• انقلاب مشروطه تا انقلاب اخیر و تاسیس دولت تئوکراتیک

    21 ژوئن, 2021

    انقلاب مشروطه تا انقلاب اخیر و تاسیس دولت تئوکراتیک

    پیمان ویان

    انتخابات یکی از پایه های اصلی دموکراسی است. جامعه ی دموکراتیک جامعه ای است که توانسته اراده سیاسی خویش را ثابت کند و در خط مش آزادی پیش میرود. در چنین جامعه ای تمام قشرهای جامعه با گرایش های متفاوت دارای حقوق بوده، که  خروجی آن جامعه ای سالم و برابر است. انتخابات مسیری است که راه را برای ایجاد دموکراسی در بخش های مختلف  جامعه هموار میکند، جامعه ای که در آن ملل، زنان، جوانان و افکار مختلف  با اراده ی سیاسی خود میتوانند موجودیت خود را ثابت کنند. اما نمیتوان گفت در تمام جهان انتخابات با اراده ی مردم و آنگونه که باید، پیش میرود. جامعه نماینده خود را انتخاب نکرده بلکه «نماینده» به صورت انتصابی از سوی حاکمیت تعیین شده که نام آن نیز نماینده نخواهد بود. بخصوص در سیستم دولت-ملت انتخابات تنها ابزاری است که حکومت خود را بوسیله آن مشروعیت ببخشد و به مردم تحمیل کنند.

    در سیستم انتخاباتی سراسر جهان، حاکمان همیشه در تلاش این می باشند که نیمی از جامعه را حذف کرده تا بتوانند ذهنیت مرد سالار را حاکم نماید. زیرا زمانی که نیمی از جامعه  از راه سرکوب اراده حذف شود، خروجی انتخابات در چنین جامعه ای فقط در خدمت حاکمیت خواهد بود. از کشورهای اروپایی گرفته تا آمریکا، آفریقا و خاورمیانه، زنان مبارزات عظیمی را  به منظور نیل به حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، راه انداختند، تلاش نموده و قربانی دادند. زنان برای اولین بار در کشور نیوزیلند توانستند به حق رای دادن دست یابند. سال ۱۹۰۲ در استرالیا، سال۱۹۱٨ در بریتانیا،۱۹۲۰  در آمریکا، سال۱۹۴۴ در فرانسه و کشورهای دیگر بعد از گذشت نیمی از قرن بیستم حق شرکت در انتخابات را بدست آوردند. هنوز هم در مقابل ذهنیت های ناسیونالیستی، جنسیت گرا و مذهب گرا مبارزه میکنند تا اراده ی سیاسی خود را بقبولانند.

     این ذهنیت تاریک و خفقان آور مذهب گرا و جنسیت گرا که در تاریخ سیاه حاکمیت ایران نیز حکمفرما بوده همواره زنان  و حقوق زنان را انکار می کند، در چنین سیستمی زنان قربانیان اصلی بازی های سیاسی می باشند. باید گفت «بدون شک حق گرفتنی است نه دادنی!» و با الگو قرار دادن چنین گفته ای به مبارزه ادامه داد. در حال حاضر سیستم موجود بطور کلی مردسالار و زن ستیز است و در مقابل آن نیز زنان ایرانی همواره در برابر چنین تفکراتی به مبارزه به شیوه های گوناگون برخاسته اند و برای گرفتن حق خود مبارزه کرده اند. زیرا با نگاهی به تاریخ دولت گرایی ایران خواهیم دید که حاکمیت در ایران به این نتیجه رسیده است که جهت کنترل جامعه زنان باید همیشه از حقوق طبیعی خود محروم بمانند. زنانی که در صد سال اخیر در جغرافیای ایران، از اقوام مختلف، زندگی کرده اند از انقلاب مشروطه تا انقلاب اخیر و تاسیس دولت تئوکراتیک، جهت اخذ حق رای و اراده ی سیاسی جهت شرکت در مسایل اداره ای کشور بسیار زحمت کشیده اند و قربانی داده اند. این در حالی است که تا به امروز نیز در بسیاری از پست های دولتی از جمله ریاست جمهوری حق انتخاب شدن نداشته و جهت انتصاب در پست های متفاوت نیز باید واجد شرایط تعیین شده از سوی مردان و راهب سانان دولت تمامیت خواه و تئوکراتیک زیگوراتی باشند. با نگاهی به تاریخ سیاسی ایران در قرن بیستم  و در سال ١٣٨٥ که قوانین نوینی به تصویب رسیده و مجلس تاسیس گردید حقوق زنان در قوانین ایران نیز به یکی از موضوعات مورد بحث تبدیل گشت. کلمات، اصطلاحات و موضوعاتی از این قبیل در ایران تازگی داشته و به مرور وارد ادبیات این مرز و بوم می شدند که از جمله نیز کلمه ی هموطن بود که اندکی بعد مشروعیت یافته و وارد ادبیات فارسی شد.

