• برچسب‌ها:,

    اولین شکاف

    26 اکتبر, 2022

    رهبر آپو

    تجمعي که رفته‌رفته بر محور زن ـ مادر گسترش يافته و هويت آن تکامل مي‌يابد، موجب آزرده خاطر‌شدن مردان مي‌گردد. گردآمدن کودکان در اطراف زن ـ مادر و همچنين توجه بيشتر زن به مرداني که مي‌توانند به او کمک کنند،‌ راه را بر حسادت و عصبانيت ديگر مردان مي‌گشايد. مهمتر از آن، زن ـ مادر نظام اهلي‌کردن حيوانات را به‌وجود مي‌آورد. خوراک،‌ پوشاک و ساير تجهيزات ابزاري را به‌واسطه اين نظام اهلي به‌دست مي‌آورد. زن به‌واسطه نظاره‌‌گر طبيعت‌بودن به موقعيت سحرباز درآمده و به دانش و آگاهي دست مي‌يابد. زن ـ مادر هر اندازه کودکان و مردان دوست (نزديکان) را به اين نظام اهلي پيوند دهد،‌ به‌همان اندازه نيرومند خواهد بود. فرهنگ مادر به شيوه‌اي غير قابل مهار گسترش مي‌يابد. شواهد در دست حاکي از آن است که‌ نظام ديني الهگي وسيع‌تر بوده و ضماير و اسامي مؤنث در زبان و سنگ‌نوشته‌ها نيز دلايلي آشکار مبني بر نيروي متعالي زن‌ـ ‌مادر مي‌باشند. به‌طور طبيعي قسمت‌ اعظمي از مردان،‌ دور از اين نظام قرار دارند. مرداني که زن ـ مادر آنها را مفيد ندانسته همراه با سالمندان در خارج از اين نظام باقي مي‌مانند.

     اين تضاد که در آغاز بسيار ضعيف مي‌باشد، رفته‌رفته قوت مي‌گيرد. پيشرفت شکار از سويي باعث نمايان گشتن نيروي جنگي مرد گشته و از سوي ديگر بر آگاهي او نيز مي‌افزايد. پيراني که طرد شده‌اند بر اين اساس به شکل‌دهي ايدئولوژي‌اي متکي بر حاکميت مرد روي مي‌آورند. به‌ويژه دين “شمانيسم” اين پديده را به طرز شگفت‌انگيزي به ما نشان مي‌دهد. شمن‌ها بيشتر از نوع راهبان مرد مي‌باشند و درصددند که عليه زنان حرکتي مخالف و بسيار سيستماتيک، يعني نظام خانه (خانواده) را ايجاد کنند. مردها که در کلبه‌هايي ساده و به‌صورت نيمه‌وحشي زندگي مي‌کردند به‌واسطه شمانيسم در مقابل نظام اهلي پيشرفت‌هاي که زن ـ مادر قبلاً ايجاد کرده بود, مي‌توانند نظام خانه را ايجاد کنند. هم‌پيماني شمن‌ها با مردان پير و باتجربه، رويداد مهمي مي باشد. به‌واسطه نيروي حاکميت ايدئولوژيکي آنها بر روي بعضي مردان جوان که در ميان خود پذيرفته‌اند, موقعيت آنها در ميان گروه رفته رفته افزايش مي‌يابد. چگونگي نيرومند‌شدن مرد از اهميت بيشتري برخوردار مي‌گردد. هم شکار و هم دفاع از کلان در مقابل تهديدات خارجي از کاراکتري نظامي برخوردار بوده و بر کشتن و يا زخمي‌کردن استوار است. اين، سرآغاز فرهنگ جنگ مي‌باشد. هنگاميکه مسئله مرگ و زندگي در ميان باشد، وابستگي به اتوريته و هيرارشي ضرورت مي‌يابد. ماهرترين فرد به‌لحاظ اقتدار و خطابت، به بالاترين موقعيت مي‌رسد. در مقابل فرهنگ زن‌ ـ‌ مادر، فرهنگ متفاوتي شروع به تفوق يافتن مي‌نمايد. رشد چنين حاکميت و هيرارشي‌اي ماقبل از پيدايش جامعه طبقاتي، يکي از مهم‌ترين نقاط عطف تاريخ را تشکيل مي‌دهد. چنين فرهنگي به‌لحاظ ماهيت با فرهنگ زن‌ ـ‌ مادر بکلي متفاوت است. جمع‌آوري گياهان و بعدها پرورش گياهان که در فرهنگ زن ‌ـ‌ مادر غالبيت دارد، فعاليتي صلح‌آميز مي‌باشد که جنگ را با خود به همراه نمي‌آورد. شکار که غالباً توسط مرد انجام مي‌شود، فعاليتي است که بر فرهنگ جنگ و اتوريته خشن استوار است. در نتيجه حاکميت مردسالاري ريشه مي‌دواند.

