خاورمیانه، میلیتاریزم، زن و زندگی
8 اکتبر, 2020پیمان ویان
در شرايط جنگي و دوران استعمار وضعيت زنان از اهم مسائل مطروحه ميباشد، در اين وضعيت جسم و روح زنان هدف قرار داده ميشود و قانونهایی برای تجاوز به حریم ملتها وضع و اعمال میگردد. سلطه بر جسم و ذهن زن برايشان مانند تصرف و فتح يك سرزمین است. جنگهای داخلی و خارجی، جنگ سرد، جنگ روانی و جنگ بيولوژيك، شاید بظاهر اسمهایشان تغییر کرده، اما هدف از همهی این جنگها در هم شکستن ارادهی زنان و ملتها میباشد.
درگيري و رقابت میان نیروهای دولتی آرامش را از جامعه سلب كرده و جنگهای مخربي بوجود میآورد، بیشترین قربانیان این جنگها عمدتا زنان و کودکان هستند.
جنگهاي بوقوع پيوسته در قرن جاري جهان را دستخوش تحولات عظیمی نموده، در جنگ جهانی دوم، بعد از آنكه آمریکا و روسیه بعنوان دو قدرت جهانی وارد میدان شدند، جنگ و رقابت بر سر تسلط بر جهان میان نیروهای این دو کشور، باعث ريخته شدن خون ميليونها انسان بيگناه شد.
جنگ ميان دو كره در سال 1950 و جنگ ويتنام در سال 1960 از نمونه جنگهاي هژمونيخواهي اين دو ابرقدرت جهاني هستند.
در خاورميانه نيز با ورود اين نيروها باعث كشاندهشدن جنگ و آشوب به اين منطقه شدند، تحت لوا و صبغهي دین و مذهب فضاي لازم را براي نيروهاي راديكال اسلامي به وجود آوردند و بستر رشدشان را فراهم نمودند.
قرن بیستم، بواسطهی جنگ میان نیروهای استعمارگر و اشغالگر، خونينترين قرن لقب گرفته و قرن بیستویکم که با عنوان قرن صلح و دمکراسی نامگذاری شد، روزی نبوده که در گوشه و کنار جهان شاهد کشتار زنان و کودکان بیگناه نباشیم.
جنگهایی که امروزه شاهد آنها هستیم در اصل جنگ تجزیه و تصرف هستند، تصرف ارزشهای مادي و معنوی خلقها و در نهايت سلطه بر اين ملتها ميباشد.
خاورمیانه مرکز این جنگ و آشوبهای مداوم بوده و هست، بعد از جنگ خلیج، شاهد شروع جنگ جهانی سوم در خاورمیانه بودهايم و همين امر اين منطقه را به كانون اصلي جنگ و ناآرامیها بدل گردانده.
تحت لوای صلح و دمکراسی کشورها را اشغال و منابع آنان را چپاول میکردند.
همه ما بر اين امر واقفيم که بیشترین تاثیرگزاري پديدهي استعمار بر ملتها، در ميان زنان آن جوامع خود را نشان ميدهد، استعمار کشورها با خود قتلعام، تجاوز و اسارت زنان را به ارمغان میآورد.
به هر اندازهي رشد جنگ و آشوب، جامعه هم دچار ازهمگسستگی میشود، ملیگرایی، مذهبگرایی و جنسیتگرایی به اوج خود میرسند.
زنان بعنوان غنایم جنگی در نظر گرفته شده و با شکنجههای جسمی و روحی روبرو میشوند، حاصل این جنگها، آسیبهای عمیق روحی جبرانناپذیر بر پیکر جامعهی زنان است. در حالی که زنان بنیانگذاران تمدنی بودهاند که خاورمیانه بخاطرش به خود ميبالد.
يورشها و مداخلات نظامی هميشه در راستاي تصرف و استحاله و ضميمه نمودن فرهنگ و هویتهاي مقاوم بوده است، همان سیاستی که امروزه در جهان پیاده میشود. هر قدر شرايط محيطي و اجتماعي برای صلح و حقوق بشر خطرناک باشد برای زن و حيات او این خطر چندين برابر بيشتر است.
امروزه فاشيسم از سياستهاي سلطهگرانه و قدرتطلبانهي خويش با نقابي مردسالارانه در خاورميانه و جهان پردهبرداري ميكند. به اصطلاح سیاستمدارانی که در تضاد با شعارهایشان، با نگاهي جنسیتزده در جهان نقش ايفا مينمايند، سیاستمدارانی چون دونالـد ترامپ، خامنهای، اردوغان، پوتـین و مَکـرون با این ذهنیت بر اریکهی قدرت هستند.
