شخصیت در سیر تاریخ
6 اکتبر, 2021عبدالله اوجالان
پیشرفت افراد و شخصیتها با چگونگی پیشرفت جوامع مشخص میگردد. بهطور كلی برای تحلیل مسئله شخصیت لازم است در چارچوب تعیین موقعیت، متناسب با رابطهای كه میان نیروهای تولید و روابط تولیدی برقرار است، حركت نمود. از این لحاظ مورد اساسی برای بررسی نقش و پیشرفت كلی شخصیت در جامعه انسانی، سطح پیشرفت كلی جامعه است كه در رابطه و تضاد میان نیروهای تولید و روابط تولید نمایان میگردد.
وقتی در پرتو این راهكار به دورههای اولیه زایش جامعه انسانی بازمیگردیم، مشاهده میكنیم كه در اینجا بحث از شخصیت بهمعنای معمول آن امكانناپذیر است. در دوران جامعه اولیه كمونال، انسان با گسستن از عالم حیوانات در صحنه تاریخ ایفای نقش كردهاست؛ این دوره بیانگر شكل اولیه نیروهای تولید و بر این اساس شكلگیری روابط ساده تولید میباشد. مالكیت خصوصی هنوز ایجاد نشده و ابزارهای ابتدایی تولید متعلق به هر شخص موجود در جامعه بودهاست. انسانها در این دوره برای تداوم حیات خود نیاز به یكدیگر را احساس كردهاند. دمزدن از افراد و شخصیتهای متفاوت در این دوره غیرممكن است. بدان علت كه فرد درصورت فاصلهگرفتن از جامعه با مرگ و نابودی روبرو میشود، تداوم حیات خود را در كلان، قبیله و عشیره دیدهاست. ماركس در اینباره چنین میگوید:
” در دوره جامعه كمونال، شخصیت فرد با شخصیت گروهی كه در آن قرار دارد، شناخته میشود. در میان اجتماعات اولیه شخصیتهای متمایز وجود ندارد. گویی انسانهای اولیه در این دوره فتوكپی یكدیگر هستند. بحثی تحت عنوان احقاق حقوق و مالکیت فردی وجود ندارد. شخصیت رؤسای كلان، قبایل و عشیره در این دوره تفاوتی با شخصیت دیگر اعضا ندارد. جایگیری اینها در سطح مدیریت تنها بهخاطر ویژگیهای بارز توانمندی، مجرببودن و مترقیبودنشان است. اما همچنانكه قبلاً نیز بدان اشاره كردیم، این موقعیتشان موجب تفاوت فاحش و ریشهای آنها با دیگر اعضا نمیشود”.
انگلس وضع انسانهای اولیه را در دورهای كه به صحنه تاریخ وارد شدهاند چنین بیان میدارد: «انسانها با جداشدن از عالم حیوانات در صحنه تاریخ ایفای نقش كردهاند؛ در دورهای كه هنوز نیمحیوان، وحشی، بیچاره درمقابل نیروهای طبیعت، ناآگاه از نیروی ذاتی خویش و به اندازه حیوانات ناتوان هستند، خصوصیت یك نیروی تولیدكننده را ندارند.»
بدانعلت كه افراد موجود در جامعه اولیه كمونال به یكدیگر شباهت داشته وبه عنوان شخص مهر خود را بر تاریخ نزدهاند. در كتابخانهها، كتابهای تاریخی و موزهها نام بسیاری از شخصیتها و ارزشهایی كه خلق كردهاند وجود دارد، اما شخصی از جامعه اولیه كمونال كه بهخاطر چنین چیزهایی به یاد آورده شود، وجود ندارد. زیرا وجود شخص و شخصیت برخوردار از چنین معیارهایی در تاریخ گذشته مطرح نیست. حتی این وضع در سطح كلان، قبیله و عشیره نیز چندان متفاوت نیست. اینها نیز اجتماعات ساده مشابه یكدیگر هستند.
