شخصیت در طول تاریخ
30 می, 2023رهنمود رهبر آپو
چگونگی پیشرفت افراد و شخصیتها متناسب با چگونگی پیشرفت جوامع مشخص میگردد. بطور كلی برای تحلیل مشكل شخصیتی لازم است در چارچوب تعیین موقعیت مناسب رابطهای كه میان نیروهای تولید و روابط تولید برقرار است، حركت نمود. از این لحاظ مورد اساسی برای بررسی نقش و پیشرفت كلی شخصیت در جامعه انسانی، سطح پیشرفت كلی جامعه است كه در رابطه و تضاد میان نیروهای تولید و روابط تولید نمایان میگردد.
زمانیكه در پرتو این راهكار به دورههای اولیه زایش جامعه انسانی برمیگردیم مشاهده میكنیم كه در اینجا بحث از شخصیت بهمعنای معمول آن امكانناپذیرست. در دوره جامعه اولیه كمونال، انسانیت با گسستن از عالم حیوانات در صحنه تاریخ ایفای نقش كرده است؛ این دوره بیانگر شكل بینهایت عقبمانده نیروهای تولید و بر این اساس شكلگیری روابط ساده تولید میباشد. مالكیت خصوصی هنوز ایجاد نشده و ابزار ابتدایی تولید متعلق به هر شخص موجود در جامعه بوده است. انسانها در این دوره برای تداوم حیات خود نیاز به یكدیگر را احساس كردهاند. بحث از افراد و شخصیتهای جداگانه در این دوره غیرممكن است. بدان علت كه فرد هنگام فاصلهگرفتن از جامعه با مرگ و نابودی روبرو میشود، تداوم حیات خود را در كلان، قبیله و عشیره دیده است. ماركس در اینباره چنین میگوید
بدین علت، در دوره جامعه كمونال، شخصیت فرد با شخصیت گروهی كه در آن قرار دارد، شناخته میشود. در میان اجتماعات ابتدایی شخصیتهای متمایز وجود ندارد. گویا انسانهای اولیه در این دوره فتوكپی یكدیگر هستند. بحثی تحت عنوان احقاق حق و آزادیهای گروه و یا احقاق حقوق و آزادی فرد وجود ندارد. شخصیت رئیس كلان، قبایل و عشیره در این دوره تفاوتی با دیگر اعضا ندارد. جایگیری اینها در سطح مدیریت تنها به ویژگی بارز توانمندی، مجرب و مترقیشان مرتبط است. اما همچنانكه قبلاً نیز بدان اشاره كردیم، این موقعیتشان موجب تفاوت فاحش و ریشهای آنها با دیگر اعضا نمیشود.
انگلس وضع انسانهای اولیه را در دورهای كه به صحنه تاریخ وارد شدهاند چنین بیان میدارد: «انسانها با جدایی از عالم حیوانات در صحنه تاریخ ایفای نقش كردهاند؛ در دورهای كه هنوز نیمحیوان، وحشی، بیچاره در مقابل نیروهای طبیعت، ناآگاه از نیروی ذاتی خویش و به اندازه حیوانات ناتوان است، از نیرویی تولیدكننده بهدور است.»
بدان علت كه افراد موجود در جامعه اولیه كمونال به یكدیگر شباهت داشته و در سطح فرد مهر خود را بر تاریخ نزدهاند،به سیماهای سرشناس آنها كه تا به امروز رسیده باشد، برنمیخوریم. در كتابخانهها، كتابهای تاریخی و موزهها نام بسیاری از شخصیتها و ارزشهایی كه خلق كردهاند وجود دارد، اما شخصی از جامعه اولیه كمونال كه با چنین چیزهایی به یاد آورده شود، وجود ندارد. زیرا شخص و شخصیتها ـكه برخوردار از چنین معیارهایی باشندـ در تاریخ گذشته مطح نیست. حتی این وضع در سطح قبیله،كلان و عشیره نیز چندان متفاوت نیست. اینها نیز اجتماعات ساده مشابه یكدیگر هستند.