در يك روند روبه رشد شاهديم كه مديريت دولتها و كشورها به دولتمردان ليبرال واگذار ميشود. اين مورد باعث رشد محافظهكاري، رشد نژادپرستي و جنسيتگرايي در جامعه شده و استعمار و استثمار هر چه بیشتر ملتها بخصوص زنان در پي خواهد داشت.
نیروهای حاضر در روژئاوا که آمریکا در راس آنان قرار دارد، وقتی در اجراي پروژهی خاورميانهي بزرگ كه همان نواستعمارگري منطقه است با شکست مواجه شد، با ترويج اسلامگرايي راديكال و ايجاد بستر براي جنگ مذهبي تلاش نمودند سیاستهای سلطهجویانهی خود را تحقق بخشند.
ظهور طالـبان، القاعـده و داعش خروجی سیاستهایی بود که در نهايت خاورمیانه را به بستر تنش و جنگ تبدیل کرد.
در سال ۱۹۷۹، با اشغال افغانستان بدست نیروهای شـوروی، ارتش سرخ به بهانهی حمایت از حزب دمکراتیک خلق با صدهزار نیرو وارد خاک افغانستان شد، این جنگ ۹ سال به طول انجامید و هزاران انسان بیگناه قربانی شدند، در نهایت ارتش سرخ پس از ۹ سال از خاک افغانستان را ترك كرد.
اما دخالت نیروهای داخـلی و خارجـی در افغانستان کماکان ادامه دارد، حضور مداخلهگرایانهی آمریکا همچنان برجای خود باقی است و به بهانهی مبارزه با ترور و دفاع از حقوق بشر و حمایت از حقوق زنان به حضور خودش در آنجا مشروعیت میبخشد.
با ترويج مذهبگرايي و وهابيگري و راديكاليسم اسلامي طالبان را تجهيز و به جان ملت افغانستان و زنان اين كشور انداخت.
در نتیجه، آتش جنگهای داخلی افغانستان دوباره شعلهور شد و طالبان بعنوان یک گروهک تروریستی بعد از سال ۹۳ دوباره جنگهای داخلی را آغاز نمود. در اين شرايط دولت عربستان و برخی دول دیگر اسلامی طالبان را به رسمیت شناختند. با تسلط طالبان بر افغانستان همهی مدارس زنان بسته شدند، زن از حقوق انسانی خود به طرز وحشتناکی محروم گردید، از حضور در عرصههای سیاسی و اجتماعی و هنری نیز برحذر داشته شد.
کار به جایی رسید که طالبان فتوایی مبنی بر برداشته شدن صدای کفش زنان از جادهها صادر نمودند. زندگی در افغانستان برای زنان تلخ و سیاه بود، از آنجا كه زنان افغان در عرصههای سیاسی و اجتماعی نقش بسزایی ایفا نموده بودند و این حجم از فعالیتهای زنان سبب روشنگری جامعهی افغان شده بود با حملهی طالبان اوضاع تغییر نمود و زنان را سنگسار و زنده به گور میکردند.
تا امروز هم زنان قربانی اصلی سیاستی هستند که نیروهای اشغالگر در آنجا پياده مينمايند. اکنون هم همان نیروها و در راس آن آمریکا بدون احترام و در نظر گرفتن جایگاه زنان و ملت افغان، همچنان ميخواهد نقش میانجیگری برای صلح میان دولت افغانستان و طالبان را ایفا کند. در حالی که همهی این جنگ و خونریزیها حاصل سیاستهای استعمارگرانهی خود این نیروها میباشد و مردم بخصوص زنان بهای سنگین این جنگها را میپردازند.
حتی در مذاکرات ما بین دولت و طالبان، طالبان همچنان بر افكار و انديشههاي زنستيزانهي خود اصرار ميورزد و خواهان اعمال آنها به عنوان يك از شرايط صلح است.
داعش و طالبان که زاییدهی اهداف و افکار نیروهای اشغالگر خارجی در منطقه هستند، ساخته شدند تا در هماهنگي با سیاستهای استعمارگرانهی اين قدرتهاي جهاني بتوانند بر دولتها، جوامع، زنان و حيات مردمان خاورميانه تسلط یابند.
در سال ۲۰۱۱ با آغاز بهار عربی که به حق رهبر آپو آن را بهار خلقها عنوان نمود، جنبشهاي آزاديخواهانه، برابري و عدالتطلبانه سراسر خاورمیانه را در نوردید.