زمانی كه جامعه اولیه كمونال بحرانزده شده و دیگر ناتون از ادامه فرم خود بوده، شاهد ظهور و ایفای نقش افراد برجسته هستیم. نقش تاریخی و معین افراد خاص را در جامعه نوین یعنی درآغازشکلگیری جامعه بردهداری میبینیم. انسانیت در این بامداد تاریخی، داستانهای قهرمانی و بزرگ زیادی خلق كرده است. انگلس در كتاب «خانواده، مالكیت خصوصی و ریشه دولت» از «عصر قهرمانان» در هنگام فروپاشی جامعه اولیه كمونال و زایش جامعه بردهداری، بحث میكند. جامعهای كه تا به آن روز هیچ بارزشدگیای در سطح فردی [مشخص] به خود ندیده، برای اولینبار به مرحله ظهور شخصیتهای بزرگ پامیگذارد كه در مراحل قبلی چنین [شخصیتهایی] وجود ندارند. همچنین ایجاد اولین نمونهها و اشكال قواعد و ضوابط اخلاقی و نهادهای متفاوت ضروری دیده میشود. به این ترتیب، برای اولین بار شاهد ظهور دولت، ایجاد نهادهای گوناگون و ضوابط مرتبط با این نهاد هستیم. مرحلهای كه جامعه انسانی ناگزیر است «بزرگیها» را ایجاد نماید، «عصر قهرمانان» نامگذاری میشود.
همانطوركه میدانید، این عصر، دورهای است كه ماهیت آن از راه نوشتهها تا روزگار ما رسیده و شكل ملموس خود را در تمدن یونان نشان داده و در بسیاری از تاریخ خلقهای دیگر نیز دیده میشود. میتوان با تجزیه و بررسی تمدنی همچو یونان یعنی بررسی به تحلیلرفتن جامعه اولیه كمونال و زایش جامعه بردهداری، نقش مهم افراد را به صراحت دید. شخصیتها در یونان، مقدس و خدا شدهاند. در آن مرحله چندان بعید نیست كه شخصیتهای بزرگ خود را خدا عنوان كنند و یا بهصورت فردـ خدا ظهور نمایند. گویا این امر ضرورت داشته، زیرا برای اولینبار بود كه برخی از اشخاص بزرگ مهر خود را بر تاریخ زده و چیزهای نوین را ابداع میكردند. بنابراین رویداد، خداساختن از اشخاص بسیار طبیعی بود.
فرد بازمانده از جامعه اولیه كمونال به حدی ضعیف است كه این مورد را میتوان در رفتار و اندیشهاش مشاهده كرد. به همین دلیل، هر شخص و یا نهادی كه متعالی گردد در نظر وی شخص و نهادی بزرگ است. قبل از این مرحله، این شخص در عشیره، خود را تنها یك رئیس ـكه البته بسیاری از اشخاص بزرگ این مرحله از میان رؤسای عشایر بوده اندـ میشناساند. به میزانی كه اینها جامعه كمونال را به جامعه بردهداری متحول مینمایند و یا به میزانی كه روبنا و زیربنای جامعه بردهداری را ایجاد مینمایند، به نیرویی خارقالعاده كه حاكمیتشان را بر اعضای ساده عشیره ایجاد میكند، دست مییایبند. فردی كه بهعلت سقوط پایگاه اعضای عشیره ارتقا یافته، به غیر از شخص خود، بزرگ دیگری نمیشناسد. زیرا قبل از وی، عظمت وشکوه هیچ فردی مطرح نبوده است. بدین سبب نیز خود را نسبت به دیگران متفاوت میبیند. علت اساسی این مورد آن است كه افراد خود را در عصر قهرمانی، نیمهخدا (خداـ فرد) نشان می دهند. ویژگی دیگر نیمهخدا نیز آن است كه یا فیلسوف، یا عالم دینی، یا بنیانگذار اخلاق نوین و یا خصوصاً كارمند دولتی و نماینده نظام نوین هستند. در مراحل بعدی تاریخ هرچه بیشتر به ویژگیهای اشاره شده فوق در یك شخص، برمیخوریم. این وضعیت باعث عمقیابی پدیده خداشدن میشود. تمدن كلاسیك یونان آكنده از چنین نمونههای بارزی است.