نقش افراد بعد از این جامعه در مطرح گردیده و نیاز به آن هرچه بیشتر احساس میشود. در حالتیكه جامعه اولیه كمونال بحرانزده شده ودیگر ناتون از ادامه چنین جامعهای بوده، نقش تاریخی و معین افراد را در جامعه نوین یعنی در بامداد جامعه بردهداری میبینیم. انسانیت در این بامداد تاریخی، داستانهای قهرمانی و بزرگ را به تصویر كشیده است. انگلس در كتاب «خانواده، مالكیت خصوصی و ریشه دولت» از «عصر قهرمانان» در هنگام فروپاشی جامعه اولیه كمونال و زایش جامعه بردهداری، بحث میكند. در جامعهای كه تا به آن روز هیچ بزرگیای در سطح فردی [مشخص] به خود ندیده است برای اولین بار مرحله ظهور شخصیتهای بزرگ آغاز میگردد كه در مراحل قبلی چنین [شخصیتهایی] وجود ندارند. همچنین به ایجاد اولین نمونهها و اشكال قواعد و ضوابط اخلاقی و نهادهای متفاوت نیاز دیده میشود. به همین ترتیب، برای اولین بار شاهد ظهور دولت و ایجاد نهادهای گوناگون ضوابط مرتبط با این نهاد هستیم. مرحلهای كه جامعه انسانی ناگزیر است «بزرگیها» را ایجاد نماید، تحت عنوان «عصر قهرمانان» نامگذاری میشود.
همچنانكه میدانید، این عصر، دورهای است كه چگونگی آن از راه نوشتهها نیز تا روزگار ما رسیده و شكل ملموس خود را در تمدن یونان نشان داده و در بسیاری از تاریخ خلقهای دیگر نیز دیده میشود. میتوان با تجزیه و بررسی تمدنی هچون یونان یعنی بررسی به تحلیل فرو رفتن جامعه اولیه كمونال و زایش جامعه بردهداری، نقش مهم افراد را به صراحت دید. شخصیتها در آن مرحله در یونان، مقدس و اله شدهاند. در آن مرحله چندان بعید نیست كه شخصیتهای بزرگ خود را بعنوان اله نشان داده و یا بصورت فرمول شخصاله ظهور نمایند، گویا این یك ضرورت داشت(بود)، زیرا برای اولین بار بود كه برخی از اشخاص بزرگ مهر خود را برتاریخ زده و چیزهای نوین را ابداع میكردند. بنابراین رویداد اله نمودن اشخاص بسیار طبیعی بود.
فرد بازمانده از جامعه اولیه كمونال به حدی ضعیف است كه این مورد را میتوان در رفتار و اندیشهاش مشاهده كرد. به همین دلیل، هر شخص و یا نهادی كه متعالی گردد در نظر وی شخص و نهاد بزرگی است. قبل از این مرحله، این شخص در عشیره خود را تنها یك رئیس كه البته بسیاری از اشخاص بزرگ این مرحله از میان رؤسای عشایر بوده است میشناخت. به میزانی كه اینها جامعه كمونال را به جامعه بردهداری متحول نمایند و یا به میزانی كه روبنا و زیربنای جامعه بردهداری را ایجاد نمایند، به نیرویی خارقالعاده كه حاكمیت خود را بر اعضای ساده عشیره ایجاد میكند، مبدل میگردد. فردی كه بهعلت كوچك شدن اعضای عشیره ارتقا یافته، به غیر از شخص خود بزرگ دیگری نمیشناسد. زیرا قبل از وی، بزرگی هیچ فردی مطرح نبوده است. بدین سبب نیز خود را جداتر از هر كسی میبنید. این مورد علت اساسی آن است كه افراد خود را درعصر قهرمانی به عنوان نیم خدا (شخصاله) نشان می دهند. ویژگی دیگر نیمخدا نیز آن است كه یا فیلسوف، یا عالم دینی، یا بنیانگذار اخلاق نوین و یا خصوصاً كارمند دولتی و نماینده نظام نوین هستند. هرچه بیشتر به اینكه ویژگیهای اشاره شده فوق در یك شخص نمود مییابند، برمیخوریم. این وضعیت باعث عمقیابی پدیده الهشدن میشود. تمدن كلاسیك یونان آكنده از چنین نمونههای بارزی است.