مردم، بخصوص زنان بر علیه سیاستهای فاشیستی دولتهایشان به خیابانها آمدند، اما اين جنبشهاي دموكراتيك مردمي و خلقي توسط نيروهاي فرصتطلب و پراگماتيست از هويت واقعي خويش دور گردانده شد و به كام آتش و خون فرو برده شدند.
دست آخر با ورود داعش به صحنهي جنگهاي خاورميانه نقاب از چهرهي اين نيروها برداشته شد و با رونق دوبارهي افراطيگري و راديكاليسم اسلامي در مرحلهی نخست زنان را هدف قرار دادند.
در ابتدا تونس، مصر و بعد در سایر کشورهای خاورميانه و شمال آفريقا نيز انقلابات مردمی شکل گرفتند و زنان با حضورشان در صفوف مقدم مبارزه در اين كشورها طراوت و شادابي خاصي به اين جنبشها میبخشیدند. همین عامل، يعني ترس و واهمه از حضور جسورانهی زنان بود که آنها را بر آن داشت که نگاه جنسیتزده و استعمارگرانهی خود را بر آن جوامع تحمیل نمایند.
برای همین داعش قبل از هر چیز به تهاجم به زنان دست زد و زنان اصلیترین قربانیان جنگ با داعش شدند.
اوضاع دستکمی از قرونوسطا نداشت، هزاران زن به غل و زنجیر درآمدند و بسان بردهها در بازارها خرید و فروش میشدند، مورد تجاوز وحشیانه قرار میگرفتند و کودکانشان جلوی چشمانشان به قتل میرسیدند.
هزاران زن بیگناه در طول این سالها بدست نیروهای جنایتکار داعش و طالبان مورد تعدي قرار گرفته و باردار شدند، تجاوز به زنان بخش جداييناپذیر این جنگها بشمار میآید، این جنگ از لحاظ روحی و روانی به زنان آسیبهای جبرانناپذیری وارد میکند، زندگی آنان را تاریک و سیاه مینمايد، احساس عجز و استیصال وجودشان را فرا میگیرد.
صدها هزار زن که مورد تجاوز نیروهای وحشی داعش و ساير گروههاي جهادي قرار گرفتهاند، بعدها از لحاظ روانی عمیقا ضربه خوردند، برخی به زندگی خود خاتمه داده یا اینکه مانند غنیمت جنگی همچنان در چنگال متجاوزین اسیر ميمانند و چون مردهای متحرک بردهوار به زندگی ادامه میدهند.
البته بعد از جنگ جهانی اول در خاورمیانه با ورود نیروهای خارجی و آغاز جنگهای داخلی، این جنایتها بطور سیستماتیک علیه زنان شکل گرفت.
اعمال اين خشونتها راهي است براي دور نگه داشتن زنان از مطالبات سياسي و اجتماعيشان، حضور سايهوار نظام مردسالاری ۲۴ ساعته مشغول اعمال قدرت بر اراده و جسم زنان میباشد.
عمق فاجعه در جهان و بويژه خاورميانه درك نشده است، در کشورهای خاورمیانه سرکوب زنان در تمامي عرصههای سیاسی و اجتماعی همچنان پایدارست و زنان از لحاظ روحی و جسمی در شرایط نابسامانی قرار دارند.
بعنوان مثال در تاریخ ایران، زنان در عرصههای اجتماعی و سیاسی صاحبنظر تلقی میشوند، در حالی که آنان از بسیاری از حقوق ابتدائي خود محروم هستند.
رژیم اسلامي ایران ابتدا در رابطه با حضور زنان در عرصههاي اجتماعي و سياسي ادعاي پيشاهنگي داشت، اين كار احتياج به راهكار قانوني و بسترسازي اجتماعي و فرهنگي داشته و دارد. اما هنگامي كه نوبت به تصویب قانون اساسی رسید، زنان به حاشیه رانده شده و از حقوق سیاسی و اجتماعی خود بینصیب ماندند.
دولتهاي بسیاری بر سر کار آمدند، اما تفکرات پدرسالارانه و جنسيتگرايانه همچنان بر جامعهی ایران سایه افکنده بود.
رضاشاه پهلوی برای اجراي مدرنيزاسيون در ايران، ابتدا دست به دامان زنان میشود و به نام کشف حجاب از آنان جهت پیشبرد اهداف غرب در ایران کمک گرفت. وی در تلاش بود با تغيير در پوشش زنان به سبك غربي، بدون رشد سطح آگاهي و دانش، قالبی تو خالی از آنان ارایه دهد.