    زنان به نسبت، بیشتر وارد عرصه های سیاسی شدند و توانستند بخشی از مشکلات خود را در سطح جامعه بروز دهند. با توجه به بستری که فراهم شده بود زنان توانستند در فعالیت های متفاوت اجتماعی جای گرفته، توانایی‌های خود را ثابت کنند و سطح دانش سیاسی و اجتماعی خود را بالا ببرند. علی رغم این نیز مدتی طولانی تلاش و مبارزات زنان ایرانی ادامه داشت تا اینکه توانستند به بخشی از حقو سیاسی و اجتماعی خویش دست یابند. در سال ۱۳۴۱ زنان توانستند به حق انتخاب شدن برسند که در طی آن نیز برای اولین بار ۶ زن بعنوان  کاندید مجلس شورای اسلامی  صلاحیت گرفتند و ٤ نفر از این کاندیدهای زن به مجلس راه یافتند. البته که این امر گامی بود و البته که نتوانست آنگونه که باید موجبات وصال زنان ایرانی را به حقوق اجتماعی و سیاسی خویش فراهم آورد. این نیز بدین سبب بود که از سوی حاکمیت زنان جهت ابزاری به کار گرفته می شدند تا سیستم مشروعیت خویش را حفظ نماید. این در حالی بود که چنین گام های جزئی نیز جهت سیستم مردسالار قابل هضم نبود. تا به امروز نیز زنانیکه تایید صلاحیت و در نهایت انتخاب میشوند باید از فیلترهای آنان عبور کنند. انقلاب مشروطه نیز نتوانسته بود که موقعیت زنان را در درون سیستم به ورای شکلی و ابزاری بودن ارتقاء دهد. انقلاب مشروطه به ظاهر یک جنبش بود و نمیتوان آنرا به عنوان یک انقلاب تلقی نمود. زیرا نتوانست تمام اقشار جامعه را پوشش دهد. علی رغم این نیز زنان از زمینه ی ضعیف به وجود آمده استفاده نموده و وارد فعالیت های اجتماعی و سیاسی گشتند و تا حدودی نیز به موفقیت هایی دست یافتند. پس از سر کار آمدن حکومت مشروطه در همان آغاز حقوق  نادیده گرفته شده ی زنان باری دیگر به موضوع بحث محافل سیاسی بدل شد که در نتیجه باری دیگر زنان از حق رای محروم ماندند که این نیز واکنشهای جدی را به دنبال داشت. سرچشمه ی چنین افکار پوسیده ای بازهم شخصیتهای مذهبی بودند که با افکاری چون «زن ضعیفه است» یا «عقل زنان کم است» و «زن نمیتواند در عرصه سیاست صاحب نظر باشد» واکنش نشان داده و به تحقیر جامعه ی زنان پرداختند. نسلی که حق انتخاب نداشته باشد بدین معناست که وجودش انکار شده و از حقوق ابتدایی و طبیعی انسانی خود محروم میشود. اما باز هم منع حق رای زنان نتوانست آنان را از عرصه های سیاسی و اجتماعی حذف کند .