مرحله گذار از شخصیتهای ساده به شخصیتهای خلاق و خارقالعاده، بینهایت دردناك و تراژدیك است. كسانی هستند كه در این مرحله برای اولین بار در تاریخ رویدادهای بوقوع پیوسته، رویدادهای تراژدیك و در كنار آن چندین رویداد كمدی را بر زبان میرانند. «در تمدن بردهداری یونان، تراژدینویسان؛ آهیلوس( در فارسی آخیلوس به كارمیبرند؟)، سوفوكلس، ارپیدس و كمدینویسان اریسطوفانس بر فرهنگ تأثیرگذار بودهاند. (در متن علامت ستاره گذاشته شده ) همچنین قهرمانان دیگری هستند كه با آثار ادبی و فرهنگیشان، نامشان در تاریخ ثبت میشود. در میان اینها میتوان به ایلیاد و اودیسه اثر هومرس اشاره نمود. این تحولات فرهنگی بر عرصه هنر نیز تأثیرگذار خواهد بود. این بامداد (اوایل) تمدنی به لحاظ تئوریـعملی نهتنها برای جامعه بردهداری، بلكه برای جوامع فئودالی، سرمایهداری و سوسیالیستی كه بعد از آن میآید، دربرگیرنده پیشرفتهایی خواهد بود. به عنوان مثال تئوری افلاطون در مورد قواعد و ضوابط دولت، منشأ بسیاری از تئوریهای سیاسی روزگار ماست. همچنین این مرحله زیربنای فلسفههای ایدهآلیست و ماتریالیست بوده و مبارزهای بیرحمانه میان آنها صورت گرفته است. برای اولین بار در تاریخ انسانیت میتوان در بین تئوریسینهای ماتریالیست به هراكلیوس كه نظریه حركت كیهان، جمع اضداد و ضدیت را مطرح نموده و نیز به دموكریتوس كه ازلی و ابدی بودن ماده را طرح كرده، اشاره نمود. همچنین فلاسفه ایدهآلیست در این دوره سقراط و افلاطون هستند. همانطور كه قبلاً اشاره نمودیم، به سبب اینكه نمونه پیشرفتهایی كه تا آن زمان نظیرشان دیده نشده بود در این دوران به وجود آمدند، ابتدای این عصر «عصر قهرمانی» و آفرینندگان این عصر نیز «قهرمانان بزرگ ابتدای انسانیت» عنوان میگردند. به سبب تمامی این خصوصیات این اشخاص ارزش بزرگ و احترام وافری كسب نمودند. انسانهای پس از آن نیز این دو را الگو قرار داده و ارزشهایی كه در این دوران ایجاد شدهاند را هرچه بیشتر تعالی بخشیده و توسعه دادهاند.