مرحله گذار از شخصیتهای ساده به شخصیتهای خلاق و خارقالعاده، بینهایت دردناك و تراژدیك است. هستند كسانی كه در این مرحله برای اولین بار در تاریخ رویدادهای بهوقوع پیوسته، رویدادهای تراژدیك و در كنار آن چندین رویداد كمدی را بر زبان میرانند. «در تمدن بردهداری یونان، تراژدینویسانی از قبیل آخیلوس، سوفوكلس، ارپیدس و كمدینویسانی همچو ارسطوفانس، بر فرهنگ تأثیرگذار بودهاند. همچنین قهرمانان دیگری هستند كه بهخاطر آثار ادبی و فرهنگیشان، نامشان در تاریخ ثبت شده. در میان اینها میتوان به ایلیاد و اودیسه اثر هومر اشاره نمود. این تحولات فرهنگی بر عرصه هنر نیز تأثیرگذار میشوند. این بامداد (اوایل) تمدنی به لحاظ تئوریـعملی نهتنها برای جامعه بردهداری، بلكه برای جوامع فئودالی، سرمایهداری و سوسیالیستی كه بعد از آن میآیند، دربرگیرنده پیشرفتهایی بوده. بهعنوان مثال تئوری افلاطون در مورد قواعد و ضوابط دولت، منشأ بسیاری از تئوریهای سیاسی روزگار ماست. همچنین این مرحله زیربنای فلسفههای ایدهآلیسم و ماتریالیسم بوده و مبارزهای بیرحمانه میان آنها صورت گرفته است. برای اولین بار در تاریخ انسانیت میتوان در بین تئوریسینهای ماتریالیست به هراكلیتوس كه نظریه حركت كیهان، جمع اضداد را و نیز به دموكریتوس كه ازلی و ابدیبودن ماده را مطرح كردهاند، اشاره نمود. همچنین فلاسفه ایدهآلیست در این دوره سقراط و افلاطون هستند. همانطور كه قبلاً اشاره نمودیم، به سبب اینكه پیشرفتهایی كه تا آن زمان نظیرشان دیده نشده بود، در این دوران به وجود آمدند، ابتدای این عصر «عصر قهرمانی» و آفرینندگان این عصر نیز «قهرمانان بزرگ ابتدای انسانیت» عنوان میگردند. به سبب تمامی این خصوصیات این اشخاص ارزش بزرگ و احترام وافری كسب نمودند. انسانهای ادوار بعدی نیز این دو را الگو قرار داده و ارزشهایی كه در این دوران ایجاد شدهاند را هرچه بیشتر تعالی بخشیده و توسعه دادهاند.
بزرگی این اشخاص تنها محدود به شرایط داخلی جامعه نبوده، بلكه نقطهعطف اینها نیز بزرگی متفاوت و در سطح بالاتر است. این شخصیتها در قبال هیچانگاشتن و بیفکربودن اعضای معمولی جامعه، رشد و نمو میكنند. در نتیجه این طرز تفكر نیز، جامعه به تدریج به دو بخش مجزا تقسیم میگردد؛ یعنی به كاتاگوری ثروتمندانـ فقرا، شهروندان ـغیرشهروندان و اشرافزادگانـ بردگان. بدین ترتیب از طرفی جامعه به دو بخش اشخاص شایسته و برگزیده و اشخاص بیلیاقت و غیربرگزیده تقسیم میشود و از طرف دیگر نیز تا حد ممكن در (اله) شدن افراد بزرگ اغراق میگردد. بدونشك واقعیت غیرقابل انكار در این دوره مبالغهآمیزبودن جریانهای بزرگ فلسفی، مفاهیم دینی و بانیان موزاین اخلاقی میباشد. هرچند ایجاد جامعه بردهداری رویدادی بزرگ است، اما شخصیتها به شكل مبالغهآمیز بزرگ جلوه دادهمیشوند. مفهوم نیمهخداـ نیمهفرد با ظهور ادیان شكل گرفته و به شكلی شفاف و صریح در روزگار ما میتوان آن را به صورت نیمخداـ نیمانسان دید. اشخاص در این دوره چنان به درجه خدایی ارتقاء داده شدهاند كه با توسل به هرچیزی آنها را به سطح نیرویی قدرتمند میرسانند… .
در مرحله تاریخی بعد از آن، انسانها بهتدریج از پلكانهای درجه خدایی پایین میآیند. انسان در بامداد (اوایل) تمدن به سطح خدایی ارتقاء یافته و همانند زئوس كه خدای آسمان بوده، در اوایل به ابرها و سپس به كوه المپیوس و بعد از آن نیز به سطح بت سادهای تنزل كرده كه مسئله شكستن آن رواج یافته است. تنها بدین شكل بوده كه انسانها از اشتباهاتی كه خود مرتكب شدهاند، رهایی یافتهاند. در نتیجه، مسئله شخصیت هرچه بیشتر در رأس مسایل اساسی قرار گرفته و معیارهای عظمت و نامداری كه در اوایل تمدن تنها برای چند شخص مطرح بوده، رفتهرفته تمامی انسانها را شامل میشود. تحولات بعدی در این راستا صورت پذیرفته است.