    در این دوره از سوی زنان تشکل هایی ایجادگشت، مدارس ساخته شد و روزنامه ها به چاپ رسیدند. فداکاریهای بسیاری برای کشور داشتند که هیچوقت به آن پرداخته نشد. تا جاییکه زنان در عرصه های  نظامی هم پیشاهنگ بوده و قربانی داده اند. بعنوان نمونه بارها در منابع مختلف به این موضوع اشاره شده که در پایان جنگ با آذربایجان میان جنازه های کشته شدگان جنگ جنازه ۲۰ زن که لباس مردانه پوشیده بودند تا بتوانند در میدان جنگ حضور داشته باشند دیده شده است. حتی در قحطی سال ۱۲۹۰ شمسی ۳۰۰ زن که زیر چادرهایشان تفنگ مخفی کرده به مجلس رفته و بر آن بودند تا نمایندگان را مجبور به مقاومت در برابر اعمال اشغال گری روسیه کرده و تسلیم نشوند. بطور کل زنان در قرن بیستم تلاش بسیار کرده و قربانی فراوان دادند. متاسفانه زنان نتوانستند این فعالیتهای خود را آنگونه که باید مدیریت نموده و در نتیجه نتوانستند در تمام ابعاد اجتماعی و سیاسی به زنان آموزش داده و آنان را آگاه سازند تا بتوانند تعداد کثیری از زنان اقشار متفاوت را در عرصه های مختلف به شکلی پویا وارد سازمان، تشکل ها  و فعالیت ها نمایند. مساله ی آزادی زنان بعنوان یکی از مسائل بنیادین به آن پرداخته نشد و«انقلاب» بوجود آمده هم به سدی مقابل جنبش زنان قرار گرفت. از آنجا که این انقلاب با ذهنیت مردسالاری که حقوق زن را تنها در استفاده ابزاری از آنان، آنهم در شرایطی که از آن  در راستای منافع خود بهره برداری کرده اند تعریف میکند. زنان دوشادوش مردان برای پاسداری از «آرمانهای انقلاب» مبارزه کرده اند! این مبارزات آنگونه که هویداست فقط و فقط برای حفظ حاکمیت موجود بوده و نه جهت رسیدن جامعه و بخصوص زنان به کرامت انسانی بوده است. میبایست زنان ایرانی تجربه های دوره ی مشروطه تا سیاستهای رضاشاه و پسرش که زن را تنها بعنوان ابزاری به منظور مدرنیزه کردن سیستم خود بکار گرفت تا انقلاب اخیر که  پایه و اساس آن بر محروم نمودن زنان از حقوق انسانی خود بنا شد، جهت برپایی انقلابی زنانه بهره می گرفتند.

     در سال ۱۳۱۴ که برای اولین بار رضاه شاه به ترکیه سفر کرد از سیستمی که آتاتورک برای حکومت بر ترکیه استفاده میکرد الگو برداری نموده و تصمیم گرفت این سیستم را در ابتدا از راه تحمیل بر زنان، بعد در خانه و  جامعه ی ایران پیاده کند. رضاشاه قانون کشف حجاب زنان را به تقلید از آتاتورک بر جامعه ی ایران  تحمیل کرد و بیشتر زنان از روی ناچاری مجبور به پذیرش آن شدند. تفکراتی که رضاه شاه برای روش زندگی زنان ایرانی در سر داشت در جامعه ی ایران نابسامانی هایی بوجود آورد. تا آنجا که زنان زیادی زیر بار فشار پدر، برادر و همسر خود از حق تحصیل و کار و حتی شیوه ی زندگی معمولی مختص آن دوره، محروم میماندند و تاثیر چنین تحمیلاتی تا به امروز نیز ملموس می باشد. مبارزات بدون وقفه ی زنان از مشروطه تا دوران حکومت محمدرضا شاه قابل توجه است. آنگونه که پیشتر نیز ذکر شد حق رای که بطور رسمی در دوران محمد رضاه شاه در سال ١٩٤١ به زنان تعلق گرفت. هرچقدر که در این باره تلاش زنان را نباید نادیده گرفت لیکن تغییرات صورت داده شده توسط شاه و رژیم وی که به عنوان انقلاب سفید نامگذاری شد پروسه ای تقلیدی بود که شاه راه های حفظ قدرت و اتوریته ی خویش را در عرصه ی خارجی و تا حدودی نیز داخلی، در ایجاد چنین تغییرات سطحی دنبال می نمود. دادن حق رای به زنان نیز که علی رغم مخالفت روحانیون صورت گرفته بود از نمونه ی این تغییرات بود. این تغییرات به طور کلی در شش ماده خلاصه شده بود که به واسطه ی یکی از این بندهای آن زنان به حق رای دست یافتند. قبل از اینکه این طرح وارد مجلس شود  خمینی از طریق نامه ای به شاه و نخست وزیر وقت این طرح را محکوم نمود. زیرا جامعه ی روحانیون معتقد بودند که دادن حق رای به زنان خلاف شرع و قوانین اسلامی می باشد. زنان به این واکنش خمینی  بشدت اعتراض کرده و به مبارزات خود در این باره ادامه دادند. شاه تحت فشار اذهان عمومی و اعتراضات زنان مجبور به پذیرش حق رای زنان شد. اما به هر طریقی برآن بود که با استفاده ابزاری از زنان پایه های حکومت پهلوی را محکم نماید. به همین جهت است که نخست وزیر وقت به اشرف پهلوی پیشنهاد میدهد با لیدری در فعالیتهای زنان از پتانسیل آنان در جهت پیشبرد اهداف حکومت بهره برده و آنان را تحت کنترل خویش درآورد. با سرکار آمدن رژیم اسلامی زنان از اندک زمینه ی حقوقی که با مشقات فراوان به آن دست یافته بودند، بی بهره ماندند اما همچنان حق رای داشتند!

