برخی جمهوریخواهان که از نظر تفکری تفاوت چندانی با راستگراها ندارند. حتی برخی از سازمانهای چپ که این جنبش را انحرافی میدانند. یا گروههای فمنیستی مرکزگرا که دچار خود برتر بینی افراطی هستند و تمامی افرادی که آگاهانه و یا ناآگاهانه شعار اتحادهای چشم بسته را میدهند نیز در تضعیف این جنبش نقش داشته و دارند.
در سال گذشته شاهد اعتلافهای بیبنیاد تلاشهای مزبوحانه برای نزدیکی به راز افراطی, نژادپرست در غرب برای تغییر از بالا و بیرون آمدن رهبران و رهبریهای یک شبه مانند علف هرزه در دیاسپورا بودیم. که هدفشان به بیراهه بردن خیزش انقلابی زن, زندگی, آزادی بود. ما دیدیم که از این شعار به مرد میهن آبادی که یک شعار شوونیستی هم رسیدند. یک کنفرانس جرج تابان هم رسیدند. همۀ عوامل در کنار سرکوبهای رژیم برای تضعیف خیزش زن, زندگی, آزادی از هیچ کوششی دریغ نکردند. رفیق عربی دارم که در سمیناری گفت: تنها با خاتمه دادن به سلسله مراتب ناعادلانه در فرهنگ, اقتصاد سیاست و غیره میتواند آلترناتیو دمکراتیک شکل بگیرد. تنها زمانی که امتیاز دارها به جنگ نظام تبعیض بروند میتوانند بخشی از این آلترناتیو باشند و پرسش من از تک تک شما عزیزان این است: امتیازدارها چه کسانی هستند؟ و نسبت به چه کسانی امتیاز دارند؟ همان طور که قبلاً هم گفتم در جامعۀ ایران به صورت تاریخی با دو ایدئولوژی بسیار قدرتمند همیشه روبرو بودهایم. اولی, ملیگرایی( مذهب اسلام- شیعی) یا ناسیونالیسم. دوم اینکه, دینگرایی( مذهب اسلام شیعی) فکر میکنم که دیگر وقت آن رسیده که از خود بپرسیم چرا 46 سال شاهد بیحقوقی مطلق زنان و آلجیبیتیکیو+ بودیم. همزمان در آن جغرافیا هیچ اتفاقی نیافتاد. چرا در تاریخ غنی و مبارزاتی ملت بلوچ, کورد, عرب و دیگر ملتها هیچ نمیدانیم. چطور اینکه یک بلوچ نه تنها به زبان مادری نمیتواند تحصیل کند, بلکه حتی شناسنامه ندارد. مسئلۀ ما نبود چطور گذاشتیم بهائیان یا یارسانیها را تنها به دلیل مذهبشان اعدام کنند. وقت آن رسیده که جسارت سیاسی داشته باشیم و از حق تعیین سرنوشت ملتهایی که فرهنگ غالب به آنها اجازه نداد صدا داشته باشند دفاع کنیم. اولین اقدام ما ایجاد تغییر بنیادین در خودمان است. از خودمان سؤال کنیم چقدر برای یک تغییر بنیادین جدی بوده و آمادهایم در راستای رسیدن به یک جامعۀ انسانی و دمکراتیک از تنگنظریهای فردی وگروهی خود گذر کنیم.