این عصر كه مهر خود را بر تاریخ زده و در بنیان خلقها نقش فعالی ایفا نموده، در تاریخ بسیاری از خلقها با مضامین چنین داستانهایی تعریف میشود. نمونه بارز آن را میتوان در داستان ایلیاد و اودیسه هومر یونانی دید. این دوره، دورهای است كه چه در آسیا و چه اروپا، میان خلقها با روایت داستانهای مختلف به یاد آورده میشود. همچنین قهرمانان كه نقش مهمی در ترقی خلقها ایفا نمودهاند در ذهن خلقها حك شده، بهشخصیتی داستانی مبدل و فناناپذیر گشتهاند. در وجود آنها رشادت و رادمردی نمود یافته و مجسمههای بزرگی كه تحت نام این اشخاص ساخته شده تا به روزگار ما رسیدهاند. همه این بزرگیها در آثار هنری و موسیقی بازتاب یافته و از آن همه جامعه شده.
قهرمانانی كه در «عصر قهرمانی» و در مرحله گذار جامعه اولیه كمونال به جامعه بردهداری، نمود مییابند، ناگزیر نقش خود را در ایجاد جوامع نوین ایفا میكنند. آنها كه آغازگر یك عصر هستند، بعدها در سطح مدیریت جامعه بردهداری جای میگیرند. این قهرمانان كه اصالتشان از القاب آنها میآید، در تداوم حیات و جهتدهی جامعه بردهداری وظایف بزرگی به عهده گرفتند.
در مرحله بردهداری، جامعه رفتهرفته به شكلی مشخص و معین تجزیه میگردد و اجتماعات برتر به طبقات برتر متحول میگردند. قبایل و عشایر نمیتوانند ساختار قبلی خود را حفظ نمایند. همزمان با بروز نابرابری میان افراد، دستهای از افراد به عضویت دولت و شهروندی آن درآمده و دستهای دیگر به چیزهایی غیر از این ویژگیها ناچار گردانده میشوند. در حالی كه شخصیت برخی از اشخاص بر این اساس در جامعه شكل میگیرد، برخی دیگر نیز از محدوده رسمی جامعه طرد میشوند. قشر سركوبشده بسیار مورد تحقیر قرار گرفته و با بیشخصیتگردانیدن وی، انگار به زندگیای حیوانی محكوم گردانده میشوند. در حالی كه بردهداران بهعنوان طبقه فرادست محصولات پیشرفته اجتماعی و ارزشهای مادی و معنوی جامعه را در ید قدرت خود قبضه میكنند، بخش اعظمی از جامعه برده میگردد كه هیچگونه حق فردی، حتی حق تشكیل خانواه به وی داده نمیشود. برده تنها ابزار ساده تولید است. آنها را وادار به كار نموده و مورد استثمار قرار داده و در نهایت نیز راهی بهجز انتخاب آن زندگی را برای آنان نمیگذارند. ارباب یا بردهدار، از هرگونه حقی در قبال برده برخوردارست، میتواند او را بفروشد و یا بكشد. تنها ارباب وی است كه میتواند در مورد آینده وی تصمیم بگیرد و سرنوشتش را تعیین نماید كه برای برده غیراز این نوع زندگی، شرایط و امكانات دیگری وجود ندارد.
بدین ترتیب اعضای سركوبشده جامعه كه در شرایط غیرانسانی بهسر میبرند، هرروزه حسرت زندگی در كلان، قبیله و عشیره اولیه را میخورند. زیرا دوره [جامعه اولیه كمونال] دورهای است كه ابزارهای مادی تولید متعلق به همه افراد جامعه بوده، همگان برابر و آزاد بودهاند، سركوب و استثمار قشری بر قشر دیگر اصلاً در میان نبوده، همه افراد جامعه توسط روابطی مستحكم بههم گره خوردهاند، هرچند به صورتی ناآگاهانه نیز باشد، اما شعار «یكی برای همه، همه برای یكی» مطرح بوده، همگان در زندگیای با مشاركت دستهجمعی (كلكتیویسم) بهسر بردهاند و نوع شخصیتهای مشابه آفریده است. بدین علت وجود تبعیض میان افراد جامعه نوین بینهایت برای وی سخت و دشوار است. این امر آرزوی بهشت، یعنی حسرت زندگی در جامعه قبلی را به یاد وی میآورد. پیدایش واژه بهشت از نزدیك با پیدایش جامعه بردهداری در ارتباط است. واژه بهشت بهعبارتی جستجوی دوباره بردهها برای جامعه اولیه كمونال است كه در [جامعه جدید] از هرگونه حق فردی محروم گردانیدهشده و مجبور به تداوم حیاتی نفرینشده و حیوانی گشتهاند.
برگرفته از کتاب مسئله شخصیت در کوردستان