    در این نقطه باید پرسید خمینی که زمانی از مخالفان سرسخت حق رای زنان بود، چرا پس از انقلاب مردمی ایران و تسخیر حکومت از سوی خمینی و اطرافیانش، حق رای زنان همچنان پابرجا بود؟ البته جهت سوء استفاده از رای زنان و مشروعیت بخشی به حکومت نوپا. زنان ایرانی مقابل حکومت دیکتاتوری شاهنشاشی ایستادند و در صفوف نخست به مبارزه پرداختند. به خیال اینکه طی انقلاب بتوانند شرایط را جهت مشارکت در تمام عرصه ها اعم از اجتماعی، علمی، سیاسی و غیره هموار سازند. اما بیخبر از آنکه انقلاب توسط روحانیون تسخیر گشته و در نتیجه فقط جای دیکتاتورها تغییر یافت. اینبار از سوی افکار پوسیده ی مذهبیون به اسارت در خواهند آمد و در این بین قربانی اساسی انقلابی خواهند شد که در آن به نفع جزم گرایان دینی از آنان و حضورشان سواستفاده خواهد شد.

    این پروسه در اصل ضد انقلابی بود. همان شخصیت هایی که بخصوص در ابتدای قرن بیستم علیه زنان وارد گود شده و وجود آنان را انکار میکردند بر سر کار آمده بودند. خمینی که همواره به نام اسلام و شریعت علیه زنان فتوا داده و نگاهی ضد انسانی به جامعه زنان داشت، حال چگونه میتوانست حکومتی را رهبری کند که در آن به حقوق زنان پرداخته شده بود؟ همینطور هم شد. تحت پوشش دین و مذهب قوانینی که بواسطه ی آن حقوق زنان پایمال می شد را تصویب نمود. در مقابل آن نیز زنانی که به این قوانین ضد زن معترض بودند را با برچسپ محارب، شکنجه و اعدام میکرد. رفته رفته اعتراضات  زنان را بی تاثیر کرده و تلاشهای آنان را سرکوب نموده تا از رسیدن آنان به نتیجه جلوگیری نماید. بخصوص زنان را از داشتن اراده سیاسی محروم نمودند. شاید بظاهر حق رای از زنان گرفته نشد اما همین حق نیز به صورت فرمالیته و علیه خود زنان و جامعه به کار گرفته شد. زن را با حقوق شرعی نصف مردها تعریف نمودند. به همین بهانه نیز آنان را از داشتن توانایی مدیریت نیز بری دانستند. کلمه ی «رجال سیاسی» را وارد ادبیات سیاسی و قانون اساسی  نمودند و زنان را از جای گرفتن در پست های کلیدی منع نمودند. با این برداشتهای کوته فکرانه از شخصیت و توانایی های زنان به آنان توهین شد و بر پایه ی همین تفکرات پوچ و بی مایه است که زنان از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور در ایران، محروم ماندند. چهره ی کریهِ رژیمِ زن ستیزِ ولایتِ فقیه در مدت کوتاهی نمایان گشت. در همان آغاز انقلاب اسلامی حضور  زنان در انتخابات فقط استفاده ابزاری بوده و انتخابات تنها وسیله ای برای پوشش فساد سیستم موجود است.