با پيشاهنگي زنان برخي از گشايشها در عرصههاي اجتماعي و فرهنگي در دروان رضاشاه رويداد و برخي از منافذ قانوني ايجاد شدند، اما دولتی که با رهبری خمیـنی بر مسند قدرت تكيه داد در همان ابتدا قوانینی وضع نمود که در آن فکر و جسم زن به اسارت درآمدند.
زنانی که بر علیه این قوانین به پا خواسته بودند در زندانها مورد شکنجههای شدید و تجاوز بیرحمانه قرار میگرفتند، سرکوبی نظاممند از لحاظ روحی و جسمی آغاز شده بود و این خشونت و سرکوبها به شیوههای مختلفی همچنان ادامه دارد.
دههي ۶۰ در ایران از تاريكترين و دهشتناكترين دورانهاي تاريخي است، قتلعام وحشیانهای که هیچگاه از اذهان مردم پاک نخواهد شد.
بر اساس شيعهي اثنيعشري كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مذهب رسمي كشور است، دختران قبل از اعدام باید مورد تجاوز قرار میگرفتند چون به باور آنها دختران باکره بعد از اعدام به بهشت خواهند رفت، تفکری به دور از انسانیت بر این حاکمیت پلید سایه افکنده است.
حتی بعد از اعدام این دختران متجاوزین با جعبهی شیرینی به سراغ خانوادهی دختران اعدام شده میرفتند و خود را داماد آنان معرفی میکردند. با اعمال خشونت و ایجاد رعب و وحشت خانوادهها را به سکوت وا میداشتند. با اين ضربات روحي و رواني و برخوردهاي خشونتبار اين خانوادهها هرگز نتوانستند به زندگي عادي خود برگردند.
این نظام متجاوز و متحجر، زن را دارائي و مُلك مرد دانسته و هستي و نيستياش را متعلق به او ميداند. زن ناموس مرد به شمار رفته و بايد از آن نگهداري و مواظبت كند. اين امر ريشه در به مالكيت درآمدن تاريخي زن توسط مرد دارد. هم اكنون بيناموسی به عنوان يك دشنام و قبحي اجتماعي در جامعه نهادینه شده است.
در خاورمیانه زنان به نام دفاع از ناموس همچنان مورد آزار و خشونت قرار ميگيرند و به قتل میرسند، امروزه هم بارها شاهد بودهایم دختران برای خاتمهي جنگ و ایجاد صلح در بين طوايف و خانوادهها بعنوان خونبس یا فیصله رد و بدل ميگردند و یا در عوض بدهی به طلبكار سپرده ميشوند.
موارد گفته شده از تاثيرات نظام استعماري بر ملتها و خلقهاست که در نهایت باعث ميشود جوامع از اخلاق انسانی و آداب و رسوم خود دور شوند و زنان در این بین قربانیان اصلی میباشند.
هرچه پیش میرویم جنگ قدرت در خاورمیانه ابعاد وسيعتري مييابد و به موازات آن اعمال فشار بر زنان نيز بیشتر میشود. خشونت و آزار بخشی از زندگی آنان شده است،چون در مذهب، جامعه، خانواده و قانون مورد حمایت قرار نمیگیرند.
بعنوان مثال در کشور ترکیه شاهد بیشترین آمار تجاوز و قتل زنان هستیم و متاسفانه این متجاوزین از افراد پلیس و نیروهای امنیتی میباشند و نه تنها مجازات نمیشوند بلکه مشوقهايي نيز دريافت ميدارند.
افکار تجاوزگرانهی حاکم بر فضاي ذهنيتي ترکیه، زندگی زنان را در خیابان، خانه و محل کارشان تهدید میکند. وقتی نتوانستند صدای برابرطلبی زنان را خاموش کنند به تجاوز و کشتار متوسل میشوند تا ترس از حاکمیت را در وجود زن نهادینه کنند.
با این تهدید و خشونتها میخواهند، به لحاظ جامعهشناسي زنان را از عرصهی سیاست و مدیریت جامعه حذف نمایند، ارادهی آنان را سست نموده و در جهت اهداف خود بکار گیرند.
بر همین اساس اردوغان دستور داد هر زن حداقل باید سه فرزند داشته باشد و در همان حال خامنهای نسخهي مشابهي را براي زنان ايراني ميپيچد.
دولتها از پتانسیل زنان در اداره امور کشورهایشان واهمه دارند، بعنوان مثال ایران و عراق هنوز نتوانستهاند ازدواج در سنین پایین را منع نموده و ما سالانه شاهد افزایش آمار کودکهمسری هستیم. زن قبل از آنکه از جایگاه خو در جامعه شناخت پیدا کند او را وارد زندگي زناشويي مينمايند و وظایفی را بر او تحمیل میکنند كه در تضاد با توان و فهم او از خود و جهان پيرامونش است. ازدواج در سنین پایین سیطرهی ذهني نظام مردسالار را تحت حاکمیت دولتها تسريع نموده و پايا مينمايد. از لحاظ روحی و جسمی زن را در قفس مرد به اسارت درميآورد و این حق مالکیت مرد بر زن معنا و مفهوم زندگی را برای زن از بین میبرد.