بزرگی این اشخاص بزرگ تنها محدود به شرایط داخلی جامعه نبوده بلكه نقطه عطف اینها نیز بزرگی جداتر و در سطح بالاتری است. این شخصیتها در قبال هیچانگاشتن و بیمغزبودن اعضای معمولی جامعه، رشد و نمو مینمایند. در نتیجه این طرز تفكر نیز، جامعه به تدریج به دو بخش مجزا میگردد؛ یعنی به كاتاگوری ثروتمندانـفقرا، شهروندانـغیر شهروندان، اشرافزادگانـبردگان تقسیم میشود. بدین ترتیب از طرفی جامعه به دو بخش اشخاص شایسته و برگزیده و اشخاص بیلیاقت و غیر برگزیده تقسیم میشود و از طرفی دیگر نیز تا حد ممكن در اله شدن افراد بزرگ اغراق وجود دارد. بدون شك واقعیت غیرقابل انكار در این دوره مبالغهآمیز بودن جریانهای بزرگ فلسفی، مفاهیم دینی و بانیان موزاین اخلاقی میباشد. هرچند كه ایجاد جامعه بردهداری رویدادی بزرگ است، اما نشان دادن بزرگی شخصیتها به شكلی مبالغهآمیز مورد بحث است. مفهوم نیمخداـنیمشخص با ظهور ادیان شكل گرفته و به شكلی شفاف و صریح در روزگار ما میتوان آن را به صورت نیمخداـنیمانسان دید. اشخاص در این دوره چنان به درجه خدایی ارتقاء داده شده كه توسط هرچیزی كه آنها را به سطح نیرویی قدرتمند میرساند….
مرحله تارخی بعد از آن، انسانها بهتدریج از پلكانهای درجه خدایی بوده پایین میآیند.انسان در بامداد (اوایل) تمدن به سطح خدایی ارتقاء یافته و همانند زئوسها كه خدای آسمان بوده، در اوایل به ابرها و سپس به كوه المپیوس نزول كرده و بعد از آن نیز به سطح بت سادهای تنزل كرده كه مسئله شكستن آن رواج یافته است. تنها بدین شكل بوده كه انسانها از اشتباهاتی كه خود مرتكب شدهاند، رهایی یافتهاند. در نتیجه این مورد نیز، مسئله شخصیت هرچه بیشتر در رأس مسایل اساسی قرار گرفته و معیارهای بزرگی كه در اوایل تمدن تنها برای چند شخص مطرح بوده، رفتهرفته تمامی انسانها میتوانند از آن برخوردار باشند. تحولات بعدی در این راستا صورت پذیرفته است.
این عصر كه مهر خود را بر تاریخ زده و در بنیان خلقها نقش فعالی ایفا نموده، در تاریخ بسیاری از این خلقها با داستانهایی تعریف میشود. نمونه بارز آن را میتوان در داستان ایلیاد و اودیسه هومرس یونانی دید.این دوره، دورهای است كه چه در آسیا، چه در اروپا در میان خلقها توسط داستانهایی به یاد آورده میشود. همچنین قهرمانان كه نقش مهمی در ترقی خلقها ایفا نمودهاند در ذهن خلقها حك شده، بهشخصیتی داستانی مبدل شده و فناناپذیر گشتهاند. در شخص آنها نمونه رشادت و رادمردی بزرگ نمود یافته و پیكرههای بزرگی كه تحت نام این اشخاص درست شده تا به روزگار ما رسیده است. همه این بزرگیها در اثرات هنری و موسیقی بازتاب یافته و به مال همه جامعه درآمده است(و ازآن همه جامعه گشته است).
قهرمانانی كه در «عصر قهرمانی» و در مرحله گذار جامعه اولیه كمونال به جامعه بردهداری، نمود مییابند ناگزیر نقش خود را در ایجاد جامعهای نوین ایفا میكنند. آنها كه آغازكننده عصری [جدید] هستند، بعدها در سطح مدیریت جامعه بردهداری جای میگیرند. این قهرمانان كه اصالتشان از عنوان آنها میآید، در تداوم حیات و جهتدهی جامعه بردهداری وظایف بزرگی به عهده گرفتند.