    بخصوص با ترفند اصلاح طلبی همیشه خواسته اند که زنان را با  امید اصلاح و تغییر شرایط فریب دهند. امروز جریان اصلاح طلب بخصوص در ایران به خودی خود هدر دادن پتانسیل جامعه است. از سویی نیز فریب جامعه و به شکل دراز مدت در محرومیت نگه داشتن مردم آن جامعه است. حتی از محرومیت مردم بنفع خود استفاده کرده و در زمان انتخابات با دادن وعده های انتخاباتی آنها را فریب می دهند. مکانیزم عملیاتی این جریان به این شیوه است، زمانی که حاکمیت به بن بست رسید جریان اصلاح طلب با ادعای حل مشکلات وارد میدان شده و ظاهری متفاوت را جهت وقت کشی ارائه می نمایند. این جریان طوری وانمود می کند که در صدد تغییر شرایط  است در حالی که در اصل هم جهت هستند. در واقع دو جریان وجود دارد جریان ملت و در مقابل آن نیز جریان حاکمیت که دولت-ملت است. جریانات رفورم خواهی هم تنها عمر حکومت را طولانی میکند. در این ۴۳ سال رژیم اسلامی با جریان رفروم خواهی تلاش کرد تا پتانسیل جامعه که شامل بخصوص زنان و جوانان می شود را دژنره و کریمینالیزه نماید. زمانی که ملتی در محرومیت خفه گردانیده شود، منتظر یک ناجی است که وی را نجات دهد. چنین تفکراتی از سوی دولت مردان با حقه های دینی نیز تقویت و جهت دهی می شود. در صورتی که در حقیقت این ملت است که با نیروی ذاتی خود میتواند خود را از چنین مسیر و موقعیتی خارج نموده و خود را مدیریت نماید.

    نمونه ی از این قبیل پروسه ی کاندیداتوری خاتمی بود که با شعارهای حمایت از زنان و جوانان توانست نظر آنان را جلب نماید برگ تازه ای در تاریخ انتخابات ایران رقم زد. خاتمی در آن دوره بیشترین آمار حمایت زنان را در تاریخ جمهوری ایران، به خود اختصاص داد. اما در طی ٨ سال دوران ریاست جمهوری وی هیچ یکی از وعده های او در باب حقوق زنان تحقق نیافت. در این ٨ سال حتی به صورت فرمالیته هم هیچ زنی بعنوان وزیر به مجلس پیشنهاد نشد. به همین دلیل هنگامی که خبرنگاری از خاتمی در مورد دلیل نبود نام هیچ زنی در لیست وزیران پیشنهادی به مجلس از او میپرسد خاتمی در پاسخ میگوید:«نمیخواهم با داشتن وزیر زن در کابینه دولت خود ریسک کنم». آشکار است که ایدئولوژی این سیستم بر پایه ضدیت با زنان است و مسلم است خاتمی هم نماینده این رژیم و در نهایت مانند همه ی دولتمردان ضد زن است. او انتخاب یک وزیر زن در کابینه اش را به ضرر حاکمیت و ریسکی برای دولت خودش قلمداد میکند.

    در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، وی سه زن را به عنوان سه تن از اعضای کابینه ی خود معرفی نمود که در نهایت یک نفر از آنان توانست به مقام وزارت منصوب شده و در کابینه ی احمدی نژاد جای بگیرد. این در حالی بود که بیش از هر زمانی حضور زنان در عرصه های سیاسی و اجتماعی کمرنگ شد و زنان با فضای خفقان آوری روبرو بودند. روحانی نیز که با رنگ بنفش به میدان آمد و با شعار «دولت تدبیر و امید» به شیوه ی تازه ای به فریب مردم مشغول شد، نیز باری دیگر نبودِ هیچ گونه تدبیر و امیدی جهت حفظ و بست حقوق زنان در سیستم ولایت فقیه را اثبات نمود.  تدابیر زیادی گرفته شد که مردان بعنوان نمایندگان دولت در نهاد خانواده گرفته تا عرصه های سیاسی و اجتماعی بر حیطه ی زنان تسلط یابند، زن را تحت هر عنوانی قتل عام کنند و دولت نیز تحت نام حفظ ناموس از آنان حمایت کند. دولت تدبیر و امید نشان داد که ورای اینکه زنان مطالبه گر بسیاری را به زندان انداخت، در زندان نیز آنها را مورد آزار و اذیت بسیار قرار داد. بسیار آشکار است که در این ۴۳ سال هر انتخاباتی که برگزار میشود سرپوشی بر فساد  حاکم بر ایران است. انتخاباتی که نه تنها برای زنان دستاوردی به همراه نداشته بلکه فاصله میان وی و حقوق وی همچنان روبه ازدیاد می باشد و زنان همچنان قربانی تبعیض در سیستم ولایت فقیه هستند.