خشونت و انکار زنان در جوامع توسعه نيافته، تنها از لحاظ شكلي با هم فرق دارد، اما هدف كلي تمامي آنها همانا بردگي زنان است.
خوشبختانه امروز شاهد مقاومت و اعتراضات جنبشهاي زنان علیه ذهنیت مردسالار جوامع هستیم، مبارزات و تلاش این جنبشهای زنان علیه تفکرات زنستیزانه، از سوي دولتها و نظامهاي مردسالار به صورت تهديد نگريسته ميشود.
خشونت هر چه ابعاد وسيعتري بيابد و عمق آن بيشتر شود این اعتراضها و جنبشها نيز شکل وسیعتری بخود میگیرند. نخستين تجربه از این نوع جنبشها از شیلی تحت عنوان «لاس تزیس» آغاز شد و سراسر جهان را دربرگرفت. این جنبش، زنانِ جهان را به مقاومت در برابر ظلم و خشونت و نابرابري اجتماعي دعوت کرد و نشان داد زنان در هر گوشه از جهان که باشند دردهای مشترکشان آنها را گرد هم میآورد.
همانطور که در خاورمیانه هم بعد از جنبشهای ۲۰۱۱ و حضور گستردهي زنان در آن انقلابها شاهد این مهم بودیم.
در این سیستمهای دولتی که مردسالاری حرف اول را میزند، روزانه زنان زیادی به قتل میرسند. در مقابل، زنان چیزی برای از دستدادن نمیبینند و جسورانه به خیابانها میریزند و مبارزه را رنگ و رونق ميبخشند.
در کشورهای تونس، مصر و لبنان زنان با سرودهای انقلابی عرصه را بر حکومتها تنگ نمودند و الهامبخش مبارزات رهایی دیگر ملتها نيز شدند.
در همین حال در کشورهای عراق، ایران و افغانستان نیز زنان همگام با ديگر مبارزان آزادیخواه در مقابل نظام مردسالار قد علم میکنند.
بر همین اساس زنان زندگی را به میدان مبارزه براي آزادي و برابري مبدل کردهاند و چه بسیار زنانی که بدست نیروهای مخفی دولت شناسایی و ترور میشوند و یا اینکه به زندانها انتقال داده شده و از سرنوشت بسياري از آنان اطلاعي بدست نميآيد. آمار ترور فعالان حقوق زن در خاورمیانه بسيار بالاست، زمانی که نظام با تجاوز، اسیدپاشی، زندان و شکنجه نتوانست مقابل اراده و خواست زنان بایستد آن زمان دست به دامان ترور میشود، ترورهایی نظیر، ترور رهام یعقوب فعال زن در بصره و ترور روزنامهنگار بلوچ شاهینه شاهین از این دست ترورها بودند.
هر تلاش و فشاری بر جنبش زنان نتیجهی معكوس دارد و دیری نمیپاید که این ذهینت مردسالار دولتها یکی پس از ديگري با مقاومت زنان فرومیپاشند.
اما مسالهی مهم در جهان و خاورمیانه چگونگی دستیابی به اتحاد و همدلی و یکرنگی میان زنان خواهد بود. زنان باید داراي سازماندهي نظاممندي بر پایهی اراده و افکاري منسجم باشند تا بتوانند تحولاتی سترگ و شگرف را زيستجهان زنان بوجود بیاورند.
زنان میتوانند با ایجاد یک سیستم مدیریتی مختص به خودشان زندگی عاری از جنگ و ناآرامی را به خودشان و نسلهای بعد هدیه دهند. زمانیکه زنان نتوانند از هر حیث به خودمديريتي دستیابند، در اصل نمیتوانند مالک بدن خويش نیز باشند و از خود دفاع كرده و از همديگر حمایت به عمل آورند و نميتواند از جنگ و خشونتی که به لحاظ روحی و جسمي وی را مورد هجوم قرار داده رهایی یابد. تلاش و مقاومت زنان مهر تاییدی بر هویت و مبارزات زنان در طول تاریخ خواهد بود و لازمهی پیروزی، اتحاد و همبستگی زنان جهان است که میتواند خاورمیانه را به صلح و زندگیای به دور از جنگ و خونریزی رهنمون شود.