در مرحله بردهداری، جامعه رفتهرفته به شكلی مشخص و معین تجزیه میگردد و اجتماعات ممتاز به طبقه ممتاز متحول میگردد. قبایل و عشایر نمیتوانند ساختار قبلی خود را حفظ نمایند. همزمان با مشخص شدن نابرابری در میان افراد، دستهای از افراد به عضو دولت و شهروندی درآمده و دستهای دیگر به غیر از این ویژگیها سوق داده میشوند. بدین شكل، در حالی كه شخصیت برخی از اشخاص بر این اساس در جامعه شكل میگیرد، برخی دیگر نیز خارج از محدوده رسمی جامعه قرار میگیرند. قشر سركوبشده بسیار مورد تحقیر قرار گرفته و با بیشخصیتگردانیدن وی، گویا در حالت زندگیای نزدیك به حیوان نگه داشته میشود. در حالی كه بردهداران بهعنوان طبقه فرادست محصولات پیشرفته اجتماعی و ارزشهای مادی و معنوی جامعه را در دستان خود قبضه میكنند، بخش اعظمی از جامعه به حالت برده درآمده كه هیچگونه حق فردی حتی حق تشكیل خانواه به وی داده نمیشود. برده تنها ابزار ساده تولید است. آنها را وادار به كار نموده و مورد استثمار قرار داده و در نهایت نیز راهی بجز چنین زندگیای را برای آنان باز نمیگذارند. ارباب یا بردهدار، از هرگونه حقی در قبال برده برخوردارست، میتواند او را بفروشد و یا بكشد. تنها ارباب وی است كه میتواند در مورد آینده وی تصمیم گرفته و سرنوشتش را تعیین نماید كه برای برده بجز این نوع زندگی، شرایط و امكانات دیگری وجود ندارد.
بدین ترتیب اعضای سركوبشده جامعه كه در شرایط غیر انسانی بهسر میبرند، با گذشت هر روز، حسرت زندگی در كلان، قبیله و عشیره اولیه را میكشند. زیرا دوره [جامعه اولیه كمونال] دورهای است كه ابزار مادی تولید متعلق به همه افراد جامعه بوده، هركس به یك میزان برابر و آزاد بوده، سركوب و استثمار قشری بر قشر دیگر اصلاً در میان نبوده، همه افراد جامعه توسط روابطی مستحكم بههم گره خوره، هرچند به صورتی ناآگاهانه نیز باشد اما شعار «یكی برای همه، همه برای یكی» مطرح بوده،هركس در زندگیای كه مشاركت دستهجمعی (كلكتویسم) در آن بوده بهسر برده و نوع شخصیتهای مشابه آفریده است. بدین علت جدایی افراد در جامعه نوین بینهایت برای وی سخت و دشوار است. این امر آرزوی بهشت، یعنی حسرت زندگی در جامعه قبلی را به یاد وی میآورد. پیدایش واژه بهشت از نزدیك با پیدایش جامعه بردهداری در ارتباط است. واژه بهشت به معنایی دیگر جستجوی دوباره بردهها برای جامعه اولیه كمونال است كه در [جامعه جدید] از هرگونه حق فردی محروم گردانیدهشده و مجبور به تداوم حیاتی نفرینشده و حیوانی گشته است.
اوضاع نوین برای برده بینهایت دردناك است. علیرغم همه آرزوهای فرد، جستجوی وی برای بهشت یعنی تكرار جامعه اولیه كمونال به علت وقوع تحولات و نوعی گذار از گذشته، بینتیجه است. همچنانكه این آرزوی وی عكس جریان تاریخی بوده، نمیتواند راه مناسب برونرفت از مرحلهای كه در آن مرحلهای كه در آن قرار دارد را پیدا نموده و برده همچنان به حقوق فردی دست نمییابد. در حالی كه قشری از جامعه از هرگونه حق و استقلال ترقی شخصی برخوردار بوده و همه امكانات را در دستان خود قبضه كردهاند، قشر دیگری از جامعه به قبول زندگی حیوانی مجبور گردانیدهشده است. انسانی كه توانسته بیاندیشد، پیشرفت كند و اندیشههایش را جامه عمل بپوشاند، البته كه بهسهولت نمیتواند این نوع زندگی [بردهگونه] را بپذیرد. به همین دلیل رفتهرفته در مقابل این وضعیت به مقابله برخاسته، تلاش در این راستا آغاز نموده و با گذشت زمان به شخصیت واقعی خود میرسد.