    در دوراني كه زن‌ـ‌ مادر مؤثر بوده يعني در دوران شكارگري مرد، انگار مردان در تنگنا و چنبره گرفتار آمده‌ بودند. براي فهم اين پديده‌(ادراك) بايد نظام زن‌‌ـ مادر و واقعيت خانواده را درك نمود: در نظام زن‌ـ‌ مادر، «شوهر» يا معلوم نيست و يا حضورش بسيار كمرنگ است. زن‌ـ‌ مادر، زني نيست كه براي زايش كودك به مردي عشق بورزد. هنوز عشق و جامعه‌ي جنسيت‌گرا مطرح نشده‌اند. زن، به هيچ مردي از راه پيوند همسري وابسته نيست. مرد نيز نه مي‌تواند بر زن حاكميت و سلطه ايجاد كند و نه وي را «زنِ من» بنامد. شكار، كاري است كه مستلزم مشغوليت بسيار است و اگر چندان سودمند نباشد نيز، ارزشي نخواهد داشت. مردان، هنوز فرزندي در جامعه ندارند. فرزندان، ازآن زن‌ـ‌ مادر هستند. زن‌ـ مادر به اقتضاي طبيعت خويش، در پي شهوت ندويده و در جستجوي آميزش جنسي با هدف لذت نيست. ارتباط جنسي‌اي همانند تمامي موجودات زنده دارد. ارتباط جنسي‌اش با هدف توليد‌مثل است. دليل اساسي اينكه فرزندان ازآن زن‌ـ مادرند، رنج و زحمتي است كه برايشان متحمل مي‌گردد. هم زاييدن و هم تغذيه‌‌نمودنشان، اين حق را به زن‌ـ مادر مي‌دهد. بنابراين در دوراني كه معلوم‌بودن و يا معلوم‌نبودن پدر هيچ معناي اجتماعي‌اي ندارد، بحث از حق پدري بيهوده است. اما برادران و خواهران زن‌ـ مادر نيز مهم هستند. زيرا همراه با آنها بزرگ شده است. موقعيت چشمگير دايي و خاله، ناشي از اين كهن‌ترين حقوق زن‌ـ مادر است. بنابراين خانواده‌ي زن‌ـ مادر از دايي، خاله، فرزندان آنها و از فرزندان خود وي تشكيل مي‌شود. مقوله‌اي كه به‌عنوان مادرسالاري بازگو مي‌شود نيز بيانگر همين مورد است. به‌غير از دايي‌ها، حضور ديگر مردان كمرنگ مي‌باشد. هنوز نقش‌هاي شوهري و پدري به‌وجود نيامده‌اند.

    مرد نيرومند، نيرويي است كه مردِ خواهانِ رهايي از حلقه‌ي زن‌‌ـ مادر، به‌واسطه‌ي موقعيت مؤثر شكارگري، بدان دست يافته است. قوّت جسماني و فناوري او در زمينه‌ي شكار، شانس شكار موفقيت‌آميز را بيشتر مي‌نمايد. به برقراري اتحاد با جواناني مي‌پردازد كه طالب استفاده از اين ويژگي هستند. اين اتحاد، موفقيت بيشتري را برايشان به‌همراه مي‌آورد. شايد هم اولين ملازمان نظامي، اين‌گونه در تاريخ به‌وجود آمده باشند. در تاريخ، به يك مرحله‌ي برتريِ بارز در برابر زنان، گذار صورت گرفته است. همپيماني‌اي كه با كهنسالان و ريش‌سپيدان قبيله برقرار مي‌كند، پدرسالاري را در برابر زن‌سالاري نيرومند مي‌نمايد.

    آخرين حلقه‌ي همپيماني شامان‌ها هستند. شامان‌، نقش‌ويژه‌ها‌ي مشترك كاهنان و ساحران را ايفا مي‌كند. آموزش‌دهنده است؛ شايد هم اولين متخصص جامعه است. تخصص شامان به‌تدريج در اجتماع نهادينه مي‌شود. اكثر شامان‌ها مرد مي‌باشند. طي دوره‌ي پايه‌گذاري خاندان‌ها، نظام مادرسالاري در اثر اتحاد اين نيروها دچار آسيب سهمگيني مي‌گردد. در متون سومري، به آثار مبارزه‌ي شديد ميان آنها برمي‌خوريم. مرد در اين نظام هم صاحب و پدر كودكان است، هم براي نيرومندشدن طالب فرزندان بيشتر مي‌باشد(خاصه فرزند پسر) و هم با تكيه بر چنين وضعيتي، اندوخته‌ي موجود در دست زن‌ـ مادر را تصاحب مي‌نمايد. نظام مالكيتي توسعه مي‌يابد. در كنار مالكيت عمومي دولت كاهني، مالكيت خصوصي خاندان نيز ايجاد مي‌شود. پدري‌نمودن براي فرزندان، از اين جنبه نيز ضرورت مي‌يابد. يعني براي رسيدن ميراث به فرزندان ‌(بيشتر به پسران) حق پدري شرط است.