    از سویی نیز مهم نیست در چنین سیستمی یک زن در مقام ریاست جمهوری و یا وزارت کشور منصوب گردانیده شود، زیرا در سیستم حاضر جایی جهت افاده ی خویش به عنوان یک زن واقعی موجود نیست و تمام مقام و جایگاه ها ازآن زنانی است که تنها به ظاهر زن بوده و از لحاظ ذهنیتی مردانی مانند همکاران مرد خویش می باشند. اما دیگر ملت، زنان و جوانان از این شعارهای توخالی به ستوه آمده اند. ذهنیت تاریک ولایت فقیه که با نمایندگان لبخند بر لبِ خویش وارد گودِ انتخابات میشوند، دیگر مثل گذشته حنایشان نزد مردم رنگی ندارد. دیگر مردم به بخصوص زنان حاضر نیستند از حق رای خویش در چنین سیستمی استفاده کنند. فشارهای اقتصادی و فضای خفقان آور سیاسی، همه دست به دست هم دادند تا مردم هیچ اشتیاقی به شرکت در انتخابات نداشته باشند. به همین خاطر رژیم دست به هر ترفندی میزند که مردم را به پای صندوقهای رای بکشاند که از جمله آنان نیز وعده ی واکسیناسیون کرونا در صفوف انتخابات می باشد.

    ارتباط رژیم و خلق با انتخابات سال ١٤٠٠ وارد مسیر جدیدی می شود. تا به امروز مردم با انتخابات فرمالیته قربانی العاب سیاسی روحانیون شده و فریب خوردند. اما امروز خلق های ایران با  رای ندادن به جلادان ولایت فقیه خود را از موقعیت قربانی رهانیده و اعلام می کنند که نیل به آزادی و دموکراسی با چنین سیستمی به هیچ لحاظ امکان پذیر نمی باشد. برای دست یابی به سیستمی دموکراتیک تا خلق بتواند نماینده ی خود را خویش انتخاب نماید، زنان با خواست ها و ذهنیت  زنانه در تصمیم گیری های سیاسی شرکت کرده و دارای اراده ی سیاسی مستقل گردند، لازم است این سیستم توخالی و پدر سالار برکنار شود. این مهم نیز تنها با کوشش زنان و همه ی اقشار جامعه صورت می پذیرد. بایکوت کردن انتخابات تنها کافی نیست، بلکه بایکوت انتخابات پیامی است که ملت به صورت بنیادین و از ریشه به این سیستم به عنوان سیستمی اکسپایر و از رده خارج نگریسته و از این پس به آن اعتماد نداشته و نخواهند داشت. بلکه مانند هرزمان خواستار نیل به حقوق طبیعی خویش بوده و برای دست یابی به آن با تکیه بر پیشاهنگان راستین جهت آگاه سازی جامعه و نیرومند ساختن و ادامه ی اعتراضات علیه تبعیض های سیاسی، آیینی، جنسی، اقلیتی، طبقاتی و غیره به تلاش های خویش پرشورتر از گذشته ادامه خواهند داد. اینگونه است که علیه کوچکترین و ضعیف ترین لکه های رعب و ترس در میان جامعه مبارزه خواهد نمود. اما فراموش نکنیم حق گرفتنی است نه دادنی! به همین منظور لازم است زنان میدان مبارزه را خالی نکرده و از هیچ کوششی برای تغییر و یا سرنگونی این رژیم دریغ نکنند. همچنین از یاد نبریم پیروزی حاصل مقاومت و مبارزه ی خلق و یا خلق های یک جامعه است…



    کژار