در دوره بردهداری تنها پادشاهان كه در طبقه بالای جامعه جای میگیرند بهعنوان واقعیت مورد پسند واقع میشوند. این دوره، دورهای است كه اراده و درخواست پادشاهان بهصورت قانون درآمده و سعی شده اراده و خواست جامعه در راستای اجرای خواست [پادشاهان] باشد. اربابان بردهها تحت حاكمیت دیكتاتوری بیحدومرز خود، برای طبقه خویش نوعی دموكراسی را به اجرا درآورده و علیه طبقه سركوبشده نوعی حاكمیت استبداد و استثمار را به اجرا درمیآورند. البته این وضعیتی نیست كه به سهولت پذیرفته شود و در مقابل آن سر خم فروآورند. نظام حاكم برای اینكه امید رهایی ساختگی از این وضعیت را در بردهها ایجاد كند، پیدایش ادیان را مژده داده كه در آن ادعای بازگرداندن بهشت به بردهها (بازگرداندن بردهها به بهشت) وجود داشته و این امر تأثیرات زیادی بر آنها بهجای گذاشته است. در چنین شرایطی، این یك تحول بسیار طبیعی میباشد. بردهها كه نمیتوانند در زندگی بهشتگونه بهسر برده و در زندگی واقعی بازنده هستند، بهشت را تنها در خیال میپرورانند و این تسلیبخش آنهاست. زیرا انسانی كه قبلاً ارتقاء یافته و اینك به وضعیت حیوانی درآمده، امكان ندارد كه بدون اندیشه و آرزو زندگی نماید. بههمین دلیل، ادیان تأثیرات زیادی بر آنها نهاده و مثل اینكه نقش تازیانه را ایفا مینماید.
بردهها با امید به اینكه چیزهایی را كه در دنیای مادی بدان دست نمییابند، در «دنیای آخرت» كه دین مژده داده، بدست میآورند، سعی دارند دردها و دغدغههای خود را تحمل كنند. اما بردهها با علم بر اینكه همه اینها تنها خیالاتی است كه به هیچوجه در دنیای مادی واقعیت نیافته و نیز سركوب و استثمار روزافزون بر آنها در مقابل اربابان خود بپامیخیزند.
بیرحمی اربابان، گرسنگی و تنگدستی موجبات برانگیختهشدن نفرت بردهها را در مقابل نظام حاكم فراهم آورده و با سپرینمودن خیالات واهی كه توسط دین به مغزشان تزریق شده، واكنش روزافزون آنها به كشمكش و عصیانی آشكار مبدل میگردد. هرزمان كه جامعه بردهداری برای بردهها به درجه بیمعنا و غیر قابل تحمل برسد، عصیانها و درگیریها فشردهتر میشود. زیرا بردهداری از چند قابلیت برخوردارست كه نمیتواند جامعه را بیشتر از این توسعه داده و شخصیتهایش نیز بیشتر از این نمیتوانند در آن مشاركت جویند. بر این اساس برای بردهها همچون مانعی اساسی است كه گذار از آن ضرورت دارد. همزمان با شتابیابی مبارزه در این راستا، برای اولین بار است كه طبقه سركوبشده در این مبارزه طبقاتی، برخوردار از شخصیت مستقل خود شده و از نمایندگان خود بحث میكند. اسپارتاكوس كه در میان بردهها نفوذ یافته و منشأ الهام بسیاری از انقلابیون عصر ما بوده، در مقابل چند شخصیت طبقه حاكم بپاخاسته و به نماد سركوبشدهها مبدل گشته است. وی تنها پیشاهنگ مقاومت در مقابل ظلم و استثمار نیست بلكه بانی اولین تشكل قیام از سركوبشدهها در تاریخ است كه بدین سبب متعالی گشته است.