    الگوي جامعه‌ي متمدن سومري، حداقل به اندازه‌ي الگوي نئوليتيك، تعيين‌كننده‌ي توسعه‌ي تمدن در جهان بوده است. هلال حاصلخيز كه به‌منزله‌ي مهد تمدن نقش‌آفريني مي‌نمايد، اين‌بار پس از زاييدن و بزرگ‌نمودن فرزند نوينش در گهواره‌(فرزندي كه ديگر نه دختر، بلكه پسر است) او را با دختران پروش‌يافته‌ي جهان به ازدواج درآورده و بر شمار خويش مي‌افزايد. اين تشبيهي بجاست. مي‌توان احتمال داد كه عموماً به‌واسطه‌ي بالندگي دختران ايزدبانوي مادر در هر جايي از جهان كه بدان رسيده‌اند، اشاعه‌ي فرهنگ نئوليتيك نهادينه شده است. جامعه‌ي متمدن نيز به‌عنوان نماد فرهنگ مردسالار، در هر حوزه‌‌ي گسترش‌ خويش، به معناي نهادينه‌شدن جايگاه فرزند پسر است. نسل مردان متمدن كه فرزندان دختر را به‌‌ هيأت زن ضعيفه‌اي براي خويش درآورده و وابسته ساخته‌، هميشه مرداني را به ‌وجود آورده، بدين‌ ترتيب تا به امروز مردانگي تمدن ما افزايش يافته، قوي‌تر شده و همچنان ادامه پيدا كرده است.

    مي‌توان گفت كه معضل اجتماعي براي اولين بار با ابعاد حاد خويش در تجمعات پدرسالاري كه به تدريج پيرامون مرد نيرومند تراكم مي‌يافتند، سر بر آورده است. اين سرفصل بردگي زنان، بستر بردگي مردان را نيز با آغازيدن از كودكان، فراهم مي‌آورد. بردگان مرد و زن، به تناسبي كه در زمينه‌ي انباشت ارزش و در رأس آن محصول مازاد تجربه كسب مي‌‌كنند، تحت كنترل و حاكميت قرار مي‌گيرند. قدرت و اتوريته به تدريج اهميت مي‌يابند. همكاري «مرد نيرومند + مرد كهنسال باتجربه + شامان» به‌مثابه‌ي قشري ممتاز، كانون قدرتي را تشكيل مي‌دهند كه مقابله با آن دشوار است. در اين كانون، هوش تجسمي براي برقراري حاكميت ذهني، يك واگويه‌ و شرح اسطوره‌ايِ فوق‌العاده را بسط مي‌دهد. اين جهان اسطوره‌شناختي تا سطح آفرينش آسمان و زمين در اطراف مرد الوهيت‌يافته، ‌تعالي بخشيده مي‌شود. الوهيت و قداست زنان تا حدممكن فروكاسته و زدوده مي‌شود؛ مرد فرادست در مقام نيروي مطلق تعيين مي‌گردد و از طريق يك شبكه‌ي اسطوره‌اي‌(افسانه) عظيم، همه‌چيز در كلاف مناسبات «فرمانرواـ فرمانبر، خالق‌‌ـ‌ مخلوق» پيچيده مي‌شود. اين جهان اسطوره‌اي كه به تمامي جامعه القاء مي‌گردد، با كسب ارزشي در سطح يك واگويه‌ي بنيادين، به تدريج به كسوتي ديني درمي‌آيد. ديگر با شكلي از ذهنيت تجسمي و نهادينه‌شده‌ كه مرزناشناس است، روبه‌رو هستيم.

    اين سامانه‌ي روابط هيرارشيكِ پديدارآمده، اولين نظام استثمار، سركوب و اقتدار(اتوريته‌ي) نهادينه‌شده‌ است كه هوش ميتولوژيكي با ريشه‌ي پدرسالارانه و ذهنيت‌هاي قالبي ناشي از آن، با توسل به كسب مشروعيت تام، در امر برقراري‌اش موفق گريده است. در مراحل گوناگون و بسياري از اجتماعات شاهد اين رخداد هستيم.



    کژار